eitaa logo
کانال کمیل
6هزار دنبال‌کننده
9.6هزار عکس
2.9هزار ویدیو
113 فایل
#سلام_برابراهیم❤ ✍️سیره شهدا،مروربندگی،ارتباط با خدا.‌.. 💬خادمان‌کانال؛ @Ashena_bineshan @komeil_channel_95 ✅ موردتائیدمون👇 💢 @BASIRAT_CYBERI 👤نظرات شما👇 @nazarat_shoma کپی باذکر‌14 #صلوات برای هرپست✅ اومدنت اتفاقی نبود...😉
مشاهده در ایتا
دانلود
▪️سلام برآقایـےڪه آب مےدیدبه فڪرفرومیرفت نوزاد مےدیداشڪ میریخت طفلان وڪودکان رامےدید ناله میڪرد...😔 🏴شهادت امام سجاد(ع) تسلیت ▪️ @SALAMbarEbrahimm
با غصه و با دیدهٔ نم می خوانیم یک بند ز شعر محتشم می خوانیم... همواره گریز روضه #زینب بشود وقتی ز مدافع حرم می خوانیم... 🌷شهید مدافع حرم #بسیجی_شهیدبابک_نوری 🍃 یادش با ذکر #صلوات ▪️ @SALAMbarEbrahimm
⭕️امیدوار باش! 💢آب هرچند آلوده باشد حتی هم شده باشد اگر به دریا برگردد و زلال و پاک می شود. یادت باشد خدا، دریای است و ما چون آب آلوده. اگر به رحمت او باز گردیم کار تمام است و پاک پاک می شویم. نَبِّیءعَبادِی اَنّی أنَا الغَفورُ الرَحیمِ؛ به بندگانم خبر ده که من آمرزنده و مهربانم. 📙 حجر آیه 49
⭕️امیدوار باش! 💢آب هرچند آلوده باشد حتی هم شده باشد اگر به دریا برگردد و زلال و پاک می شود. یادت باشد خدا، دریای است و ما چون آب آلوده. اگر به رحمت او باز گردیم کار تمام است و پاک پاک می شویم. نَبِّیءعَبادِی اَنّی أنَا الغَفورُ الرَحیمِ؛ به بندگانم خبر ده که من آمرزنده و مهربانم. 📙 حجر آیه 49
🕊خاطرات شهدا همسرم قبل از انقلاب در آمریکا هم پایبند به اعتقادات مذهبی‌ بود👌 عباس قبل از رفتنش به آمریکا برای این که خودش را مقید کند که به فکر نباشد و نامحرمی در کشور اجنبی نظر او را جلب نکند، و در حقیقت برای دور ماندن از ، در ایران تصمیم به ازدواج گرفت💞 عکس مرا از آلبوم برداشته بود و با خود به آمریکا برده بود. دوستانش تعریف می‌کردند که آنجا دختران ایرانی مقیم آمریکا و آمریکایی‌ها راحت بودند ... عباس هم که خوش‌سیما بود. دخترهای زیادی تقاضای دوستی و صحبت با عباس می‌کردند اما او سرش را پایین می‌انداخت و عکس مرا به آن‌ها نشان می‌داد و می‌گفت: «ایشون همسر من هستن»😌 ❤️شهید عباس بابایی 🌷راوی همسر شهید 🌹یادش با ذکر ▪️ @SALAMbarEbrahimm
