اصول اخلاقی فعالیت های مدنی کدام ند؟
نعمت الله فاضلی
فعالیت های مدنی بر چند اصل اخلاقی استوارند. به برخی از این اصول به اختصار می پردازم:
۱.مهر ورزی خلاقانه
گروه، جمعی متکثر و متفاوت است. تفاوت ها می تواند موجب واگرایی شود. راه پرهیز از واگرایی حذف تفاوت ها نیست بلکه راه پرهیز، جذب تفاوت ها در پرتو "محبت خلاق" است. راه پرهیز از واگرایی ان است که خلاقانه مهر بورزیم. زیرا از محبت خارها گل می شود.
آشکار است هر چه اعضای گروه متفاوت تر باشند و هر چه مستقل تر بیاندیشند گروه غنی تر، خلاق تر، فعال تر و موثرتر می شود؛ البته به شرط ان که "خلاقانه مهربان" باشند؛ در غیر این صورت تنش ها و تضادها منجر به واگرایی در گروه می شود. تداوم گروه منوط به تعهد به "محبت آگاهانه و خلاقانه" است.
محبت خلاق نیازمند پرهیز از پیش داوری است و البته پرهیز از پیش داوری نیازمند شهامت است. محبت خلاق نیازمند پذیرش "یادگیری بیشتر" است و البته یادگیری بیشتر نیازمند گرد هم آمدن و از يكدیگر آموختن است. محبت خلاق نیازمند دیدن "جنبه های مثبت و سازنده " یکدیگر است و البته دیدن جنبه های مثبت یکدیگر نیازمند قدرشناسی از فعالیت های یکدیگر است.
۲. احساس برابری
افراد از استعدادها، قابلیت ها و ظرفیت های متفاوتی برخوردارند. این ظرفیت ها و قابلیت ها را اگر جدی بگیریم از این قضاوت پرهیز می کنیم که دیگری را کهتر و خودمان را مهتر بدانیم. اخساس برابری باور به مستعد بودن همه است.
مایلم حکایتی را نقل کنم: اخیرا یکی از دانشجویانم نزدم آمد. او را دانشجوی توانایی نمی دانستم. زندگی اش را برایم حکایت کرد. این جوان بیست و پنج ساله ارگ می زد، مربی جودو بود، در ورزش جودو کمربند مشکی داشت، تعمیرکار وسایل الکترونیکی بود، لوله کش ساختمان بود، معلم بود، نقاش هم بود. استعداد، سخت کوشی و توانایی اش تحسین ام را برانگیخت.
همه ما توانایی ها و استعدادهایی داریم. لازمه کار جمعی توجه به این قابلیت ها و پرهیز از داوری منفی نسبت به یکدیگر است. داشتن "حس برابری" کمک می کند تا هم دیگر را بیشتر دوست بداریم و در نتیجه کارها بهتر پیش بروند و جدایی و واگرایی به وجود نیاید.
"ژاک رانسیر" قدرت معجزه گر "حس برابری" را در کتاب "استاد نادان" نشان می دهد. رانسیر براساس تجربه تاریخی شگفت انگیزی نشان می دهد وقتی استادی خودش را در برابر دانشجویانش "نادان" فرض كند؛ یعنی خودش را دانا و دانشجویان را نادان فرض نکند معجزه ی یادگیری عمیق در استاد و دانشجویان رخ می دهد.
۳. اهل مراوده بودن
اگر زود در گروه دلخور شویم و کناره گيري كنيم گروه از هم می پاشد. اگر در گروه به کسی حس بدی پیدا کنیم و درباره حس بدمان سكوت كنيم کم کم این حس بد تشدید می شود و در نهایت از گروه جدا می شویم و گروه از هم می پاشد.
