سرم ترکش خورده بود و مجبور شدم به بيمارستان بروم. برای عمل جراحی سرم را تراشيدند. رفتم جلوی آينه و به آقايی که تيغ در دستش بود، گفتم: ابرو و ريشم را هم بزن.
آن آقا گفت: يعنی چس؟
گفتم: مال خودم است ديگر؛ بزن کاريت نباشه.😁
ابرو و محاسنم را زدند و وقتی جلوی آينه رفتم، خودم را نشناختم.
پيش خودم گفتم سيد (پدرم) را سر کار بگذارم. روی ويلچر نشستم و خودم را جلوی در ورودي بيمارستان رساندم تا سيد بيايد.😜
بابا از در آمد داخل. از کنارم رد شد. اما مرا نشناخت.
گفتم سيد! کجا میری؟
ـ بنده زاده مجروح شده آمدم ببينمش.
ـ آقازادهتان کی باشن؟
ـ آقا سيدرضا دستواره.
ـ اِ، آقا رضا پسر شماست. عجب بچه شجاع و دليری داريد شما. تو فاميلتون به کی رفته؟ ويلچر منو هُل بده تا شما را ببرم تو اتاق آقا رضا. و باهم راهی اتاق شديم.
ـ حاج آقا! می دانی کجای آقا رضا تير خورده؟
ـ نه، اولين باره می روم او را ببينم.
ـ نترس، دستش کمی مجروح شده.😬
ـ خدا رو شکر.
ـ حاج آقا! دست راست رضا قطع شده اگه نمی ترسی.😅
ـ خدايا! راضی ام به رضاي خدا.
ـ حاج آقا! دست چپش هم قطع شده.😅
ـ خدا رو شکر؛ خدايا! اين قربانی را قبول کن.
در آسانسور صحبت را به جايی رساندم که پای راست خودم را قطع کردم. بابا تکانی خورد و کمی ناراحت شد. تا بالای تخت که رسيديم، آمد که مرا روی تخت بگذارد، طوری وانمود کردم که رضا دستواره را بدون دست و پا خواهد ديد... کمی ناراحت شد و اشکش درآمد.
ـ حاج آقا! خيلی باحالی؛ بچهات 10 دقيقه پيش شهيد شد او را بردند سردخانه!😜
اين بار ديگر لرزه به تن پدرم افتاد، اشکش درآمد و رو به قبله ايستاد و گفت: خدايا! اين قربانی را از ما بپذير.
با خنده گفتم: بابا! خيلي بی معرفتی، ما را کُشتی تمام شد، رفت.😂
پدرم يک نگاهی کرد و تازه ما را شناخت. گفت: ای پدرسوخته! اينجا هم دست از شيطنت بر نمی داری؟!»😃
ب نقل از خود شهید رضا دستواره🕊🌹
جهت شادی ارواح طیبه امام وشهدا #صلوات
#شهید_زین_الدین🕊🌹
چند روزی بود مریض شده بودم تب داشتم
حاج اقا هم خونه نبود، از بچه ها هم که خبری نداشتم
یک دفعه دیدم درباز شد و مهدی، بالباس خاکی و عرق کرده،اومد تو تادید رخت خواب پهنه وخوابیدم مستقیم رفت توی آشپزخونه
صدای ظرف و ظروف و بازشدن دریخچال میومد برام آش بارگذاشت.ظرف های مونده رو شست، سینی غذا رو آورد، گذاشت کنارم.
گفتم مادر! چه طور بی خبر؟
گفت: به دلم افتاد که باید بیام...😊
گفتم: محمد
این لباس جدیدت خیلی بهت میاد..
گفت: لباس شهادته
گفتم: زده به سرت..؟!
گفت: میزنه ان شاء الله
چند ثانیه بعد از انفجار رسیدم بالای سرش نا نداشت فقط آروم گفت: دیدی زد..؟!
شهید محمد مهدوی🕊🌹
❞مَا شَاءَ اللَّهُ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ
کهف/۳۹
آنچه خدا بخواهد صورت میپذیرد و هیچ نیرویی جز به وسیله خدا نیست.
خدایا خودت از اون نگاها که حواسمون نیست، به زندگیمون بنداز...
