eitaa logo
تیـرانداز
1هزار دنبال‌کننده
497 عکس
65 ویدیو
0 فایل
کانال تیرانداز↓ https://eitaa.com/joinchat/2103181931Cc78e299616 کانال شروط و پاسخگویی به پیام های ناشناس تیرانداز↓ https://eitaa.com/joinchat/2967601771C0ed636ced1 لینک ناشناس برای سخنانان ارزشمند شما بزرگواران↓ https://daigo.ir/secret/432031818
مشاهده در ایتا
دانلود
میرود هر که پیِ زندگیش در آخر؛ آنکه در غصه و غم غمخور ما ماند، علیست..‌.
گر طالب شهادتی بدان که نماز خوبه اول باشه وگرنه همه بلدن که اول غذا بخورند ، اول یه دل سیر چت کنند ، اول بخوابند ، خلاصه اول همهٔ کاراشونو انجام میدن بعد نماز بخونن ؛ کسی که دنبال شهادته باید از تمام تعلقات دنیا دست بکشه .
‌یک‌خشم‌فروخوردن‌آدم‌را‌ازهزار رکعت‌نماززودتربه‌خدامی‌رساند.
گفت سه تا از آرزوهات رو بگو؟؟ +برم به کربلا +بمیرم تو کربلا +دفن بشم تو کربلا همه آرزوهایم خلاصه میشه به کربلا و ارباب به راستی این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست؟!💔
اتفاقاً وقتی دِلت شکسته بود ؛ بِبخش !
مردی به پیامبر خدا، حضرت سلیمان، مراجعه کرد و گفت: ای پیامبر میخواهم، به من زبان یکی از حیوانات را یاد دهی. سلیمان گفت: توان تحمل آن را نداری. اما مرد اصرار کرد. سلیمان پرسید: کدام زبان؟ مرد جواب داد: زبان گربه ها، چرا که در محله ما فراوان یافت می شوند. سلیمان در گوش او دمید و عملا زبان گربه ها را آموخت. روزی مرد دید دو گربه با هم سخن میگفتند. یکی گفت: غذایی نداری که دارم از گرسنگی میمیرم. دومی گفت: نه، اما در این خانه خروسی هست که فردا میمیرد، آنگاه آن را میخوریم. مرد شنید و گفت: به خدا نمیگذارم خروسم را بخورید، آن‌را خواهم فروخت، فردا صبح زود آنرا فروخت. گربه آمد و از دیگری پرسید: آیا خروس مرد؟ گربه دیگر گفت: نه، صاحبش فروختش، اما، گوسفند نر آنها خواهد مرد و آن را خواهیم خورد. صاحب منزل باز هم شنید و رفت گوسفند را فروخت. گربه گرسنه آمد و پرسید: آیا گوسفند مرد؟ گفت: نه! صاحبش آن را فروخت. اما صاحب خانه خواهد مرد، و غذایی برای تسلی دهندگان خواهند گذاشت و ما هم از آن میخوریم! مرد شنید و به شدت برآشفت. نزد پیامبر رفت و گفت: گربه ها میگویند امروز خواهم مرد! خواهش میکنم کاری بکن! پیامبر پاسخ داد: خداوند خروس را فدای تو کرد اما آن‌را فروختی، سپس گوسفند را فدای تو کرد آن را هم فروختی، پس خود را برای وصیت و کفن و دفن آماده کن!
تیـرانداز
مردی به پیامبر خدا، حضرت سلیمان، مراجعه کرد و گفت: ای پیامبر میخواهم، به من زبان یکی از حیوانات را ی
نکته: خداوند الطاف مخفی دارد، ما انسانها آن را درک نمی کنیم. او بلا را از ما دور میکند، و ما با نادانی خود آن را باز پس میخوانیم !!!
اللَّهُ مَوْلاکُمْ وَ هُوَ خَیْرُ النَّاصِرینَ خدا سرپرست شماست و او بهترین یاری دهندگان است
در زمانیکه زمان یاد ندارد چه زمان و مکانی که مکان یاد ندارد چه مکان دل من در پی یک واژه ی بی خاتمه بود اولین واژه که آمد به نظر فاطمه بود