eitaa logo
مقالات حسینی منتظر
146 دنبال‌کننده
374 عکس
221 ویدیو
30 فایل
بخشی از مقالات متنوع سیدمحمدحسینی(منتظر) فرزند مرحوم حجة‌الاسلام و المسلمین؛ حاج سید میربابا حسینی(فاطمی) (اعلی الله مقامه الشریف) در حوزه‌های مذهبی، سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و...
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تفاله صهیونیستی احمد زیدآبادی (زاده ۱۳۴۴سیرجان) روزنامه‌نگار اصلاح‌طلب که در پی حوادث انتخابات ۱۳۸۸ به 6 سال زندان، 5 سال تبعید به گناباد و محرومیت مادام‌العمر از هرگونه فعالیت سیاسی و شرکت در احزاب و هواداری و مصاحبه و سخنرانی و تحلیل حوادث، به صورت کتبی یا شفاهی محکوم شد، دبیرکل سازمان دانش‌آموختگان ایران اسلامی (ادوار تحکیم) و عضو هیئت مدیره انجمن صنفی روزنامه‌نگاران ایران نیز بوده‌ است. تز دکترای او «دین و دولت در اسرائیل» نام داشت. او که همواره مورد حمایت و تشویق و جوائز سازمانها و بنیادهای صهیونیستی بوده است، وقتی که مقام معظم رهبری، بدحجابی را علاوه بر «حرام شرعی»، «حرام سیاسی» هم نامیدند، ادعا کرد: «کسانی که می‌خواهند حجاب را سیاسی کنند همدست نتانیاهو هستند»! او در سال ۱۳۷۹ به جرم تشویش اذهان عمومی و اقدام افسارگسیخته علیه نظام بجای اعدام، ۱۳ ماه در زندان به سربرد. این شورشی که سالهاست انتخابات مجلس و ریاست جمهوری را تحریم کرده، کماکان به تولید «اراجیف» علیه «نظام ولائی ایران» مشغول است و اخیراً با توجیهی صهیونیستی از «غیرقابل بازگشت بودن فلسطین اشغالی به فلسطینیان» حرف زده است!!! اولین‌باری که با وی به مناظره پرداختم؛ در آستانه انتخابات 1388 بود که به نمایندگی از طرف مهدی کروبی شرکت کرد. (از طرف «میرنورد» هم «بیسواد کذّاب زشت‌کلام»ی بنام دکتر صادق زیباکلام آمد و «مشانژاد» نماینده‌ای اعزام نکرد!) مناظره انتخاباتی مورد اشاره از طرف «حزب اسلامی ایرانزمین» برگزار گردید که بنده (حسینی منتظر) به نمایندگی از محسن رضائی شرکت کردم. ✍️سیدمحمدحسینی(منتظر) بهار 1402 🆔 @chelcheraaqHM
تحریری حم بسمه تعالی حضرت روح در حریم ممنوعه! (۱) ، فرصت کم‌نظیری برای است. نزول روح و ملائکه، درخشان‌ترین واقعه امشب است. «تنزل الملائکة و الروح فی‌ها باذن ربهم، من کل أمر سلام هی حتی مطلع الفجر» چند نکته حائز اهمیت معطوف به «روح»: ۱) ملائکه قبل از روح، نازل می‌شوند. (تا زمین را زمینه‌سازی کنند برای نزول حضرت روح) و نزول آنان به و اجازه پروردگارشان انجام می‌گیرد. ۲) حضرت جبرئیل(ع) بعنوان قوی‌ترین ملک از ملائک، از پیش‌قراولان حضرت روح است. فلذا حضرت روح مافوق ملائکه از جمله؛ جناب جبرئیل است. (در بعضی از ترجمه‌های قرآن که ادعا شده «روح؛ اعظم ملائکه است»! از اشتباهات رایج است.) ۳) معراج پیامبر اعظم(ص) مکرراً (۲الی۱۲بار) رخ داده است. ولیکن همه آنها دارای سه مرحله کلی بوده‌اند: ۳/۱- «من المسجد الحرام الی المسجد الاقصی» ۳/۲- «من المسجد الاقصی الی سدرة المنتهی» ۳/۳- «من سدرة المنتهی الی القرب الاعلیٰ» ۴) بزرگترین فرشتگان خدا (از جمله اعظم آنان؛ جبرئیل) در معیت معراجیه پیامبر اکرم(ص) بودند. ولیکن بدون آن! ۵) هیچ فرشته‌ای باندازه حضرت جبرئیل(ع) و تیزپرواز و بلندپرواز نیست. ۶) مرحله سوم معراج برای کلیه ملائکه (حتی برای که أبَرقدرت است) ممنوعه است. فلذا فرمود: «لو دنوت أنملة لاحترقت»! جبرئیل وقتی از رسول‌الله الاعظم(ص) بازماند گفت: اگر به اندازه یک بند انگشت نزدیک شوم بلافاصله آتش می‌گیرم! فلذا مرحله سوم را پیامبر به تنهائی ادامه دادند. مسئلة: قرب الهی که اندک نزدیکی بدان، حتی جبرئیل را زده و نابود می‌کند، چگونه است که برای پیغمبر اکرم(ص) مبدل به «برداً و سلاما» می‌گردد!؟! سرآغاز قصه در (سوره دوم از آیات ۳۰ به بعد)؛ «.. فقال أنبئونی بِأسماء هؤلاء إن کنتم صادقین»! «.. قال أ لم أقل لکم إنی أعلم ... و أعلم ما تبدون و ما کنتم تکتمون»؟! نکات حائز اهمیت معطوف به کتمان ملائکه: ۷) خالق متعال، قبل از آفرینش مخلوقی سه وجهی بنام «آدم، انسان و بشر»، جعل او در زمین را به ملائکة‌الله، اطلاع‌رسانی می‌کند! (چه ضرورتی داشته؟!) ۸) پروردگار متعال، مخلوق جدید خود را خلیفه می‌نامد که قرار است «جانشین جنّ» گردد. (عنوان مجعول «خلیفة+الله» مورد تأیید و نیست و بنظر می‌رسد از مطلوب است که وارد اسلام شده و از ادبای و غیرمسلمان گشته است!) ۹) پدیده خلیفه در زمین، با اعتراضیه ملائکه مواجه می‌شود! زیرا او را پیشاپیش متهم می‌کنند به اینکه موجودی و (فسادگر و خون‌ریز) است! (البته اتهام ملائکه قرین واقعیتی است که با انتشار در رخ عیان کرده و هنوز هم ادامه دارد!) ۱۰) شگفتی ظاهری ملائکه، از آن‌جهت، وجاهت دارد که «پدیده مفسد و سفاک» با «سبحانیت و قداست الله»، ناساز است. فلذا گفتند: «نسبح بحمدک و نقدس لک»! ۱۱) خالق متعال، بدون ردّ ادعای ملائکه می‌فرماید: «إنی أعلم ما لا تعلمون»؛ من می‌دانم چیزی را که شما نمی‌دانید! مسئلة: آن‌چه را که خدا می‌داند اما ملائکه نمی‌دانند، چیست؟ آیا مربوط به است؟ یا مربوط به ؟ بنظر می‌رسد که مجهول ملائکه در «الاسمآء» است. زیرا خدا بلافاصله بعد از اشاره به چیزی که ملائکه نمی‌دانند، اقدام به تعلیم اسماء می‌کند؛ «و علَّم آدم الاسماء کل‌ها»؛ و آموخت به آدم همه اسم‌ها را! ۱۱/۱- ظاهراً منظور از «الاسماء کل‌ها»، اسماءالله است که هم نامیده شده‌اند. ۱۱/۲- مجهول در بین بوده است. ولیکن نه مطلق آن‌ها بلکه برخی از آن‌ها و شاید فقط یکی از آن‌ها! ۱۱/۳- «اسم الله» مجهول در نزد ملائکه، کدامین اسم خدا بوده است؟! (البته بنظر می‌رسد که اسم‌الله خاص خدا، برای ملائکه، نبوده است بلکه آنان به این اسم‌الله خاص، می‌ورزیده‌اند! لذا فرمود؛ «ما کنتم تکتمون» و به صراحت، تردید در را با عبارت «إن کنتم صادقین»، برجسته فرمود! ۱۲) اولین اسمی که پروردگار متعال به خلیفه، اطلاق می‌کند کلمه است. (علّم آدم الاسماء) و این عنوان تا زمانی که آدم و حوا در بهشت هستند، پایدار است و بمحض آنکه به زمین می‌کنند، به و هم مسمی می‌گردند. ۱۳) تقدیم آدم بر در امر ، دلیل خاصی دارد که در جای خود قابل توضیح است. ۱۴) ملائکه علیرغم فراگیری اسماءالله، هنگام بازگوئی آن‌ها، گویا از اشاره به یکی از اسماءالله، تعمداً تجاهل می‌کنند! مسئلة: کدام اسم‌الله، و بلکه ملائکة‌الله است؟! آنان چیست؟! ..ادامه دارد. ✍ سیدمحمدحسینی(منتظر) شب قدر ۱۴۰۲ کانال «چلچراغ معارف و احکام حم» https://eitaa.com/joinchat/741802216C0aad7d8aff
✍️ تحریری حم بسمه تعالی حضرت روح در حریم ممنوعه! (۲) ملائکه بمحض اطلاع از خبر «آفرینش پدیده‌ای بنام »، ترازوئی بر می‌افرازند که در یک کفه آن، ثقلین «سبحانیت+قداست» خالق متعال قرار دارد و در کفه دیگر آن، ثقلین «مفسد+سفّاک» بودن خلیفه! بدین‌مفهوم که؛ و الهی (پاکی درونی و بیرونی/ذاتی و صفاتی) و «خیر مطلق» چگونه می‌تواند در عالم آفرینش، «مخلوق شرّ»ی را بیافریند و برتابد که براحتی مرتکب و می‌شود؟! و پیوسته می‌ورزد؟! مسئله مبدأیت «خیر» و مبدأیت «شرّ»، مسئله بسیار غامضی بوده است (که قبل از ، توسط مورد توجه قرار گرفت) و از نخستین دغدغه‌های انسان در بوده است. ایرانیان (بعنوان صاحبان نخستین و در زمین) شاید اولین کسانی بودند که در صدد حل معمای پیچیده مذکور برآمده و با خلق موجود موهومی بنام در مقابل بزعم خود، گره‌گشائی کردند!! و بدینوسیله ثنویت (شرک به الله) را در جهان پایه‌گذاری کرده و دنبال کردند. ثنویت ایرانیان (شرک اهورامزدا+اهریمن) ظاهرا وقتی به رسید در قالب «بَرَهما+ماهایا» دنبال گردید! همین ثنویت، وقتی به رسید، در قالب «یانگ+یین» و بالاخره همین ثنویت، وقتی به رسید در قالب «دو آلیسم» دنبال گردید! آری! «ثنویت»؛ بزرگترین خبطی بود که ایرانیان در سطح جهانی علیه بشریت، مرتکب شدند ولیکن در آخرالزمان، بزرگترین خدمت به بشریت هم به تعلق خواهد گرفت که در ، موفق به توسعه و تحکیم در خواهند گردید. پیروان ادیانی که از مخلوقی بنام در امان نیستند، ای‌بسا گرفتار کهنی باشند که بر سایه افکنده است با این پندار که مبدأیت هر شرّی و شرارتی به برمی‌گردد! و حال آنکه و صریحاً خلقت هر شرّی را به خودش نسبت می‌دهد؛ «قل أعوذ بر الفلق* من شرّ ما خلق* و من شرّ غاسق إذا وقب»! و مایا و یین و امثالهم، و پوچی هستند که قاعدتاً هیچ نقشی در و توسعه و شرورات ندارند و ساخته پرداخته ذهن انسان‌هائی هستند که بزعم خود خواسته‌اند، انتساب هر شری را از ساحت اقدس حضرت سبحان، دور سازند! علت چنین خبطی () در همان چیزی نهفته است که مورد بود! و شاید به همین علت است که خدای قادر در ، را در ردیف اول متهمین خود نشانده و قبل از و ، آنان را به می‌کشاند! (دو آیه در قرآن داریم که دقیقاً با عبارت «و یوم یحشرهم جمیعا» آغاز می‌شوند