eitaa logo
کانال کمیل
6هزار دنبال‌کننده
9.6هزار عکس
2.9هزار ویدیو
113 فایل
#سلام_برابراهیم❤ ✍️سیره شهدا،مروربندگی،ارتباط با خدا.‌.. 💬خادمان‌کانال؛ @Ashena_bineshan @komeil_channel_95 ✅ موردتائیدمون👇 💢 @BASIRAT_CYBERI 👤نظرات شما👇 @nazarat_shoma کپی باذکر‌14 #صلوات برای هرپست✅ اومدنت اتفاقی نبود...😉
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷در حسينيه گردان تخريب لشگر ٢٧ حضرت رسول اکرم (ص) با پتو، عباهايی درست کرده بودند و در حسينيه آويخته بودند که در آن هوای گرم می شد حدس زد اين پتوها راست کار نماز شب خوان هاست! تا شب هنگام در آن هوای خنک کويری وقتی فانوس به دست به گوشه‌ای می روند از شر سرمای شبانه در امان باشند.
کانال کمیل
⬇️ #زیر_و_رو_می‌کنم! ⬇️ @salambarebrahimm ✍ زلزله یکی از حوادث خیلی وحشتناکه. شکر خدا این اواخر خ
⬇️ ⬇️ @salambarebrahimm 💠 یکم دقت کنیم متوجه می‌شیم این دنیا کاملاً منظمه. کوچیک و بزرگ دنیا بر اساس حکمت خدا خلق شده و هیچ چیزی بی علت نیست. آفرینش زن و مرد هم بخشی از حکمت خداست. این که زن و مرد به هم تمایل دارند هم کار خداست. و این که صدای زن‌ها اگه با ناز و کرشمه همراه بشه مردا رو جذب می‌کنه هم از خداست. حالا همین خدا به خانم‌ها گفته با ناز حرف نزنید، چون بعضی‌ها مریضن و دچار طمع می‌شن: 🔻فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الَّذی فی قَلْبِهِ مَرَضٌ 🔻 هوس انگیز حرف نزنید چون کسی که در دلش مرضی است به طمع می‌افتد 📔بخشی از آیه ۳۲ احزاب
بیا دل به دریا بزن شک نکن! سرانجام این رود مرداب نیست ... بهمن ماه ۱۳۶۴ کنار رودخانه کارون مقر آموزش نیروهای غواص عملیات والفجر هشت گردان‌ حضرت‌ علی‌ اصغر زنجان
قلوب گرم در دلِ سرما ... ۳۱عاشورا
راست میگفت؛ از گناه که بگذری از جانت هم راحت می گذری...! ..
▫️بخشی از وصیتنامه شهید همت : « از طرف من به جوانان بگویید چشم شهیدان و تبلور خونشان به شما دوخته شده است به پا خیزید اسلام را و خود را دریابید نظیر انقلاب اسلامی ما در هیچ کجا پیدا نمی شود » 📎بخشی از : « وصیت می‌کنم اسلام را در این برهه که تداعی ‌یافته در انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی است تنها نگذارید . ▫️دفاع از اسلام نیازمند هوشمندی و توجّه خاص است در مسائل سیاسی، آنجا که بحث اسلام جمهوری اسلامی، مقدسات و ولایت فقیه مطرح می‌شود، اینها رنگ خدا هستند رنگ خدا را بر هر رنگی ترجیح دهید » ▫️جهاد ادامه دارد ریاکاران و خائنین به زودی رسوا و سرنگون می شوند قدرت و آینده از آن حزب الله است 📎هدیه به ارواح مطهر و ملکوتی شهدای راه اسلام ناب محمّدی {ص} الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و َعَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَالْعَنْ أعْداءَهُم أجْمَعِین 🌷شهیدِ دفاع مقدس شهیدِ مدافع حرم "شهید حاج محمد ابراهیم همت" "شهید حاج قاسم سلیمانی"🌷 شهید همت 🌷
چه زیبا گفت سردارِ بی سر جبهه: رسم نیست با یک دل دو دلبر داشتن وقتی دلبر داری بایـد از دل برداری.... شهید محمد ابراهیم‌ همت
🔹 قصه ی عجیبی دارد ، در سال ۱۳۶۷ ،  همزمان با سالروز شهادت امام هادی (ع) متولد شد و از همین رو نام او را هادی گذاشتند. علاقه زیادی به امام هادی (ع) داشت، قطعا این علاقه دوطرفه بود و امام نیز اورا بسیار دوست میداشت زیرا هادی در شهر امام هادی (ع) یعنی سامراء به شهادت رسید ! 🔹هادی ذوالفقاری به شهید ابراهیم هادی نیز بسیار علاقه مند بود،او همیشه جلوی موتورش عکس بزرگی از این شهید گرانقدر نصب داشت و در خصلت‌ها خود را خیلی به ابراهیم نزدیک کرده بود. 🔹از جانبازان فتنه 88 است،تاپای شهادت رفت اما انگار هنوز موقع شهادت نبود 🔹یک هفته پیش از شهادتش وصیت نامه خود را نوشته و در آن ذکر کرده بود :"دنیا رنگ گناه دارد؛ دیگر نمی‌توانم زنده بمانم" 🔹میخندید و میگفت من چهره زیبایی ندارم، اگرشهیدشوم کسی برایم عکس طراحی نمیکند، نمیدانست قرار است صورت و سیرت زیباو نورانی اش الگوی جوانان شیعه شود...مثل امام هادی...مثل شهید هادی...حالا او هم هادی راه جوانان شده است... شهید محمد هادی ذوالفقاری تاریخ شهادت: 26بهمن
