eitaa logo
شهید علیرضا بُرِیری
449 دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
2.2هزار ویدیو
19 فایل
مدافع حرم حضرٺ زینب سلام الله علیها خادم الشهداء سروان پاســدار شــهید علیرضا بُریرے شهادت:95/2/17 خانطومان ارتباط با ادمین: @Aminkhoda
مشاهده در ایتا
دانلود
6.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 لحظه بازداشت عامل دوم حمله تروریستی شاهچراغ 🌹 @shahidalirezaboreiri
شهید علیرضا بُرِیری
نباید فریب ظاهر دنیا را بخوری و مکر مکاران را ارج بنهی. بدان که دنیا، دار امتحان است و سرای گذر و
داستان جذاب کتاب نشیلو .خاطرات همسر سردار شهید کاظم علیزاده محمودی گفت: چه‌طور توانستی این‌ها را بیاری؟ گفت: سلانه سلانه رفتم طرف سنگر شما و دیدم کاظم جلوی در سنگر نشسته. سلام و علیکی کردم و از او گذشتم رفتم تا سنگر نگهبانی، چند دقیقه معطل کردم. بعد نفس نفس زنان برگشتم پیش کاظم. گفتم: محمودی کجاست؟ گفت: با عسگری رفتند پیش بچه ها. حالا چه شده؟ گفتم: چهار نفر عراقی را دیدم از توی شیار دارند می آیند بالا. گفت: کجا؟ گفتم: آن‌جا. كاظم گفت: من می‌روم سنگر نگهبانی بینم چه خبر است. گفتم: من هم می‌روم محمودی را خبر کنم. کاظم دوربینش را گرفت، دوید رفت. من هم سر فرصت رفتم توی سنگرتان و هرچی توی جعبه‌ی مهمات قایم کرده بودید، برداشتم آوردم. حالا چه به من می‌دهی؟ او تعریف می‌کرد و بچه‌ها از خنده ریسه می‌رفتند. دسته جمعی نشستیم خوراکی‌ها را خوردیم. من یک دانه کیک یزدی برای کاظم نگه داشتم. وقتی برگشتیم، دیدیم کاظم ناراحت و عصبانی توی سنگر نشسته. کیک را جلو بردم که بدهم دستش. گفت: هیچ کس با من حرف نزند. گفتم: حالا با این کیک را بخور. گفت: با این گولی که من خوردم، حتی حاضر نیستم چیزی بخورم. گفتم: حالا واقعا متوجه نشدی دارد با تو شوخی می‌کند؟ کاظم در حالی که لبش به خنده باز میشد گفت: به محض این‌که رسیدم جلوی سنگر نگهبانی، قبل از این‌که دوربین بیندازم، فهمیدم گولم زده. بدو بدو برگشتم توی سنگر، دیدم جای خوراکی‌ها خالی است. شعبان همه را تک زده برده. صفحه۵۳
کاظم اواسط خرداد ماه رفت جبهه. در عملیات کربلای ۱ شرکت کرد. این عملیات نهم تیرماه ۱۳۶۵ برای باز پس‌گیری شهر مهران انجام شد. عملیات با موفقیت همراه بود و تلفات زیادی به دشمن وارد کرد. هر وقت کاظم می‌رفت جبهه، من مدام اخبار عملیات‌ها را پی‌گیری می‌کردم. یک روز خانه ی پدر شوهرم، سرگرم تر و خشک کردن جواد بودم. قاسم گفت: - کاظم مجروح شده. از اصفهان زنگ زده که ما برویم دنبالش. مهدی و قاسم با ماشین رفتند دنبال کاظم. تا او را بیاورند، دلم هزار راه رفت. مدام از مادر و خواهر‌هایش می پرسیدم: -مطمئنید مجروح شده. نکند اتفاقی برایش افتاده باشد؟ وقتی او را آوردند، دستش را به گردن بسته بود. می‌خواستم با او راحت‌تر صحبت کنم و از حالش باخبر بشوم، اما همه‌ی خواهر و برادرها و داماد و عروس‌ها توی حیاط جمع بودند. نتوانستم آن‌طور که دلم می‌خواست با او حال و احوال کنم. کاظم زیاد خانه نبود و هر دو هم کم سن و سال بودیم. از همه‌ی اعضای خانواده کوچک‌تر بودیم و تازه یک سال از ازدواجمان می‌گذشت. همه‌ی این‌ها باعث می‌شد که توی جمع احترام بزرگ‌ترها را نگه داریم. از طرفی احساس می‌کردم کاظم هم خودش از من فاصله می‌گیرد. نمی‌خواست وابستگی زیادی بینمان ایجاد شود. صفحه۵۴
گاهی اوقات مرا در خانه تنها می‌گذاشت، می‌رفت پی فوتبال و کارهای بسیج. مادرش می گفت: - چرا خانمت را تنها می‌گذاری؟ می‌گفت: - باید عادت کند. سال‌ها بعد فهمیدم که چه فکری پشت حرفهایش بود. آن روز از در که وارد شد با آن دست شکسته شروع کرد به خندیدن. گفت: نزدیک بود بروم، اما نشد. توی جمع که نشست ماجرای مجروح شدنش را تعریف کرد. گفت: توی عملیات من و كاظم طلابيان کنار هم بودیم. تیر از جلو خورد توی قلب طلابیان و از پشت سینه‌اش بیرون آمد. خورد به بازوی من و استخوان بازویم را شکست قاسم گفت: - کاظم همان موقع که مجروح شد به ما خبر نداد. دستش را که گچ گرفتند و کارهاش که تمام شد، تازه زنگ زد به من گفت مجروح شدم. وقتی رفتیم بیمارستان اصفهان، دیدیم ترخیص شده. همین مجروح شدنش باعث شد چند وقتی بماند. ماه محرم بود. گفت: - حالا که نمی‌توانم بروم جبهه بهترین فرصت است نذرم را ادا کنم. صفحه۵۵
