6.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
روايت رهبرانقلاب از ماجرای جانگداز شهادت حضرت قاسم بن الحسن عليهالسلام در روز عاشورا
@salambarebrahimm
کانال کمیل
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ #خاطرات_شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی ✍
جای شهید مرادی خالی که ....
همسرش مگفت:
خیلی سینه میزد،وقتی برمیگشت خونه از هیئت بهش میگفتیم حمید کمتر سینه بزن،گفت این سینه هیچوقت تو اتیش جهنم نمیسوزه،موقع ای که پیکرشو دیدم همه جاش پر از تیر و ترکش بود جز سینش...
#شهیدحمیدسیاهکالی_مرادی
#یادش_باصلوات
✅ #شمر نمازش را میخواند،
روزهاش را هم میگرفت،
آشکارا هم فسق و فجور نمیکرد،
و شاید اهل #رشوه و #ربا هم نبود...
معاویه و ابنزیاد و #عمربنسعد هم همینطور.....
یادمان باشد،
#زیارت_عاشورا که میخوانیم
وقتی رسیدیم به « #وَلَعنَ_الله...»هایش؛
لحظه ای به خودمان گوشزد کنیم:
نکند این «لعن الله...» شامل حال ما هم بشود؟؟؟!!!!!
مایی که گاه خودمان را
"ارزانتر" از شمر و عمر و ابنزیاد میفروشیم......
جمله ای بس سنگین از #شهید_آوینی:
"کربلا"به رفتن نیست...
به شدن است!..
که اگر به رفتن بود!
شمر هم "کربلایی" است!
@SALAMbarEbrahimm
کانال کمیل
🌷شهید مرحمت بالا زاده🌷
#روضه_حضرت_قاسم
✍ سال 1362 زمانی که رییس جمهور از ساختمان ریاست جمهوری در خیابان پاستور خارج میشد، متوجه سر و صدایی شد که از همان نزدیکی شنیده میشد. چند محافظ دور کسی حلقه زده بودند و چیزهایی میگفتند. او فریاد میزد آقای رییس جمهور! آقای خامنهای! من باید شما را ببینم...
🔹آقای خامنه ای پرسید چی شده؟ کیه این بنده خدا؟ یکی از محافظان گفت: حاج آقا! یه بچه است, میگه از اردبیل اومده و با شما کار واجب داره, بچهها میگن با عز و التماس خودشو رسونده تا اینجا، گفته میخوام با آقای خامنهای حرف هم بزنم.
♦️پسرک 13 ساله با صورت پر اشک، از حلقه محافظان بیرون آمده و خودش را به آقا میرساند. آقا دستش را دراز کرده و با صدای بلند میگوید سلام بابا جان! خوش آمدی. حالت چطوره؟ سرتیم محافظان میگوید: این هم آقای خامنهای! بگو دیگر حرفت را. ناگهان آقا با زبان آذری میپرسد: اسمت چیه پسرم؟
🔹پسر نوجوان با شنیدن زبان مادری جان گرفته و با هیجان به ترکی میگوید: آقاجان من مرحمت بالازاده هستم از اردبیل، تنها اومدم تهران که شما را ببینم. آقا دست روی شانه او گذاشته و میگوید: افتخار دادی پسرم صفا آوردی چرا این قدر زحمت کشیدی؟ بچهٔ کجای اردبیل هستی؟
♦️-انگوت کندی آقاجان! آقاجان! من از اردبیل آمدم تا اینجا که خواهشی از شما بکنم.
+بگو پسرم. چه خواهشی؟
-آقا! خواهش میکنم به آقایان روحانی و مداحان دستور بدهید که دیگر روضه حضرت قاسم (ع) نخوانند!
+چرا پسرم؟
🔹نوجوان دوباره بغضش می ترکد: آقاجان! حضرت قاسم 13 ساله بود که امام حسین(ع) به او اجازه داد برود میدان و بجنگد، من هم 13 سالهام ولی فرمانده سپاه اردبیل اجازه نمیدهد به جبهه بروم. میگوید 13 سالهها را نمیفرستیم. اگر جنگ رفتن 13 سالهها بد است، چرا این همه روضه حضرت قاسم (ع) میخوانند؟
♦️+پسرم! شما مگر درس و مدرسه نداری؟ درس خواندن هم خودش یک جور جهاد است.
نوجوان هیچ نمیگوید، فقط هق هق گریه میکند.
+آقای...! یک زحمتی بکش با امام جمعه تبریز تماس بگیر، بگو فلانی گفت این آقا مرحمت رفیق ماست, هر کاری دارد راه بیاندازید و هرکجا خواست ببریدش. ماشین بگیرید تا برگردد.
🔹آقا خم می شود صورت او را می بوسد و می گوید «ما را دعاکن, پسرم. درس و مدرسه را هم فراموش نکن, سلام مرا به پدر و مادر و دوستانت در جبهه برسان» . ...نوجوان 13 ساله، روز 21 اسفند 1363 در عملیات بدر به فاصله اندکی از شهادت مرادش شهید مهدی باکری به شهادت رسید و میهمان حضرت قاسم (ع) شد.
#هذا_صنع_العراق
🌷....چند روز گذشت و تعداد اسرای عملیات رمضان روز به روز افزایش می یافت زیرا من و دوستانم که در آسایشگاه های سمت غربی اردوگاه بودیم، همگی در مرحله اول عملیات رمضان اسیر شده بودیم و تعدادی از رزمندگان ما در مراحل بعدی عملیات رمضان به اسارت در آمده بودند و لذا اسرای جدیدتری وارد اردوگاه شده و به تدریج آسایشگاه های شرق اردوگاه نیز از اسرای جدیدالورود پر شد و تعداد اسرای این عملیات به حدود ١٢٠٠ نفر رسید.
🌷متأسفانه عراقیها توانایی تأمین پوشاک مورد نیاز اسرای جدیدالورود را نداشته و بسیاری از آنان تا ماه ها فاقد دمپایی بودند و برای رفتن به توالت و حمام و یا قدم زدن در فضای اردوگاه دچار مشکل بودند.
🌷در این گیر و دار برخی از اسرا به فکر تهیه دمپایی افتادند تا بتوانند لااقل برای رفتن به دستشویی، طهارت لازم را داشته باشند. یکی از برادران با استفاده از حلبی های روغن نباتی، قسمتی از آن را بریده و برای خود یک جفت دمپایی از جنس حلبی ساخته بود و هنگام راه رفتن، صدای چالاک چالاک توجه هر شنونده ای را به خود جلب می کرد.
🌷یکی از نگهبانان عراقی که متوجه صدای دمپایی او شده بود، رو به اسیر ايرانى کرده و پرسید: این دمپایی چیست که پوشیدهای؟ او بلافاصله با زیرکی و مزاح خاصی به نگهبان گفت: هذا صنع العراق یعنی این ساخت عراق است!!
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
@salambarebrahimm
برای شهید شدن باید
راه و رسم #شهیدانه_زیستن_را_آموخت
با ما همراه شو
حیف است بمیریم...
#التماس_دعای_شهادت
#شهیدمحمدرضا_دهقان🌷
@SALAMbarEbrahimm