بعد از عقد گفت: تو همونی ‌‌که‌ دلم ‌می‌خواست کاش ‌منم‌ همونی شم ‌که ‌تو دلت ‌میخاد.. .. شهید محمد حسین‌ محمد خانی
! 🌷روزی که قرار بود مجلس چهارم شورای اسلامی افتتاح شود، به اتفاق حاج‌ آقا راه افتادیم تا به مراسم افتتاحیه برسد. نزدیک ساختمان مجلس که رسیدیم گفت: «نگه ‌دار!» با حالت خاصی به در ورودی مجلس نگاه می‌ کرد.... 🌷....گفتم: «عجله کنید، الآن مراسم شروع می‌ شود و شما نمی‌ رسید.» گفت: «این در را ببین. اگر ما به وظیفۀ خود در قبال رأی مردم عمل نکنیم این در، برای ما دروازه جهنم خواهد بود.» 🌹خاطره ای از آزاده سرافراز مرحوم سید علی اکبر ابوترابی در دورانی که نماینده ی مجلس بودند. ❌ رفتار مسئولانه
✍خدایا! تو با بندگانت نسیه معامله می کنی و گفتی: ای بنده، تو عبادت کن، پاداشش نزد من است در قیامت.. اما شیطان همیشه نقد معامله کرده با بندگانت و می گوید: گناه کن و درعین حال مزه اش را به تو می چشانم...! پس خدا! برای خلاصی از این هوسها، تو مزه عبادتت را به من بچشان که بالاترین و شیرین ترین مزه هاست... ولادت: ۱۱ اردیبهشت ۱۳۴۸ ، تهران شهادت: ۲۴ بهمن ۱۳۶۴ عملیات والفجر۸ ،فاو
گلی گم‌ کرده ام میجویم‌ او را...🌷 تصویری از سختی های عملیات تفحص پیکرهای مطهر شهدا
برا خدا ناز کن؛ شهدا برا خدا ناز میکردن. گناه نمیکردن ولی عوضش برا خدا ناز میکردن خدا هم نازشونو میخرید! حاج احمد کریمی تیر خورد، رسیدن بالاسرش گفت من دلم نمیخواد شهید بشم! گفتن یعنی چی نمیخوای شهید بشی؟! برا خدا داری ناز میکنی؟ گفت: آره؛ من نمیخوام اینجوری شهید بشم، من میخوام مثل اربابم امام حسین ارباً اربا بشم.. حاج احمد حرکت کرد سمت آمبولانس، بیسیمچی هم حرکت کرد، علی آزاد پناهم حرکت کرد. سه تایی باهم. یک دفعه یه خمپاره اومد خورد وسطشون، دیدم حاج احمد ارباً اربا شده همه‌ ی حاج احمد شد یه گونی پلاستیکی! دوست داری برا خدا ناز کنی خدا هم بخرتت؟ 👈تو بخوای معشوق باشی، خدا هم عاشقت میشه.
همیشه به خاطر جسم و جان ضعیفش حواسم بهش بود. جیبش را پر از پسته و مغزیجات می کردم. سر سفره گوشت هارا سوا میکردم و میریختم توی بشقابش. او ساعت دو و ربع می آمد، شوهرم ساعت دو و نیم. با اینکه برایش سفره می انداختم و غذا میکشیدم، دست نمی برد تا آقای عباسی برسد. آدم بخوری نبود. با "زهرا" غذایشان را در یک بشقاب می ریختند. زیرچشمی می پاییدمش. زود کنار می کشید. زیاد که اصرار میکردم چند قاشق بیشتر بخورد، می گفت: " آدم باید بتونه نَفسِش رو نگه داره!" 🍃به نقل از مادرخانم آقا محسن حججی🍃
.... 🌷بعد از اتمام عمليات بدر، يك گروه شناسايي ٩ نفره تشكيل داديـم و رفتيم برای شناسايی منطقه. بولدوزری از عراقيها جا مانده بود. بولدوزر خراب بود و بچه ها نمى توانستند آن را راه بيندازند. 🌷من كه در تعميركاری كمی سررشته داشتم، خيلی سريع عيب آن را تـشخيص دادم و درسـتش كردم. لحظه اى كه مى خواستم بولدوزر را روشن كنم، يكی از نيروها آمد كنارم و گفت: اجازه مى دهى كنارت بنـشينم، مى خواهم ببينم ماشـين غنيمتی سوار شدن چه لذتی دارد! گفتم: نه، بفرماييد با بقيه برويد! 🌷ناراحت شد و مى خواست برگردد كه صدايش زدم و گفتم: اى بابا! چرا اين قدر زود باوريد، بيا بالا كه وقت تنگ است! با خوشحالی سوار بولدوزر شد و من راه افتادم. 🌷هنوز فاصله زيـادی طی نكرده بوديم كه عراقيها خمپاره زدند. من به سختی مجروح شدم و آن عزيز مشهدی به شهادت رسيد. تا مدتها لبخند دلنشين او از خاطرم دور نمى شد. مرا به يكی از بيمارستانهای تهران اعزام كردند. راوى: رزمنده دلاور عباس كمالى پور
پاسدارِ آقا نمی ماند تا ظهور را ببیند ... می شود تا ظهور نزدیک شود ...
