eitaa logo
ستی
2.1هزار دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
1.8هزار ویدیو
37 فایل
ستّی:بانوی‌من.لقب‌حضرت‌معصومه‌‌‌‌‌س نقاط‌قوّت‌زنانه‌،هویّت‌والای‌زن✨مظهرجمال‌ایزدی 🌱کپی‌نه‌ فقط‌با‌لینک‌وبا‌نام‌نویسنده راه ارتباطی 🆔️ @Salehi_sadati https://eitaa.com/joinchat/331677930C388bc13934
مشاهده در ایتا
دانلود
🔸این زن روانی که پس از به کشته دادن پسرش فورا بلاگر شد، چندی پیش عکسی را منتشر کرد که پشت تصویر مقر سپاه ایذه را نشان می دهد. بعد از فوت فرزندش روایت دروغ پخش کرد..! به قرآن بی‌احترامی کرد؛ قاتل فرزندش را مظلوم معرفی کرد. در قامت یك معاند ، فرمان تجمع صادر کرد. در نھایت باعث شھادت یك پدر شد. ـــ در تمام این مدت هم به جھت حفظ حرمت داغدار بودنش کسی کاریش نداشت؛ منتھا اون صرفاً دنبال کاسبی از بچه‌ش بود.. 🔸نمیدانیم دلیل این همه مماشات با چنین موجودی چیست که حتی هنوز از آموزش و پرورش جمهوری اسلامی ایران حقوق می‌گیرد. چند شهید دیگر باید بپای سلیطه بازی های این عفریته و مسامحه و مماشات مشکوک و عجیب دستگاه های مسئول، پرپر شود؟ عضو شوید👇 ┏━⊰✾✿✾⊱━━━━━━━━━━━━┓ https://eitaa.com/joinchat/331677930C388bc13934 ┗━━━━━━━━━━━━━⊰✾✿✾⊱┛
18.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴ما برای حفظ حجاب باتوم خورده ایم و شهید داده ایم اما انها برای مرگ طبیعی مهسا روسری از سر باز کردند. اگر بخواهیم فصلی بسیار ماندگار در تاریخ مبارزه زنان شیعه را نام ببریم به یقین تاریخ مبارزه زنان با کشف حجاب رضا خانی است.مدل مبارزه زنان ایرانی برای حفظ بیرق تمدنی اشان ؛ به خاطر توحش و طمع بسیار زیاد ماموران رضا خان به کشف حجاب زنان؛مدل در خانه نشستن و مستوریت بوده است.اما در عین مستوریت ؛از مبارزه وتقدیم شهید هم کم نگذاشته اند. شاید داستان زائر شهیده امام رضا، را شنیده اید، بانوی زائر حرم امام رضا که با هزاران سختی سفر خود را به حرم امام رضا رسانده بود،اما باتوم شوم تمدن زن ستیزانه غرب در روبروی صحن امام به سراغش می آید. او هر چقدرمشت و لگد وباتوم می‌خورد باز هم مقابل کشف حجاب مقاومت میکند.اما توحش سربازان غلدر بیشتر از اینها بود آن قدر برسرش زدند تا محترم‌بانو را به فیض شهادت رساندند ،البته او هم شبیه حضرت زهرا چندروزی در بستر بیماری می افتد واز شدت جراحات به شهادت میرسد.مردم کاشان برای تشییع او سنگ تمام می‌گذارند و پیکر مطهر او درآستان مقدس امامزاده قاسم‌بن الحسن (ع) فین کاشان به خاک می‌سپارند. ◀️ما فقط برای حفظ خاک شهید تقدیم نکرده ایم بلکه برای حفظ بیرق تمدنی امان که چادر باشد؛شهدای بسیار تقدیم حفظ تمدن آزادگان کرده ایم ✍عالیه سادات عضو شوید👇 ┏━⊰✾✿✾⊱━━━━━━━━━━━━┓ https://eitaa.com/joinchat/331677930C388bc13934 ┗━━━━━━━━━━━━━⊰✾✿✾⊱┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مادر داریم تا مادر… 💔 عضو شوید👇 ┏━⊰✾✿✾⊱━━━━━━━━━━━━┓ https://eitaa.com/joinchat/331677930C388bc13934 ┗━━━━━━━━━━━━━⊰✾✿✾⊱┛
