eitaa logo
ستی
1.8هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
1.7هزار ویدیو
37 فایل
ستّی:بانوی‌من.لقب‌حضرت‌معصومه‌‌‌‌‌س نقاط‌قوّت‌زنانه‌،هویّت‌والای‌زن✨مظهرجمال‌ایزدی 🌱کپی‌نه‌ فقط‌با‌لینک‌وبا‌نام‌نویسنده راه ارتباطی 🆔️ @Salehi_sadati https://eitaa.com/joinchat/331677930C388bc13934
مشاهده در ایتا
دانلود
دل نوشته های شما 👇
بانوی من ! ‌ گل هایی که در ردای قدوم تو سبز می‌شوند و به تنفس صبح تو غنچه شکوفا میکنند... درحالیکه گلها بی یاد تو ریشه سست میکنند و بوی خوش عطرشان دیگر رنگ صمیمیت ندارد؛ و در حالی که باید عطر نونواری را در هوا بیافشانند ، هوایت را کرده اند.. دریا با آن همه وسعت به دوآتی بدل گشته که نویسندگان عالم دست به قلم شوند برای نوشتن از تو، هر آن دست به دوات آبی دریا ببرند برای اینکه نقش و نگارتو را بر تن کاغذ بنشانند، چرا که این بیکران آبی، آبهایش رابه رنگ آسمان درآورده و به وسعت آسمان وصال کرده ؛ چنان که گویی پیوندی آشنا با آسمان داشته باشد، به فرای خودش رسیده است ؛ تا همچنان جوهر از قلم بریزد و دست به قلمان عالمی از تو ،ای کریمه اهل بیت، بنویسند و نقش تو را در دلها نگاره زنند ... آخر میدانی خانم جان درخت ها که به آسمان سر کشیدند برای والای اسمت تا آسمان قد علم می کنند؛ حتی سرو های سربه فلک کشیده قلم شدند و برای نوشتن اسمت در آن بالاها تا فراز آسمان قد می کشند و بلبلان به جای چهچه بلبلآنه، نوای عاشقانه ای از مهر مادرانه را می سرایند و به آوازه سر می دهند.. ای اسوه نیکو؛ انهایی که در تکاپوی دوران اند و هرکدام در پی کاری هستند، وقتی اسم "بانو فاطمه معصومه " در میان باشد چنان پا به کار می‌شوند که گویی بهر خدمتگزاری به تو آفریده شدند.. وهمانا دختران این زمانه اگرچه اسیر جغرافیایی تن اند، ولی برای به تو رسیدن الگوی برازنده، در آسمان ها ،بال درآورند و آزادانه در آسمانت پر کشیدند ... و آفتابی که حال مهر مادرانه دارد و گرما را به عمق قلب های سرد و بی روح می رساند؛ چراکه در آسمان ها هر صبح با دیدن چهره تو مادر امت در آسمان از پشت ابرها چهره باز میکند .. وابرها به پاس ورودت به بهشت ، به گستره شان وسعت می بخشند ؛ وقدوم سرشار برکت تو باران رحمت را بر سر زمینیان فرو می آورد؛ و با دلسوزی های توست که عالم همه جانفدایت هستند؛ آخر میدانی شیرینی یاد تو کام دل ها را خوش میکند.. درحالی که قلب ها به نگاه لطف تو خانم جان، چشم انتظارند تا نظری به کلبه خرابشان، خانه دل بیاندازی ؛ بانو جان نظری کن بر دل ما که درد و دل های ما با تو شده است ناگفته هایی که تمنا میکنند از حضرت عشق ،فاطمه معصومه بگو.. شاید همی باید برای بیان این همه دلتنگی قلم در نهیم و بیشتر از معصومه "س" بنویسیم.... ✍ثنا حسینیان فرد عضو شوید👇 ┏━⊰✾✿✾⊱━━━━━━━━━━━━┓ https://eitaa.com/joinchat/331677930C388bc13934 ┗━━━━━━━━━━━━━⊰✾✿✾⊱┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هفتم ساعت ۵ غروب زمستان و هوا گرگ و میش بود و کم کم داشت تاریک میشد، حامد روی صندلی به سمت آشپزخانه نشسته و دست هایش را زیر چونه اش گذاشته بود و به مادرش که در حال درست کردن شام بود، نگاه می کرد. خیالات مختلفی از ذهنش عبور می کرد، حامد امسال ۱۹ ساله بود و یک سال از شناخت مرضیه و آتش عشقی که در جانش افتاده بود می گذشت اما نه کنکور داده بود و نه سربازی رفته بود یعنی مادر با درخواست من موافقت می کند... مادر: چیه حامد حامد به خودش آمد و گفت: چی؟!! - چیزی شده ؟ قیافت بهم ریخته است - نه، داشتم فکر می کردم - به چی؟ در همین حین نسرین از اتاقش بیرون آمد و گفت: گشنمه و شروع کرد به شوخی کردن با حامد، اصلا بحث عوض شد، حامد هم چیزی نگفت. موقع شام خوردن، حامد دلش را به دریا زد و گفت: مرضیه، دختر رعنا خانم رو می شناسید؟ - رعنا خانم، اره می شناسم خانم با شخصیت و محترمی هستن. مادر توجهش را جلب حامد کرد و گفت: خب حامد گفت: مرضیه رو هم می شناسید؟ -فکر کنم یکی دو باری دیدمش - چجور خانواده ای هستن؟ -خانواده خوبی هستن پدرش هم مرد زحمت کشی. نسرین گفت: داداش خبریه؟ حامد خنده ریزی کرد و گفت: شاید مادر گفت: حالا مونده کنکور، سربازی.. - خواستم ببینم نظرتون چیه؟ مادر گفت: خانواده خوبین نسرین و نسترن هم مثل همه خواهرا شروع کردن به اذیت کردن و سر به سرگذاشتن حامد. اون شب به همین اندازه گذشت. تنها چیزی که حامد را نگران می کرد پاسخ این سوال بود که آیا مرضیه هم منو دوست داره یا نه؟ ادامه دارد... ✍ عضو شوید👇 ┏━⊰✾✿✾⊱━━━━━━━━━━━━┓ https://eitaa.com/joinchat/331677930C388bc13934 ┗━━━━━━━━━━━━━⊰✾✿✾⊱┛
⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️ ⛔️انتشار رمان بدون لینک کانال مجاز نیست.⛔️ ⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️
ستی
🎊🎊🎊🎁 مسابقه 10 🎁🎊🎊🎊 🍃با توجه به دیدگاه مقام معظم رهبری مدّ ظله العالی در چه صورتی نقش مادری با هیچ
📣📣📣 ⏰مهلت پاسخ‌گویی مسابقه 10 تا ساعت 24 امشب1402/3/7 ❌ سامانه در ساعت 24 بسته خواهد شد و امکان پاسخ گویی بعد از پایان زمان اختصاصی وجود نخواهد داشت. 💢💢💢
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گاهی بهشت، زیر قدم‌های دختر است . . وقتی کویرِ قم به قدومت بهار شد♥️ 🦋السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ مُوسَى بْنِ جَعْفَر یَا فَاطِمَةُ اشْفَعِی لنـا فِی الْجَنَّة🌺 عضو شوید👇 ┏━⊰✾✿✾⊱━━━━━━━━━━━━┓ https://eitaa.com/joinchat/331677930C388bc13934 ┗━━━━━━━━━━━━━⊰✾✿✾⊱┛
اثرگذار...🌹🌹🌹 توی فرهنگ کوچه‌بازاری، عمه یک چهره خبیث و بدجنسه که همه اخلاقای بد بچه‌ها بهش رفته و همه لعن و نفرینا نثارشه... نصف جوک و لطیفه‌ها هم که شوخی‌شوخی با عمه‌خانوماس... اما توی سِیرِ زندگی اهل‌بیت عمه نقش محوری داره و انگاری جای پای عمه‌ها توی همه‌ی تحولاتِ بزرگ هست! از صفیه عمه‌ی پیامبر گرامی تا حکیمه‌خاتون عمه‌ی امام زمان، عمه‌ها هستند و نقش ایفا می‌کنند که خب این قصه با درخشش حضرت زینب به اوج خودش می‌رسه و به عمه جایگاهی ویژه می‌بخشه! بین این عمه‌های شهیر، یک عمه‌ای هم هست که ظاهرا جوان‌تر از بقیه بوده و حتی نقل شده که ایشون مجرد هم بوده! عمه جانِ جوادالائمه! مولودِ مبارکِ این ایام!