« هوا طوفانی شد؛ به قدری که چشم، چشم را نمی دید. هر قدر اصرار کردم که نرود، فایده نداشت. گفت: نه، همین الآن باید برم #شناسایی . چند لحظه بعد از رفتنش، هوا کاملاً صاف شد. با دوربین که نگاه می کردم، دیدم وسط کانال عراقی هاست. یکهو پرید بیرون و دوید به طرف خط خودی. شمردم، حدود 75 خمپاره ی شصت اطرافش خورد. تا برسد به خطّ خودی، یک لحظه هم لبخنـ🌸ـد از روی لبش دور نشد؛ می دویـد و می خندیـد. » #شهید_محمد_حسین_یوسف_الهی 🌷 یادش با ذکر #صلوات ▪️ @SALAMbarEbrahimm
کانال کمیل
با غصه و با دیدهٔ نم می خوانیم یک بند ز شعر محتشم می خوانیم... همواره گریز روضه #زینب بشود وقتی ز م
🕊 🔹بابک امام رضا(ع) بود و هر سال آبان‌ماه خانوادگی به پابوس حضرت علی‌بن موسی‌الرضا(ع) می‌ رفتند، ولی سال آخر بابک سوریه بود و نتوانست به مشهد برود؛ درست در شب✨ شهادت امام رضا(ع) آسمانی شد... 🍃شهیدبابک نوری 🌷یادش با ذکر ▪️ @SALAMbarEbrahimm
شب جمعه است دلم کرببلا میخواهد.mp3
8.8M
🍃مادرم را به عزایم بنشان جان خودت.. تا ببیند وسط معرکه پرپر زدنم.. 💔 می شود پیکرماهم نرسد دست کسی..؟ ▪️ @SALAMbarEbrahimm
🌷شخصی از (ع) پرسید: بزرگترین گناه کبیره کدام است؟ آن حضرت پاسخ فرمود: مایوس و ناامید شدن از رحمت الهی. 📚 میزان الحکمه ج۳
همیشه به همه می گفت که یک روزی می رسد من می روم و #شهید خواهم شد🕊 و شما اسم کوچه را به نام من تغییر خواهید داد!👌 ولی همه می خندیدند و حرفش را باور نمیکردند!! ولی همه‌دیدند که آن روز فرا رسید و همانطور شد که میگفت...💔😔 #شهید_مدافع_حرم #حاج‌عبدالرحیم_فیروزآبادی🌹 ▪️ @SALAMbarEbrahimm
✨شیخ‌رجبعلی‌خیاط (ره):✨ اگر مواظب دلتان باشید، و غیر خدا را در آن راه ندهید، آنچه را دیگران نمی‌بینند شما می‌بینید، و آنچه دیگران نمی‌شنوند شما می‌شنوید
🌺شهید ابراهیم هادی میگفت: حریم زن با چادر حفظ میشه. همچنین اگر خانم ها حریم رابطه با نامحرم رو حفظ کنند، خواهید دید که چقدر آرامش در خانواده ها بیشتر میشود بله ! طبق آیه های قرآن و فرمایشات ائمه ی معصومین و حضرت زهرا علیه السلام ⬇️ 💠 بهترین زنان کسانی هستند که خود را از نامحرم مستور نگه می دارند و تقوا پیشه میکنند و نزدیک بهم نمی شوند و هیچ مراوده ای با هم ندارند و قلب خود را بیمار و گرفتار هوس نمی کنند و تنها درحد ضرورت و اختصار آن هم خیلی کم که اصلا به چشم نمی آید ارتباط می گیرند. تا به آن سعادت جاودانه که در دنیا و آخرت از آن نام بردند ؛ برسند شادی روحش 🌹
