eitaa logo
کانال کمیل
6.1هزار دنبال‌کننده
9.9هزار عکس
3.1هزار ویدیو
113 فایل
#سلام_برابراهیم❤ ✍️سیره شهدا،مروربندگی،ارتباط با خدا.‌.. 💬خادمان‌کانال؛ @Ashena_bineshan @komeil_channel_95 ✅ موردتائیدمون👇 💢 @BASIRAT_CYBERI 👤نظرات شما👇 @nazarat_shoma کپی باذکر‌14 #صلوات برای هرپست✅ اومدنت اتفاقی نبود...😉
مشاهده در ایتا
دانلود
تصویری دیده نشده از برگزاری انتخابات در جبهه های جنگ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فرمانده کل قوا رای دادن یک وظیفه شرعی است
یاد حرف حاج‌ قاسم افتادم که میگفت: باید به این بلوغ برسیم که آنکس که باید ببیند ...❤️ 🍃 @SALAMbarEbrahimm 🍃
🌷باسلام 🍃رفقا ی کتابی هست به اسم سه دقیقه در قیامت که بچه های گروه شهید ابراهیم هادی زحمت جمع آوری ونشرش رو کشیدن 🌷این کتاب فوق العاده تاثیرگذار و جذاب هست ، اگه حداقل یک بار نخونیدش انصافا ضرر کردید... 🍃 این کتاب رو تهیه کنید و بخونید 👌
🌷پنجشنبه و یاد شهدا با ذکر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷 ✅ ابراهیم در همه حال به دیگران کمک می کرد... یک روز ابراهیم را دیدم در کوچه راه می رفت ، مرتب به آسمان نگاه می کرد و سرش را پایین می انداخت... رفتم جلو و پرسیدم : چیزی شده ؟ ⚡️ اول جواب نداد ، اما با اصرار من گفت : هر روز تا این موقع حداقل یکی از بندگان خدا به ما مراجعه می کرد و هر طور شده مشکلش را حل می کردیم... 💥 اما امروز از صبح کسی به من مراجعه نکرده.. 🔰 می ترسم کاری کرده باشم که خدا توفیق خدمت را از من گرفته باشد... 🌹شهید ابراهیم هادی 🌷یادش با ذکر 🍃 @SALAMbarEbrahimm 🍃
کانال کمیل
#سیره_شهدا 🌷 ✅ ابراهیم در همه حال به دیگران کمک می کرد... یک روز ابراهیم را دیدم در کوچه راه می رف
🌷 ابراهیم هادی محور همه فعالیت هایش «نماز» بود. 💢 در سخت‌ترین شرایط ، نمازش را اوّل وقت می خواند ، بیشتر هم به «جماعت » و در «مسجد ». دیگران را هم به نماز دعوت می کرد. ✳️یکبار باهم مسجد موسی ابن جعفر رفتیم. نگاه کردم به نماز خواندن ابراهیم، در نماز چشمهایش را می بست‼️ بعد از نماز گفتم: چرا چشمت رو تو نماز می بندی. مکروهه. ✅گفت: اگر توی نماز با بستن چشم، توجهت به خدا بیشتر باشد اشکالی ندارد. بعدها همین مطلب را در رساله احکام خواندم. 📚برگرفته از کتاب سلام بر ابراهیم2
✨خاطرات_شهدا ✨ 💕دو رفیق  💕دو شهید.... 🔹همه جا شده بودن به باهم بودن تو حتی اگه از هم جداشونم میکردن آخرش ناخواسته و دوباره برمیگشتن پیشه هم 🔸خبر علیو که اوردن، مادرِ محمد هم دو دستی تو سرش میزد و میگفت: بچم 🔹 اول همه فکر میکردن علی رو هم مثله بچش میدونه به خاطر همین داره اینجوری گریه میکنه 🔸بهش گفتن مادر تو الان باید قوی باشی، تو هنوز زانوهات محکمه تو باید ننه علی رو دل داری بدی همونجوری که های های میریخت گفت: زانوهای محکمم کجا بود؟ اگه علی شهید شده مطمئنم محمد منم شده اونا محاله از هم جدا بشن 🔹عهد بستن آخه مادر... عهد بستن که بدون هم پیشه نرن.... 🔸مامور سپاهی که خبر اورده بود کنار دیوار مونده بود و به اسمی که روی پاکت بعدی شده بود خیره مونده بود.... 🥀 شادی روحشان 🍃 @SALAMbarEbrahimm 🍃
✅دقت نماییــــد... بہ چه کسے رأی میدهید ڪہ اگر خطا ڪنید روز قیامت جوابگوے خون شهیــــدان خواهید بود.
گفتم: در دلم امید نیست ؟ گفت: هرگز از رحمتم نا امید نباش (زمر ۵۳ ) گفتم: احساس تنهایی میکنم ؟ گفت: از رگ گردن به تو نزدیک ترم (قاف ۱۶ ) گفتم: انگار مرا از یاد برده ای ؟ گفت: مرا یاد کن (بقره ۱۵۲ ) گفتم: در دلم شادی نیست ؟ گفت: باید به فضل رحمتم شادمان گردی (یونس ۵۸ ) گفتم: تا کی باید صبر کنم ؟ گفت: همانا یاریم نزدیک است (بقره ۲۱۴ ) و … چه کسی از او راستگو تر …