eitaa logo
زندگی به سبک مالک دلها(شهید مالک رحمتی)
499 دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
1.3هزار ویدیو
161 فایل
﷽ [ گرجذبہ عشق اولسا گتیرم نجہ گلمز...! ] • ↫با حضور خانواده‌‌ محترم‌ شهید 📝| راه ارتباطی 👇🏼 @malek_delha https://daigo.ir/secret/4291915772 اینجاباقرار دادن خاطراتی از #شهید_رحمتی عزیز سعی داریم که راه شون روادامه بدیم پس شماهم باماهمراه باش.
مشاهده در ایتا
دانلود
.. ' 12 '.. 9- ↑ -3 💛⁰⁰:⁰⁰💛 ' . 6 . `  جانم‌بفدایت‌... آرزوم‌ظهورت♥️ 🍃اَللّٰھُم‌َّ؏َـجِّل‌َلِوَلِیِّڪ‌َالفَࢪَج🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
با شُهدا بودَن سَخت نیست باشُهدا ماندَن سخته.....♥️👌 آن قدر عاشق خدا باش که غیرخدا را فراموش کنی؛شهدا اینگونه بودند عازم یک سفرم ، سفری دور از خود من تا خودم، مدتی هست نگاهم به تماشای خداست و امیدم به خداوندی خدا
اللهمَّ‌احْفَظ‌قائدناالامام‌الخامنه‌ای‌ ✊🏻
این‌دعا‌بینهایت‌قشنگه✨(:
میگفت‌که: وقتی‌به‌کسی‌خوبی‌میکنی برای بهش‌خوبی‌کن، برای‌‌خدادلشوشادکن؛ تااگه‌یه‌روزی‌درحقت‌بدی‌کرد، یه‌روزی‌یادش‌رفت، یه‌روزی‌جبرانش‌نکرد دیگه‌فکرت‌ناراحت‌نشه، دیگه نخوری... راست‌میگه..✨
عکس های راهپیمائی تون رو برای ادمین جان بفرستین 🌱 بزاریم کانال 👇 @bent_heidarr
کیا رفتن راهپیمایی ؟😀 https://harfeto.timefriend.net/16638202652991 از کدوم شهر هستین ؟
🌾💐🌾بِسم‌رَبِ‌القاسِمِ‌الجَبارین💐🌾💐 👇🇮🇷🇮🇶 نویسنده : خانم طاهره ترابی هر روز : ۳ پارت ■کانال ما‌را به دوستان خود‌معرفی کنید👇 🇮🇷 ╔══❖•° 🌸 °•❖══╗ @Banoo_Behesht ╚══❖•° 🌸 °•❖══╝
✿❀بِسمِـ الرَّبِّ الشُّهداء والصِّدیقین❀✿ 💞 🕊 💞 قسمت ــ ساعت چنده؟ سلما لبخندی زد و گفت: ــ بیدار شدی؟ دستم مثل وزنه سنگین شده بود. به زحمت آن را بلند کردم که موهایم را جمع کنم، حس کردم گودی آرنجم می سوزد. ــ آااخ... ــ چی شد مهدیه؟ ــ دستم... پنبه و چسب ضد حساسیت را دیدم و با تعجب گفتم: ــ این دیگه چیه؟ ــ نگران نباش. چیزی نیست. وقتی خوابیدی مامانت نگرانت بود. کمی بدنت سرد شده بود. با دکترت تماس گرفت و دکترت گفت باید بری اورژانس. ماهم زنگ زدیم کل پرسنل اورژانس رو ریختیم اینجا. کمی فشارت افتاده بود. برات سِرُم زدن حالا بهتری خدا رو شکر. چشمانش سرخ بود و بی حالت. تازه متوجه شدم. انگار خیلی گریه کرده بود. "طفلک سلما... چقدر باید خویشتن دار باشه؟! بیچاره دلتنگی خودش کمه منم شدم قوز بالا قوز براش. الان می دونم تو دلش چه خبره اما نم پس نمیده" اشکم سرازیر شد و صدای کوتاه هق ام، سلما را متوجه خود کرد. ــ ااااا مهدیه...! الهی دورت بگردم چرا اینقدر خودتو اذیت می کنی؟ صدایش زدم با ناله. انگار می خواستم دق این چند روز سکوت و تظاهر به آرامشم را اینطور خالی کنم. ــ سلماااا ــ جان سلما. ــ من صالحمو می خوام. من بدون صالحم می میرم. من دق می کنم تا برگرده... صدایش بغض آلود بود و بین حرف هایش آب دهانش را فرو می داد که بغض اش را پنهان کند. ــ فدای تو بشم... با خودت... اینجوری نکن... صالح هم بر می گرده... وقتی بیاد... به من نمیگه قربون مرامت خواهر... زنمو اینجوری دستت سپردم؟!... می خوای... شرمندم کنی؟ لحن صدایش عوض شده بود. خودم را ازل او جدا کردم و صورت خیس از اشکش را نوازش کردم. پیشانی ام را به پیشانی اش چسباندم و هردو با هم به حال دلمان گریستیم. حالا سلماهم بی وقفه و با زجه مرا همراهی می کرد. گوشی موبایلم زنگ خورد. چند نفس عمیق کشیدم و جواب دادم: ــ سلام زهرا بانو... ــ سلام دخترم. نصفه عمرم کردی. خوبی؟ ــ خدا نکنه مامانم. ببخشید. دردسرای یکی یه دونه تون تمومی نداره. خوبم. ــ برگشتم خونه واست یه غذای مقوی درست کنم. بیارم برات؟ ــ نه... الان نه... صدای صالح توی مغزم پیچید "مامانِ لوسی نباشی و درست غذاتو بخوری" ــ زهرا بانو... بیارش گرسنمه... ــ الهی دورت بگردم همین الان میام. تماس قطع شد. ساعت را که نگاه کردم نزدیک غروب بود. یک روز از دنیا بی خبر بودم...! "کاش می خوابیدم و وقتی صالح برگشت بیدار می شدم" گوشی توی دستم بود. "یادگاری صالح" همه ی فایل ها را گشتم. چند عکس و یک فایل صوتی. 🔉ــ مهدیه جان... خانومم. سلام می دونم... دلت تنگه... چشمات بارونیه... اما کن. به خدا توکل کن و باش. تو صبور باشی اون پدر صلواتی هم یاد می گیره. می خوام شوهرش بدم به یکی مثل خودم... پس باید صبر رو یاد بگیره صدای خنده اش توی فضای اتاق پیچید و تنهایی ام را شکست. ـ می خوام اسمشو بذارم صالحه... ها... چیه...؟ حرفیه...؟ می خوام با دخترم هم اسم باشیم... حسودی نکن... باز هم صدای خنده ی صالح دلم را برد. ــ مهدیه ی من... تا چشماتو روی هم بذاری برگشتم. قول میدم زود ببینمت. تو فقط مراقب خودت و دخترمون باش... گوشی را بوسیدم و با صدای زهرا بانو به خودم آمدم... ادامه دارد... 🌹شادے ارواح طیبہ شــہـــدا صلواٺ به قلم ✍؛طاهره ترابی ════°✦ ❃ ✦°════ @Banoo_behesht