و مجموعاً از وقایع کلی بزرگترین در پرده‌برداری می‌کنند) و حال آنکه این در «تعلیم کل اسماء به آدم و ملائکه» حل شده است. ولیکن اسم‌الله حلاّل این مسئله، از شدت وحشت‌آفرینی آن، مورد کتمان و اغماض همه خلایق از جمله ملائکه است! آن اسم کدام است؟! «اسم الله الحریق» = «اسم الله المکتوم عندالملائکه»؛ اسمی است که از شدت ترس و هراس خود، آنرا کتمان می‌کنند! ملائکه همه را آشکار می‌کنند (ما تبدون) ولیکن یکی از آن‌ها را می‌کنند (ما کنتم تکتمون)! همان اسم فوق‌العاده وحشت‌انگیز و خطرناکی که اگر باندازه یک بند انگشت بدان نزدیک شوند بلافاصله آتش می‌گیرند! اسم‌الله (موحش و محرق!) از لغایت را فرا گرفته است که حتی جبرئیل هم بدان را ندارد ولو باندازه یک بند انگشت! (فرمود: «لو دنوت أنملة لاحترقت»!) چنانچه به اندازه یک بند انگشت، نزدیک شوم، بلافاصله می‌گیرم! این مقدمات از آن‌جهت به رشته تحریر در آمد تا ببینیم معمای ناسازی «مفسد و سفاکی خلیفه» با «سبحانیت و قداست الله» چگونه قابل جمع و است؟! اسم الله خاصی وجود دارد که عدم دو کفه ترازوی مذکور را توجیه می‌کند ولو اینکه ملائکه از بیان آن دارند، چنان وحشتی که باعث می‌شود تا آن را کتمان نمایند! «اسم‌الله»ی که هر چیزی و هر کسی (ولو جبرئیل) را سریعاً و شدیداً می‌سوزاند و محو می‌سازد تا چه رسد به مفسدین و سفّاک‌ها! بنابراین و و هر «شرّ»ی که هر لحظه در معرض و محو است، هیچگونه تهدید و تحدیدی علیه «سبحانیت و قداست الله» نیست و لزومی به اعتراضیه و اظهار شگفتی نیست. آیا این اسم الله خاص، در قرآن هم ذکر شده است؟ ...ادامه دارد. ✍️ سیدمحمدحسینی(منتظر) شب قدر ۱۴۰۲ کانال چلچراغ معارف و احکام حم: https://eitaa.com/joinchat/741802216C0aad7d8aff جهت گفتگوهای دینی و سیاسی پیرامون مسائل روز ملت ایران و امت اسلام (و هم‌اندیشی پیرامون پیام‌های کانال مذکور☝️) لطفا در گروه ذیل👇به ما بپیوندید: گروه چلچراغ معارف و احکام: https://eitaa.com/joinchat/3850895565Cc7624a74fe ❤️
✍ تحریری حم بسمه تعالی حضرت روح در حریم ممنوعه! (۰۳) اشاره شد که سقف پروازی (ع) و بالطبع سایر تا «سدرة‌المنتهیٰ» است که نقطه انتهائی و پایانی بهشت اعظم است. اشاره شد که ملائکه و حتی جبرئیل به عالمی فراتر از ، توان و حق ندارند وگرنه می‌گیرند! ملائکه طبق اشاره ، دارای بال‌های پرواز متفاوتی هستند؛ بعضی دو بال و برخی سه بال و بعضاً چهار باله هستند. (جَاعِلِ الْمَلَائِکةِ رُسُلًا أُولِی أَجْنِحَةٍ؛ مَثْنَىٰ وَ ثُلَاثَ وَ رُبَاعَ (فاطر/۱) قرار دهنده است ملائکه را پیک بالدار دو بال و سه بال و چهار بال) حال با ملاحظه «بال‌دار بودن» و «پرواز در عالم ذیل سدرة‌المنتهی» و «آتش گرفتن و سوختن و محو شدن»، می‌توان تصور کرد که ملائکه، دارای جسمی هستند که صد البته متفاوت از جسم بشر و حتی جن است. جسم بشر از ، جسم جن از و جسم ملک از است. ولیکن نوری که جنبه مادی دارد و وقتی که نار برای چشم بشر، قابل مشاهده نیست بنحو اولیٰ نور ملائکه هم قابل مشاهده نیست. اگرچه اینطور هم نیست که مطلقا قابل مشاهده نباشند وگرنه هم قادر به مشاهده آنها نبودند و حال آنکه به هر دو مخلوق مذکور را رؤیت می‌کرده‌اند. بحث‌مان به این‌جا کشید که، بعد از سدرة‌المنتهی تا مقام ، ممنوعه الهی است حتی برای جبرئیل که اگر به اندازه یک بند انگشت هم فراتر برود، بلافاصله آتش می‌گیرد! حال سؤال اینجاست که؛ جبرئیل از کجا می‌داند که نباید وارد شود؟! - آیا پیشاپیش به آن‌حضرت (و سایر ملائکه) تعلیم داده شده است؟ - آیا ملائکه تجربه دارند و در عمل فهمیده‌اند که نباید وارد آن حریم شوند وگرنه آتش می‌گیرند؟ - چرا پیامبر اعظم(ص)، هنگام ورود به حریم ممنوعه و سیر در آن حتی تا قرب اعلی «أو أدنیٰ» آسیبی نمی‌بیند؟! و آتش نمی‌گیرد؟! بنظر می‌رسد که ملائکه قبل از به آدم (و «ثم عرضهم علی الملائکه») از خطر ورود به حریم ممنوعه، اطلاع داشتند ولیکن آنرا می‌کردند! و اشاره کردیم که حل معمای ناسازی و عدم بین «سبوح+قدوس» بودن و «مفسد+سفّاک» بودن و و «قابل جمع» بودن مذکور را باید در یکی از اسماءالله جستجو کرد. همان اسمی که ملائکه ترجیح می‌دهند آنرا کتمان نمایند! ولیکن خدای متعال ترجیح می‌دهد که آنرا مورد اشاره قرار دهد. همچنانکه انجام هر کاری، نیازمند ابزار خاص آن کار است، خالق متعال هم انجام هر امری را با اسم خاص (و متناسب با آن امر) خود انجام می‌دهد. و در اینجاست که به این نکته باید بیاندیشیم که ، تضاد مذکور بعنوان «بزرگترین معمای هستی» را با کدام اسم خاص خود، حل می‌کند؟ و چنانچه به این اسم خاص، بی‌اطلاع باشیم یا از آن، چنان وحشت داشته باشیم که از شدت ترس و هراس، آنرا کتمان نمائیم، آنگاه در حل این معمای عجیب و عظیم عاجز خواهیم شد! همان‌قدر که جنس ساختاری بشر و جن متفاوت است (و البته گمان می‌کرد که آتش بر طین متمایز است!) و بمراتب بیشتر؛ جنس ساختاری ملائکه بر ساختار مادی جن و بشر متمایز است، جنس ساختاری حضرت روح بر ملائکه متمایز است. نشان به آن نشان که ورود روح در حریم ممنوعه نه منع می‌شود و نه هنگام حضور و سیر در آن، آتش می‌گیرد و حال آنکه جبرئیل(ع) بمحض نزدیک شدن باندازه یک بند انگشت به آن ، بلافاصله آتش گرفته و نابود می‌شود! با عنایت به این تمایزات در قیاسات است که وقتی از کیفیت ساختاری روح سؤال شود، بی‌جواب می‌ماند مگر در این حد که فرمود: «وَ يَسْئَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي وَ ما أُوتِيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلّا قَلِيلاً» [۸۵] و از تو در باره روح سؤال مى‌كنند، بگو: روح از من است و از علم و دانش، جز اندكى به شما داده ‌نشده‌ است! (س.اسراء) وقتی که از درک «روح» عاجز باشند (بلحاظ نداشتن ابزار فهم ذیربط) بنحو اولیٰ، از درک ذات الهی، عاجزترند! فلذا می‌فرماید؛ «لیس کمثله شیء»! یعنی که در شباهت حتی با روح هم، مثل او نیست تا چه رسد به ملائکه که از نور هستند! عبارت «لیس کمثله شیء» در دعای ۱۰۰۰ اسم‌الله (جوشن کبیر) دو بار به کار رفته است. در این دعا که دارای عبارت «یا من له الاسماء الحسنی» نیز است، به و الهی، دو بار اشاره شده است؛ «یا ذا القدس و السبحان» و «یا سبوح یا قدوس». «یا من تقدست اسمائه» و «یا من قدر و » در دعای مذکور از دیگر عبارت‌های مرتبط با مبحثی‌ست که ما در این سلسله دنبال می‌کنیم. با همه این احوال، در این دعای مشهوره که خواندن آن در ماه مبارک ، رسم است، حتی یک بار هم اسم‌الله «رمضان» استفاده نشده است! چرا؟! ..ادامه دارد. ✍ سیدمحمدحسینی(منتظر) شب قدر ۱۴۰۲ https://eitaa.com/joinchat/741802216C0aad7d8aff
✍ تحریری حم بسمه تعالی 🔥 جهنم؛ انتقامی جبّاریه یا ابزاری رمضانیه؟! (بخش اول): بعضی‌ها (اکثریت انسان‌ها) گمان می‌کنند که «جهنم»، بعنوان خشونتی محض؛ ابزاری برای انتقام‌جویی خدای قهار و ذوالانتقام از گناه‌کاران است! و حال آنکه «جهنم»، بعنوان خشونتی محض؛ ابزاری برای نجات و نیل انسان‌های گناه‌کار به «بهشت» است که اوج «رحمت الهی» است. یعنی جهنم با تمام خشونت و وحشتناکی آن، راهکاری برای ترحّم بر اکثریت انسان‌هاست تا از گناهان خود رسته و به بهشت رفته باشند. بلی! «اکثریت انسان‌ها» جهنمی هستند بعلت گناهان ریز و درشتی که مرتکب می‌شوند و در آن داخل خواهند شد (طبق بیان صریح خدا «وَ إن مِنهُم إلاّ واردها» در قرآن) ولیکن وقتی نهایتاً «اکثریت انسان‌ها» بهشتی می‌شوند (ولو بعد از تحمل هزاران قرن عذاب و شکنجه!) دقیقاً بمعنی آنست که جهنم بعنوان ابزاری کارآمد (و البته اجتناب‌ناپذیر!)