🌹🌹🌹 عمه‌ای که زیارتش با زیارت حضرت زهرا برابر دونسته شده و آقا جوادالائمه هم به زیارت این عمه‌ی گرامی خیلی سفارش نموده... عمه‌ی جوانی که حرکت و هجرتش نقطه‌ی عطف همه‌ی حرکتهای بعد از خودش در مسیر حمایت از ولایته... بذارید الکی فلسفیش نکنم و همینطور خودمونی ادامه بدم... شما در هر نقطه از ایران که سر به دیوارِ امام‌زاده‌ای بذارید و عرض حاجتی کنید، نفسی چاق کنید و عطر گلاب حرمی رو بریزید توی ریه‌هاتون، زیر باد کولر گازی یا توی سایه‌ی ایوون بقعه‌ای خستگی در کنید، از صدای گنجشک‌های صحنش لذتی ببرید، صفحه قرآنی بخونید، دو رکعت نمازی بجا بیارید، حاجتی بگیرید و حتی اگه تو مسیر مسافرت، خسته و کوفته، توی نمازخونه‌ای پایی دراز کنید و آخیشِ از ته دلی بگید، باید بدونید که تجربه‌ی هر کدوم از این حالِ خوبها رو مدیونِ همون عمه‌ای هستید که چند قرن پیش راه افتاد سمت ایران و با جای قدمهاش رودی از نور و حیات و نَفَس رو جاری کرد سمت ایرانِ... ما و بعد از اومدنِ اون عمه بود که میشد توی هر قریه و روستایی از ایران، بقعه‌ای برای تازه کردن نفس و پاک کردن اشک پیدا کرد... تولدتون مبارک عمه‌ای که از حجاز برای ما ایرانی‌ها یک چمدون نه، که هزار هزار چمدون عشق و هجرت و جهاد و شهادت سوغات آوردید و ما با سوغاتی‌های شما بود که بیشتر از چهل ساله سربلندِ دو سراییم...🌹💚 راستی! کفالت امام خمینی جان، هم با عمه‌شون بوده باید هشتک بزنیم: ✍ملیحه سادات مهدوی عضو شوید👇 ┏━⊰✾✿✾⊱━━━━━━━━━━━━┓ https://eitaa.com/joinchat/331677930C388bc13934 ┗━━━━━━━━━━━━━⊰✾✿✾⊱┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Panahian-Clip-InPayamRaJahaniKonid.mp3
2.03M
🎵این پیام را جهانی کنید! ♦️ماجرای نامۀ جالب دختر دانشجو بعد از زیارت حضرت معصومه سلام الله علیها 👈 کیفیت بهتر + متن: 📎 panahian.ir/post/4062 عضو شوید👇 ┏━⊰✾✿✾⊱━━━━━━━━━━━━┓ https://eitaa.com/joinchat/331677930C388bc13934 ┗━━━━━━━━━━━━━⊰✾✿✾⊱┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🖌🖌🖌 مشکل اصلی زن، چیست؟ ‼️مشکل اصلی زن این نیست که چرا نمی گذارند در منظر مردان دیوانه جلوه گری و دلربایی کند؛ مشکل اصلی زن این است که در اساسی ترین و فطری ترین نیازهایش یعنی؛ نیاز مادری و نیاز همسری، نیاز عاطفه و محبت نسبت به نزدیکانش، اینطور دچار ناکامی و وحشیگری و اذیت و فشار بشود. ‼️ این چیزی است که امروز در آن دنیا وجود دارد. حالا شما ملاحظه کنید آیا دنیای غرب که زن ها را تشویق کرده به تدریج که پوشیدگی را و حفاظ را و حجاب عفت میان او و بیگانگان را از او بگیرد آیا به او خدمت کرده؟ زن را در حد یک کالا پایین آوردند و به او اهانت کردند. 🎙بیانات مقام معظم رهبری ۱۳۶۷/۱۱/۸ عضو شوید👇 ┏━⊰✾✿✾⊱━━━━━━━━━━━━┓ https://eitaa.com/joinchat/331677930C388bc13934 ┗━━━━━━━━━━━━━⊰✾✿✾⊱┛
