#انقلابیگری_در_حوزه در نگاه مقام معظم رهبری
منزوی کردن روحانیت انقلابی فاجعه است؛ بزرگان حوزه بایستی مانع بشوند/میخواهند فضای انقلابی را بشکنند!
تهمت افراطی گری به انقلابیها، کار دشمن است!/ حرکت انقلابی باید منطقی و با حفظ حرمت مراجع و بدور از خامی و زیاده روی باشد.
#بازنشر
@rozaneebefarda
🔻🔻🔻
🔹یک مسئلهی دیگر در زمینهی نظام رفتاری و اخلاقی حوزه، مسئلهی گرایشها و احساسات انقلابی در حوزه است.
عزیزان من!
#فضای_انقلابی_در_کشور #دشمنان_عنودی دارد، دشمنان #کینهورزی دارد.
با حاکمیت فضای انقلابی در کشور مخالفند؛ میخواهند این فضا را بشکنند.
شما دیدید در یک دورهای #شهادت را زیر سؤال بردند، #جهاد را زیر سؤال بردند، شهید را زیر سؤال بردند، #نظرات_امام را زیر سؤال بردند، پیغمبران را زیر سؤال بردند!
مسئله این نیست که فلان زیدی با این مفاهیم مخالف است؛ مسئله این است که این مخالفت از نظر دشمن باید در جامعه مطرح شود؛ فضاسازی شود و #فضای_انقلابی_بشکند.
در حوزهی علمیه همه باید به این مسئله توجه کنند. در متن جامعه اینجور است، طبعاً در حوزههای علمیه هم اینجور است.
میدانند که شُمای روحانی فقط یک فرد نیستید؛ مستمع دارید، علاقهمند دارید؛ بنابراین در محیط پیرامون خودتان اثر میگذارید.
میخواهند فضای انقلابی را بشکنند، روحانی انقلابی را منزوی کنند؛ تحقیر بسیج، تحقیر شهید، تحقیر شهادت، زیر سؤال بردن جهاد طولانی این مردم اگر خدای نکرده در گوشه و کنار حوزه به وجود بیاید، #فاجعه است.
#بزرگان_حوزه بایستی مواظب و مراقب باشند و #مانع_بشوند.
یک نکته هم خطاب به #جوانان_پرشور_و_انقلابی_حوزه است، که متن حوزه #غالباً همین جوانهای پرشور و طلاب انقلابی هستند.
عزیزان من!
آینده مال شماهاست، امید آیندهی کشور شماها هستید؛ #باید_خیلی_مراقبت_کنید.
درست است که جوان طلبهی انقلابی اهل عمل است، اهل فعالیت است، اهل تسویف و امروز به فردا انداختن کار نیست، اما باید مراقب باشد؛ #نبادا حرکت انقلابی جوری باشد که بتوانند #تهمت_افراطیگری به او بزنند. از افراط و تفریط بایستی پرهیز کرد.
#جوانهای_انقلابی بدانند؛ همان طور که کنارهگیری و سکوت و بیتفاوتی ضربه میزند، زیادهروی هم ضربه میزند؛ مراقب باشید زیادهروی نشود. اگر آن چیزی که گزارش شده است که به بعضی از مقدسات حوزه، به بعضی از بزرگان حوزه، به بعضی از مراجع یک وقتی مثلاً اهانتی شده باشد، درست باشد، بدانید این قطعاً انحراف است، این خطاست. اقتضای انقلابیگری، اینها نیست.
انقلابی باید #بصیر باشد، باید بینا باشد، باید #پیچیدگیهای_شرائط_زمانه را درک کند. #مسئله #اینجور_ساده_نیست که یکی را رد کنیم، یکی را اثبات کنیم، یکی را قبول کنیم؛ اینجوری نمیشود.
#باید_دقیق_باشید، باید شور انقلابی را حفظ کنید، باید با مشکلات هم بسازید، باید از #طعن و #دق دیگران هم #روگردان_نشوید، اما باید #خامی هم نکنید؛ مراقب باشید. #مأیوس نشوید، #در_صحنه_بمانید؛ اما دقت کنید و مواظب باشید رفتار بعضی از کسانی که به نظر شما جای اعتراض دارد، شما را #عصبانی نکند، شما را از کوره در نبرد.
رفتار منطقی و عقلائی یک چیز لازمی است.
