- سِدنا -
خیلی خوشمزه بود ، یاه یاه یاه . از دیروز ِ۲۲ / ۲ / ۰۳
میخوام برگردم به این روز ؛
واقعا دوست بودیم ، یهجفت دوستصمیمی بودیم . .
صبحشُ رفته بودیم کانونآموزشی
قبل اولین امتحان ِنهایی برامون کلاس عربی گذاشته بودن
صبحشو باهم رفتیم کلاس بعد ظهر که کلاس تموم شد باهم دیگه رفتیم خونمون و ناهار بردیم
قورمهسبزی ِجااُفتاده با برنج نیمدانه و سالاد شیرازی با آبغوره
بعدش هم رفتیم خونهشون .
تنها بودیم .
فقط من و اون .
آیسکافی درست کردیم ، خوردیم . رقصیدیم با آهنگهای ِموردعلاقهمون .
حتی کمدشو باهم دیگه مرتب کردیم . .
میخواستم امروز ، روز اول شروع رژیم و انجام حرکات سخت توی باشگاه باشه ..
امّا هم باشگاه نرفتم هم دیر بیدار شدم .
در نتیجه روزم از همون ساعت یازده شروع شد
تنها کاری هم که تونستم تا الان انجام بدم
از برنامهای که داشتم ؛
۱. برای صبحونه ، خوردن نونتست با شکلات تلخ و گردو
۲. نرمش ، هوازی و چندنوع اسکوات
۳. برای ناهار ، خوردن سالاد
۴. مرور انواع سبکهای شعری
تصور کن
بری کتاخونه ببینی کسی نیست جز خودت
فضا هم خیلی دنج و خنک .🤌🏼
اوف اصلا اوف .
جون میده برای درس خوندن 🤸🏻