میان ماه من تا ماه گردون تفاوت از زمان تا آسمان است. دو زن در ایذه، هر کدام کجا ایستاده اند⁉️ عضو شوید👇 ┏━⊰✾✿✾⊱━━━━━━━━━━━━┓ https://eitaa.com/joinchat/331677930C388bc13934 ┗━━━━━━━━━━━━━⊰✾✿✾⊱┛
مستند صوتی شنود - 04.mp3
17.15M
🎙 مستند صوتی شنود، قسمت ۴ (تجربه نزدیک به مرگ یک مسئول امنیتی در بیمارستان بقیه الله تهران) ♦️ تجربه‌گر در پی حذف برخی قسمت‌ها توسط ارشاد و نامفهوم شدن برخی قسمت‌های آن و همچنین بیان برخی مطالب گفته نشده، تصمیم به روایت صوتی تجربه خود گرفته‌ است و استاد امینی‌خواه مستندات روایی مرتبط با تجربه را بیان می‌دارد. جلسه چهارم: ♦️از اینکه افراد سرشار از تعفن ولی بی خیال بودند، تعجب کردم ♦️موجودی هفت برابر انسان، با قیافه بسیار زشت را دیدم ♦️چرا شیطان بلندبلند می خندید ♦️کثافاتی که با وجود انسانها یکی بودند ♦️شبکه نور و ظلمت که به هم تنیده بودند ♦️خانه های نورانی با شعاع نور به هم وصل بودند و از هم انرژی می گرفتند ♦️نورانی ترین نقطه عالم با رائحه ای دیوانه کننده ♦️به شفاعت حضرت عبدالعظیم برگشتم ♦️یکی بودن کربلا وحرم شاه عبدالعظیم ♦️اثر گناه مثل آهن گداخته روی پوست است ♦️با وضو طهارت روحی پیدا میکنیم ♦️طهارت ظاهر وباطن انسان را در معرض نور خدا قرار می دهد ♦️مکان نورانی و عمل نورانی انسان را نورانی می کند ♦️مسجد محل صدور نور است عضو شوید👇 ┏━⊰✾✿✾⊱━━━━━━━━━━━━┓ https://eitaa.com/joinchat/331677930C388bc13934 ┗━━━━━━━━━━━━━⊰✾✿✾⊱┛
♥️عشق آسمانی دختر شهيد صياد شيرازى مي‏گويد: رفتار پدرم با مادرم بسیار محبت آمیز و همراه با احترام بود. مادرم تعریف می‏كرد كه در سال اول ازدواجشان یك روز در حال اتوزدن لباس پدر بودند كه ناگهان پدر سررسید و از مادرم گله كرد و به او گفت: شما خانم‏ خانه هستید و وظیفه‏ای در قبال انجام دادن كارهای شخصی من ندارید. شما همین قدر كه به بچه‏ها برسید كافی است. من تا آنجا كه به یاد دارم، پدرم خودش لباس‏هایش را می‏شست و پهن و جمع می‏كرد.و اتو می‏زد، و به طور كلی انجام دادن كارهای شخصی‏اش با خودش بود. بارها شده بود كه به محض اینكه به خانه می‏رسیدند، تا پاسی از شب در امور منزل به مادرم كمك می‏كردند و به طور قطع می‏توانم بگویم برنامه هر هفته پدرم در روزهای جمعه، نظافت آشپزخانه بود؛ به طوري كه اجازه نمي‏داد مادرم و حتي ما در این كار او را كمك كنيم. به جرئت می‏توانم بگویم كه در طول سال، مثلاً صد بار آشپزخانه منزل شسته می‏شد، نود و پنج بارش را پدرم می‏شست. عضو شوید👇 ┏━⊰✾✿✾⊱━━━━━━━━━━━━┓ https://eitaa.com/joinchat/331677930C388bc13934 ┗━━━━━━━━━━━━━⊰✾✿✾⊱┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بیست و سوم فردای آن روز، موقع ناهار بعد از غذا خوردن بچه