آن اوایل، یکبار که از معرکه برگشته بود، وسط حرفهایش خیلی محکم گفت:
💠«جانفشانی اصلا کار آسانی نیست»💠
بعد تعریف کرد که #آنجا در نقطهای باید #فاصلهای چند متری را در #تیررس_تکفیریها_میدوید و توی همین چند متر، #دخترش آمده #جلوی چشمش.
اینها را می گفت تا به من #بفهماند که #تعلقات یعنی #وابستگیها مثل وابستگی به فرزند چطور #مانع_شهادت شهید است…
تمرینهای زیادی توی یکی دو سال گذشته برای #بریدن رشته #تعلقاتش انجام داده بود و همه را هم برید.
این بار که میرفت به کسی گفته بود « #این_دفعه_از_کوثر_بریدم».
شب یکی از #عملیات ها بهش گفتند که امکان تماس با خانواده هست نمیخوای صدای کوثر کوچولوت رو بشنوی؟ ؟؟
گفت : از کوثرم گذشتم. ..
#مدافع_حرم
#شهید_محمودرضا_بیضایی
#شهادت:92/10/29
🌹سلام بر شهدا؛
🍃همانهایی که با سر رفتند و بدون سر آمدند
🌹سلام_بر_شهدا؛
🍃همانهایی که با پای خود رفتند
و بر دوش مردم برگشتند
🌹سلام بر شهدا؛
🍃همانهایی که سالم رفتند
و با چند تکه استخوان برگشتند
🌹سلام بر شهدا؛
🍃همانهایی که مونسی جزء نسیم
صحرا و حضرت زهرا (س) ندارند
🌹سلام بر شهدا؛
🍃همانهایی که از همه چیزشان
گذشتند و رفتند تا ما بمانیم
شهدا.شرمنده.ایم
رفتند_تا_بمانیم
هدایت شده از 💢 بصیرت سایبری 💢
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اظهارات متفاوت حاج محمود کریمی درباره #انتقام_سخت
آيا خروج نیروهای آمریکایی از منطقه شامل کشور خودمون هم میشه؟! یعنی شامل قاچاقچی سازمان یافته هم میشه؟! شامل مسؤل دوتابعیتی که به نفع آمریکا رای میده هم میشه؟!
@BASIRAT_CYBERI
4_5791639858216698772.mp3
9.17M
@salambarebrahimm
#ایام_فاطمیه
بهار عمر هر کسی جوونیه
جوونیه مادر من خزونیه
🎤 #سید_مجید_بنی_فاطمه
🌷محمدجواد توی تبلیغات بود
و نقـاشی می کشید قرار شد بارگاه ملکوتی #امام_حسين(ع) رو روی دیوار نقاشی کنه.
نزدیکای غـروب کارمون تقریبا تموم شد #محمدجواد در حال رنگ کردن #پرچم_حرم امام حسين(ع) گفت: حیفه این پرچم باید با #قرمز_خونی رنگ بشه
هنوز جمله اش تموم نشده بود
که صدای سوت خمپاره پیچید، بعد از انفجار دیدم ترکش خمپاره به #سر محمدجواد خورده و خون سرش دقیقا به #پرچم حرم امام حسین(ع) پاشیده
#شهید_محمدجواد_روزی_طلب
شادی روحش #صلوات
🔸نقل مستقیم خاطرهای شنیدنی از حاج قاسم سلیمانی:
یک بار از ماموریت برمیگشتم، منتظر نماندم که ماشین بیاد دنبالم. از فرودگاه مستقیم سوار تاکسی شدم، راننده تاکسی جوانی بود که نگاه معنا داری به من کرد.
به او گفتم: چیه؟ آشنا به نظر می رسم؟
باز هم نگاهم کرد، گفت: شما با سردار سلیمانی نسبتی دارید؟ برادر یا پسر خالهی ایشان هستید؟ گفتم: من خود سردار هستم.