، موفق می‌شود که گناهان اکثریت انسان‌ها را از بین برده و نابود سازد. فلذا قوم «الجهنمیون فی‌الجنّة» بعد از خروج پاکسازی شده از جهنم و ورود به بهشت پاکیزه، سپاسگزار «حضرت رمضان» خواهند بود. «رمضان» برگرفته از ریشه «رمض» (سوختنی بدون باقی گذاشتن هیچ آثاری از سوختگی) بمعنای کسی‌ست که گناهان را می‌سوزاند و کاملاً نابود می‌سازد. گناهانی که بعلت چسبندگی آن‌ها به تک تک سلول‌های بدن تا مغز استخوان گنه‌کاران و غفلت «مذنبین»، قابل تشبیه به «دُم» حیوانات هستند که به حیوان چسبیده و هر جا که برود آن‌هم در قفای آن، می‌رود و هرگز او را رها نمی‌کند ولو اینکه «صاحب دُم»، توجه مستقیمی بدان ندارد! تا جائی که بنده مطالعه کرده‌ام، انسان؛ تنها حیوانی‌ست که در خلقت ظاهری خود، دُم ندارد. دم همان بافتی‌ست که در امتداد ستون فقرات بصورت زائده‌ای متصل از حیوان بیرون می‌زند که در بعضی از حیوانات کوتاه و در برخی بلند، در بعضی لاغر و در برخی حجیم، در بعضی کشیده و در برخی خمیده و‌ در برخی کوچک و در بعضی بزرگ است. بزرگترین دم‌ها متعلق به دایناسورها بوده است و فعلا کانگوروها ولیکن انسانها زائده‌ای در امتداد ستون مهره‌های خود ندارند فلذا می‌توان گفت؛ انسان تنها حیوان بدون دُم است. ولیکن در روز قیامت آشکار می‌شود که دم‌دارترین حیوان و بلکه دم‌کلفت‌ترین حیوانات همانا انسان‌ها هستند! البته اگر فرض کنیم که انواع گناهان بصورت دم در انواع مختلف خود به انسان‌ها متصل شده و هرگز او را رها نمی‌کنند و هر جا که بروند دُمشان هم دنباله آن‌ها می‌رود. البته شامپانزه‌ها نیز (علیرغم اضافات در تعداد دنده‌ها و کرموزوم‌ها نسبت به انسان‌ها) فاقد دم هستند که آن‌هم لابد (با توجه به تبدیل عده‌ای از یهودی‌های گنهکار به میمون طی فرمان الهی «کونو قردة خاسئین» میمون‌های فرومایه بشوید) علتی دارد! به همین دلیل، گناه در ادبیات قرآنی، «ذنب» (دُم) نامیده شده است و «ذنوب»، جمع آنست. انسان تنها حیوان بدون دم ولیکن دارای استعداد و اختیار «دُم‌سازی نامرئی» توسط خودش است که با ارتکاب گناهان برای خود تولید می‌کند و روز قیامت همه آنها تمثل پیدا کرده و مانع پرواز او بسوی بهشت می‌شوند. «ذنوب»؛ هم اشاره به ذنب‌های تکراری است و هم به ذنب‌های متنوع. یعنی هر کسی، گاهی مرتکب یک ذنب می‌شود اما بعلت تکرار آن، دارای «ذنوب» می‌گردد و گاهی مرتکب انواع متفاوتی از «ذنب‌های مختلف» می‌شود و بالتبع دارای «ذنوب»! پروردگار متعال که انسان را برای خودش آفریده (إنا لله) برای محو گناهان انسان‌ها (از طریق سوزانیدن)، ابزارهای مختلف و متنوعی دارد که اهم آن‌ها در آخرت، «عذاب» در ۷ لایه «جهنم» است و در دنیا «صیام» در ۱ ماهه «رمضان»! اگر انسان‌ها با استفاده اختیاری از «ابزار دنیوی رمضان» موفق به پالایش وجود نازنین خود از گناهان بگردند، هرگز گرفتار اجباری به «ابزار اخروی رمضان» نخواهند گشت. به همین دلیل است که وقتی از پیامبر اعظم(ص) سؤال شد؛ چرا «ماه صیام» و «ماه رحمت» خدا، ماه «رمضان» نامیده شده است؟! فرمودند: «لِأنّهُ یرمضُ الذُنُوبَ»! زیرا «رمضان/ماه رمضان» می‌سوزاند «ذنوب» را و آن‌ها را نابود و محو می‌سازد! حضرت رمضان (آتش مطلق!) در آخرت برای رهائی انسان‌ها جهت نیل آنان به بهشت، آتش بجان دم‌های آن‌ها می‌افکند. هر دمی که آتش می‌گیرد در امتداد خود به ستون فقرات زده و گردن انسان‌ها را هم خفت می‌کند تا به سری برسد که بر گردن استوار است. «نار رمضانیه» مذکور که گویا بر رقبه (گردن) انسان حلقه زده، فقط بدنبال سوزانیدن و‌ محو گناهان است ولیکن عذاب سوزان آن، تمام سلول‌های مذنبین را هم می‌گدازد اما آن‌ها دوباره می‌رویند تا برای رفتن به بهشت موجود باشند. بنابراین؛ «رمضان» و «ذنوب» تعامل معنی‌داری با هم دارند که نیازمند توضیحات بیشتری است. ..ادامه دارد. ✍ سیدمحمدحسینی(منتظر) بهار ۱۴۰۲ چلچراغ و حم: https://eitaa.com/joinchat/741802216C0aad7d8aff
✍️ تحریری حم بسمه تعالی معمای الأولی در زیارت جامعه وجود جهانی مهم‌تر و بالاتر⁉️ (بخش اول): کلمه «الاولی» در عبارت «وَ حُجَجِ اللَّهِ عَلى اَهْلِ الدُّنْیا وَ الاْخِرَةِ وَ الاْولى» (زیارت جامعه کبیره) معمائی شده است که چه معنا و مفهومی دارد؟! فراز حاوی «الأولی»؛ «اَلسَّلامُ عَلى‏ اَئِمَّةِ الْهُدى وَ مَصابيحِ الدُّجى وَ اَعْلامِ التُّقى وَ ذَوِى‏ النُّهی وَ اُولِى‏الْحِجى وَ كَهْفِ الْوَرى وَ وَرَثَةِ الْأَنْبِيآءِ وَ الْمَثَلِ الْأَعْلی وَ الدَّعْوَةِ الْحُسْنى وَ حُجَجِ اللَّهِ عَلى‏ اَهْلِ الدُّنْيا وَ الْأخِرَةِ وَ الْأُولى وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكاتُهُ» است. شارحان در تعریف و تفسیر مفهوم کلمه «الاُولى» (بمعنای ضدّ پایان، آغاز، اولین، نخستین، زمان پیشین و جلوتر)، سخن روشن و یکسان و هماهنگى ندارند! برخى، آنرا به مفهوم همین «دنیا» و مترادف با آن مى‌دانند، برخى «اولی» را به «عالم برزخ» تفسیر کرده‌ و برخى آن را زمان «رجعت»(صغیره) دانسته‌اند و برخى نیز، آن‌را «امّت‌هاى گذشته» معرّفى و برخى هم آنرا حتی به «عالَم ذر» تفسير نموده‌اند! معمّا بودن آن در اینست که هم؛ در کنار «دنیا» و «آخرت» ذکر شده است (گویا که به عالمی غیر از دنیا و آخرت اشاره دارد!) و هم اینکه بعد از «آخرت» قرار گرفته است! که موجب سردرگمی شارحان و مفسرین آن گشته است! «الاولی» اگر قبل یا بعد «دنیا»، ذکر می‌شد، مشکل چندانی پیدا نمی‌کرد و قاعدتاً «عِدل دنیا» تلقی می‌شد ولیکن بعد از ذکر «آخرت»، مفهوم آن‌را کاملا رازآلود و رمزینه کرده است! حقیر بر این تصورم که «الاولی» به عالمی اشاره دارد که بعد از آخرت یا مافوق دنیا و آخرت است. کسانی که عوالم خلقت الهی را به عالَمَین «دنیا و آخرت» محدود می‌کنند، قاعدتاً قادر به درک عالم سومی بنام «الأولی» نیستند و حال آنکه، عوالمی که محضر انسان‌هاست، هفت‌گانه هستند که بترتیب عبارتند: ۱) محفل انس (الروح فی محضر الله) ۲) عالم ذر (عالم ألست) و جنة الأولی ۳) عالم دنیا ۴) عالم برزخ ۵) عالم محشر (قیامت) ۶) عالم عُقبیٰ (جهنم) و جنة الأُخری ۷) عالم اعلیٰ (رضوان، ملک لایبلی و عطآئاً غیرمجذوذ) https://eitaa.com/chelcheraaqHM/391 حال باید دید که منظور از «الاولی» در عبارت جامعه کبیره، اشاره به کدامیک از عوالم پنج‌گانه دیگر دارد؟ کلید حل این سؤال در احتیاج انسان‌ها به «حجج الله» (الگوهای أکمل) است که باید دید در کدامین عوالم مورد نیاز آنهاست؟ بعبارتی دقیق‌تر؛ انسان‌ها در کدام عوالم، محتاج «سعادت‌مندی مطلوب» هستند که در ذیل اطاعت و تبعیت از حجج‌الله قابل تحصیل است؟ قاعدتاً نشئات اول و دوم (محفل انس اولیه و عالم ذر یا ألست و حتی جنة الأولی) هیچگونه موضوعیتی در این باب ندارند. ولیکن در دنیا و آخرت چنین حاجتی در حد اعلای خود وجود دارد. دنیا همان نشئه سوم است و آخرت هم بطور کلی، شامل نشئات چهارم لغایت ششم می‌گردد ولیکن «الاولی» ناظر به کدام جای‌گاه است؟ دنیا یا آخرت؟! بنظر بنده هیچکدام! بلکه اشاره دارد به عالم هفتم که فراتر از دنیا و حتی آخرت است. چنانچه بجای «الاولی»، کلمه «الاعلی» درج شده بود، درک مطلب، آسان‌تر و ساده‌تر بود. چنانکه در همین فراز کلمه الاعلی هم به کار رفته است (المثل الأعلی) ولیکن لزومی ندارد آنرا تغییر بدهیم یا گمان کنیم که در نقل قول یا تحریرهای هزار و اندی ساله تغییر حروف و صدا روی داده است. و اما اینکه همزه «الأولی» را طبق ظاهر آن، ضمّه ببینیم یا تبدیل‌یافته‌ای با فتحه؟! - اَولی⁉️ - اُولی⁉️ هر دو عبارت (أولیٰ با همزه مفتوحه/مضمومه) در قرآن به کار رفته است ولو اینکه معنای نسبتاً متفاوتی پیدا می‌کنند. - «النَّبِي أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ» (سوره احزاب۳۳/آیه ۶) پیامبر در ولایت خود بر مؤمنین، از خود آنان بر خودشان اولویت دارد. -با عنایت به سخن پروردگار متعال در قرآن (آیه ۴ - سوره ضحی)؛ «وَ لَلْآخِرَةُ خَيْرٌ لَكَ مِنَ الْأُولى» (و به يقين دوره پسین براى تو از دوره پیشین بهتر است)، که خطاب به پیامبر اعظم(ص) وعده‌ای می‌فرماید، مطلب از دو حال خارج نیست: ۱- مراد؛ «دنیا و آخرت» در مفهوم عند عوام‌الناس است و می‌خواهد بگوید که «آخرت محمد» از «دنیای محمد» برای آن‌حضرت(ص)، بهتر است. ۲- مراد دو مرحله حیات آن‌حضرت در همین عالم دنیاست (و توجهی به عالم آخرت او ندارد)؛ اولی به زمان تولد تا رحلت او اشاره دارد و دومی به دوره «رجعت صغیره» (رجعت مشهوره عند عوام‌الناس) قبل از انقراض دنیا و آغاز قیامت. در مرحله اول، پیامبر در طول عمر ۶۳ ساله خود از همان طفولیت که والدین خود را از دست دادند تا آخرین لحظات حیات خود، در رنج و سختی به سر بردند ولیکن در دوره رجعت صغیره، به دنیا بازگشته و ۳۰/۰۰۰ سال، بر کل دنیا سلطنت می‌کنند. ..ادامه دارد. ✍️ حسینی(منتظر) بهار ۱۴۰۲ https://eitaa.com/joinchat/741802216C0aad7d8aff