به همراه مادرش، ملوک و بچه‌هایش، قاسم و زنش سیده فرخنده رفتیم مشهد. کاظم ماشین پیکان یکی از دوستانش را امانت گرفت و برادرش هم با ماشینش آمد. توی راه استراحت کوتاهی داشتیم. زیاد توقف نکردیم. من دفعه‌ی دوم بود می‌رفتم مشهد. یک‌بار وقتی بچه بودم، رفتم. آن موقع‌ها که می‌رفتم خانه‌ی خاله رقیه می‌ماندم، یک‌بار که خاله و خانواده‌اش داشتند می‌رفتند مشهد، مرا هم با خودشان بردند. اولین‌بار بود که همراه کاظم می‌رفتم سفر. خیلی خوش گذشت. خوش سفر بود. با همه‌مان راه می‌آمد. هرچه می‌خواستیم انجام می‌داد. چون آقا قاسم معلم بود، از طرف آموزش و پرورش ما را توی یک مدرسه اسکان دادند. روز اول، دو برادر با هم شوخی می‌کردند و هر کدام به دیگری می‌گفت: - چه‌قدر پول آوردی؟ پولت کم نباشد! همان روز كيف ملوک را توی حرم دزدیدند. هیچ پولی برایش نماند. ما هم باید گوسفند می‌خریدیم و پول زیادی همراهمان نبود. کاظم خاطر خواهر بزرگش را خیلی می‌خواست و برای او ناراحت بود. آن‌روز که کیف خواهرش گم شد، کاظم گفت: بیا برویم بازار. دو نفری رفتیم. خوشحال بودم که بعد از یک سال فرصتی فراهم شد با هم برویم گردش. توی بازار گفت: صفحه۵۶
📸 تصاویری از بازداشت پنج نفر از عاملان شهادت طلبه شهید «آرمان علی‌وردی» 🌹 @shahidalirezaboreiri
5.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 اعترافات جنایتکاری که به شهید علی‌وردی چاقو می‌زده است 🌹 @shahidalirezaboreiri
این سلبریتی‌ها که برای ‎ که مأموران انتظامی رو با ماشین زیر گرفته و به شهادت رسونده دارن هشتک ‎ میزنن، باید بهشون گفت باشه، شماهم ۲۰تایی وایسید شماروهم با ماشین زیر بگیره ما می‌بخشیمش. این جماعت برای دزد گوشی دخترشون داشتن خودشونو تیکه‌پاره میکردن | عضوشوید 👇 http://eitaa.com/joinchat/443940864Cf192df24f0
🔴 راه نجات در آخرالزمان در کلام امام حسن عسکری علیه السلام 🔵 امام حسن عسکری (ع) فرمودند: 🌕 کسی در آخرالزمان از هلاکت و نابودی نجات پیدا نمی کند، مگر این که خداوند او را به دعا برای تعجیل فرج و ظهور موفق بگرداند. 🌺 ولادت امام حسن عسکری علیه السلام💖 را خدمت فرزند بزرگوارشان، حضرت مهدی ارواحنا فداه💖و همه شما منتظرین تبریک وتهنیت عرض میکنیم. 🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 حمله مسلحانه به ماموران پلیس! 🔹از حوالی ظهر امروز در محدوده کمال‌شهر ترافیک سنگینی در هر دو خط اتوبان کرج-قزوین شکل گرفته است. 🔹بررسی‌های خبرنگار فارس نشان می‌دهد جمعی از اغتشاشگران در محدوده بهشت سکینه تلاش کردند تا مسیر تردد ماشین‌ها را مسدود کنند. اغتشاشگران ابتدا از ماشین‌ها می‌خواهند تا متوقف شوند و در صورت‌عدم توقف با سنگ به سمت آن خودرو حمله می‌کنند. این اقدام باعث ایجاد ترافیک سنگین در هر دو خط اتوبان شده است. 🔹بررسی‌های فارس نشان می‌دهد در جریان درگیری بین نیروهای انتظامی و اغتشاشگران ۳ نفر از نیروهای انتظامی به شدت مجروح شده‌اند و به دلیل ترافیک سنگین هلی‌کوپتر هلال‌احمر برای انتقال این مصدومان به محل اعزام شده‌اند. 🔹همزمان شدن شلیک گاز اشک‌آور توسط نیروهای امنیتی و پرواز هلی‌کوپترها باعث شده تا رسانه‌های ضد انقلاب با سوءاستفاده و ساختن روایتی دروغ اعلام کنند هلی‌کوپترهای غیرنظامی درحال شلیک هستند! 🔹در جریان این اغتشاشات یک کیوسک پلیس در میدان حصارک و یک دستگاه ون در بلوار گلدشت به خوارزمی توسط اغتشاشگران به آتش کشیده شده است. 🌹 @shahidalirezaboreiri
🔴 تصویری از حجت الاسلام والمسلمین سجاد شهرکی امام جماعت مسجد مولای متقیان زاهدان که امشب به دست اشرار تکفیری بلوچ به شهادت رسید 🌹 @shahidalirezaboreiri