البته این را هم به همه توصیه کنیم که نیروهای انقلابی را متهم به افراطیگری نکنند؛ بعضی هم اینجوری دوست میدارند. عنصر انقلابی، جوان انقلابی، طلبهی انقلابی، فاضل انقلابی، مدرس انقلابی در هر سطحی از سطوح را #متهم_کنند به #افراطیگری؛ نه، این هم #انحرافی است که به دست #دشمن انجام میگیرد؛ واضح است. پس نه از آن طرف، نه از این طرف./ بیانات در ۱۳۸۹/۰۷/۲۹
🔶حاشیه
در روزهای فقدان برخی اعاظم جریان انقلابی حوزه خصوصا آیات عظام محمد یزدی و علامه مصباح، موضوع انقلابیگری در حوزه توسط برخی رسانههای حوزوی داغ شده است. آسیب شناسی انقلابیگری در حوزه قطعا در بلندمدت به سود این جریان است چنانکه نقد منصفانه و مستدل و محترمانه و ارزیابی عملکرد بزرگان نیز یک سنت اصیل اسلامی و حوزوی بوده و قطعا به مصلحت دین و روحانیت و حوزه خواهد بود.
اما به نظر میرسد برخی تعابیری که طرفین بحث در روزهای گذشته به کار برده اند، با رویکرد جامع نگرانه رهبری حکیم انقلاب اسلامی تفاوت فاحش دارد. با احترام به همه بزرگان ناصح، رسانههای حوزوی دغدغه مند و جوانان انقلابی حوزه، همگان را به بازخوانی مواضع جامع رهبر معظم انقلاب اسلامی در باب انقلابی گری در حوزه دعوت می کنیم. باشد که همگان با لحاظ اولویت ها، نسبت به تطبیق عملکردها و مواضع با اندیشه متعالی رهبری توفیق یابیم.
نکته نخست در این بیانات راهبردی، انذار نسبت به رویکرد دشمن در #شکستن_فضای_انقلابیگری در حوزه است. به راستی چه کسانی در تدارک این نقشه شوم در حوزه هستند؟ کدام خبرچین ها هستند که بزرگان و جوانان انقلابی حوزه را به جان هم انداخته اند؟
#دستهای_دشمن_در_حوزه را بشناسیم!
@rozaneebefarda
آیا آقای #هاشمی_رفسنجانی اهل «دروغ» نبود؟
#بازنشر|| حسن احمدی ماژین
▫️ اینجانب نمیدانم که آنچه «فائزه هاشمی» اخیرا در خصوص دروغگویی پدرش ابراز کرده است واقعیت دارد یا خیر؛ هرچند فائزه هاشمی «فاسق» است و مدّعای فاسق علیه کسی «حجّت» نیست؛ مگر در مواردی که مدّعایی را بر ضدّ خودش ابراز نماید. پس شرعا نمیتوان به مدّعای اخیر وی استناد کرد.
🔹 اما در هر صورت شواهد و واقعیّات تلخ تاریخی حاکی از آن است که با تأسّف فراوان، گناه «دروغگویی» نزد آقای «هاشمی» آنچنان قبیح و شنیع نبود و وی خود را به اجتناب از این عمل زشت آنچنان مقیّد نکرده بود و در مدّت زندگانیاش، موارد متعدّدی وجود دارد که صحّت این گزاره را تأیید میکند. آنچه در پی میآید صرفا دو مورد از مؤیّدات است. 👇
⏪ خاطرهی پنجشنبه، ۱۸ دی ۱۳۶۵:
«بعد از نماز همراه دکتر روحانی و سرهنگ ترابی به اهواز آمدم؛ چون محافظان معتقد بودند، قرارگاه در روز امنیت ندارد، قرار شد روزها در قرارگاه نباشیم و شبها باشیم. 👈به دفترم گفتم که خبری در اخبار ظهر پخش کنند که غیبت ما را از تهران توجیه نماید، ولی بالاخره گویا خواستهاند خبری در مورد ملاقات با امام باشد. امام موافقت نکردهاند که خبر ملاقات بدون واقعیت پخش شود.👉»
🔸 منبع: کتاب «اوج دفاع»، خاطرات سال ۶۵ هاشمی رفسنجانی، صفحهی ۴۱۴
💥 بنا بر خاطرهی ذکرشده، حضرت امام(رحمه الله علیه) دروغ گفتن را حتی در این حد نیز جایز نمیدانستند، اما متأسّفانه آقای هاشمی ... .
⏪ مدّعای کذب آقای هاشمی دربارهی محتوای ملاقات مشهور ۱۴ آبان ۶۴ با امام پیرامون رهبری آقای منتظری در گفتگو با تارنمای «آینده نیوز»:
«... بعد که خدمت امام رسیدم و گفتم: موضوع پیغام آقای محمدی گیلانی و پس از آن تلفن آقای صانعی چیست؟ ایشان فرمودند: آقای محمدی گیلانی چیزهایی گفت، ولی دیدم صلاح نیست که مطرح شود. چون در دستور کار شما هم آمده و خبرگان هم میدانند. فکر کردم که نظر من آثار بدی برای آقای منتظری و نظام خواهد داشت و دست همه را میبندد. به آقای صانعی گفتم که به شما اطلاع دهد.»