جوان خندید و گفت: ما خودمون اینکارهایم شما میخواهی مرا رنگ کنی؟
خندیدم و گفتم: من سردار سلیمانی هستم.
باور نکرد. گفت: بگو به خدا که سردار هستی!
گفتم: به خدا من سردار سلیمانی هستم.
سکوت کرد، دیگه چیزی نگفت. گفتم: چرا سکوت کردی؟
حرفی نزد.
گفتم: زندگیت چطوره؟ با گرانی چه میکنی؟ چه مشکلی داری؟
جوان نگاه معنا داری به من کرد و گفت: اگه تو سردار سلیمانی هستی، من هیچ مشکلی ندارم.
هر وقت برای مرخصی می آمد ،
همین که می رسید دم در خانه و مرا می دید،
با خنده می گفت:
سلام پدرِ شهید .... خوبی پدرِ شهید...؟!!
با خنده دنبالش میکردم که نگو
این حرف رو پسر ...!
اما حالا که همه بهم میگن :
سلام پدرِ شهید ... دیگه یوسفی نیست
که بخوام دنبالش کنم
شهادت دردرگیری با گروهک تروریستی پژاک
راوی : پدرشهید
#شهید_یوسف_فدایی_نژاد
شهدا را یاد کنید با یک #صلوات
#کپیبرداى_بعثىها_از_ابتکار_ایرانیها
🌷یک روز متوجه شدم زیر دشداشه بالای پنجره خبرهایی هست. بعد از چند دقیقه «بخار» بلند شد و جعفر یک پارچ آب جوش را روی زمین گذاشت با استفاده از دو قاشق و سیم برق که رو کار کشیده بود، المنت یا «هیتر» درست کرده و آب را جوش آورده بودند.
🌷این کار به سرعت شایع شد؛ استفاده از در قوطی برای ساخت المنتهای انفرادی تا جمعی، برای درست کردن یک لیوان چای، تا گرم کردن آب حمام برای 50 نفر. شبها نیز المنت، مونس بچهها بود؛ تا جایی که مربای پوست پرتقال هم با آن درست میکردیم و دکتر وحید نیز داخل یک سطل، اکالیپتوس بخور میداد و من اواسط زمستان برای سرماخوردهها شلغم بخور میدادم.
🌷داستان المنت به بلندی داستان اسارت ماست. کار آن قدر بالا کشید که منجر به آتشسوزی شد و سیمهای برق سوخت. برق که قطع و وصل شد، شبکه کابل اصلی را عوض کردند و مقاومت فیوزها را افزایش دادند.
🌷باز هم المنتها زیاد شد. حالا تقریباً هر نفر یا هر چند نفری یک المنت داشتند. بعضیها حتی برای شستشوی صبحگاهی صورت شان از آب گرم المنت استفاده میکردند تا این که عراقیها تصمیم گرفتند آن را ممنوع اعلام کنند.
🌷پستهای کمین و گشتهای ویژه برای جمع کردن المنتها به هر جا دست میزدند، یک المنت پیدا میکردند؛ ولی باز هم المنت بود و هر روز از طول سیمهای روی دیوارها کم میشد.
🌷برای جلوگیری از غافلگیر شدن، پست نگهبانی گذاشتیم و نگهبان، هنگام آمدن عراقیها با آن کلاه قرمز فریاد میکشید: «قرمزته!» و نفر داخل آسایشگاه به سرعت بساط المنت را جمع و جور میکرد.
🌷المنت کم کم به اتاق نگهبانهای عراقی هم راه پیدا کرد. آنها که وضع بهتری از ما نداشتند و تنها با سرقت از جیره ما به نوایی رسیده بودند، برای چای، حمام و هر نیاز دیگری به آب گرم،از المنت استفاده میکردند. سرانجام مذاکرات و پادرمیانی ارشدها توانست استفاده از المنت برای گرم کردن آب را قانونی کند.
راوى: سرهنگ مجتبى جعفرى از آزادگان دفاع مقدس
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات