eitaa logo
کانال کمیل
6.1هزار دنبال‌کننده
9.9هزار عکس
3.1هزار ویدیو
113 فایل
#سلام_برابراهیم❤ ✍️سیره شهدا،مروربندگی،ارتباط با خدا.‌.. 💬خادمان‌کانال؛ @Ashena_bineshan @komeil_channel_95 ✅ موردتائیدمون👇 💢 @BASIRAT_CYBERI 👤نظرات شما👇 @nazarat_shoma کپی باذکر‌14 #صلوات برای هرپست✅ اومدنت اتفاقی نبود...😉
مشاهده در ایتا
دانلود
‌ ‌ گفتگوی شبانه با حضرت دوست حدیثی خوانده ام : خوشا به حال کسی که در نامه ی اعمالش زیر هر گناهی ، استغفار بیابد میخواهم به عظمت این شب بزرگ دستهایم را بگیری... قسم به بانوی بزرگ دو عالم خودم هم....، از بد بودنم خسته ام دنیا با زیبای هایش مرا در بند کرده... فراموش کرده ام ،آمده ام تا توشه ای بردارم و برگردم... بغض این شبهای من حکایت زمین خوردن های پیاپی است... جا مانده ام از خوبانِ تو.... قدم هایم را سنگین کرده و قدم های سنگین را چه به شفاعت بانوی دو عالم !! دل امیدوارم را نا امید مکن..... چیزی برای عرضه ندارم بجز بغض دوباره به من فرصت جبران بده... به دعای مادرم زهرا ..... باز هم مرا ببخش! به عظمت این شب التماس دعا
❤️شهید مهدی باکری 🌸قبل از عملیات رمضان، برای شناسایی رفته بود جلو، برگشت. تیر خودره بود به سینه ش. سریع فرستادیمش بیمارستان اهواز. یک روپوش پزشکی پیدا کردم و بردم برایش. همان را پوشید و یواشکی از بیمارستان زدیم بیرون. توی راه سینه ش را فشار می داد. معلوم بود هنوز جای تیر خوب نشده. بهش گفتم « اینجوری خطرناکه ها. باید برگردیم بیمارستان. » گفت« راهت رو برو. شاید به مرحله ی دوم عملیات رسیدیم. »🌸 📚 یادگاران #شهید_مهدی_باکری
کانال کمیل
⬇️#حکم_عادلانه ⬇️ @salambarebrahimm 💠 یکی از سخت ترین کارها قضاوته. قاضی قبل از حکم دادن باید ه
⬇️ ، ⬇️ @salambarebrahimm 💠 یه جاهایی آدم تو رو در واسی میمونه. یه عده دارن کار خلاف می‌کنن و آدم نمی دونه با این عده بمونه، یا بره جای دیگه. مثلاً دارن غیبت یه بنده خدایی رو می‌کنن، یا دارن چیزهای حروم می‌خورن. تکلیف ما چیه؟ باید اون جا بمونیم یا نمونیم؟ قرآن جواب داده. می‌گه نه تنها باید ازشون دور بشی، بلکه باید نصیحتشون هم بکنی تا از این کارا نکنن. 🔻فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَ عِظْهُمْ 🔻 از آن‌ها کناره گیری کن و آن‌ها را نصیحت کن 📔بخشی از آیه ۶۳ نساء
🌷یک اتوبوس که فرمانده هان و رزمنده گان در حال طی مسیر بودن توسط منافقان ربوده شدند و سر همه شان را از تن جدا کردند. ١٣ رزمنده جهرمی که میانگین سنی آنها به بیشتر از ١٧ سال نمی رسید در عصر عاشورای سال ١٣٦٢ در جنگل های میاندواب مهاباد آذربایجان غربی، به دست منافقین به شهادت رسیدند. 🌷منافقین پس از شهادت ١٣ رزمنده حاضر در اتوبوس، راننده آن را آزاد تا شرح این جنایت را به دیگران برساند. نام جبهه، جنگ و جانبازان با امام حسین اجین است. اما این دو واژه شهدای عصر عاشورای جهرم که واقعا مظلومانه به شهادت رسیدند را در ذهن و من و جهرمی‌ ها زنده می کند 🌷اولین شهید این اتوبوس «مصطفی رهایی» است در بخشی از وصیت نامه خود می نویسد: «دستور دهید که وقتی تشییع می شوم دستهایم را از تابوت بیرون بگذارند و پلکهایم را باز بگذارند تا مردم بدانند کورکورانه بدین راه نرفته ام.» 🌷شهید سید مهدی صحرائیان، شهید سعید اعظمی، شهید حمیدرضا یثربی، شهید سید مسعود مروج، غلامعباس کارگرفرد، شهید محمود زارعیان، شهید حمید مقرب، شهید ابراهیم یاعلی، شهید کرامت اله اقناعی، شهیداسد اله رزمدیده، شهید بمانعلی ناصری تنی از شهدای عصر عاشورا هستند که توصیف حال عاشورایی هر کدام مثنویی است. راوى: تيربارچى ﺟﺒﻬﻪ ها جانباز شيميايى ٧٠ درصد، محمود قائمى از جهرم
4_473160900434461774.mp3
8.53M
عجب عطر سیبی وزیده... @salambarebrahimm
#محرم_درجبهه_ها شهدا.. اصحاب آخرالزمانی سیدالشهدا علیه السلام هستند. پیام آنها عشق و اطاعت است و وفاداری #شهید_مرتضی_آوینی
اینجا کربلاست ... عباسم علم را بر زمین بگذار اکبرم خیمه ها را برپا کن خواهرم.... اینجا کربلاست .... شب دوم... #ورود_به_کربلا.....
4_5870455196747825193.mp3
5.43M
روایتگری شهدایی 🔊 مرگ میخوای یا شهادت؟ حاج حسین یکتا
در فکه کنار یکی از ارتفاعات، تعدادی شهید پیدا شدند که یکی از آنها حالت جالبی داشت. او در حالی روی زمین افتاده بود که دو دبه پلاستیکی 20 لیتری آب در دستان استخوانی اش بود. یکی از دبه ها ترکش خورده و سوراخ شده بود. ولی دبه دیگر، سالم و پر از آب بود. درِ دبّه را که باز کردیم، با وجود این که حدود 12 سال از شهادت این بسیجی سقا می گذشت، آب آن بسیار گوارا و خنک مانده بود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حضرتِ باران تو به جانم ببار باغِ دلم بوی خزان می دهد یک نظر احسانِ نگاهت مَنِ گم شده را راه نشان می دهد حُرمتِ چشمِ تو به هر زائرت عافیتِ هر دو جهان می دهد نایب الزیاره همه دوستان #امام_رضایی_ام
كار به توهين و بد و بی راه گفتن كشيده بود. حاجی خون سرد نشسته بود و بحث می كرد. ديگر نمی توانستم تحمل كنم. نيم خيز شدم كه ورامينی دستم را كشيد و مجبورم كرد بنشينم. خودمان بوديم توی چادر و حاجی كه توی خودش بود. داشتم فكر مي كردم الان است كه دستور اخراج آن ها را از لشكر بدهد. بلند شد و از چادر رفت بيرون. دو ركعت نماز خواند. آمد كنارمان نشست و كارهای لشكر را پيش كشيد. مثل اين كه هيچ اتفاقی نيفتاده بود. 📚 يادگاران، جلد 2 كتاب شهيد محمد ابراهيم همت #شهید_محمد_ابراهیم_همت