eitaa logo
- سِدنا -
142 دنبال‌کننده
726 عکس
49 ویدیو
1 فایل
اهدِناالصِّراط المُستقيم . و به راستی چرا پس از اندوه کشیدن کسی مرا به آغوش نکشید؟ . امیدوار، امیدوار و همچنان امیدوار به زندگیِ سبزکِ خود و امیداست که گرانبها کرد آن [مخلُوق‌مِن‌صَلصال‌کَل‌فَخار] https://gkite.ir/es/10190470 @sam_7488a
مشاهده در ایتا
دانلود
_
دلم تنگه برای اون صبح‌هایی که پیاده توی هوای ابری و نم‌نمی میرفتم مدرسه اون صحنۀآسمان‌آبی ِتیره ُهوای‌به‌شدت‌سرد با خیابان‌های خلوت که فقط تعداد کمی دانش‌‌آموز که پرش کردن به‌شدت ترکیب باحالی بود .. اونجا که در طول راه دستامو داخل هودی ِچادخونه‌ای‌ِقرمزم میزاشتم و بدون هیچ مزاحمتی تا مقصد فقط آرامش رو می‌تونستم حس کنم .. اون لحظات آرامش میتونست مثل سرما به استخونام نفوذ کنه ، بدون در نظر گرفتن سه‌لایه لباس . روزهایی که زود به‌ مدرسه میرفتم ، در طول راه خونه تا مدرسه [چند‌تا‌خیابون‌بیشتر‌نیست] تنها کسی که میدمش نگهبان‌بانک‌کشاورزی بود که جلو در داره قدم برمیداره صبح و غروب ِزمستون رو دوست دارم ، از دیدن طلوع و غروب آفتاب ِگم‌شده بین چادر ِتیره رنگ لذت میبرم
آسمون صورتی شده :))))))))))
تصمیم دارم امشب تا دو ساعت همانند یک دختر خوب و در‌س‌خون ، بشینم برای امتحان تاریخ فردا بخونم + پیش‌خوانی فلسفه + حفظ پنج لغت زبان از کتاب امسال امشب رو میخوام دیرتر بخوابم ، این چند شب چون صبح زود بیدار میشدم و دیگه نمیخوابیدم ، از بعد مدرسه با کلی مقاومت تا ساعت هشت خودمو می‌رساندم بعد بی‌هوش میشدم قشنگ .. امشب رو نوچ! میخوام تا هشت درس‌بخونم بعد برم بیرون و تا ده بیرون باشم .
خواهش میکنم وقتی دارم باهاتون هم عربی و هم فارسی قاطی صحبت میکنم ، اعتراض نکنید من دارم بهتون نشون میدم چقدر باهاتون راحتم ..
هدایت شده از خیآلِ‌خوش.
Az roye booye Poost porteghale Sokhte.mp3
6.13M
از اسمِ این قطعه، متوجه شدی دیگه اره؟
- سِدنا -
از امروز ِ[سخت‌ُ‌بغض‌دارکه‌به‌سختی‌گذشت] ۰۳ / ۷ / ۵
از امروز ِ[خسته‌کننده‌ُاشک‌آور] ۰۳ / ۷ / ۹
امروز اول همون اول صبح با گریه شروع شد سعی کردم بهش بهاا ندم که کل روزم خراب نشه اما باز توی مدرسه یهو بغض خودشو نشون نداد و مجبور شدم برام بیرون از کلاس ، جایی دور از هیاهوی ِبچه‌ها .. باز هم برگشتم کلاس و با خنده ادامه بحث رو خودم دادم اما بازم نشد ، بخدا که من همه تلاش‌مو کردم امروز رو خوب سپری کنم اما خودش خوب نبود . خود امروز روز ِخوبی نبود . باز تا برگشتم از مدرسه ، فقط بحث بود و بحث . به یه بهونه زدم بیرون و رفتم هوای شرجی ِمزخرف رو داخل ریه‌هام کردم تا رسیدم به مقصد همش دلم هوای تخت و اتاق تاریکم رو می‌کرد تا برگشتم خونه هم همش اینطوری بودم که من اصلا چرا برگشتم ؟ واقعا جای من اینجاست ؟
خیلی وقته منتظرم روز‌های سختم بگذرن و بیام بگم : بچه‌ها اصلا نگران نباشید روزهای سخت شما هم میگذره . اما واقعیت‌ش نمیگذره بچه‌ها من دارم دست‌وپا‌ میزنم توی این اقیانوس سیاه ِافسردگی چه بسا باد شدید ِروزهای ِسخت هم رسیده و چه شود . نور علی نور
یکی که باهامون درس بخونه چی؟ اونم نداریم .