✍ تحریری حم بسمه تعالی معمای الأولی در زیارت جامعه وجود جهانی مهم‌تر و بالاتر⁉️ (بخش دوم): ..فلذا «آخرت» پیامبر (بمفهوم ده‌ها هزار سال حکومت آن‌حضرت) بمراتب بهتر از «أولی» ۶۳ ساله اوست! (دقت شود که در آیه مذکور، «آخرت» در مقابل دنیا به کار نرفته است. بلکه در مقابل «أولی» استفاده شده است. اگرچه در سپهری دیگر (و شاید بالاتر) می‌توان تصور کرد که «کَ» مخاطب در «لَکَ» (در آیه «للآخرة خیر لک من الأُولی» آیه ۴ از سوره ضحی) شخص پیامبر اکرم(ص) نیست بلکه «حضرت روح» مخاطب اصلی آنست که پیامبر اعظم(ص) تمثل حقیقی و مصداق بارز اوست که در اینصورت؛ «الأُولی» اشاره به «محفل أنس اولیه» دارد (که قبل از جنّة‌الاولی جریان داشت) و «الآخرة» به «محفل عشق ثانویه». و بهتر و خیر بودن آن هم در این‌ست که جناب روح در محفل اولیه، علیرغم «لیاقت عشق‌ورزی»، جسارت و «قابلیت عشق‌بازی» نداشت! ولیکن پس از طی دوران مبارزه‌ای وحشتناک و طاقت‌فرسا و جان‌سوز با اژدهای هفت‌سر وجود خود (شهوت، غضب، حسد، حرص، کبر، بخل و عُجب) و مهار مقتدرانه آن چموش قدرتمند و «أمّاره»، جرأت و قدرت عشق‌ورزی با معشوق حقیقی را می‌یابد. و در عین‌حال جواب این سؤال هم است که؛ حضرت روح که در جوار حضرت حق بود، چرا به «هجران» سوزانی مبتلا گردید تا برای رجعت مجدد به محفل عشق خویش از هبوط تحمیلی، سروکارش با «رمضان» افتد که ملائکه (حتی جناب جبرئیل!) هم از آن وحشت دارند و از شدت خوف و خشیت، این «اسم‌الله» (اعظم؟) را کتمان می‌کنند! اگر ما «لله» بودیم و هستیم و خواهیم بود، چه ضرورتی داشت که بعد از طی چهار عالم دردناک (ناشی از غم هجران) و خطرناک (امکان سقوط در عصیان و طغیان) مجدداً بسوی او «رجعت» (إنا إلیه راجعون) کنیم؟! در جواب می‌فرماید که؛ رضوان بعد هجران؛ بمراتب بهتر از هم‌جواری و وصال بدون عشق‌ورزی است؛ «للآخرة خیرٌ لک من الأولی»! بنابراین کاف خطاب به روح و بالتبع همه انسان‌ها برمی‌گردد. «لکَ» یعنی برای نوع انسان! ولیکن این برداشت از آیه نه تنها چندان کمکی به حل معمای «الاولی» در زیارت جامعه کبیره، نمی‌کند بلکه آنرا غامض‌تر هم می‌سازد! مگر آنکه «الاولی» را به کل عوالم شش‌گانه‌ای تعمیم دهیم که سیر موفق در آنها زمینه‌ساز ورودی ارادی به عالم هفتمی هستند که غایت‌القصوای خلقت است وگرنه نیازی به این‌همه خلقت و خلعت نبود! در اینصورت؛ مفهوم آن کاملاً معنی‌دار می‌گردد که حضرات معصومین (علیهم السلام) حجت‌ها و الگوهای أکملی برای سعادتمندی مطلوب انسان‌ها در دنیا و آخرت و بلکه «کل عوالم أولی» هستند تا انسان کامل به غایت مقصد اعلای خود در مقام هفتم نائل گردد. در بخش اول این مقاله، به هفت عالمی اشاره کردیم که گذر انسان‌ها بر آن‌ها افتاده یا خواهد افتاد ولیکن قرآن در سوره واقعه، به ذکر سه عالم متفاوت، بسنده کرده و بالتبع جای‌گاه‌های مادی انسان‌ها متناسب با مراتب معنوی آن‌ها است: ۱) اصحاب الشمال (گناه‌کارانی که در جهنم سقوط می‌کنند) شامل اکثریت انسان‌ها! ۲) اصحاب الیمین (ثواب‌کارانی که به بهشت دعوتند) شامل «ثُلّةٌ من الأولین و ثُلّةٌ من الآخرین»! ۳) اولئک المقربون (السابقون السابقون که به مقامی فراتر از بهشت ۸ گانه نائل می‌گردند) شامل «ثُلّةٌ من الأولین و قلیلٌ من الآخرین»! «اصحاب الیمین» در نیل به «فوز عظیم» از «اصحاب الشمال» سبقت می‌گیرند ولیکن «فوز اعظم» برای «المقربون» است؛ السابقون السابقون!! مشابه چنین معمائی را در عبارت قرآنی «موتتنا الاولی» هم داریم که دو بار بکار رفته است: «إِنْ‌ هِيَ‌ إِلاَّ مَوْتَتُنَا الْأُولَى‌ وَ مَا نَحْنُ‌ بِمُنْشَرِينَ‌» (سوره الدخان/ آیه ۳۵) آن نیست مگر موت اولیه و ما بعد از دنیا (برای آخرت) برانگیخته نمی‌شویم! قرآن همچنین در سوره صافات می‌فرماید: «أَ فَما نَحْنُ بِمَيِّتِينَ {۵۸} إِلَّا مَوْتَتَنَا الْأُولى‌ وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبِينَ» {۵۹} (سپس از روى سرزنش به آن منكر جهنّمى يا از شدّت شادى به ياران بهشتى خود گويد:) آيا ما ديگر نمى‌ميريم؟ مگر همان مرگ اوّلى (دنيا كه گذشت) و ما ديگر عذابى نخواهيم شد؟ إِنَّ هذا لَهُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ {۶۰} لِمِثْلِ هذا فَلْيَعْمَلِ الْعامِلُونَ {۶۱} در آن‌جا هم سؤال است که؛ «الأولی» را چرا به «موتتنا» چسبانیده است؟! جهت اطلاعات بیشتر از «موتتنا الأولی» لطفاً منتظر چاپ کتاب «طپش خلقت و انقراض آخرت» (به قلم نگارنده این سطور) باشید که از سال ۱۳۶۶ تاکنون (بلحاظ ثقل مسائل) در حال ویرایشی طویل است! طی آن در صدد تفسیری از «آیات انقراضیه» سوره هود هستم. همان سوره‌ای که پیامبر اعظم(ص)، علت پیری زودرس خود را بدان نسبت دادند! النهایة: «أُخرای سعادتمند»، رهین «تشیّع حجج‌الله» در أُولی است که دنیا و آخرت هم بخش مهمی از آن هستند. ✍ سیدمحمدحسینی(منتظر) بهار ۱۴۰۲ چلچراغ معارف و احکام حم: https://eitaa.com/joinchat/741802216C0aad7d8aff
عوالم هفت‌گانه‌ای که محل مبدأ و حضور و سیر و رجعت و فرجام انسان‌هاست: ۱) محفل انس (الروح فی محضر الله) ۲) عالم ذر (عالم ألست) و جنة الأولی ۳) عالم دنیا ۴) عالم برزخ ۵) عالم محشر (قیامت) ۶) عالم عُقبیٰ (جهنم) و جنّة الأُخری ۷) عالم اعلیٰ (رضوان، ملک لایبلی و عطآئاً غیرمجذوذ) ما اینک در عالم سوم (نشئه ثالثه) یعنی دنیا قرار داریم. در این سیر و تحول (قوس نزولی و صعودی)، انسان‌های شایسته مجددا به «محفل انس» خویش باز می‌گردند (برای حضور ثانویه) ولیکن بصورتی کاملا متمایز از حضور اولیه خود در آن مقام اعلی و این‌بار پادشاهی بی‌پایان و عطائی غیرشکسته است و رضوان من الله اکبر. (ضمیمه مقاله دو قسمتی «معمای الأولی در زیارت جامعه کبیره» و اینکه کدامین جای‌گاه را نشانه رفته است؟!) https://eitaa.com/chelcheraaqHM/376 💠 https://eitaa.com/chelcheraaqHM/388سیدمحمدحسینی(منتظر) 💠کانال چلچراغ و حم 👇 🆔 @chelcheraaqHM
✍ تحریری حم بسمه تعالی 🔥 جهنم؛ انتقامی جبّاریه یا ابزاری رمضانیه؟! (بخش دوم): اشاره کردیم که غم‌ناک‌ترین درد بشریت در صحرای برهوت و سوزان محشر، نحوه جداسازی گناهان همچون دم‌های چسبیده و فرو رفته در اعماق تاروپود وجودی انسان‌هاست. «حیات» انسان برای «فلاح» اوست یعنی «ح‌یات» سکوی پرش انسان بسوی «فلاح» اوست که در مجال «العاجلة» (در مقابل «الآخرة» بمثابه «دنیا» در مقابل «عقبیٰ» بمفهوم موقت و سریع‌السیر) باید استفاده نماید. خدا تنوری را آماده کرده تا داغه (مهلت انسان در حیات خود)، نان خود را بچسباند! «ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند/تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری» «سخر لکم ما فی‌السموات و ما فی‌الارض» خالق متعال زمینه‌های لازم و بلکه کافی را فراهم ساخته است که تو خود را به «فلاح» (الله) برسانی. خدا مجبور نبود تو را بیافریند ولیکن لطف کرد (و البته با اجازه خودت) تو را وارد چرخه ح‌یات کرد. «قال ألست بربکم؟ قالوا بلیٰ»! حیاتی که به تو بخشیده، «کف لطف» اوست و فرصتی گذرا تا نان فلاح خود را که «سقف لطف» پروردگار حکیم است، به دست آوری. تو برای این «تنور پخت» و این «سکوی پرش» نیستی بلکه اینها برای تو هستند تا به فلاح برسی که «قرب الله» است. هر کاری که در این حیات مایه «قربت تو بسوی الله» است دریغ نکن؛ «إنّا لله». ولیکن در دنیا گرفتار «جناح» می‌گردی فلذا در آخرت محتاج «نجاح» می‌شوی که عملیات نجاح (نجات) به دست «رمضان» است و بس که از همین دنیا آغاز می‌گردد. شعار بنیادی مکتب الهی پیامبران و امامان بحق؛ «حیَّ علی الفلاح» (رجعت و بازگشت بسوی معشوق حقیقی) است و ضرورت شتافتن بسوی رستگاری و پیروزی نیل به «مقام قرب اعلی» اما ابناء بشر مختار هستند که خود را در جُناح و گناه «فساد و سفاکی» هم غرق سازند و برای خود انواع دُم‌ها را در آورند! ولیکن رمضان (خالق متعال) بر آنست که همه دم‌های آن‌ها را سوزانیده و معدوم سازد و سرانجام آنان را وارد بهشت خود گرداند. اگر خدا، رمضان (سوزان‌ترین آتش مطلق) نبود، هرگز انسان را نمی‌آفرید و اگر می‌آفرید، هرگز به او اختیار ارتکاب گناه نمی‌داد تا برای خود دُم در آورد! رمضان همان «اسم‌الله»ی است که ملائکه (از شدت وحشت و ترس خود!) آنرا کتمان می‌کردند اما خدا «بی‌صداقتی» آنان را لو داد! در قصه آفرینش؛ خطاب «إن کنتم صادقین» (اگر راست‌گویان هستید!) «پنهان‌سازی ملائکه» را آشکار ساخت همچنانکه در هنگامه سجده ملائکه بر آدم که شیطان، طفره رفت، خدا آن عزازیل (عزیز خدا!) را «ابلیس» (مأیوس) نامید؛ «وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَة اسْجُدُوا لآدَمَ فَسَجَدوا إِلاّ إِبْلِیس»! خالق رحمان، چنانچه «رمضان» نبود، هرگز اجازه «ابلیسی و شیطنت» و نیز «عصیان و طغیان» به هیچ مخلوقی را نمی‌داد. «رمضان»؛ «حریم آتشین» ممنوعه‌ای دارد که هر مخلوقی اگر بدان نزدیک شود، بلافاصله آتش می‌گیرد، حتی اگر قوی‌ترین فرشته خدا همچون حضرت جبرئیل(ع) باشد که أَبَرقدرت عالم آفرینش است. لذا فرمود: «لَو دَنوتُ أنملةً لَأحترقتُ»! (اگر باندازه یک بند انگشت نزدیکتر شوم، بلافاصله آتش می‌گیرم)! رمضان، شرّ هر شروری را آنقدر می‌گدازد و می‌سوزاند که هیچ اثری از شرارت او در عالم آفرینش پاک الهی، باقی نمی‌ماند. رمض، آن سوختنی است که اثری از آن باقی نماند! خداوند سبحان و مقدس، چون «رمضان» است، «جهنم» هم دارد تا عالم خود و بندگان خود (مذنبین سفاک و مفسد) را کاملا پاکسازی کند. البته زمانی هم می‌رسد که حتی «جهنم رمضان» هم (با آنهمه قدرت سوزندگی خود تا اعماق افئده)، گویا قادر به سوزانیدن و محو کامل «ذنوب» مخلوقات فوق‌العاده «شریر» او نیست! و لذا ادامه «تعذیب مذنبین» (اقلیتی از انسانها و شیاطین شر) بی‌فایده می‌گردد! و چاره‌ای باقی نمی‌ماند که آن‌ها را با خود جهنم بطور کامل نابود کند. فلذا جهنم با ساکنین آن (اقلیت غیرقابل پاکسازی از گناهان)، نابود خواهند شد. جهت اطلاعات بیشتر از «نابودی بهشت و جهنم» لطفاً منتظر چاپ «طپش خلقت و انقراض آخرت» (به قلم نگارنده این سطور) باشید که از سال ۱۳۶۶ تاکنون (بلحاظ ثقل مسئله) در حال ویرایشی طویل است! طی آن، در صدد تفسیری از «آیات انقراضیه» سوره هود هستم. همان سوره‌ای که باعث پیری زودرس پیامبر اعظم(ص) شد! تعذیب انسان‌ها بوسیله جهنم، «فرجامی از نجات» اکثریت آن‌ها از «ذنوب» و گناهانی دارد که بدنباله خود می‌کشند و مانع ورود آن‌ها به بهشت هستند، ولیکن وقتی که برای تداوم عذاب و شکنجه، فرجامی قابل تصور نیست، خالق جبار اقدام به محو خود جهنم (و بالتبع اهالی آن) می‌کند ولیکن «نابودی بهشت» چه وجاهتی دارد که همزمان اتفاق می‌افتد؟! ... ادامه دارد. ✍ سیدمحمدحسینی(منتظر) بهار ۱۴۰۲ کانال چلچراغ معارف و احکام حم: https://eitaa.com/joinchat/741802216C0aad7d8aff گروه چلچراغ معارف و احکام: https://eitaa.com/joinchat/3850895565Cc7624a74fe
