تابرم‌بیرون هرکی‌می‌دیدتم‌میگفت‌چته؟چیشده چرادیگه‌مثل‌دفعه‌قبل‌نمیخندی؟دمغی‌‌؟ قیافه‌م‌دادمیز؛به‌قول‌‌یکی‌انگارعزیزموازت‌گرفتن(:

تااینکه‌‌اجازشودادن گفتن‌هرپنج‌شب‌بیا(: مادراجازشودادا(:💔

رفتم‌هیئت نرسیده‌به‌هیئت دل‌دل‌میکردم‌‌آخرمراسم‌نشده سریع‌برم‌‌پیش‌درتاچایی‌آوردن‌بلافاصله‌بردارم وپخش‌کنم(:

بهش‌گفتم مادر؛بزارخادمیتوکنم(:

آخرمراسم‌نشده‌بود چایی‌وآوردن؛اولین‌‌نفررفتم‌‌تحویل‌گرفتم

میدونی‌قشنگترین‌دردچیه؟ اون‌دردی‌که‌بعدازنوکری‌میادسراغت‌ازخستگی سینی‌انقدسنگین‌بودازچایی که‌دستام‌الانم‌می‌لرزه ولی‌بین‌‌همون‌چایی‌پخش‌کردنا همون‌‌خم‌وراست‌شدنجلوی‌مهمونای‌مادر روبه‌پسرفاطمه‌گفتم:دردکشیدن‌واس‌تووخونوادتو دوس‌دارم‌حسین(: دردکشیدن‌واسشماوخونواده‌ت‌قشنگه؛خیلی قشنگ(:

نه‌اومدم‌‌شعاربدم‌ نه‌اومدم‌بگم‌‌منونگاه‌کنین نه‌اومدم‌‌فخربفروشم؛نه فقط‌اومدم‌بگم‌اگه‌دلت‌گرفته‌‌وهیچ‌‌جایی نرفتی‌تاحالاواس‌نوکری؛واس‌هیئت واس‌فاطمیه؛بروواس‌التماس‌(:💔

من‌ازته‌قلبم‌خواستم تموم‌وجودم‌خواست رفتم‌پیش‌‌ش‌گفت‌‌میزارم‌بری اماقبلش‌بهم‌بگو اگه‌این‌پنج‌شب‌ونری؛چی‌میشه؟

دیدزدم‌‌زیرگریه جلوهمه‌ز‌دم‌زیرگریه(: سکوت‌کردم‌تودلم‌اونمصراع‌تکرارشد که‌میگفت:توچه‌دانی‌‌معنی‌عهدبافاطمه‌را(:

گفت‌باشه؛من‌ضمانتتومیکنم ولی‌شرط‌داره؛اینکه‌دعام‌کنی(: گفتم‌قبول(:

الان‌که‌دارم‌تایپ‌میکنم دستام‌می‌لرزه‌‌ازاون‌سنگینی‌‌سینی‌چای(: ولی‌به‌خودش‌‌قسم‌که‌دردی‌قشنگترازاین‌درنیست(:

هروقت بهونه‌نگرفتی‌و‌آس‌اهل‌بیت هروقت؛اماواگرنیاوردی‌‌واس‌هیئت هروقت‌؛نمیگم‌ازته‌‌قلب؛میگم‌‌باتمام‌وجودت هیئت‌‌وتوفیق‌نوکریوخواستی خودشون‌میبرنت؛خودشون‌‌دعوتت‌میکنن خودشون‌صدات‌میکنن(:💔 خودشونبادستای‌خودشون‌لباس‌نوکریوتنت‌میکنن(: