@SABKESHOHADA
سلام عزیزان✨
کانال (سَبکِ شُهَدا♡) قصد دارد ختم صلوات این هفته را به نیت #امامعلی برگزار کند🎉
شما هم میتوانید در ثواب این ختم شریک باشید حتی با یک صلوات🤞🏻
تعداد صلوات های خودتان را بفرستید به این آیدی↓
@sarbazeHajGHASEM
#ختمصلواتهفتگی🎇
#ختمصلوات
#هفتهدوم
تعداد:۱۴۰۰۰تا
تاکنون:۷۵۰۰تا
راه شهید شدن رو بلدیم؟
راه عشق بازی با معشوق رو چی!؟ شهدا رفتن سراغ کارهایی ڪه نشدنی بود...
مبارزه بانفس،ڪار راحتۍ نیست...!! شُهدا حلال رو نخواستند و براۍ ما سخته ڪه حرام رو نخوایم!!
ڪار سخت همیشه زحمت داره...
رنج داره...درد داره...!!
ولی خدا♥️ ڪه کاریو بۍحساب نمیذاره... فمن يعمل مثقال ذرة خيرا يره «7»
و من يعمل مثقال ذرة شرا يره «8»
حتما شنیدین ڪه میگن:
هفت آسمــون ... ڪه هفتمین سقف مطلق به جایگاه
پیامبران الهی و مقربان خداونده ...
بنظرتون آسمونی ڪه ما زیر سایه اش
داریم نفس میکشیم سقف چندمه !!؟
چند قدم مونده به آسمون هفتم برسیم !؟
سقفی ڪه میزبان مهمانهاۍمخصوص خداست ...!!
#شهید_نشوم_میمیرم
@SABKESHOHADA
سبک شهدا
#تلنگر
سعی کنید سکوت شما بیشتر از حرف زدن باشد. هر حرفی را که میخواهید بزنید ببینید ضرورتی دارد یا نه؟
هیچوقت بی دلیل حرف نزنید.
@SABKESHOHADA
سبک شهدا
مخترع #شهید "محمد پازوکی طرودی" متولد سال 1355 بود
شهید محمد پازوکی طرودی از مخترعان پارک علم و فناوری استان سمنان ، همراه با گروه تفحص شهدای ایران در ارتفاعات کانی مانگا واقع در پنجوین عراق به دنبال پیکر مطهر شهدای هشت سال#دفاع_مقدس بود ، که بر اثر انفجار مین والمری باقیمانده از آن دوران مجروح شد .
این حادثه در اردیبهشت سال 95 رخ داد و این مخترع عضو تیم تفحص #شهدا در بیمارستان بعثت سنندج به #شهادت رسید .این شهید والا مقام ، فناور برگزیده پارک علم و فناوری دانشگاه سمنان بود و به جز دستگاه جسدیاب که برای نخستین بار در جهان ساخته بود ، توانست «دستگاه تشخیص دهنده ویروس، باکتری و انگل و میکروب در بدن به وسیله سیگنال» را بسازد که مورد توجه مجامع پزشکی جهان هم قرار گرفت .
از شهید بزرگوار دو فرزند دختر و پسر به یادگار مانده است. .
@SABKESHOHADA
برشی از کتاب#قصه_دلبری 🌸
@SABKESHOHADA
از تیپش خوشم نمی امد دانشگاه را با خط مقدم جبهه اشتباه گرفته بود. شلوار شیش جیب پلنگی گشاد می پوشید در فصل سرما با اورکت سپاهی اش تابلو بود . یک کیف برزنتی کوله مانند یک وری می انداخت روی شانه اش شبیه موقع اعزام رزمنده های زمان جنگ . وقتی راه میرفت کفش هایش روی زمین می کشید . ابایی هم نداشت در دانشگاه سرش را با چفیه ببندد .
به دوستانم میگفتم این یارو رو نگاه انگار با ماشین زمان رفته وسط دهه ی شصت پیاده شده و همونجا مونده!!! گذشت و گذشت
هرروز به نحوی پیغام میفرستاد و میخواست بیاید خواستگاری... جواب سر بالا میدادم .داخل دانشگاه جلویم سبز شد .خیلی جدی و بی مقدمه پرسید چرا هرکیو میفرستم جلو جوابتون منفیه؟؟؟ بدون مکث گفتم ما به درد هم نمیخوریم !!! با اعتماد به نفس صدایش را صاف کرد ولی من فکر میکنم خیلی به هم میخوریم!!! جوابم را کوبیدم تو صورتش :ادم باید کسی را که میخواد همراهش باشه به دلش بشینه!
خنده پیروزمندانه ای سر داد انگار به خواسته اش رسیده بود :(یعنی این مسئله حل بشه مشکل شمام حل میشه ؟؟) جوابی نداشتم... چادرم را زسر چانه محکم چسبیدم و صحنه را خالی کردم . از همان جایی که ایستاده بود صدا بلند کرد :ببین!!حالا اینقد دست دست میکنی ولی میاد زمانی که حسرت این روزا را بخوری!!! با اینکه زیر لب گفتم چه اعتماد به نفس کاذبی تابرسم خانه مدام این چند کلمه در ذهنم میچرخید حسرت این روزا !! وقتی با کت و شلوار دیدمش پقی زدم زیر خنده .هیچکس باور نمیکرد این ادم تن به کت و شلوار بدهد . از بس ذوق مرگ بود خنده ام گرفت به شوخی بهش گفتم شما کتو شلوار پوشیدی یا کت و شلوار شما را پوشیده.
در همه عمرش فقط دوبار با کت و شلوار دیدیمش یک بار برای مراسم عقد یک بار هم برای عروسی . . . .
یک ماه بعد از عقد جورشد رفتیم حج عمره .سفرمان همزمان شد با ماه مبارک رمضان ...کارهایی که محمد حسین در حج انجام میداد باز مثل گاو پیشانی سفید دیده میشدیم .
از بس برایم وسواس به خرج میداد . در طواف دستهایش را برایم سپر میکرد که به کسی نخورم .
یکبار وسط طواف مستحبی شک کردم چرا همه دارند مارا نگاه میکنند . مگر ظاهر یا پوششمان مشکلی دارد ؟؟یکی از خانم ها داخل کاروان بعداز غذا ذمرا کشید کنار و گفت:صدقه بذار کنار اینجا بین خانما همش صحبت تو و شوهرته که مثل پروانه دورت میچرخه .
#محمدحسین_محمدخانی