🔸 منبع: تارنمای «شفاف»، ۱۸ اردیبشهت ۱۳۹۰، شمارهی مطلب: ۵۵۷۳۳
💥 در جای خودش و براساس خاطرات و اظهارات آقای هاشمی اثبات کردهایم که نهتنها مدّعای فوق مبنی بر صرفنظر کردن حضرت امام از مخالفتشان با مطرح شدن رهبری آقای منتظری در مجلس خبرگان «کذب محض» است؛ بلکه امام علاوه بر آن، «دو بار» دیگر نیز آقای هاشمی را از پیگیری قضیهی رهبری آیندهی آقای منتظری نهی فرمودهاند، اما با این حال؛ آقای هاشمی از فرمان امام تخطی کرده است. إن شاء الله در آیندهی نهچندان دور این پژوهش تفصیلی را منتشر خواهیم کرد.
🔶حاشیه روزنه
در ماجرای ارتحال امام خمینی نیز هاشمی پیشنهاد کرده بود خبر ارتحال امام چند روز دیرتر اعلان شود و به مردم گفته شود برای سلامتی امام دعا کنند! که حاج احمدآقا اما قبول نکرد.
مرحوم میریان از اعضای بیت امام میگوید:
....آقای هاشمی از حاج احمد آقا خواستند اعلام خبر فوت امام(ره) را دو الی سه روز عقب بیندازند و مردم را در همین حال نگه دارند تا بروند مرزها را محکم کنند و بعد خبر رحلت منتشر شود؛ حاج احمد آقا اجازه این کار را ندادند و با آقای هاشمی مخالفت کردند و گفتند: آقای رفسنجانی، من این کار را نمیکنم. گفت: چرا؟ خوب، خطر دارد. گفت: "آقای هاشمی، امام در طول همه این سالها یک کلمه دروغ به مردم نگفتند و من نیز دروغ نمیگویم". حاج احمد آقا گفتند: آقای هاشمی، بدان، کسانی که 8 سال جبهه را اداره کردند و یک متر از خاک کشور را واگذار نکردند، اکنون نیز اگر دریابند منافقین حمله کردند، جنازه امام(ره) را بر زمین خواهند گذاشت و برای دفاع از کشور خواهند رفت و آنها را سرکوب میکنند و بعد میآیند و امام را به خاک میسپارند. شما هم خاطرتان جمع باشد که مردم انقلاب را رها نمیکنند و هیچکس نمیتواند به این انقلاب صدمه بزند.
#ابرشاگرد
@abarshagerd ✍️
#نجات_تاریخ صدای رسای انقلاب در خدمت شما
👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/1737359374C70e3695ffe
گزارشی از ماجرای ترور ۶ تیر ۱۳۶۰
[ص ۱ از ۲]
#بازنشر|| مصطفی غفاری
@rozaneebefarda
🔻🔻🔻
چهار پنج روز از عزل بنیصدر میگذشت. جنگ با عراق و شورش منافقین بعد از اعلام جنگ مسلحانه با جمهوری اسلامی، بحث داغ محافل بود. آیتالله خامنهای که از جبههها برگشته و خدمت امام رسیده بودند، بعد از دیدار، طبق برنامهی شنبهها، عازم یکی از مساجد جنوبشهر برای سخنرانی بودند.
خودرو حامل آیتالله خامنهای که از جماران حرکت میکرد، آن روز مهمان ویژهای داشت؛ خلبان عباس بابایی که میخواست درد دلهایش را با نمایندهی امام در شورای عالی دفاع در میان بگذارد. آنها نیم ساعت زودتر از اذان ظهر به مسجد ابوذر رسیدند و گفتوگوشان را در همان مسجد ادامه دادند.
نماز ظهر تمام شد. آقا رفتند پشت تریبون. نمازگزاران همانطور منظم در صفوف نماز نشسته بودند. پرسشهای نوشتهی مردم را به سخنران میدادند، اگرچه بعضی از پرسشها تند و حتی گاهی بیربط بود.
آقا در سخنرانی مقدمهای چیدند تا به اینجا رسیدند که: «امروز شایعات فراوانی بین مردم پخش شده و من میخواهم به بخشی از آنها پاسخ بدهم.»