...؟! 🌷يک روز كه برای تحويل تعدادی از شهدا به عقب رفته بودم، ديدم يكی از رزمندگان به سوي من مى دود. وقتی به من رسيد، پرسيدم: چـه خبر شده؟ چرا هراسانی؟ در حالی كه نفس نفس مى زد، گفت: من يک پا پيدا كردم، ولـی نمى دونم پای راستِ يا پای چپ؟! 🌷با اينكه شهيد زياد ديده بـودم، نمى دانم چرا من هم با ديدن يک پا هول كـردم! قدرت تشخيصم را از دست داده بودم. اصلاً نمى توانستم در آن شرايط به چيزی فكر كنم. ناخودآگاه گفتم: پوتين را از پا در بياور و بگذار جلوی پای خودت، ببين مال پای راستِ، يا چپ! بعد از مدتی تصميم گرفتيم پا را همان جا دفن كنيم. گودالی كَنديم و پای پيچيده در چفيه را دفن كرديم. راوى: رزمنده دلاور حسين محمدحسينى
خدایا در دفاع از دینت دویدم، جهیدم، خزیدم گریستم، خندیدم خنداندم و گریاندم افتادم و بلند شدم کریم حبیب، به کَرَمت دل بسته ام..‌‌.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گفتنش آسان است رفیق، مرد می خواهد ، گذشتن از دلبستگی ها وگرنه حالا به نام خیلی هامان واژه ی شهید اضافه شده بود...
گام به گام_190220235356.mp3
3.67M
@salambarebrahimm گام به گام! 🔸شیطون چطوری میاد دزدی میکنه !؟
.... 🌷در جزيره مجنون من راننده بيل مكانيكى بودم و يكى از دوستانم راننده كاميون بنز بود. من بايد به جاده سيد جلال مى رفتم براى شكافتن جاده، و دوستم براى جاى ديگرى مأموريت داشت. روز بعد كه او را ديدم، گفتم: ديروز تمام مدت نگران تو بودم، كجا بودى؟ چرا دير آمدى؟ گفت: من كمى بعد از جدا شدن از تو احساس كردم از ماشين صداى ناهنجارى مى آيد. رفتم پايين ببينم چه شده، ديدم.... 🌷....ديدم قايقى كنارم توقف كرد. به گمان اينكه بچه هاى سپاهى هستند به طرفشان رفتم، اما ديدم نيروهاى عراقى هستند. راه برگشتى نداشتم، ناچار تسليم شدم. يكى از آنها با فارسى دست و پا شكسته اى گفت: اگر به نيروهاى ايرانى رسيديم، بگو ما ايرانى هستيم تا مزاحممان نشوند! چند دقيقه اى كه گذشت، گشت ايرانى رسيد و پرسيد: شما كى هستيد، اينجا چه مى كنيد؟ 🌷من هم با صداى بلند گفتم: ما ايرانى هـستم! من را مى برند، من را مى برند! نيروهاى گشت كه متوجه قضيه شدند، با شگرد خاصى قايق را محاصره كرده و من را آزاد كردند. دوستم از اينكه توانسته بود باعث اسارت ۶_۵ عراقى شود، خيلى خوشحال بود و گفت: مى توانيد از اين به بعد از من به عنوان طعمه! استفاده كنيد و عراقيها را به دام بيندازيد.😊 راوى: رزمنده دلاور عباس طبرسى نژاد
خوب تا کنیم !! مادر بزرگم می گفت: خدا نگاه می کنه ببینه تو با بنده هاش چه جوری تا میکنی تا همونجوری باهات تا کنه پس خوب تا کنیم ...
نگاه شهدا به انتخاب ماست، در این راه جان ها دادند ، ‌‌ ما چه کردیم... ؟ !
شرح با خودتان...