اما اگر "مراوده" کنیم و با فردي که احساس بدی از او پیدا كرده ايم ارتباط برقرار کنیم و با او گفتگو نمایيم یا درباره اندیشه اش نظرمان را صادقانه، مهربانانه و با احساس برابری بگوییم فاصله ها کم و دل ها گرم می شوند. به ویژه در فعالیت های مجازی که سوء تفاهم به راحتی پیش می آید این مراوده و ملاقات ضروری است. زیرا کلمات مکتوب در صفحه مجازی سردند و لحن و بافتار گرم فضای شفاهی را ندارند و پیام چهره را منتقل نمی کنند. دیدار، ملاقات و همنشینی دل ها را به هم نزدیک می کند.
۴. تلقی ضیافت یادگیری
اگر هدف ما از فعالیت گروهی ان است که از يكدیگر بیاموزیم؛ اگر هدف ما از فعالیت گروهی مشارکت فعالانه و خلاقانه در تولید، توزیع و کاربست دانش و دانایی باشد جمع ما "ضیافت یادگیری" می شود؛ مثل عروسی، مثل جشن تولد یا مانند ان که هر کسی می کوشد مسئولیتی را قبول کند، هر کسی می کوشد گوشه ای از کاری را بگیرد و در نتیجه ضیافتی شورمند خلق می شود و مجلسی با رونق فراهم می آید.
ضیافت یادگیری باعث می شود که فرد هم "مشارکت" كند هم "بالنده"شود؛ هم تجربه بیاموزد هم دانشی را خلق كند؛ هم دانشی که خلق می کند را به کار ببندد هم دانش او بر دیگران اثر بگذارد و سرایت هم بكند.
در پایان یادآوری می کنم از میان چهار اصلی که برشمردم "محبت خلاق" مهم تر است. چندین سال پیش "مجله لانست"، معتبرترین و قدیمی ترین مجله پزشکی مدرن، پژوهشی را از دو محقق منتشر کرد که نشان می داد مهربانی مُسري است. اگر یکی مهربان باشد بقیه نیز مهربان می شوند و این سرایت مهربانی انسجام گروهی می آورد. البته مهربانی نه تنها مسری است بلکه اعتیادآور هم است. مهرباني"ما را انسان می کند".
تاکید می کنم "مهربانی مهربانی می آورد". این قاعده ای است که ما به طور وجودی آن را می فهمیم و درک می کنیم.
معرفی کوتاه مدل سوات
SWOT
تحلیل نقاط قوت و ضعف داخلی سازمان
و
فرصتها و تهدیدهای بیرون از سازمان
سلام
میلاد مسعود *نبی رحمت* و *امام صادق* (ع) بر شما و همه دوستدارانشان *مبارک* !!!
*حافظ* :
ستارهای بدرخشید و ماهِ مجلس شد
دل رمیدهٔ ما را رفیق و مونس شد
نگارِ من که به مکتب نرفت و خط ننوشت
به غمزه مسئلهآموزِ صد مُدَرِّس شد
به بویِ او دلِ بیمارِ عاشقان چو صبا
فدایِ عارضِ نسرین و چشمِ نرگس شد
به صدرِ مَصطَبهام مینِشانَد اکنون دوست
گدایِ شهر نِگَه کُن که میرِ مجلس شد
خیالِ آبِ خِضِر بست و جامِ اسکندر
به جرعهنوشیِ سلطان ابوالفَوارِس شد
طربسرایِ محبت کنون شود مَعمور
که طاقِ اَبرویِ یارِ مَنَش مهندس شد
لب از تَرَشُّحِ مِی پاک کن برایِ خدا
که خاطرم به هزاران گُنَه مُوَسوِس شد
کرشمهٔ تو شرابی به عاشقان پیمود
که عِلم بیخبر افتاد و عقل بیحس شد
چو زر عزیزِ وجود است نظمِ من، آری
قبولِ دولتیان کیمیایِ این مس شد
ز راهِ میکده یاران عِنان بگردانید
چرا که حافظ از این راه رفت و مفلس شد
التماس دعا