✍️ تحریری «اسلامیت؛ قدر مشترک نهضت+نظام» و خطر سهمگین عدم فهم این مطلب خطیر!! (بخش ۰۱): مزیت و ایران، بر تمام انقلابات و نظامات تاریخ انسان در کل جغرافیای زمین، همین است که هر دو عنوان مذکور، اجازه نمی‌دهد بین و ، پارادوکس و تضاد مرسوم همه آن‌ها برقرار باشد. بزرگترین دهشتناک و بالتبع ضربه سنگین مهلک بر «نهضت+نظام» از جانب کسانی بر ، تحمیل گردید که انقلاب و نظام را آشتی‌ناپذیر تلقی کرده و حتی بر آن تصریح و تأکید می‌کنند! در این بر آنیم تا چنین معضلی را که بسیاری از و را به کام خود کشیده است، مورد قرار دهیم. نگارنده این سطور بلحاظ خانواده (روحانی سنتی بودن ابوی و روشنفکر شورشی بودن اخوی - در قالب شریعتی‌زدگی! - و لاجرم مباحثاتی طویل در حد مشاجراتی شدید!) بالتبع از مقطع ۱۴ سالگی (از ۱۳۵۵ هجری شمسی) وارد فعالیت‌های گردید که شاید زودهنگام ولیکن نقطه عطفی در مسیر زندگانی او بود! و شاید اولین و مهمترین دغدغه بنده از همان سال، همین بود که بدنبال مطالعه مقاله‌ای از ! با عنوان «نهضت و نظام» شکل گرفت که؛ نهضت یا نظام؟! و یا هر دو؟! توصیه می‌کنم متن کامل مقاله مذکور را در فصل ذی‌ربط کتاب و آن (در ذیل سلسله مباحث وی) مطالعه بفرمائید. (گلچینی از متن و صدای ذی‌ربط، ضمیمه این مقاله است) بعد از مطالعه مقاله مذکور، مصمم به ورود در انقلابی شدم که فرجام آن، استقرار بود که بعداً با به «جمهوری اسلامی» تغییر یافت. ولیکن با این دغدغه که آیا خواهیم توانست، نظامی را اقامه کنیم که انقلاب را قربانی خود نسازد؟! اشاره‌ای به جغرافیای زمانی این دغدغه: در سال ۱۳۵۱ از روستا به مهاجرت کرده و به مدت پنج سال در محله جنوبی ، ساکن بودیم و بنده در شهاب (واقع در ضلع جنوبی که بعد از انقلاب، به مجتمع آموزشی بعثت تغییر یافت) مشغول تحصیل بودم و در مقطع سوم راهنمایی، با شور انقلابی‌گری خود، اقدام به تشکیل سرّی نمودم. در آن دوران، شیفته داستان‌های ، بودم که عنوان خود را از نام یکی از کتاب‌های وی اقتباس کرده بودم. ایجاب می‌کرد که با اتمام ، کرده و در به (شاگردبازاری) بپردازم و اولین من زیر یک‌هزار تومان بود که حداقل فایده آن درآمد ناچیز، این بود که لااقل سربار خانواده نباشم و در مسیر قرار بگیرم. در بازار تهران () فعالیت‌های سیاسی بنده، تشدید شد و اقدام به تشکیل سرّی «گروه انقلابی بازار» نمودم. کارگران انجمنی؛ انقلابی‌تر از دانش‌آموزان سلحشوری بودند! میرزای حجره ما از اعضای بود که به قرابت و ارادت خاصی داشت که دارای گرایش‌های مثلاً ملی_مذهبی بود و در طیف و وفاداران به به شمار می‌رفت. بنده بلحاظ ملاحظات اسلامی، قاعدتاً با آن‌ها مرزبندی داشته و نمی‌توانستم جذب آن جریان بشوم که تدریجاً هم همه آن‌ها از بام بلند نهضت+نظام ما افتاد! گروه (و بتعبیری دقیق‌تر؛ گروهک!) ما نقش قابل توجهی در از طریق به آشوب و تظاهرات کشیدن سراهای آن داشت. لازم به ذکر است که تهران دارای سه طبقه اجتماعی بود که عبارت بودند از؛ ۱) ارباب‌ها که صاحبان سرمایه بودند و تجار نامیده می‌شدند. این عده معمولاً ساعت ۱۰ به بعد به حجره خود سر می‌زدند و هنگام ناهار هم می‌رفتند. ۲) میرزاها که طبقه کارمندان را تشکیل می‌دادند و معمولاً از ساعت ۸ الی ۹ صبح وارد محل کار شده و چند ساعتی پس از صرف ناهار، بازار را ترک می‌کردند. ۳) شاگردها که عمدتاً امور خدماتی (نظافت، آبدارچی، نامه‌بری، باربری و امثالهم) را بر عهده داشتند که معمولا از ساعت ۷ الی ۸ صبح در محل کار خود حضور یافته و تا غروب مشغول کار بودند. بنده جزو طبقه سه بودم اما کارهای من آنقدر زیاد نبود که و نداشته باشم. (حضور کارگرانه بنده در بازار؛ یک سال منتهی به ۱۳۵۷ تا یک سال بعد از آن بود. در سال ۵۹-۱۳۵۸ در سودای به همه جهان، قدم در راه و گذاشتم که با وقوع به محاق افتاد و لذا در سال ۱۳۶۰ عازم جبهه‌های شدم. غرض از ... ...ادامه دارد. ✍️ سیدمحمدحسینی(منتظر) بهار ۱۳۹۸ چلچراغ و حم: https://eitaa.com/joinchat/741802216C0aad7d8aff
✍️ تحریری «اسلامیت؛ قدر مشترک نهضت+نظام» و خطر سهمگین عدم فهم این مطلب خطیر!! (بخش ۰۲): ... غرض از ذکر تموجات شخصی مذکور، اشاره به اینست که اشغال که در همان مقطع انجام گرفت، برای بنده، نگاه مطلوبی را رقم زد و تا حدودی در ابعاد نظری مرا از آن (پارادوکسیکال بودن نهضت و نظام) رهائی بخشید. بدین‌صورت که؛ وقتی که در (بویژه در حوالی بازار تهران و نیز) بصورت شهادت‌طلبانه، در بودم، دائماً این دغدغه را داشتم که آیا ما هم مثل همه انقلاب‌ها (طبق تحلیل جامعه‌شناسانه دکتر شریعتی) روزی تبدیل به خود خواهد شد؟! آیا انقلاب ما هم روزی فرزندان خود را خواهد خورد؟! زیرا گویا که از است که هر انقلابی بعد از روی کار آمدن انقلابیون و ، تدریجاً و بلکه تسریعاً تبدیل به می‌گردد!!! این تشویش بعد از ۱۲ فروردین ۱۳۵۸ که ایران به نظام جمهوری اسلامی ایران، رأی مثبت دادند، جدی‌ترین بنده بود که وقتی امام خمینی‌ره فتح را «انقلابی بزرگتر از انقلاب اول» تعبیر کردند، فروکش کرد. آری! می‌شود که ضمن (بعنوان شرعی)، ماند و آنرا قربانی نکرد و چنین اعتدالی، نیست ولو اینکه قضیه؛ بسیار پیچیده و ظریف است و هر کسی هم بسادگی قادر به تشخیص ظرافت آن نیست. کجا باید گاز داد و کجا باید ترمز کشید؟! مهارتی حیاتی است. گاز بی‌جا همان‌قدر خطرناک است که ترمز بی‌جا! چنین دعوائی در سال‌های اخیر تبدیل گردید به تقابل ظاهری و ! در بخش ۰۱ ( https://eitaa.com/chelcheraaqHM/433 ) به بودن ابوی اشاره کردم ولیکن آن‌مرحوم به علت آنکه قبل از ، مدتی طلبه او بودند، دارای گشته و لذا در اجتماعات، معمولا علیه موضع‌گیری علنی هم داشت و به همین علت هم مورد یکی از بود که به خدمت (ساواک) در آمده بود. ولیکن ابوی و اخوی در بودن، قدری متفاوت بودند. ابوی به ، نه تنها خوش‌بین نبودند بلکه او را از مصادیق ضد دین و حداقل تلقی می‌کردند! فلذا شبانه آن‌دو معمولا به کشیده می‌شد! البته بنده در «مشاجرات مذهبی-سیاسی اخوی و ابوی»، عمدتاً بودم. مضافاً که در آن مقطع، چیزی در چنته نداشتم! استنادات ابوی، آیات و روایاتی بودند که بر آن‌ها تسلط داشت و استنادات اخوی هم مقالات و مطالبی بود که از جزوه‌ها و نوارهای شریعتی به سلطه خود در آورده بود. آن‌ها از سال ۱۳۵۵ تقریبا هر روز (از ساعت ۸ شب که از کار به منزل برمی‌گشتند لغایت ۱۲ نیمه‌شب که خاموشی مادرانه بود!) مباحثات متنوع و فراوانی عمدتاً در مسائل تاریخی، دینی، سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و حکومتی داشتند و متأسفانه هیچکدام هم از گفته‌های متعصبانه خود کوتاه نمی‌آمدند! تعصبات شدید آنها مرا بلاتکلیف ساخته بود! روایت متفاوت آنها از مطالب شریعتی بنظر می‌رسیدند و رفع تنش و تناقض مذکور تدریجا مرا واداشت که رأساً مکتوبات دکتر را مستقیما مطالعه و ارزیابی نمایم! آنهم در سن نوجوانی و جالب‌تر آنکه شروع به نقادی آثار دکتر نمودم (که شاید روزی تحت عنوان منتشر سازم)! ناگفته نماند که یکی از مهمترین شعارهای اولیه ما «استقلال، آزادی، اسلامی» بود که بعدا با تأکید و تصریح بر «جمهوری» تبدیل به مطالبه «استقلال، آزادی، اسلامی» گردید. تغییر عنوان حکومت به جمهوری برای بنده به مفهوم آن بود که؛ در حکومتی که در قفای خمینی بدنبال آنست، ، نقش بازری خواهد داشت و همین حکومت می‌تواند مایه امیدواری باشد که ما قربانی ما نخواهد گشت. (علت حساسیت بنده به کلمات و بار معنائی و حقوقی آنها به مقطع پنج سالگی‌م بر می‌گشت که وقتی ابوی، روخوانی و روان‌خوانی قرآن را کلمه به کلمه به بنده می‌آموخت، عمیقا متوجه شدم که باید بصورت دقیق، مراقب چینش حروف و صداهای آنها در کلمه باشم که با کمترین تغییری، غلط می‌شوند یا معنای آنها تغییر می‌کنند! فلذا طبیعی بود که در مقطع ۱۵ سالگی خود عمیقا به این مطلب بیاندیشم که بین حکومت و جمهوریت چه تفاوتی برقرار است؟!) ولیکن تحول ادبیاتی و شعاری حکومت به جمهوری، برای پیشگیری از تبدیل نهضت به نظام، بنظرم کافی نبود و لذا دغدغه مذکور کماکان به قوت خود باقی بود. ... ادامه دارد. ✍️ سیدمحمدحسینی(منتظر) بهار۱۳۹۸ چلچراغ و حم: https://eitaa.com/joinchat/741802216C0aad7d8aff
