إنّا لِلّٰه وَ إنّا إلَیهِ رٰاجِعون
به یاد رئیس جمهور بی ریای ملّت «سیّد ابراهیم رئیسی»
صبا در چنگ شام تار می سوخت
ز هجران و غم سردار می سوخت
پر پروانه ای از خویش رسته
میان وادی اسرار می سوخت
دلی لبریز از عشق و محبّت
به عشق دلبر و دلدار می سوخت
دوباره وارث مهریۀ آب
میان شعله های نار می سوخت
چه غوغایی که ابراهیم دوران
به راه عشق در گلزار می سوخت
به یاد آشنایان تبارش
میان غربت بسیار می سوخت
در آن لحظات تنهایی گمانم
به یاد مادر بیمار می سوخت
میان کربلای ورزقان هم
به یاد حنجر سالار می سوخت
به لبها روضهٔ جانسوز معجر
به نام عمّهٔ افکار می سوخت
#مجتبی تاجیک «ساده»
چه در صحرای سوزان و چه دریا و چه در الوند
چه در فکّه، چه مجنون یا کنار ساحل اروند
میان ورزقان و جنگل تاریک و بارانی
مجاهد، سرنوشتش با شهادت می خورد پیوند
#مجتبی تاجیک «ساده»
بعد عمری درس عشق آموخته
توشهٔ خدمت به خلق اندوخته
گشت ابراهیم اُمّت عاقبت
روضه خوان خیمه های سوخته
#مجتبی تاجیک «ساده»
آسمان خم شد و باران بلا ریخت زمین
اشک چون بارش خونی ز هوا ریخت زمین
ابر دل تیره شد و بحر غزل طوفانی
چشم هر قافیه باران عزا ریخت زمین
شهر یکپارچه در سوگ گلستانی بود
باز در هر وجبش اشک دعا ریخت زمین
عرق شرم ز پیشانی دنیا برخاست
پای یک کوه پر از حُجب و حیا ریخت زمین
ورزقان کرببلایی شد و آماج بلا
شرر داغ ز دستان قضا ریخت زمین
ورزقان ،کرببلا، غزّه ،چه فرقی دارد؟
هر سه جا پیکر مردان خدا ریخت زمین
اشک چشم است که چون شبنم خونین شده ای
باز از دیدهٔ مردان خدا ریخت زمین
مجتبی تاجیک «ساده»
همایش بزرگ
«راویان عشــــــــــــــــــــق»
با حضور:
جامعهی مدّاح و شاعران آیینی خطّه پانزده خرداد
(به همراه ظبط از شبکه پنج سیما)
زمان: شنبه ۱۲ خردادماه ۱۴٠۳
ساعت: ۲۱
مکان: ورامین، نرسیده به میدان امام حسین (ع) آستان مقدّسهٔ امامزاده کوکب الدّین (ع)
با مشارکت:
اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی
شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی ورامین
حوزه هنری جنوبشرق استان تهران
جامعهٔ مدّاح شهرستان ورامین (ع)
سازمان بسیج هنرمندان ورامین
انجمن ادبی «عصر انتظار»
سفر آخرتی
شد سفر آخرتان
بعد از آن خاطرتان
مطلع دفتری از خاطره شد
عطر جانبخش شما
کز نفس کوه بلند
شده در بارش باران جاری
راوی داغ دل پنجره شد
نامتان نغمهٔ هر حنجره شد
عکستان زینت هر طاقچه و
عطرتان رایحهٔ باغچه شد
به بلندای سپیدار و سپیدای سحر
یادتان مظهر عشق است و
در این حادثه عشق،
وام از حُسن دل افروز شما می گیرد
باور از طفل نوآموز شما می گیرد
شرر از قصّهٔ جانسوز شما می گیرد
شرم شرمندهٔ حُجب است و
حیا پرده نشین نظر پاک شما
و انیس دل صد چاک شما
همنوا با نفس چلچله بر منبر گل
قمری از همهمهٔ هستیتان
بلبل از قهقههٔ مستیتان
و کبوتر به لب از خندهٔ خونین شما می گوید
و هنرمند شمایید
که هر پنجهٔ اعجاز شما
هنر خدمت و ایثار فرو می ریزد
هنر عشق و محبّت که در این دورهٔ ظلم
از عراق و یمن و سوریه تا غزّه و لبنان همه جا
نامتان سنگ صبور دل مظلومان و
یادتان موجب آرامش مردم میشد
وَ بداند دشمن
که اگر یک یک یاران بروند
پاسداران بروند، سربداران بروند
جان نثاران بروند
بیشهٔ عشق نگردد خالی
هر زمان
لطف خداوند بر این ملک گران
آنچنان هست
که یک مرد علم بردارد
وَ کِشد بیرق این راه به دوش
بیرقی بافته با غیرت و ایثار و وفا
تار و پودش همه با رنگ خدا
که بر آن حک شده با خون شهیدان وطن
خط به خط فلسفهٔ عاشورا
و بداند دشمن
بیرق امروز به دستان امامی باشد
که نشان از پسر دخت پیمبر دارد
مهر کوثر دارد،
حلم مادر دارد
شور حیدر دارد
ارث از هیمنهٔ فاتح خیبر دارد
و نپاید دیری
شود عالم آگاه
که در این معرکه إن شاءالله
برساند علم فتح به مولا و نشاند در قدس.
#مجتبی تاجیک «ساده»