✍️ نقدهای جهانی و مذهبی به عملکرد طالبان در مقوله زنان ♦️ یکی از افتخارات دین اسلام این است که زنان را به عرصه کسب دانش رهنمون داشت و تبعیض‌های پیش از اسلام را برطرف نمود. تاریخ حدیث شیعه، گواه بر حضور بانوان عالم و روایت‌گر در مکتب اهل بیت علیهم‌السلام دارد. 🔹 تاریخ هیچگاه فراموش نخواهد کرد، پس از آنکه طالبان شهرهای افغانستان را یکی پس از دیگری به تصرف خود درآوردند، بلافاصله دروازه‌های مکاتب مدرن را بسته و در خصوص مدارس و دانشگاه دختران هیچ انعطافی از خود نشان نداد؛ بلکه در صورت بازگشایی مجدد با شلاق، زندان و شکنجه‌هایی مشابه آن با مدیران، معلمان و حتی دانش‌آموزان دختر رفتار کرد و کسی جرأت مخالفت با فرامین طالبان را نداشت. ♦️ این وضعیت باعث محرومیت بسیاری از بانوان افغانستانی از تحصیل و کسب دانش شده و جنبش طالبان صرفاً به تشدید بحران موجود دمیده است. به دلیل وجود رویکردهای سردرگم و افراطی در میان سران طالبان، نمی‌توان آمارهای دقیقی از وضعیت تحصیلی بانوان در افغانستان ارائه داد. 🌐 جهت مطالعه‌ بیشتر بر روی لینک زیر، کلیک کنید. https://b2n.ir/k57438 📎 📎 عضو شوید👇 ┏━⊰✾✿✾⊱━━━━━━━━━━━━┓ https://eitaa.com/joinchat/331677930C388bc13934 ┗━━━━━━━━━━━━━⊰✾✿✾⊱┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 | سُنّت‌های طلبگیِ شیرین... 🎙 آیت‌الله مجتهدی تهرانی (ره) عضو شوید👇 ┏━⊰✾✿✾⊱━━━━━━━━━━━━┓ https://eitaa.com/joinchat/331677930C388bc13934 ┗━━━━━━━━━━━━━⊰✾✿✾⊱┛
40.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 💢 نماهنگ زیبای به حرم برسم 🎤 غلامرضا صنعتگر 📎 📎 عضو شوید👇 ┏━⊰✾✿✾⊱━━━━━━━━━━━━┓ https://eitaa.com/joinchat/331677930C388bc13934 ┗━━━━━━━━━━━━━⊰✾✿✾⊱┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
همہ‌ اماما‌ مهربونن‌ امـــــا ... رٵفت‌امام‌رضا‌یہ‌چیز‌دیگست💚🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هشتم در خانه ولوله ای به پا بود شب و روزی نبود که خواهرا سر به سر داداش حامد نذارند و از مرضیه نپرسند، حامد از طرفی خوشحال و از طرفی نگران بود، خوشحال برای اینکه به ظاهر با مخالفتی از طرف خانواده مواجه نشد و نگران بابت اینکه آیا مرضیه او را دوست دارد یا نه؟ ساعت ۱۴:۱۵ مثل هر روز، مادر حامد از درمانگاه به خانه آمد. حامد معمولا خانه بود و برای کنکور درس می خواند، وقتی هم خسته میشد می رفت مغازه، ولی معمولا مغازه را پدرش که بازنشسته بود، اداره می کرد. حامد صدای باز شدن در اتاق را شنید از اتاقش بیرون آمد و با لبخند گفت: سلام مامان. مادر به حامد نگاه کرد و به آهستگی و کمی ناراحتی گفت: سلام حامد متوجه تغییر رفتار مادرش شده بود، پرسید چیزی شده؟ مادر گفت: تعریف می کنم، لباسم رو دربیارم با هم صحبت می کنیم. قلب حامد بی اختیار به تپش افتاد و از جایش تکان نخورد، با نگرانی منتظر حرف زدن مادر بود و با چشمانش مادر را دنبال می کرد و وقتی مادر از جلوی چشمانش رد میشد با خودش می پرسید یعنی چی شده؟ ولی خوب می دانست این برخورد مادر نمی تواند بی ربط به مرضیه باشد چون غیر از مرضیه، چیز مخفی از مادر نداشت، اما چی؟ -بشین مادر، چرا خشکت زده -حامد به خودش آمد و خنده ای زورکی کرد و روی مبل نزدیک مادر نشست. -امروز مرضیه اومد پیشم حامد چشمانش از تعجب گرد شد و پرسید: مرضیه؟!! و چون خوب کله شقی و کارهای عجیب مرضیه را می دانست بی اختیار لبخندی با ذوق زد و مشتاق شنیدن ادامه ی حرف مادر شد. - اره، اومد بهم گفت؛ رفتار پسرتون باعث شده من تو محله انگشت نما بشم و بقیه فکر می کنن من با پسرتون ربطی دارم، ما خانواده آبروداری هستیم و دلم نمی خواد این کارهای پسرتون، با آبروی من و خانواده ام بازی کنه. حامد لبخندش را جمع کرد و گفت: چه ربطی به آبرو داره؟ بعد اخم هایش را توهم کرد و گفت: شورِش رو درآورده مادر حیاتی ترین سوال را پرسید؟ - مرضیه هم تو رو دوست داره؟ حامد به مادرش نگاه کرد و با نگرانی که درگیرش بود، سرش را تکان داد و به پایین خم کرد و بین دو دستش گرفت و گفت: نمی دونم. - اگر مطمئن نیستی تو رو می خواد، دیگه ادامه نده، اینطوری خودت رو کوچیک می کنی. حامد سرش را که همچنان بین دستانش و خم شده به پایین بود، به نشانه تایید تکان داد و هیچی نگفت. مادر از جایش بلند شد و به طرف آشپزخانه رفت، پرسید نسترن کو؟ حامد گفت: سرش درد می کرد از مدرسه که اومد خوابید. و از روی مبل بلند شد و به اتاقش رفت و خودش را روی تخت پرت کرد. دلش می خواست با صدای بلند گریه کند و در و دیوار را به هم بکوبد اما مراعات خانواده اش را کرد و با فکر به مرضیه بی اختیار اشک از گوشه چشمانش سرازیر میشد و با خودش میگفت: خدایا اگر مرضیه سهم من نیست پس چرا منو عاشقش کردی، چرا بیقرارش هستم و با کلی "چرا" از خدا، بی اختیار اشک می ریخت. ✔روز قبل - تو با حامد رفیقی؟ این سوال سمیه، دختر همسایه از مرضیه بود، وقتی مرضیه به خانه شان رفته بود. این حرف، مرضیه را بهم ریخت، با جدیت گفت: - نه سمیه هم از روی حسادت و دروغ و حساسیتی که از مرضیه می دانست گفت: اینطوری تو محله میگن، و دوباره تکرار کرد: میگن تو با حامد رفیقی. مرضیه گفت، اصلا اینطوری نیست. من حتی یکبار هم به چشماش نگاه نکردم چه برسه بخوام باهاش رفیق باشم، بعد هم با ناراحتی زیاد آنجا را ترک کرد و به خانه آمد. مادرش در حیاط بود، مرضیه سلام کرد و وارد اتاق شد، تهمت بدی به او زده بودند و سمیه هم که در حسادت علاقه حامد به مرضیه می سوخت، جوسازی بدی کرده بود همه اینها باعث ناراحتی زیاد مرضیه بود، مرضیه آرام و قرار نداشت در اتاق راه می رفت و گریه می کرد و با خودش می گفت: اگر فقط یکبار به چشماش نگاه می کردم، دلم نمی سوخت و باز اشک می ریخت. با خودش فکر کرد باید رفتار حامد را کنترل کند تا بتواند جلوی این اتهامات را بگیرد و تصمیم گرفت فردا به دیدن مادر حامد برود. ادامه دارد... ✍ عضو شوید👇 ┏━⊰✾✿✾⊱━━━━━━━━━━━━┓ https://eitaa.com/joinchat/331677930C388bc13934 ┗━━━━━━━━━━━━━⊰✾✿✾⊱┛
⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️ ⛔️انتشار رمان بدون لینک کانال مجاز نیست.⛔️ ⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️
🎊🎊🎊🎁مسابقه ویژه 🎁🎊🎊🎊 حدس بزنید😍🤩 🔴 عنوان رمان:..........❓ 🟢 این رمان برای اولین بار در حال انتشار است. 🟣 بعد از پایان یافتن رمان به بهترین عنوان پیشنهادی جایزه ای ویژه اهداء خواهد شد. عضو شوید👇 ┏━⊰✾✿✾⊱━━━━━━━━━━━━┓ https://eitaa.com/joinchat/331677930C388bc13934 ┗━━━━━━━━━━━━━⊰✾✿✾⊱┛