#قرآن_بخوانیم 🍃
#خدایا
ما به زمان بندیت، برنامه هات، اراده و خواسته ات و راه و روشت اعتماد داریم
وَ الَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ
و آنها كه ايمان دارند، عشقشان به خدا شديدتر است
بقره/۱۶۵
هرکه در آتش عشق به خدا بسوزد در آتش قهر خدا نخواهد سوخت
#عاشقشویم...
#قرآن_بخوانیم 🍃
کانال کمیل
#شهید_زین_الدین🕊🌹 چند روزی بود مریض شده بودم تب داشتم حاج اقا هم خونه نبود، از بچه ها هم که خبری ند
چشمشان که به مهدی افتاد از خوشحالی بال درآوردند..
دوره اش کردند و شروع کردند به شعار دادن:
"فرمانده آزاده آمادهایم آماده"
هر کسی هم که دستش به مهدی می رسید امان نمی داد شروع می کرد به بوسیدن
مخمصه ای بود برای خودش..
خلاصه به هر سختیای که بود از چنگ بچه های بسیجی خلاص شد، اما به جای اینکه
از این همه ابراز محبت خوشحال باشد
با چشمانی پر از اشک
به خودش نهیب میزد:
مهدی..
خیال نکنی کسی شدی که اینا اینقدر بهت اهمیت میدن تو هیچی نیستی..
تو خاک پای این بسیجی هایی..
#شهید_مهدیزینالدین🕊🌹
حجرات اصلی_5976393541516002926.mp3
12.37M
شبتون آروم با نوای #قرآن که آرامش بخش دلهاست ❤️
امید داشته باش ...
ما خدایی داریم بی نهایت!
خدایی که هیچوقت تموم نمیشه!
خدای ما، خداییه فراتر از محاسبه های تو...
هر وقت که بخواد جوری محاسبه هاتو به هم میریزه که تا چند روز فقط اشک تو چشات جمع میشه
امیدوار باش تموم این ضعفا تموم میشه، تو حرکت کن...
إِلٰهِى وَأَنَا عَبْدُكَ وَابْنُ عَبْدِكَ قائِمٌ بَيْنَ يَدَيْكَ !
خدایا، و من بنده تو و فرزند بنده توأم، در برابرت ایستادهام ...
#مناجات_شعبانیه
من همینم، همان که مخلوقِ توست، پرورش او با تو بود، رزق و روزی اش را تو داده ای و...
بیین، کم و کسرم فراوان است بیا و بسازم ...🌸
نگران چی هستی؟!
یقیناً کله خیر، هر چی پیش بیاد تو زندگیت خیره...
به این جمله ایمان داشته باشی، همه چی حله
1_2120063371.mp3
8.21M
أَيْنَ مُحْيِي مَعَالِمِ الدِّينِ وَ أَهْلِهِ
كجاست آنكه دين و ايمان و اهل ايمان را زنده گرداند.
#دعای_عهد
وَتَوَكَّلْ عَلَى الْعَزِيزِ الرَّحِيمِ
شعرا/۲۱۷
و توکل بر آن خدای مقتدر مهربان کن.
توکل مفهوم قشنگی داره یعنی خدایا نمیدونم چجوری ولی تو درستش کن
#قرآن_بخوانیم 🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آخرین پنجشنبه سال و سوره حمد استاد عبدالباسط
یاد کنیم امواتمون رو و فاتحه ای نثارشون 🌸
دلتنگ عزیزانی هستیم که روزی در کنارمان بودند اما اکنون....
اللهم اغفِر لِلمومِنينَ وَ المومِناتِ وَ المُسلمينَ وَ المُسلِماتِ اَلاَحياءِ مِنهُم وَ الاَموات
يَا مُصْطَفِىَ مُوسىٰ بِالْكَلِماتِ
ای برگزیننده موسی برای سخن گویی!
#دعایمشلول
من طاقت این فراز را ندارم یعنی تو با موسی حرف زده ای؟!
یعنی او صدای تو را شنیده است؟!
یعنی دل موسی را با حرف هایت قرص کرده ای؟!
خوشا به احوالش، با ما هم می شود لطفا...؟!