✍️ تحریری «اسلامیت؛ قدر مشترک نهضت+نظام» و خطر سهمگین عدم فهم این مطلب خطیر!! (بخش ۰۳): و (در بیان ): «در یک اصلی است به این نام : تبدیل موومان ( Mouvement# یعنی نهضت و ) به انستیتوسیون ( Institution# یعنی نظام و ). به این معنی که در ، حرکتی بر اساس ایده‌آل‌ها و هدف‌هایی ایجاد می‌شود و یک ، یک ، یک جوان متحرک است که این نهضت را (به آن معنای حقیقی کلمه، یعنی حرکت و ورزش) ایجاد میکند. یک نهضت عبارت است از روحی و حرکتی که به طرف هدفی، روان است و همه پیروانش، همه مسائل و و و و و حتی مراسمی که در میان پیروانش وجود دارد، متوجه آن هدفند و همه‌چیز و همه‌کس، وسیله هستند برای تحقق آن هدفی که این نهضت برای نیل به آن به وجود آمده است. این نهضت یا حرکت در راه رسیدن به آن هدف خود به خود به موانعی که عوامل سد کننده راهش است برمی‌خورد و در اینجا است که درگیری، مبارزه و کشمکش ایجاد می‌شود. بنابراین از خصوصیات نهضت، حرکت و روشن بودن هدف است و همه‌چیز وسیله و مقدمه برای رسیدن به آن هدف. دیگر اینکه در مسیر این حرکت و سرگذشت آن، تلاش و درگیری و جبری است. یک مکتب یک مذهب و یک ایدئولوژی اجتماعی، دینی، طبقاتی، ملی در آغاز کارش برای پاسخ گفتن به نیاز زمان، یا یا بوجود می‌آید و برای تحقق بخشیدن به آن ایده‌ال و شعارش، پیروان خودش را به حرکت در می‌آورد. این نهضت در مسیر خودش حرکت میکند. یک حرکت مدعی زمان و تغییر دهنده نظام موجود که میخواهد ویران کند و با یک شدید نسبت به هرچه که را نشان میدهد و یا می‌سازد وضع دیگری را پیش آورد و شرایط نوی را بیافریند. همه‌چیز را تغییر میدهد نهضت به هدف میرسد. یا بی‌آنکه به هدف برسد به اوج قدرتش میرسد. اما بدانجا که رسید، درگیری و مبارزه‌اش از بین میرود، سد و مانعی دیگر در برابرش نیست بقدرتش که رسید حالتش عوض میشود. می‌ایستد! متوقف میشود! حالت متحرک و انقلابیش را از دست میدهد و حالت محافظه‌کاری میگیرد. چون اول میخواست دشمن را خلع سلاح کند و نظام را عوض کند حالا خودش قدرتمند و حاکم است و میخواهد خودش را حفظ کند و نگهدارد. لذا حالت پیدا میکند، چون خودش روی کار آمده انقلاب‌های بعدی را و یا ضد انقلاب می خواند. در اینجا از نظر جامعه‌شناسی که مطلب را بررسی می‌کنیم می‌بینیم آن واقعیت که در اول نهضت بود و موومان، حالا در قدرت خودش تبدیل گردیده به انستیتوسیون یا نهاد و یک پایه ثابت اجتماعی شده است و به صورت خیمه‌ای درآمده بر روی جامعه و یک شده که در ظاهر به رسیده است اما در به توقف و افتاده است. در تاریخ از این نمونه‌ها بسیار داریم؛ مثلا که در در حال مبارزه با اشکانیان بود و در حال کشمکش با ، در دوره سیاسی حاکم بر و بر همه قدرتها، حتی می‌شود، به نهایت قدرتش میرسد و در اوج شکوه و عظمتش می‌درخشد، در منتهای زیبایی و در نهایت و رواج در ، پشت سر هم بنا می‌شود و آتشهای در سراسر ایران برافروخته میشود و این مذهب که به صورت یک ایمان و حرکت بود به صورت قدرت حاکم در می آید و دیگر نیاز را که میخواد همیشه حرکت کنند و نیاز را که در حرکت نهفته است و همواره خواهان و نو شدن است برآورده نمی‌کند! بلکه در برابر این نیاز و حرکت می‌ایستد. این است که چون این حالا بر سرها حکومت میکند و بر ، نه بر دلها و آرمانها، دیگر نمی‌تواند پاسخگوی نیاز زمان خودش باشد و خود بخود زمینه و زمانه نیازمند یک نهضت دیگری میشود. با چنین تحلیلی این را میتوان حل کرد که می‌بینیم مذهب زرتشت در و بخصوص عصر ، به اوج شکوه و قدرت و استقرارش میرسد و با این همه در همین هنگام است که و ظهور می‌نمایند و آن‌همه نفوذ پیدا میکنند و ندای اینها پاسخ لبیک از ، بخصوص از جانب و روشن می‌شنود به طوریکه میتوان از تاریخ استنباط کرد به اصطلاح امروز، انتلکتوئل‌های و متفکران و تحصیلکرده‌ها و نو اندیش به سوی مانی و توده‌ها به شدت به سوی مزدک روی آوردند و این تناقض - شکست در پیروزی - نشان دهنده این واقعیت است که این مذهب، در قله عظمت و حکومتش متوقف شد! یعنی حرکتش تبدیل به انستیتوسیون یا نظام شده و ایستاد. و آنوقت در برابرش نهضت‌های و ضد زرتشتی به وجود آمدند.» ... ادامه دارد. ✍️ سیدمحمدحسینی(منتظر) بهار۱۳۹۸ چلچراغ و حم: https://eitaa.com/joinchat/741802216C0aad7d8aff https://eitaa.com/chelcheraaqHM/434
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سخنرانی شهید دکتر علی شریعتی در موضوع جامعه‌شناسی بسیار خطیر؛ و (یا حرکت و نهاد) ضمیمه مقاله؛ https://eitaa.com/chelcheraaqHM/433 و https://eitaa.com/chelcheraaqHM/435 چلچراغ و حم: https://eitaa.com/joinchat/741802216C0aad7d8aff
✍️ تحریری «اسلامیت؛ قدر مشترک نهضت+نظام» و خطر سهمگین عدم فهم این مطلب خطیر!! (بخش ۰۴): ... بزرگم در مباحثات تندوتیز قبل از خود با ، تا آنجا پیش رفته بود که به پدرمان توصیه می‌کرد تا خود را از (بعنوان نماد تشیع صفوی!)، نماید! و به همین علت، وقتی که بنده هم معمم شدم، با حقیر هم تا حدودی تندخوئی پیشه کرد! اگرچه تدریجاً متوجه خبط و خطای خود گردید و در دفاع از از ما هم پیشی گرفت! که شاید بشود به کاسه داغ‌تر از آش هم تعبیر کرد!! ولیکن در دوران بودن او علیه (بعنوان نماد و بالتبع دشمن !) باعث گردید که بنده این را خیلی حساس‌تر دنبال نمایم و عمیق‌تر و دقیق‌تر بکاوم و نهایتاً خود به در آیم! اگر اخوی، شجاعانه به با نپرداخته بود، شاید بنده به امر مطالعه و ، حساس و علاقمند نمی‌شدم! در بخش قبلی این سلسله مقالات، قسمت اول سخنرانی دکتر شریعتی در موضوع نهضت و نظام تقدیم گردید و اینک تکمله آن: و (در بیان ): (قسمت دوم): ... حال با این پیش‌زمینه که گفته شد نگاهی اجمالی به می‌اندازیم: دارای دو دوره کاملا منفک و جدا از هم است یکی دوره‌ای از قرن اول – که خود تعبیری از است در برابر (= تسنن) تا اوائل ، دوره و حرکت شیعه است و یکی دوره‌ای از زمان صفویه تاکنون که، دوره تبدیل شدن است به . شیعه در زمان پیشین اقلیتی بود محکوم و بی‌قدرت که نمی‌توانست با به برود نمی‌توانست نام را بر زبان بیاورد و حتی نمی‌توانست خودش را در معرض چشمها انجام بدهد. همیشه تحت تعقیب بود و همیشه در و و پنهان در . حالا همان شیعه تبدیل شده به یک بر کشور که بزرگترین نیروهای رسمی از او حمایت میکند... همان و شیعه که همواره جبهه پیشتاز با حکومت‌ها بودند و پیوسته سپر و آماج تیرهای ، همانها در عزیزترین و مجلل‌ترین و مرفه‌ترین شرایط، زندگی میکنند و دوش به دوش حاکم می‌نشینند و در مورد حاکم قرار میگیرند و حتی حاکم قدرت خودش را به عنوان قدرتی تلقی میکند که به از که زمان‌اند و ، گرفته و اینها هم به از به او کرده‌اند.! پیروزی بزرگ. شیعه درست از همین موقع که همه پیروزیها را به دست آورد، خورد و از زمانی که همه موانع انجام اعمال مذهبیش و مشکلات ابراز احساسات شیعه برطرف شد و از هنگامی که عوامل قدرتهای کوبنده او به تشویقش پرداختند و با او همگام شدند از حرکت ایستاد و به یک اجتماعی حاکم تبدیل شد. این «قانون تبدیل حرکت به نظام» است که بدین صورت یک ایمان جوشان که همه را به هیجان و حرکت دگرگونی انقلابی می‌آورد و تبدیل میشود به یک انتیتوسیون. (از کتاب و دکتر شریعتی) چنانکه ملاحظه شد؛ ، را نماد و و را نتیجه و سازمانی‌شدن و تلقی می‌کند. در باره دکتر شریعتی، متعاقبا توضیحاتی تقدیم خواهم کرد. همانطور که اشاره کردم؛ مطالعه این مقاله، دغدغه عجیبی به جانم افکنده بود و مرا در خود مچاله می‌کرد و لذا در صدد آن بودم که این را بنحوی حل نمایم که نه سیخ بسوزد نه کباب! البته تعبیه در عنوان و (و بالتبع؛ حکومت) تا حدودی مایه بود ولیکن بنظرم کافی نبود! حتی شعار فراگیر «تا نهضت ادامه دارد» و «خدایا خدایا تا انقلاب مهدی از محافظت بفرما» در دعای همگانی ) برای فرونشاندن بنده، کفایت نمی‌کرد و دنبال تضمینی مطمئن‌تر بودم! آن‌زمان، چندان دقت و تمرکزی روی هر دو کفه ترازوی نهضت و نظام، نداشتم! فلذا دلهره مذکور چنان در ذهنم خلیده بود که به هر بهانه‌ای مترصد آن بودم که نتیجه بگیرم، انقلاب تمام شد و الفاتحه!! یعنی هرچه از روز ایران که می‌گذشت، این در بنده عمیق‌تر می‌گردید و گویا برای آن روزشماری می‌کردم! اما فتح و عبارت «انقلابی بزرگتر از انقلاب اول» در تعبیر آن، همچون آبی بر حقیر بود اما .. ..ادامه دارد. ✍️سیدمحمدحسینی(منتظر) بهار۱۳۹۸ بخش 01 👈 https://eitaa.com/chelcheraaqHM/433 بخش 02 👈 https://eitaa.com/chelcheraaqHM/434 بخش 03 👈 https://eitaa.com/chelcheraaqHM/435 مندرج در کانال چلچراغ و حم: https://eitaa.com/joinchat/741802216C0aad7d8aff