ها، وقتی میلاد و مرضیه روی میز غذاخوری کنار هم نشسته بودند، میلاد، مرضیه را صدا زد؛ - مرضیه خانم - جانم بعد لبخند معناداری زد و گفت: یادم نمیاد تا الان چیزی رو از من پنهون کرده باشی مرضیه خودش رو جمع کرد و گفت: نه بعد به چشمان مرضیه خیره شد و گفت: پس حامد... مرضیه هم چشمانش را به چشمان میلاد انداخت و گفت: من مقصر نیستم. میلاد گفت: حاج خانم امروز صبح بهم زنگ زد گفت از متانت و حیایی که از مرضیه سراغ دارم، شاید هیچ وقت این حرف رو بهت نگه مرضیه سرش را پایین انداخت بعد هم گفت مادر حامد چند بار زنگ زده و التماس کرده که به پسرش کمک کنیم. غم تمام چشمان مرضیه را پر کرده بود، سرش را بیشتر به زیر انداخت. میلاد ادامه داد؛ به نظرت نباید کمک کنیم؟ مرضیه جواب نداد من تو رو می شناسم، تو مثل گل سرخ پاکی، تو خانم خودمی الان یه مادر برای هوشیاری پسرش از ما التماس می کنه، میشه ردش کرد؟ مرضیه باز هم سکوت بود و حتی سرش را هم بلند نمی کرد. مرضیه جان، عزیزم، من به تو اجازه میدم برای شادی دل مادر حامد و هوشیار شدن حامد بالای سرش بری ولی قبلش باید تعریف کنی چه کسی جرات کرد زودتر از من تو رو دوست داشته باشه؟ مرضیه با گوشه لبش، لبخندی زد و معصومانه به چشمان میلاد نگاه کرد از میلاد و اینهمه بزرگ مردی و شعورش خجالت می کشید. ولی باز هم چیزی نگفت. میلاد دستانش را فشرد و گفت: من بهت اجازه میدم اما تصمیم با خودته بعد هم با صدای علی که بابا بابا می کرد از روی صندلی بلند شد و از آشپزخانه بیرون رفت. مرضیه همینطور ساکت روی صندلی نشسته بود، انگار شرمنده رضایت میلاد شده بود و خودش را بیشتر نسبت به او مسئول می دانست، می ترسید اگر کنار حامد برود.. اما با خودش فکر کرد؛ حامد که به هوش نیست تا عکس العملی نشون بده، من فقط میرم برای اینکه کمکش کنم. اون روز تا شب مرضیه از تصمیمش با کسی حرف نزد، مادر مرضیه از میلاد پیگیر شد، میلاد هم گفت: هر چی مرضیه بخواد اما فعلا حرفی نزده، از طرف من مشکلی نیست. ادامه دارد.... ✍ عضو شوید👇 ┏━⊰✾✿✾⊱━━━━━━━━━━━━┓ https://eitaa.com/joinchat/331677930C388bc13934 ┗━━━━━━━━━━━━━⊰✾✿✾⊱┛
⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️ ⛔️انتشار رمان بدون لینک کانال مجاز نیست.⛔️ ⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️
13.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شیرزنان بختیاری پای کار انقلابند... ما را از مرگ می‌ترسانند؛ غافل از آنکه مادران این مردان در عزای به خون غلتیدن عزیزشان خدا را شکر می‌کنند! و زینب وار ایستاده‌اند... 🔹مادر شهید محمد قنبری به عنوان یک نمادی شد برای غیرت و شجاعت تا دشمنان این آب و خاک بدانند تا امثال این شیرزنان باشند سیدعلی خامنه‌ای خیالش راحت است... عضو شوید👇 ┏━⊰✾✿✾⊱━━━━━━━━━━━━┓ https://eitaa.com/joinchat/331677930C388bc13934 ┗━━━━━━━━━━━━━⊰✾✿✾⊱┛