eitaa logo
سبک شهدا
1.3هزار دنبال‌کننده
16.5هزار عکس
2هزار ویدیو
70 فایل
کپی بدون لینک همراه دعای عاقبت بخیری = حلال☆ <تاریخ تاسیس : <۱۳۹۸/۹/۲۴ تقدیم به ساحت مقدس حضرت مادر(س) ارتباط: @majaz57
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺🌺 خنگ نشی برگردی به دنیا ... برو... برو... خط شلوغ شده بود. عراق خط را به آتش بسته بود. یک بسیجی از سنگر اصفهانی ها بیرون آمد. تا بیرون آمد، ترکش خورد. آتش سنگین بود. کسی به سمتش نمیرفت.از این سمت من و حاج مجید و از سمت اصفهانی ها به سمت بسیجی دویدیم. حاج حسین با آن دست نصف اش و دست دیگرش سر بسیجی را بلند کرد. سر بسیجی را روی نیمه دستش گذاشت و با دست دیگرش صورت او را نوازش می کرد. این صحنه عین روز جلو چشمانم است... میگفت:دادا گوش بگیر. من فرمانده ات هستم.من حاج حسین هستم. برو... نگاه دورو برت نکن... برو.... میگم نگاه نکن، برو... ناگهان بسیجی سرش به سمتی خم شد و شهید شد. مدتها بعد حاجی را دیدم گفتم: حقیقتش من چیزی تو دلم هست میخواهم از شما بپرسم.باید خودتان برایم بگویید. جریان شهادت آن بسیجی را گفتم. در لحظه یک گلوله اشک از چشم حاج حسین سُر خورد و پائین آمد.گفت:من خودم این صحنه برایم پیش آمد. روزی که دستم قطع شد.بالا رفتم؛احساس می کردم دارم به سمت یک معبر نور می روم. یکی از من پرسید حاج حسین لشکرت را چی کار می کنی؟ تا نگاه پشت سرم کردم،پائین افتادم. به این بسیجی به زبان خودمان میگفتم: خنگ نشی برگردی به دنیا .. برو... برو... 👆به روایت سردار مجتبی مینایی فرد 📚 منبع: همین نزدیکی! @SabkeShohada @sabkeShohada
🔸رفتم بیرون، برگشتم. هنوز حرف می‌زدن. پیرمرد می‌گفت: "جوون دستت چی شده⁉️ تو این طوری شدی یا مادر زادیه؟" 🔹حاج حسین خندید اون یکی دستش رو آورد بالا✋گفت: "این جای اون یکی رو هم پر می‌کنه! یه بار تو با همین یه دست ده دوازده کیلو میوه خریدم برای مادرم. 🔸پیرمرد ساکت بود. پرسیدم: "پدر جان! تازه اومدی ؟" حواسش نبود! گفت: "این چه جوون بود. ازش خوشم اومد. دیدی چه طور حرفو عوض کرد؟! اسمش چیه این؟" گفتم: ! راست نشست. گفت: حسین خرازی؟ فرمانده لشکر! @sabkeshohada @sabkeshohada