اون حس ناامنی و نزدیک شدن زمان جدایی که وسط حتی بحث‌های ساده میاد وسط <<<<<<<<

لرزشِ‌دست . بغض . ناامیدی . خبرِبد . نیمه‌شب . بالشت‌ِخیسِ‌اشک . نبودآغوش .

هیچوقت فکر نمیکردم از مُردن کسی که تا مدت‌ها ازش فراری بودم و همیشه سعی کردم خاطرات‌مو باهاش از بین ببرم ، میتونه اینقدر ناراحتم کنه . در واقعا من بخاطر مردن‌ش ناراحت نیستم ، من ترسیدم . شوکه‌شدم ؛ من شدم دلیل مرگ اون .

کاش اندامم توپُر نبود واقعا

وای زود‌جوش هم کاش نبودم تویوینسکدشاست

یعنی وقتی عصبی میشم در لحظه قدرت تخریب تمام روابطمو پیدا میکنم

به امید کنترل خشم 🙏🏼

من از اون دسته آشپز‌هایی هستم که میتونه قورمه‌سبزی رو به بهتری مزه‌ی خودش بپزه اما نمیتونه تخم‌مرغ درست کنه🤣

امروز صبح هم با وجود عجله‌ی فراوان سعی کردم به تخم‌مرغ ساده درست کنم و جوری که خوب دراُمد >>

- food -

بماند از نتیجهٔ نلاش‌های فراوان من برای درست کردن یک تخم‌مرغ ساده

والیبال ، صبحونه و تیپ امروز صبح حال بد دیشب رو قشنگ شست برد