✍️ تحریری «اسلامیت؛ قدر مشترک نهضت+نظام» و خطر سهمگین عدم فهم این مطلب خطیر!! (بخش 05): بخش 01 👈 https://eitaa.com/chelcheraaqHM/433 بخش 02 👈 https://eitaa.com/chelcheraaqHM/434 بخش 03 👈 https://eitaa.com/chelcheraaqHM/435 بخش 04 👈 https://eitaa.com/chelcheraaqHM/441 مندرج در کانال چلچراغ و حم: https://eitaa.com/joinchat/741802216C0aad7d8aff ، بدنبال سال‌ها علمی و عملی با و بالتبع تحمل مضایق مختلفی از تا در (ساواش) در خود از به خارج از کشور (به ؛ محل تحصیلات دانشگاهی او) غافل از اینکه کلیه تماسهای تلفنی از جمله خانواده او، به دقت می‌شوند، مرتکب دو شده و توسط به قتل می‌رسد: ۱) هنگام خروج از کشور با همسرش تماس می‌گیرد که ساواش، سوار تماس بوده و مانع گریز و الحاق همسرش می‌شود. ۲) دو دخترش که موفق به فرار از کشور می‌شوند، در فرودگاه ، دکتر شخصاً به استقبال آن‌ها رفته و بالتبع توسط ساواش برون‌مرزی تحت شناسائی و تعقیب قرار می‌گیرد و فردای آن‌روز بطرز مشکوکی در آپارتمان خود به قتل می‌رسد. همچنانکه بصورت مرموزی در همان سال و به می‌رسد. انجام دو «ترور بدون رد پا» در دو عرصه و نشان از حرفه‌ای‌تر شدن در بود. متقابلا دو مذکور موجبات پیوند و را فراهم ساخته و ۵۷ را رقم زده یا اینکه باعث تشدید و تسریع آن می‌گردند. عصاره عملکردهای علمی و عملی شهید شریعتی را می‌توان در ایده او خلاصه کرد که متأثر از فضای و خاندانی خود، تعقیب می‌کرد. وی از مقطع خود در و تکاپوی برپائی انقلابی از جنس نهضت (س) بود. صاحب کتاب «فاطمه، است» پیوسته بدنبال اقامه نهضتی و بتعبیر خودش بود که ریشه در «فاطمه و ابوها و بعل‌ها و بنی‌ها» و خانه گلی او داشته باشد ولیکن با موانعی هم مواجه بود که عمر و حیثیت و جان خود را بر سر تقابل با آن‌ها گذاشت. «قتل نوه عزیز توسط !!» در و اسارت قاعدتاً از بزرگترین معماهای شریعتی از کودکی بوده و کمتر نوجوانی پیدا می‌شود که به این نیاندیشد. و اینکه چرا (ص) توسط و تبدیل به علیه تک تک آن‌حضرت می‌گردد؟!! ظاهراً شریعتی از طرفی به این نتیجه رسیده بود که «هر نهضتی که به نظام برسد، تیشه به ریشه خود زده و نابود می‌گردد»! و از طرفی در جستجوی راه‌حل مناسبی برای «حل معضل تبدیل نهضت به نظام» بود. بهترین راه‌کار را توسل به (بویژه ) می‌دانست و لذا هرگز نمی‌توانست فردی بی‌دین و غیرشیعه باشد ولیکن با و اباطیلی در پوشش و هم هرگز نمی‌توانست کنار آید. فلذا به هر قیمتی را واجب‌ترین کار خود می‌دانست. او اگرچه در مراوده دائمی با چپ‌اندیش‌های عصر خود (بویژه توده‌ای‌ها و نیز ملی‌گراهائی که برای دین، چندان تره خورد نمی‌کردند!) بود که دین را توده‌ها تلقی می‌کردند، ولیکن او را گوهری گران‌بها و کیمیائی کم‌یاب می‌دانست که باید شود. شریعتی و در ذیل آن؛ (در قالب تشیع علوی و تشیع صفوی!)؛ مهمترین سرفصل‌های مطالعاتی و آنگاه او بودند. شریعتی، سرستیزی شورمندانه‌ای با خلفای اموی و عباسی و.. داشت که خود را جا زده و را فریفته‌اند ولیکن نه به قیمت میان و ، آنهم در مقابل دشمنانی عمدتاً ( و ) که به هیچ صراطی مستقیم نیستند. و همزمان زیربار «شیعه به هر شکلی» هم نمی‌رفت و شدیدا در تکاپوی مطلب بود. لذا برخی همچون را پلیدتر از می‌دانست که هر دو دست‌پخت و هستند. همانطور که اشاره کردم؛ (لغزش‌های فکری دکتر شریعتی) عنوان کتابی‌ست که در دکتر در دست تحریر داشتم و دارم. یکی از دکتر؛ در مسئله «تباین و یا حرکت و نهاد» در افکار اوست. وی در همین راستا به اندیشه و می‌رسد و در همین مسیر آنرا با یکی دیگر از زیرساخت‌های فکری خود مبنی بر اینکه حاکمان همیشه تاریخ؛ ، و بوده‌اند، می‌آمیزد! شریعتی ترجیح می‌دهد در «تعارض آشتی‌ناپذیر نهضت و نظام»، طرف نهضت و انقلاب را گرفته و با نهاد و نظام به برخیزد. از طرفی .. ...ادامه دارد. ✍️سیدمحمدحسینی(منتظر) بهار۱۳۹۸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روی دیگر وقایع اتفاقیه در ام‌القرای اسلام؛ زیرپوست شهر چه می‌گذرد؟! (اینها دیگر روی پوست شهرند!) از ورّاجی‌های پیرهای کم‌عقل در دانشگاه تهران گرفته تا ولنگاری‌های جوانهای کم‌عقل در دانشگاه و متروی تهران! تهران را به کجا می‌برند؟! (امام صادق علیه‌السلام: در آخرالزمان شهر شکوهمندی در حوالی ری برپا خواهد شد که آنرا تهران خواهند نامید. اگر با آن مواجه شدید بچه‌های‌تان را به دندان گرفته و از آن فرار کنید!) 💠 ✍ سیدمحمدحسینی(منتظر) ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۲ 💠
مدعیان اصلاح‌طلبی؛ همین‌قدر تهی از «ایمان اسلامی» و «غیرت ایرانی»!!! کانال چلچراغ معارف و احکام حم: https://eitaa.com/chelcheraaqHM
💠کانال چلچراغ و حم 👇 🆔 @chelcheraaqHM
☫﷽☫ 💠 دحوالارض؛ باب‌الورود به 👈 باب‌القرب 👈 (قسمت اول): ⁉️ دلیل تعظیم دحوالارض؟ 🌀 کشف با مهندسی معکوس ✅ دحوالارض؛ سرآغاز طولانی‌ترین امتداد معنوی در عالم هستی! 💠 از آداب شب و روز ؛ علاوه بر غسل و دعا و نیز و و ، امام رضا(ع) است. 💎 برای پاداش گرامی‌داشت عظمت این روز، جوایز أُخروی شگفت‌انگیز و کم‌نظیری در نظر گرفته شده است❗️ ✌️ أجر و ثواب شب‌زنده‌داری دحوالارض معادل یکصد سال و ثواب روزه‌داری دحوالارض معادل شصت ماه روزه‌داری (یا هفتاد سال عبادت) است! ⁉️ اینهمه عزت و عظمت با کدام دلیل به این روز شکوهمند اعطاء شده است؟! ❓ آیا صرفاً بخاطر آنست که اولین نقطه از بخش خشکی کره به فرمان تکوینی الهی از بخش آبی آن سر برون آورد؟! ⁉️ چرا میلاد حضرت ابراهیم(ع) در این روز بوده؟! (دحوالارض چه ربطی به دارد؟!) ⁉️ چرا میلاد حضرت عیسی(ع) در این روز بوده؟! (دحوالارض چه ربطی به دارد؟!) ⁉️ چرا در این مناسبت، به زیارت امام رضا(ع) سفارش است؟! (دحوالارض چه ربطی به دارد؟!) ⁉️ چرا قیام حضرت قائم(عج) در این روز خواهد بود؟! (دحوالارض چه ربطی به دارد؟!) ⁉️ چرا ثواب روزه‌داری این روز خاص، معادل ثواب صیام شصت ماه (= پنج سال؟) روزه‌داری و بلکه هفتاد سال عبادت است؟! ⁉️ چرا ثواب شب‌زنده‌داری شب این روز خاص، معادل ثواب صد سال عبادت است؟! ⁉️ چرا فضیلت روزه‌داری این روز ممتاز است؟! (و یکی از چهار روز دارای فضیلت در سال است؟!) ⁉️ چرا عبادت این روز، هفتاد سال است؟! ⁉️ چرا این روز، مشمول کل موجود در میان و زمین در مدت صیام اوست؟! ⁉️ آیا ذوالقعدة به پیشواز ذی‌الحجة شتافته یا اینکه این‌یکی در امتداد آن‌یکی و تداوم آنست؟! (ذوالحجة و حِجّ‌البیت چه ربطی به ۲۵ ذی‌القعدة دارد؟!) ⁉️ چرا در دعای مخصوص این روز از اسم برده شده است: «اللهم داحی الکعبة و فالق الحبة و صارف اللزبة و کاشف کل کربة»؟! (بجای داحی الارض، می‌گوید داحی الکعبة! چرا؟!) ⁉️ چرا طبق بیان فرازی از دعای این روز (اسئلک فی هذا الیوم من ایامک التی أعظمتَ حقها و اقدمت سبقها و جعلتها عند المؤمنین و...) اشاره به تعظیم این روز کرده و اینکه این روز در نزد ؛ ودیعة است؟! ⁉️ چرا طبق بیان فرازی از دعای این روز (اللهم العن الاولین و الآخرین و بحقوق اولیآئک المستأثرین، اللهم و اقصم دعآئمهم و اهلک اشیاعهم و عاملهم و عجل مهالکهم و اسلبهم ممالکهم و ضیّق علیهم مسالکهم و العن مساهمهم و مشارکهم، اللهم و عجل فرج اولیآئک و اردد علیهم مظالمهم و اظهر بالحق قآئمهم) به پرداخته و نهایتا آنرا به امر ، و وصل کرده است؟! ⁉️ مراد از «عطآء المخزون» (... و اعطنا فی یومنا هذا من عطآئک المخزون غیرمقطوع و لا ممنوع) کدام ذخیره شده در این روز است؟! ⁉️ مگر چه آثار معنوی خطیر و گران‌مایه‌ای بر این روز مترتب است که چنین ارزشی کم‌نظیر بدان بخشیده است؟! ⁉️⁉️⁉️ ووو...!!! 👌 جواب همه این سؤالات و معماها اینست که بدانیم، دحوالارض؛ صرفا یک اتفاق کوچک در اعماق و زمین نیست بلکه آغازی بر یک امتداد بزرگ است؛ طویل‌ترین امتداد معنوی در عالم هستی! ... ادامه دارد. https://eitaa.com/chelcheraaqHM/903 :قسمت دوم ✍️ سیدمحمدحسینی‌(منتظر) 💠کانال چلچراغ و حم 👇 🆔eitaa.com/chelcheraaqHM
☫﷽☫ 💠 دحوالارض؛ باب‌الورود به صراط 👈 باب‌القُرب 👈 (قسمت دوم): https://eitaa.com/chelcheraaqHM/898 :قسمت اول ⁉️ دلیل تعظیم دحوالارض؟ 🌀 کشف با مهندسی معکوس ✅ دحوالارض؛ سرآغاز طولانی‌ترین در ! 👌 منظور از امتداد معنوی، جریانی است دنباله‌دار و مبدأ و مقصدی دارد که در حدفاصل اول و آخر آن، «صیرورت»ی رخ می‌دهد که تجلی همان «الیه المصیر» (و الی الله المصیر)ی است که بدان اشاره می‌کند. صیرورتی که از آغاز نشود همان «سآئت مصیرا» (و «بئس المصیر»ی) است که قرآن صریحا بدان هشدار می‌دهد که؛ «مصیرکم الی النار»! 👈 «ألا الی الله تصیر الامور» (س ۴۲/آ ۵۳) آگاه باشید که و گردیدن همه امور بسوی است. 👈 «أن اشکر لی و لوالدیک، إلیَّ المصیر» (سوره ۳۱/آیه ۱۴) ... [بر تو تکلیف است] که سپاسگزار باشی مرا و خود را و بسوی من‌ست فرجام صیرورت [اصیل و صحیح]. ☝️👇 😳(در این صیرورت؛ پدر و مادر در کنار پروردگار آنان می‌نشینند! فلذا بر اولاد؛ عظیم است و سترگ!)🤔 صیرورت الی الله و امتداد طویل مذکور را می‌توان به یا رشته و یا بزرگی نیز تعبیر کرد که دانه‌ها و قطعات متشکله آن با رشته‌ای بنام ، به همدیگر پیوند خورده و معنا می‌یابند. جورچینی که نخستین قطعه آن، دحوالارض باشد، بزرگترین پازل عالم وجود است. آری! سخن از در در است که رسول‌الله الاعظم(ص)، نیز حکم رونمائی نمادین و بلکه واقعی آنرا دارد. برای کشف نحوه چیدمان صحیح قطعات این پازل عظیم مهندسی‌شده می‌توان از هم بهره گرفت. 👌 این جورچین، بدون و (علیهماالسلام) کامل نیست! 👌 این جورچین، بدون و حضرت (علیهماالسلام) کامل نیست! 👌 این جورچین، بدون دحوالارض و معظمه، کامل نیست! 👌 این جورچین، بدون معراج (ص) و حج‌البیت ، کامل نیست! 👈 دحوالارض عظمت خود را از این مجموعه گرانبها گرفته است. مجموعه‌ای که اولین سنگ‌بنای آن در عالم واقع، همین دحوالارض است. دحوالارض (۲۵ ذی‌القعدة) در بیان شگفتی از مولا امیرالمؤمنین(ع)؛ روزی است که؛ نخستین رحمت الهی از آسمان بر زمین نازل شد! 👌 نزول اولین رحمت از آسمان به زمین؛ چگونه صورت گرفت؟ با سر برآوردن نخستین نقطه خشکی از زیر دریاهای به هم پیوسته‌ای که سراسر را فراگرفته بودند! (نکته قضیه را گرفتید؟! «بیرون زدن اولین قطعه زمین از زیر آب‌ها (حرکتی از پایین به بالا)» در بیان (ع) «نزول رحمت از آسمان بر زمین» (تداعی ریزش از بالا به پایین) تعبیر شده است!) طولانی‌ترین امتداد معنوی در عالم وجود، (؟) از همین «نخستین رحمت» الهی آغاز شده و زنجیره طویلی از رحمت‌های الهی را به دنبال دارد تا برسد به الهی! ⁉️ به گاه سخن از که دحوالارض باشد، به الهی هم باید اندیشید که چیست و کدامست؟! زیرا دحوالارض؛ انگشت اشاره بسوی آخرین رحمت اوست. آخرین رحمت الهی کدامست؟ و کی؟ و کجا؟ نزول یافته یا می‌یابد؟ جواب این سؤال، رهین تفکیک این پرسش است که؛ در دنیا یا در آخرت؟! کدامیک؟ بنابراین باید پرسید: ۱. آخرین رحمت و نعمت الهی در کدامست؟ ۲. آخرین رحمت و نعمت الهی در کدامست؟ آخرین رحمت الهی در دنیا، در و روز ۱۸ ذی‌الحجة نازل گردید. در همان جای‌گاهی که فرمود: «... الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الإِسْلاَمَ دِينا ...» (سوره مائده/ آیه ۳) که اشاره به انتصاب مولا علی ابن‌ابی‌طالب (علیهماالسلام) و با او دارد. یعنی شکل‌گیری جریان رسمی و در دل تاریخ . در تقویم الهی؛ فاصله زمانی دحوالارض تا یوم الغدیر، است. چه چیز ثقیلی می‌تواند این دو روز گران‌سنگ را به همدیگر پیوند بدهد؟ فقط چیزی به سنگینی ۲۳ سال نبوت الاعظم(ص) می‌تواند نمادی از پیوند دحوالارض به باشد و بس! ... ادامه دارد. https://eitaa.com/chelcheraaqHM/904 ✍️ سیدمحمدحسینی(منتظر) 💠کانال چلچراغ و حم 👇 🆔eitaa.com/chelcheraaqHM
☫﷽☫ 💠 دحوالارض؛ باب‌الورود به صراط 👈 باب‌القُرب 👈 (قسمت سوم): https://eitaa.com/chelcheraaqHM/898 :قسمت اول https://eitaa.com/chelcheraaqHM/903 :قسمت دوم در ریشه دارد و دحوالارضی که در امتداد زمانی خود از یوم‌الغدیر عبور نکند، «الی‌الله المصیر» نیست و شرح نهفته در امتداد دحوالارض لغایت بماند برای مجالی دگر، إن‌شآءالله، فقط همین قدر لازم به اشاره است که بخشی از عظمت و عزت دحوالارض وام‌دار یوم‌الغدیر است. بنابراین گرامی‌داشت دحوالارض، بزرگداشت یوم‌الغدیر هم است، با همان عظمت و شکوه و عزت! 💠 فرصت «، ، و »، صرفاً به المبارک، اختصاص ندارد، بلکه عیناً به دحوالارض نیز عطاء شده است تنها با این تفاوت که صیام شهرالله، است. لذا کسی که (صیرورت ) رمضان را درک نکرده باشد، در دحوالارض این را دارد که از دست رفته را نماید. ابوی که بود (مرحوم حجة‌الاسلام والمسلمین؛ حاج‌ حسینی و بنده هر چه دارم از اوست)، در شب و روز دحوالارض به گونه‌ای رفتار می‌کرد که گویا ماه مبارک رمضان باز گشته است! او در عمل، ترازوی متعادلی را تصور و تصویر می‌کرد که سی شب و روز ماه مبارک رمضان در یک کفّه آن و شب و روز دحوالارض در کفّه دیگر آن بود! یعنی اهتمامی را که صرف کل ماه رمضان می‌کرد، همان میزان اهتمام را به دحوالارض اختصاص می‌داد! و اما اینکه؛ الهی در کدامست؟ ، در اصل، پایانی‌ترین «رحمت بی‌پایان» الهی را نشانه رفته است! آری! «رحمت بی‌پایان» او که نه است (و تفسیر غلطی از است که از وارد ما شده!) و نه ، بلکه «عطآئاً غیرمجذوذ» است. - مندرج در سوره کم‌نظیر - همان عطآء غیرمقطوع و همان رحمت بی‌پایان است. فلذا در دعای دحوالارض می‌گوئیم: «و اعطنا فی یومنا هذا من عطآئک المخزون غیر مقطوع و لا ممنوع»! 👌 دحوالارض؛ کلید و بی‌پایانی است که برای ذخیره شده است. 💎 آیا انسان به این گنج عظیم (و گران‌بهاترین گنج عالم هستی) دست خواهد یافت؟ ✅ صد البته آری، بشرطی که خود را در مسیر این مصیر و قرار دهد که صراطی بسوی است؛ قرب الی الله. ... ادامه دارد. https://eitaa.com/chelcheraaqHM/919 ✍️ سیدمحمدحسینی(منتظر) 💠کانال چلچراغ و حم 👇 🆔eitaa.com/chelcheraaqHM
☫﷽☫ 💠 دحوالارض؛ باب‌الورود به صراط 👈 باب‌القُرب 👈 (قسمت چهارم): https://eitaa.com/chelcheraaqHM/898 :قسمت اول https://eitaa.com/chelcheraaqHM/903 :قسمت دوم https://eitaa.com/chelcheraaqHM/904 :قسمت سوم ⁉️ دلیل تعظیم دحوالارض؟ 🌀 کشف با مهندسی معکوس ✅ دحوالارض؛ سرآغاز طولانی‌ترین در عالم هستی! در قسمت قبلی اشاره کردیم که بعنوان نازله الهی، نشانه‌ای بسوی اوست. در این قسمت، آخِرین رحمت حضرت و را مورد توجه اجمالی خود قرار می‌دهیم تا شاید عظمت دحوالارض را نیز دریابیم! 💎 اصلی‌ترین اتفاقی که قرار است در عالم هستی رخ دهد (و ابر و باد و مه و خورشید و فلک و ملک و... برای تحقق آن در کارند) اینست که بعد از عبور از و به برسد! اما چگونه؟! مراد از عُقبی، عالم بعدی ( و ) است و فراتر از آن، عالم ، «ملک لایبلی» و «رضوان من الله اکبر» است که قابل تعبیر به أدنی هم هستند. عالمی فراتر از که نصیب « السابقون» می‌گردد که «اولئک المقربون» هستند. أدنیٰ؛ ارزشمندترین مقام و منزلتی است که انسان می‌تواند در جای‌گاه ، بدان نائل گردد و بالاتر از است. «ثُمَّ دَنا فَتَدَلَّی فَکانَ قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنی فَأَوْحی إِلی عَبْدِهِ ما أَوْحی» (سوره نجم/ آیه ۹) برای نیل انسان به مرتبت عالیه أدنیٰ یک به او شده است، فرصتی بنام (إنّی جاعل فی‌الارض ) سوره بقره/ آیه ۳۰ این خلافت را قبل از آنکه به یا تعبیر شود، باید فرصت تلقی کرد. (تلقی خلافت به لیاقت یا قابلیت، انسان را به جمود و سوق می‌دهد که هر دو مهلکه‌ای بیش نیستند. زیرا هر دو نظریه، بر این پندارند که انسان؛ است!!) خلافت انسان در ، صرفا فرصتی است برای نیل ارادی و ایمانی او به أدنیٰ. (و صد البته اگر فاقد قابلیت و لیاقت بود، چنین فرصت و مجالی در اختیار او قرار نمی‌گرفت ولیکن خلافت بمفهوم فرصت است و بس؛ فرصتی برای نیل به مقام أدنیٰ) = «دنیا فرصتی برای أدنی» آیا چنین امر خطیری، امکانپذیر است؟! سرآمد تمام جهد و جهاد (نوعی از مخلوقات زمینی) برای نیل به () نیل اجنه‌ای بنام به مقامی بود که به علت عدم صحیح به او انجامید! (قَالَ فَاخْرُجْ مِنْهَا فَإِنَّكَ ) (سوره حجر/آیه ۳۴) اعطای به انسان همزمان گردید با ! (؛ جمع اجنّه/ یعنی یک عفریت از جامعه جهانی جن) 🔰 دحوالارض طولانی‌ترین امتداد معنوی از دنیا است تا أدنی! 👌 دحوالارض زمینه‌ساز وقوع رجومیت جن و گردید که نشان می‌دهد، گویا مبحث در میان است! یعنی چه؟! یعنی که آفرینش و خلقت همیشه قرین بوده است! بدآئی که اگر درست درک نشود، حمل بر می‌شود! (چنانکه هرگز نفهمید و لذا به صرافت گزافه‌گویی افتاد که؛ «... بما أغویتنی»! (سوره حجر/ آیه ۳۹) بدآء بمعنی دوباره‌کاری نیست، حتی بمفهوم تجدیدنظر هم نیست. بلکه رو کردن در است! ، سراسر است ولیکن عالم جن و ، معرکه اختیار است، معرکه‌ای که به قمار می‌پردازد حتی با خالق متعال خود! و برگ برنده خالق در برابر مخلوق، بدآء است که صرفا شبیه اغوآء است نه إغوآء قابل انتقام. (مثلا در قصه توسط علیهماالسلام که تبدیل گردید به ذبح قوچی که آورد. در جایگزینی مذکور، گفته شده؛ بدآء حاصل شد. مفهوم این بدآء چنین نیست که آن حضرات عظام، اغوآء شدند یا اینکه در امر خود تجدیدنظر کرد! بلکه آن برگ اصلی قضیه رخ عیان کرد که لازمه آن عبور موفقیت‌آمیز پدر و پسر از آزمونی سخت - از آزمون‌های کسب - بود.) ... ادامه دارد. https://eitaa.com/chelcheraaqHM/920 ✍️ سیدمحمدحسینی(منتظر) 💠کانال چلچراغ و حم 👇 🆔eitaa.com/chelcheraaqHM