بین جمعیت ضبط صوتی دست به دست شد تا رسید به جوانی با قد متوسط و موهای فری و کت و پیراهن چهارخانه و صورتی با تهریش مختصر که آن روزها کلیشهی چهره و تیپ خیلی از جوانها بود. خودش را رساند به تریبون. ضبط را گذاشت روی تریبون؛ درست مقابل قلب سخنران. دستش را گذاشت روی دکمهی Play. شاسی تق تق صدا کرد و روشن نشد؛ مثل حالت پایان نوار، اما او رفت.
یك دقیقه نگذشت که بلندگو شروع کرد به سوت کشیدن. آقا همینطور که صحبت میکردند، گفتند: «آقا این بلندگو را تنظیم کنید.» بعد خودشان را به سمت چپ کشیدند و از پشت تریبون کمی عقب آمدند و به صحبت ادامه دادند: «در زمان امیرالمؤمنین، زن در همهی جوامع بشری -نه فقط در میان عربها- مظلوم بود. نه میگذاشتند درس بخواند، نه میگذاشتند در اجتماع وارد بشود و در مسائل سیاسی تبحر پیدا بکند، نه ممکن بود در میدانهای... انفجار!
آقا که هنگام سخنرانی رو به جمعیت و پشت به قبله بودند، با یک چرخش 45 درجهای به طرف چپ جایگاه افتادند. اولین محافظ خودش را بالایسر آقا رساند. مسجد کوچک بود و همان یك محافظ، به تنهایی تلاش كرد كه آقا را بیاورد بیرون.
امام جماعت، متحیر وسط مسجد مانده بود. چشمش به یك ضبط صوت افتاد كه مثل یک کتاب، دو تکه شده بود. روی جدارهی داخلی ضبط شكسته، با ماژیک قرمز نوشته بودند «عیدی گروه فرقان به جمهوری اسلامی».
بیرون از مسجد، در آغوش محافظ، لحظاتی به هوش آمدند. سرشان را آوردند بالا، اما زود سرشان افتاد. محافظها بلیزر سفید را انگار كه ترمز نداشت، با سرعتی غیر قابل تصور میراندند.
در مسیر بیمارستان، هر وقت به هوش میآمدند، زیر لب زمزمهای میکردند؛ شهادتین میگفتند. لبها و چشمها تکان میخوردند؛ خیلی کم البته.
در خیابان قزوین، خودرو به یک درمانگاه کوچک رسید. پنج نفر آدم با قیافهی خونآلود و اسلحه به دست، وارد درمانگاه شدند و آقا را روی دست این طرف و آن طرف بردند.
با آن صورت خونآلود، کسی امام جمعهی شهر را نشناخت. دکتری با گوشی، دکتری ضربان قلب را گرفت: «نمیشود کاری کرد.» محافظها با سرعت به سمت در خروجی رفتند. پرستاری که تازه از راه رسیده بود، پرسید: «ایشان کی هستند؟ دارند تمام میکنند» اسم آقای خامنهای را که شنید، گفت: «ببریدشان بیمارستان؛ اما یک کپسول اکسیژن هم با خودتان ببرید.»
انگار کسی صدای آن پرستار را نشنید. کپسول را برداشت و خودش را به ماشین رساند. «آقا این کپسول لازمتان است.» کپسول اكسیژن و پایهی آهنی چرخدار را نمیشد برد توی ماشین. پایههای کپسول را تکیه دادند روی رکاب ماشین، پرستار هم نشست بالای سر آقا. در تمام راه، ماسك اکسیژن را روی صورت آقا نگه داشت و به همه دلداری داد.
یکی از محافظها پرسید: «حالا کجا برویم!؟» پرستار گفت: «بیمارستان بهارلو، پل جوادیه». ماشین انگار ترمز نداشت.
محافظ بیسیم را برداشت. کُدشان «حافظِ هفت» بود. «مرکز 50- 50»؛ این رمزِ آمادهباش بود، یعنی حافظ هفت مجروح شده. کسی که پشت دستگاه بود، بلند زد زیر گریه.
محافظ یکدفعه توی بیسیم گفت: «با مجلس تماس بگیر.» اسم دكتر فیاضبخش و چند نفر دیگر از پزشکهای مجلس را هم گفت؛ «منافی، زرگر، ... بگو بیایند بیمارستان بهارلو.»
ماشین را از در عقب بیمارستان بردند توی محوطه. برانکارد آورند و آقا را رساندند پشت در اتاق عمل. دکتر محجوبی از همدان آمده بود بیمارستان بهارلو. تازه جراحیش را تمام كرده بود. داشت دستش را میشست که از اتاق عمل خارج شود. آقا را که با آن وضع دید، گفت خیلی سریع دوباره اتاق عمل را آماده کنند.
@rozaneebefarda