eitaa logo
رهپویان توسعه پایدار
62 دنبال‌کننده
87 عکس
26 ویدیو
303 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
حاجی: ☀️ اشتباه محاسباتی وقتی فرعون دستور داد که را بکشند، حضرت به قومش گفت که صبورانه از خدا یاری خواهید. فرعون، ساحران را به جان حضرت موسی(ع) انداخت تا او را در ملا عام بی‌آبرو کنند. اما عاقبت آن شد که در آن میدان تجمع مردم، مارهای ساحران به حرکت اژدهای عصای پیامبر از کار افتادند. فرعونی که تا پیش از آن به همین ساحران می‌گفت انا ربکم الاعلی «من خدایتان هستم» وای بعد از آن حادثه شرایط تغییر کرد و بعد از آن بود ساحران به دین موسی روی آوردند و گفتند که «پادشاه لخت است» و خدا یکی است و او احد واحد است و فرستاده‌اش موسی(ع) است. فرعون جدا از آن‌که آن ساحران را به شهادت رساند به جان قوم بنی‌اسرائیل افتاد و بالاخره یکبار شبانه خود و سپاه مجهزش را به مسیر کوچ آن‌ها رساند و در حالیکه معجزه بازشدن دوازده راه رود نیل را می‌دید خودش و همه سپاهش را به آب زد. فرعون اشتباه محاسباتی کرد. وارد نیل شد و خودش و همه ارتش مسلح مجهزش را به هلاکت رسانید. حالا اسرائیل در حالی کودکان غزه را می‌کشد که معلوم شده است «پادشاه لخت است». نه ارتش و تانک‌های مرکاوایش، نه موساد و جاسوس‌هایش، نه گنبد آهنین و موشک‌هایش و نه دیوار حائلشان هیچ کدام از پس مجاهد فلسطینی بر نیامدند. مجاهدین نشان دادند که «پادشاه لخت است» و دیگر چیزی از اسرائیل باقی نمانده است. حالا آن‌ها حرف از ورود به غزه را می‌زنند. کودک می‌کشند و شبانه‌روز مراکز غیرنظامی را زیر آتش می‌گیرند. اشتباه محاسباتی، پشت اشتباه محاسباتی. سید لبنان در اولین روزهای دولت نتانیاهو گفته بود که این دولت فاسدان، دیوانگان و افراطیون است. آن‌ها زودتر از آنچه که فکر می‌کنید با اعمالشان خودشان زمینه فروپاشیشان را فراهم میکنند. غزه رود نیلی است که آن‌ها را خواهد بلعید چه اینکه همه سپاه امریکا و انگلیسی و صه. یو. نیستی با ناوهایشان و تجهیزاتشان بخواهند این کار را بکنند که فرمود قَالَ عَسَىٰ رَبُّكُمْ أَنْ يُهْلِكَ عَدُوَّكُمْ وَيَسْتَخْلِفَكُمْ فِي الْأَرْضِ. مادر موسی، چو موسی را به نیل در فکند، از گفتهٔ رب جلیل خود ز ساحل کرد با حسرت نگاه گفت کای فرزند خرد بی‌گناه گر فراموشت کند لطف خدای چون رهی زین کشتی بی ناخدای گر نیارد ایزد پاکت بیاد آب خاکت را دهد ناگه بباد وحی آمد کاین چه فکر باطل است رهرو ما اینک اندر منزل است پردهٔ شک را برانداز از میان تا ببینی سود کردی یا زیان ما گرفتیم آنچه را انداختی دست حق را دیدی و نشناختی در تو، تنها عشق و مهر مادری است شیوهٔ ما، عدل و بنده پروری است نیست بازی کار حق، خود را مباز آنچه بردیم از تو، باز آریم باز سطح آب از گاهوارش خوشتر است دایه‌اش سیلاب و موجش مادر است رودها از خود نه طغیان میکنند آنچه میگوئیم ما، آن میکنند ما، به دریا حکم طوفان میدهیم ما به سیل و موج فرمان میدهیم نسبت نسیان بذات حق مده بار کفر است این، بدوش خود منه به که برگردی، بما بسپاریش کی تو از ما دوست‌تر میداریش نقش هستی، نقشی از ایوان ماست خاک و باد و آب، سرگردان ماست قطره‌ای کز جویباری میرود از پی انجام کاری میرود ما بسی گم گشته، باز آورده‌ایم ما، بسی بی توشه را پرورده‌ایم میهمان ماست، هر کس بینواست آشنا با ماست، چون بی آشناست ما بخوانیم، ار چه ما را رد کنند عیب پوشیها کنیم، ار بد کنند سوزن ما دوخت، هر جا هر چه دوخت زاتش ما سوخت، هر شمعی که سوخت کشتئی زاسیب موجی هولناک رفت وقتی سوی غرقاب هلاک تند بادی، کرد سیرش را تباه روزگار اهل کشتی شد سیاه طاقتی در لنگر و سکان نماند قوتی در دست کشتیبان نماند ناخدایان را کیاست اندکی است ناخدای کشتی امکان یکی است بندها را تار و پود، از هم گسیخت موج، از هر جا که راهی یافت ریخت هر چه بود از مال و مردم، آب برد زان گروه رفته، طفلی ماند خرد طفل مسکین، چون کبوتر پر گرفت بحر را چون دامن مادر گرفت موجش اول، وهله، چون طومار کرد تند باد اندیشهٔ پیکار کرد بحر را گفتم دگر طوفان مکن این بنای شوق را، ویران مکن در میان مستمندان، فرق نیست این غریق خرد، بهر غرق نیست صخره را گفتم، مکن با او ستیز قطره را گفتم، بدان جانب مریز امر دادم باد را، کان شیرخوار گیرد از دریا، گذارد در کنار سنگ را گفتم بزیرش نرم شو برف را گفتم، که آب گرم شو صبح را گفتم، برویش خنده کن نور را گفتم، دلش را زنده کن لاله را گفتم، که نزدیکش بروی ژاله را گفتم، که رخسارش بشوی خار را گفتم، که خلخالش مکن مار را گفتم، که طفلک را مزن رنج را گفتم، که صبرش اندک است اشک را گفتم، مکاهش کودک است گرگ را گفتم، تن خردش مدر دزد را گفتم، گلوبندش مبر بخت را گفتم، جهانداریش ده هوش را گفتم، که هشیاریش ده تیرگیها را نمودم روشنی ترسها را جمله کردم ایمنی ایمنی دیدند و ناایمن شدند دوستی کردم، مرا دشمن شدند کارها کردند، اما پست و زشت