#تلنگرانه ⚠️
دلے را نشڪن💔
شایـد 👈 خـانہ خـدا بـاشد🌱
ڪسی را تـحقیر مڪن❌
شایـد 👈 محـبوب خـدا بـاشد🌱
از هـيچ عبادتـے دریـغ مڪن
شایـد 👈 ڪلید رضـايت خـدا بـاشد🌱
ســـر نمـاز اول وقـت حـاضر شو
شایـد 👈 آخـرین دیـدار دنیایـےات با خـدا بـاشد🌱
هيـچ گنـاهي را كوچـك نـدان🖐🏻
شايـد 👈 دوری از خـدا در آن بـاشد
از هیـچ غمـے نالھ نڪن💢
شایـد 👈 امتحانـے از سـوی خـدا بـاشد
وصیتنامهاش دو خط هم نمیشد، نوشته بود
وَلَا تَكُونُواْ كَٱلَّذِينَ نَسُواْ ٱللَّهَ فَأَنسَیهُمۡ أَنفُسَهُمۡۚ
مانند کسانی نباشید که خدا را فراموش کردند
و خدا هم، خودِ آنان را از یادشان بُرد!
#شهید_علیبلورچی
#خدایِمهربونم
#الهی_العفو
#زندگی_به_سبک_شهدا
#اللهم_الرزقنا_شهادت_فی_سبیلک
❄️ ذڪــرهـاے زیبـا
❄️از چیزے نگرانی؟ بگو:
حسبی الله لا اله الا هو علیه توکلت وهو رب العرش العظیم.
❄️ گرفته میشی بگو:
لااله الا الله ولا حول ولا قوه الا بالله.
❄️ ناراحتی؟ همیشه بگو:
إنما أشکو بثی و حزنی لله.
❄️در زندگیت موفق نیستی؟ بگو:
و ما توفیقی إلا بالله علیه توکلت وإلیه أُنیب.
❄️ خوشحال نیستی؟ همیشه بگو:
حسبی الله ونعم الوکیل.
❄️از دنیا خستهاے؟ بگو:
اللهم اجعل همی الاخره.
❄️نمازهایت را به موقع و مداوم نمیخوانی؟ همیشه بگو:
اللهم اجعلنی مقیم الصلاه ومن ذریتی.
❄️ میخواهی ازدواج ڪنی؟ بگو:
ربی لاتذرنی فردا وانت خیرالوارثین.
❄️تنهایی؟ همیشه بگو:
ربی هب لی من لدنک سلطانا نصیرا.
❄️خوشحالی؟ همیشه بگو:
الحمدلله حمدا کثیرا.
❄️در ڪارهایت سختی میبینی؟ بگو:
اللهم یسرلی اموری واشرح لی صدری.
❄️دوست دارے آرزویت برآورده شود همیشه بگو:
استغفرالله واتوب الیه.
❄️ تو دلت از دست ڪسی ناراحتی؟بگو:
اللهم اجعلنی من کاظمین الغیظ والعافین عن الناس.
❄️ میخواهی دایم قرآن بخوانی ،بگو:
اللهم اجعل القران ربیع قلبی.
❄️خونهاے در بهشت میخواهی بگو:
﷽ قل هوالله احد. الله صمد. لم یلدولم یولد. ولم یکن له کفوا احد.
جوان گفت :
امامزمانترا میشناسے؟
پیرمرد :
بلہ میشناسم!
جوان :
پس سلامش کن:)
پیرمـرد:
السلامعلیڪیاصاحبالزمان
جوان لبخندے زد و گفت :
و علیکم السلام:)
آخ خدا تورو به بھترینات!
همچینروزے رو..
نصیبمونڪن🌱
← #امام_زمان
#تباه🖐🏻!
ماآدمـاموجوداتیهستیمکهبرایهدایتمون
صدوبیستوچهـٰارهزارپیامبرکفایتنکرد
امـابرایگمراهکـردنمونیهشیطانکافیبود.
- #متاسفمبرایخودمون!🚶♂
#منٺظࢪانہ!
مےگُفت:
وَســـــطِ شَهر،
یـــــآد ﴿امآم زمـــﷻــآن۔۔𔘓﴾ بودَن۔،
"هُنـــــر" أست؛
وگرنہ دَر «جـَــــمڪرٰان۔۔❋ »؛
ڪِہ هـَــــمہ بہ یادشأند . . !