! 🌷بعثی‌ ها همیشه سعی می‌ کردند سرباز‌ها و درجه ‌دار‌هایی را به اردوگاه ‌ها بیاورند که از ما کینه داشته باشند و نتوانیم باهاشون ارتباط برقرار کنیم. یکی از نگهبان ‌ها، اسمش کاظم بود. شیعه بود. یک برادرش توی جبهه کشته شده بود و دو تای دیگر هم، توی ایران، اسیر بودند. 🌷روزی که حاج ‌آقا را آوردند اردوگاه، با بی‌ رحمی حاجی را شکنجه کرد. بچه ‌ها، پشت پنجره ‌ها ایستاده بودند و بلند‌ بلند گریه می‌ کردند. سر تا پاى حاجی غرق خون شده بود. بعد از آن، هر وقت کاظم از جلوی حاج ‌آقا رد می‌ شد، حاجی بلند می‌ شد و به‌ او سلام می‌ کرد. کاظم هم سعی می‌ کرد مدام از جلوی حاجی رد بشود. 🌷چند ماهی گذشت. یک روز حاج‌ آقا رفت لباس‌ هایش را بشوید. کاظم هم دنبالش رفت. کنارش ایستاد و حین شستنِ دست‌ هایش شروع کرد با حاج‌ آقا صحبت ‌کردن. چند روز بعد، باز هم این کار را تکرار کرد. یک روز، وقتی کاظم کارش با حاج‌ آقا تمام شد، رفتیم پیش حاجی. گفتیم:.... 🌷....گفتيم: چى مى گه؟. _کی؟ _کاظم دیگه. مثل این که دست‌ بردار نیست. _کاظم هم بنده خداست. اصرار کردیم. گفت: کاظم شیعه است، می‌ آید سئوالهاى شرعیش را می‌ پرسد. روزی که داشتند حاج ‌آقا را از اردوگاه می‌ بردند، یکی که بیشتر از همه ناراحت بود، کاظم بود. گریه می‌ کرد. حاج‌ آقا که.... 🌷....حاج آقا كه سوار شد، کاظم رفت طرف فرمانده. چیزی بهش گفت. از فرمانده‌ ش خواسته بود اجازه بدهد همراه حاج ‌آقا برود، به بهانه جلوگیری از فرار حاجی. ولی در اصل برای اینکه یک روز دیگر با او باشد. بعدها، باز هم حاج‌ آقا را دیدیم. اما هیچ‌ وقت نگفت بینشان چی گذشت که کاظم اینقدر عوض شده بود. 🌹به ياد سيد اسرا مرحوم حاج آقا على اكبر ابوترابى راوى: آزاده سرافراز سعید اوحدی
وقتایی که ناراحت بودم یا اینکه حوصلم سر میرفت و سرش غر میزدم... میگفت: "جااان دل هادی...؟ چیه فاطمه...؟ چند هفته بیشتر از شهادتش نگذشته بود یه شـب که خیلی دلم گرفته بود... فقط اشک میریختم و ناله میزدم... دلم داشت میترکید از بغض و دلتنگی قلم و کاغذ برداشتم و نشستم و شروع کردم به نوشتن... از دل تنگیم گفتم... از عذاب نبودنش و عشقم نوشتم براش... نوشتم "هادی... فقط یه بار... فقط یه باره دیگه بگو جااان دل هادی..." نامه رو تا زدم و گذاشتم رو میز و خوابیدم... بعد شهادتش بهترین خوابی بود که میتونستم ازش ببینم... دیدمش… با محبت و عشق درست مثه اون وقتا که پیشم بود داشت نگام میکرد... صداش زدم و بهترین جوابی بود که میشد بشنوم... "جاااان دل هادی...؟ چیه فاطمه…؟ چرا اینقده بیتابی میکنی...؟ تو جات پیش خودمه شفاعت شده ای...
✅ سه شهید در یک قاب 🌺 تصویری دیده نشده از ابراهیم در کنار شهید کلهر و شهید علی اوسط قرنهاست زمين انتظار مردانی اين چنين را می کشد تا بيايند و کربلای ايران را عاشقانه بسازند و زمينه ساز ظهور باشند. آن مردان آمدند و رفتند ،فقط من و تو مانديم و از اين جريان چيزی نفهميديم. شهيد آوينی
بهمن ماه بود، شش روز از آخرین اعزامش می گذشت. هادی به همراه بقیه مدافعین حدود 20 کیلومترجلوتر از حرم می ایستادند و شبها را برای استراحت به حرم باز می‌گشتند. یک روز ظهر هادی به همراه 20 نفر یک جا مشغول مبارزه بودند و تنها ایرانی آنها هادی بود. یکی از ماشینهای عراق به دست داعش افتاده بود. آن ماشین را بمبگذاری می‌کنند و می آیند تا عملیات انتحاری انجام دهند. وقتی نیروهای عراقی متوجه میشوند، سه تا آرپی جی به سمت ماشین شلیک میکنند اما چون ماشین ضد زره بوده آرپی جی ها به آن صدمه نمی رساند. ماشین به سمت نیروهای عراقی می آید و خود را منفجر می کند و هادی به شهادت می‌رسد. #هادی_ذوالفقاری
سر تا پایم را خلاصه کنند می شوم "مشتی خاک" که ممکن بود "خشتی" باشد در دیوار یک خانه یا "سنگی" در دامان یک کوه یا قدری "سنگ ریزه" در انتهای یک اقیانوس شاید "خاکی" از گلدان‌ یا حتی "غباری" بر پنجره اما مرا از این میان برگزیدند : برای" نهایت" برای" شرافت" برای" انسانیت" و پروردگارم بزرگوارانه اجازه ام داد برای : " نفس کشیدن " " دیدن " " شنیدن " " فهمیدن " و ارزنده ام کرد بابت نفسی که در من دمید من منتخب گشته ام : برای" قرب " برای" رجعت " برای" سعادت " من مشتی از خاکم که خدایم اجازه ام داده: به" انتخاب " به" تغییر " به" شوریدن " به" محبت " وای بر من اگر قدر ندانم… ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌
🌷در بحبوبه جنگ و درگیری‌ های کردستان و درست زمانی که محمود کاوه تصمیم قطعی خودش را مبنی بر حمله به خطوط نبرد عراق و درگیری همزمان با گروهك ‌های تروریستی کومو‌له و دمکرات گرفته بود فرصتی پیش آمد و رفتم پیشش، گفتم: «آقا محمود وضعیت من را که می‌ دانید، متاهل شده ‌ام و بالاخره تعهداتی دارم. از وقتی همسرم را به ارومیه آورده ‌ام دائماً خودم درگیر عملیات ‌های پی‌ در‌ پی شدم و این رسم همسرداری نیست، بنده خدا از ترس اینکه مبادا چه اتفاقی در عملیات بیفتد دچار وضع روحی خوبی نیست حداقل اجازه بدهید من مدت کمی در کنارش باشم.» 🌷کاوه وقتی شنید ابتدا به دلیل شرایط بحرانی مخالفت کرد، اما با زحمت مدت کمی مرخصی گرفتم.... یک روز کاوه به من و چند تا از بچه ‌ها گفت آماده بشوید برویم داخل شهر گشتی بزنیم؛ امری که خیلی کم اتفاق می‌ افتاد، با همان لباس فرم که از او سبز بود و از ما خاکی. البته بیشتر هدفش این بود که برخورد مردم را متوجه شود. 🌷چند نفری راه افتادیم داخل شهر تا اینکه به یک مغازه عطرفروشی رسیدیم و آقا محمود وارد مغازه شد و بعد از سلام و علیک از مرد فروشنده سراغ عطرهای مشهوری را گرفت و خریداری کرد. ما مانده بودیم کاوه که اهل عطر نبود و وقت خود را دائم در جبهه و درگیری می‌ گذراند، چرا چنین عطرهایی خرید؟! پس از آنکه فروشنده هر دو عطر را برایش بسته بندی و تزئين کرد، آمد پیش من و عطرها را داد و گفت: «این هدیه از طرف من به شما و همسرتان است. به ایشان بگویید ما را حلال کنند که در این مدت بابت مسائل عملیات ‌ها و دوری از تو سختی و مرارت کشیده است.» 🌷....الان که دارم این خاطرات را بازگو می کنم بغض کردم و‌گریه ‌ام گرفته. هنوزم که هنوزه، پس از گذشت این همه سال من و همسرم آن شیشه ‌های عطر که هدیه شهید کاوه بود را نگه داشته ‌ایم. 🌹 به ياد فرمانده ، شهيد محمود كاوه راوی: رزمنده دلاور جواد نظام ‌پور منبع: سايت كيهان
نه ! اما زیباست ... و ، خالق ِ این ...
کانال کمیل
⬇️#گناه_جلوی_خدا ⬇️ @salambarebrahimm 💠 از خیلی از ماها اگه بپرسن از خدا بیشتر می‌ترسی یا از پدر
⬇️ ⬇️ @salambarebrahimm 💠میگن می‌خواهی خدا باهات حرف بزنه قرآن بخون و اگه می‌خواهی با خدا حرف بزنی نماز بخون. خدا این قدر مهربونه که روزی پنج بار وقت تعیین کرده بریم باهاش حرف بزنیم، تازه اگه بخواهیم بیشتر هم می‌تونیم بریم پیشش. اما بعضی‌ها همون پنج بار هم این قدر بی حال می‌رن پیش خدا که حال اطرافیان رو هم می‌گیرن. طرف با قیافه در هم و لباس نامرتب شروع می‌کنه به نماز، وسط نماز هم هی با خودش یا لباسش ور میره تا زودتر ملاقات با خدا تموم بشه. خدا در مورد این آدم‌های تنبل گفته: 🔻وَ إِذا قامُوا إِلَی الصَّلاةِ قامُوا کُسالی🔻 وقتی که برای نماز بلند می‌شوند با تنبلی بلند می‌شوند 📔بخشی از آیه ۱۴۲ نساء
گم‌ شده‌ایم‌....!! نمی‌دانم‌ آخر‌ این‌ زندگی به‌ کجا‌ خواهد‌ رسید !!! دنیا‌ پر‌شده‌ از آدم‌هایی که‌ راهشان‌ را‌ گم‌ می کنند‌.... نه‌ می‌توانند‌ خبر‌ دهند؛ نه‌ آدرس‌ بگیرند !! وَالْعَصْرِ إِنَّ‌ الانْسانَ‌ لَفی خُسر...
🌹شهید مصطفی چمران: کسانیکه فکر می کنند، باید گوشه‌ای بخوابند تا امام_زمان (عج) ظهـور بفرماید و جهان را از عدل و قسط پر کند، سخت در اشتباهند. مردم ما باید، بیشتر بکوشند، بیشتـر مبارزه کنند، و این تحول و تکامل نفسی را هر چه سریعتر در روح و قلب خود ایجاد نمایند ، تا باعث تسریع در ظهور حضرت شوند... اگر جوانان ما در اعتقـادشان به خود بقبولانند امام_زمان (عج) در میان آنها زندگی می‌کند و شاهد اعمالشان است، رفتار و زندگی و فداکاری و مرگ و حیات آنان تغییر کیفی پیدا می‌کند و چه بسا جهش بزرگی درحرکت تکاملی جوانان ما بسوی مدینه فاضله ایجاد شود...
هی میگیم شهید میشیم شهید بشیم ، به این فکر کردیم اخه ما چیمون شبیه شهداست که بخرنمون؟ آرزویی که براش نجنگی همون آرزو میمونه هیچ وقت به واقعیت تبدیل نمیشه ... #شبیه‌شهدا‌شیم ماه عزای اربابمونه ها شاید این آخرِ کاریه بی‌هوا بخرن... #به_خودت_بیا_رفیق
وقتی به خدا بگویی خدایا من از تو کسی را ندارم ؛ خدا غیور است و خواسته ات را اجابت می‌کند... زندگیت سخت شده؟!
یه دستش قطع شده بود اما دست بردارجبهه نبود بهش گفتند: با یک دست که نمی تونی بجنگی برو عقب.. می گفت: مگه حضرت ابوالفضل با یک دست نجنگید؟ مگه نفرمود: «وَاللهِ اِن قَطَعتُموا یَمینی، اِنّی اُحامی اَبَداً عَن دینی» عملیات والفجر ۴ مسؤول محور بود حمید باکری بهش مأموریت داده بود گردان حضرت ابوالفضل رو از محاصره دشمن نجات بدهد با عده ای از نیروهاش رفت به سمت منطقه مأموریت.... لحظه‌ی آخر قمقمه را آوردن نزدیک لب های خشکش ... گفت: مگه مولایمان حسین (ع) در لحظه شهادت آب نوشید ؟! شهید که شد ،هم تشنه بود ، هم بی دست ... سردار سپاه عاشورا #شهید_شاپور_برزگر🌷