درستـه طولانیه ولی خیلـی قشنـگه بخـون رفیـق پیشمـون نمیشـی... 🤍🌱
خواب بودم، خواب دیدم مـرده ام
بی نهایت خـسته و افسـرده ام
تا میان گـور رفتـم دل گرفت
قبـر کن سنـگ لحـد را گل گرفت
روی من خـروارها از خـاک بود
وای، قبـر من چه وحشتنـاک بود
بالـش زیر سـرم از سنـگ بود
غرق ظلمت، سـوت و کـور تنـگ بود
هر که آمد پیش، حرفـی راند و رفت
سـوره ی حمـدی برایم خواند و رفت
خسته بودم هیچ کـس یارم نشد
زان میـان یک تن خریـدارم نشد
نه رفیقـی، نه شفیقـی، نه کسـی
ترس بود و وحشت و دلـواپسی
نالـه می کردم ولیکن بی جواب
تشـنه بودم، در پی یک جرعـه آب
آمدند از راه نـزدم دو ملک
تیـره شد در پیش چشمـانم فلک
یک ملـک گفتا بگو دین تو چـیست؟
دیگری فریـاد زد رب تو کیست؟
گر چه پرسـش ها به ظاهر ساده بود
لرزه بر انـدام من افتاده بود
هر چه کردم سعی تا گویم جـواب
سدّ نـطقم شد هراس و اضطراب
از سکـوتم آن دو گشتـه خشمـگین
رفـت بالا گـرزهای آتشـین
قـبر من پر گشته بود از نـار و دود
بار دیـگر با غضـب پرسش نمود
ای گنه کار سیـه دل، بسـته پر
نـام اربابان خود یک یک ببـر
گوئیـا لب ها به هم چسبیـده بود
گوش گـویا نامشان نشنیـده بود
نامهـای خوبشان از یاد رفت
وای،سعـی و زحمتم بر بـاد رفت
چهره ام از شـرم میشد سـرخ و زرد
بار دیگر بر سـرم فریاد کرد
در میان عمـر خود کن جستـجو
کارهـای نیک و زشتت را بـگو
هر چه می کـردم به اعمالـم نگاه
کولـه بارم بود مملـو از گناه
کارهـای زشت من بسیـار بود
بر زبان آوردنـش دشوار بود
چـاره ای جز لب فرو بستـن نبود
گـرز آتش بر سرم آمـد فرود
عمـق جانم از حرارت آب شد
روحـم از فرط الـم بی تاب شد
چون ملائک نا امیـد از من شدند
حـرف آخر را چنیـن با من زدنـد...
عمـر خود را ای جـوان کردی تبـاه
نامـه اعمـال تو باشد سیـاه
ما که مامـوران حق داوریـم
پس تو را سـوی جهنـم می بریم
دیگر آنجـا عذر خواهـی دیر بود
دست و پایـم بسته در زنجیـر بود
نا امیـد از هرکجـا و دل فکـار
می کشیـدندم به خِفّت سـوی نار
ناگهـان الـطـاف حـق آغاز شد
از جنـان درهای رحمـت بـاز شـد
مردی آمد از تبـار آسـمان
دیگـران چـون نجم و او چـون کهـکشان
صورتـش خورشیـد بود و غرق نور
جـام چشمـانش پر از خمـر طـهور
چشم هایـش زندگانـی می سـرود
درد را از قلـب انسـان می زدود
بر سـر خود شـال سبزی بستـه بود
بر دلـم مهرش عجب بنشـسته بود
کـِی به ۱۱سـظ! داشتنـد این زمـزمه
آمـده اینجـا حسیـن فاطــمه؟!
صـاحب روز قیـامت آمده
گوئیـا بهـر شفاعت آمـده
سوی من آمـد مرا شرمنـده کرد
مهربانانـه به رویـم خنـده کرد
گشتم از خود بی خود از بوی حسیـن‹ع›
من کجا و دیدن روی حسیـن ‹ع›
گفت: آزادش کنید این بنـده را
خانه آبـادش کنید این بنده را
اینکه این جا این چنین تنهـا شده
کـام او با تربـت من وا شـده
مـادرش او را به عشقـم زاده است
گریه کرده بعد شیـرش داده است
خویش را در سـوز عشقـم آب کرد
عکـس من را بر دل خود قـاب کرد
بارها بر من محـبت کرده است
سینه اش را وقف هیئـت کرده است
سینـه چاک آل زهـرا بوده است
چـای ریز مجلـس ما بوده است
اسم من راز و نیـازش بوده است
تربتم مهـر نمـازش بوده است
پرچـم من را به دوشش می کشیـد
پا برهنه در عزایم می دوید
بهر عباسـم به تن کرده کفـن
روز تاسوعا شده سقـای من
اقتدا بر خواهـرم زینب نمـود
گاه میشد صورتش بهرم کبـود
تا به دنیـا بود از مـن دم زده
او غذای روضـه ام را هـم زده
قلـب او از حب ما لبـریز بود
پیش چشمـش غیر ما ناچیـز بود
با ادب در مجلـس ما مینشست
قلب او باروضـه ی من می شکست
حرمت ما را به دنیا پـاس داشت
ارتباطـی تنگ با عبـاس داشت
اشک او با نـام من می شـد روان
گریـه در روضـه نمی دادش امـان
بارها لعـن امیه کـرده است...
خویش را نذر رقیـه کرده است
گریه کرده چـون برای اکبـرم... (:
با خود او را نزد فاطـمهِ زهـرا می برم
هرچه باشـد او برایم بنده است
او بسـوزد، صاحبـش شرمنـده است
در مرامم نیسـت او تنهـا شـود
باعث خوشحـالی اعدا شود
گرچه در ظاهر گنـه کار است و بـد..
قلـب او بوی محبت میـدهد
سختی جان کندن و هول جـواب
بس بود بهـرش به عنوان عقـاب
در قیامت عطر و بویش می دهـم
پیش مـردم آبرویـش می دهم... (:
آری آری، هرکه پا بست من است...
نامه ی اعمـال او دست من است❤️✋🏻
#السلامعلیڪیاحسـینِبنعلے♥️🍃