eitaa logo
صفاییه
166 دنبال‌کننده
8 عکس
10 ویدیو
10 فایل
سلام علیکم. جایی برای انعکاس نظرات اساتید @Safaeiyeh
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰رفیق ابدی؛ به مناسبت سالگرد استاد بخش اول نادر خواجه‌زاده سنت اگزوپری درست وسط جنگ جهانی و اشغال کشورش فرانسه بود که داستان «شازده کوچولو» را ‌نوشت! او فکر می‌کرد باید تعهدات اخلاقی در ارتباطات انسانی را یادآور شود و در نقد مدرنیته‌ای که روابط را به مالکیت و مبادله تقلیل داده و مردمانش همدیگر را به چشم دشمن می‌بینند، دعوت به دوستی و اعتماد کند. جالب اینکه سالهای بسیار از آن روزهای آتش و خون گذشته، اما تصویر آرمانی او از دوستی‌های اثرگذار جاودان شده است. در تاریخ اندیشمندان و ادیبان، نمونه‌هایی از پرداختن به این جنس از دوستی‌ها که به رفاقت‌های بلند و بالا در مسیر رستگاری بینجامد، هست که ازجمله آنها، یکی نیز مرحوم علی صفایی حائری بود که مفهوم دوستی و رفاقت را بستر و زمینه‌ساز فعالیت‌های اجتماعی و فرهنگی خود قرار ‌داد. او بر مبنای برداشت‌های بدیع و عمیقش از آیات و روایات و همراه مطالعه، تدبر، تفکر و سنجش‌هایی که بر تجربه بلند تاریخ بشری داشت، به تعریفی ماجراجویانه از انسان رسید؛ موجودی واجد بهترین ترکیب از بی‌نهایت استعدادها! و بلافاصله نتیجه می‌گرفت که دلیل این «احسن تقویم» در ساخت انسان این است که باید تکافوی حرکت مستمر او را در بی‌نهایت منازل هستی فراهم نماید. او از کنار هم قرار دادن ساخت و بافت انسان و جهان، به این باور رسیده بود که کار انسان حرکت و رفتن است و هستی نیز مسیر این حرکت و رفتن است؛ به عبارتی دیگر انسان رهرو همیشگی است، پس هستی راهی بی‌نهایت است. او که نخست خودش را شناخته بود که رهرو است و کارش را شناخته بود که حرکت است، و راهش را شناخته بود که وسعت دنیا و آخرت و بی‌نهایت عوالم هستی است، حالا جویای رفیقانی بود که در این کار و راه بلند همراه هم باشند، که گفته‌اند «الرفیق ثمّ الطریق». صفایی در سفری دائمی که در آفاق و انفس داشت،با آدمهای بسیاری رفاقت کرد و جالب اینکه غالباً او شروع‌کننده آشنایی بود، آشنایی با او برای آدمها نقطه آغاز حرکت و رویارویی با تجربه‌هایی شگرف و البته امتحان‌هایی بزرگ در زندگی می‌شد. صفایی رفیقانش را برای سرگرمی نمی‌خواست؛ رفیق‌باز نبود، رفیق‌ساز بود. همچنین دوستی‌هایش گذرا نبود؛ چرا که در بینشی که از انسان و اسلام داشت، هیچ انسانی را نمی‌شد کنار گذاشت. می‌گفت: «وقتی با کسی رفیق می‌شوید، بدانید که این رفاقت ابدی است.» جمع رفیقان و میهمانانش جمع غریبی بود: نخبگان دانشگاهی و حوزوی، فعالان فرهنگی و اجتماعی و سیاسی، در کنار قشرهای مختلف از کسبه و راننده و مکانیک تا فرودستانی رانده شده از خانواده و شهر خود که آستان باز خانه و آغوش باز صاحبخانه آنها را ماندگار کرده بود. او میهمانانش را با همان وضعی که داشتند، می‌پذیرفت، ریز و درشت آدمها را سوا نمی‌کرد! اما نمی‌گذاشت در همان وضعیتی که در ابتدا آمده بودند، «ماندگار» شوند؛ زمینه‌ساز کندن و رفتن از وضع موجود به وضع مطلوبشان می‌شد و این رفتن را برای آنها ریل‌گذاری می‌کرد. همچنان که خودش وجودی متحرک و محرک بود، دیگران را هم به حرکت وامی‌داشت و به جریان می‌انداخت. تصویر او که هنگام ظهر یا شام با دوستانش کنار سینی و چراغی می‌نشست و کدوها را پوست می‌کند و نازک می‌کرد و در ‌تابه می‌انداخت و اطرافیانش لقمه می‌گرفتند و میان خود دست به دست می‌کردند، تازه اول شیرین‌کاری‌های او بود که مقصد انسان را «عند سدرۀ المنتهی» می‌دانست. او که از همسفره و هم‌لقمگی شروع می‌کرد، او که همنشین آدمها می‌شد، او که رفاقتش را با همسخنی و شنیدن گله‌ها و حرفهای تمام‌نشدنی آنها پی می‌گرفت و باهمدلی با رنجهایشان محکم می‌کرد، در ادامه به همفکری برای غلبه بر موانع رشد دوستانش می‌رسید و آنها را به همراهی و همیاری خود در کارها و سفرها می‌رساند و در نهایت ایشان را در جایگاهی مستقل به همکاری خود می‌پذیرفت. این‌چنین بود که رفیقان گرفتار و ناامید و رنج‌دیده و متحیر و راکد خود را به جریان می‌انداخت و به رویش و استغلاظ و استحکام می‌رساند. شاید همین حرکت و پیوند و نیروگرفتن روزافزون و مستمر بود که باعث تعجب و کنجکاوی برخی و نگرانی برخی دیگر و حتی مزاحمت‌های گاه‌به‌گاه برای او شد. صفایی تا می‌توانست، مقابل کسانی که خانه و دستانش را بسته می‌خواستند و پیغام می‌دادند: «بساط مهمان‌نوازی و رفیق‌بازی را جمع کن»، ایستاد و می‌گفت شما می‌بینید افرادی داخل خانه من می‌آیند که بعضاً صد عیب دارند و نمی‌بینید که پس از مدتی و هنگام رفتن، ده عیب از آنها کم شده و در مسیر اصلاح و رشد پیوسته قرار گرفته‌اند! می‌گفت اینها بیشتر لایق رفاقت هستند تا برخی از شما که سالهاست می‌شناسمتان و در عین عالم بودن، هنوز آن دو تا عیبی را که سالها پیش داشته‌اید، دارید! معتقد بود پایین‌ترین آدمها با حرکتشان به رشد می‌رسند و بالاترین آدمها با ماندنشان دچار خُسر و انحطاط می‌شوند. بخش دوم @Safaeiyeh
🔰رفیق ابدی ؛ به مناسبت سالگرد استاد بخش دوم می‌گفت: «کفر متحرک به اسلام می‌رسد و اسلام راکد پدربزرگ کفر است» و معیارش در رفاقت و دوری و نزدیکی با آدمها نه کفر و دین، که همین پایبندی به حرکت و اشتیاق و تلاش برای رفتنشان بود. او تا جایی که می‌توانست، پذیرای مراجعان و میهمانان روزافزونش می‌شد و البته از رفیقانی که ساخته بود، امید همراهی و همکاری بیشتر داشت. در اندک فرصت‌ها هم جایی خلوت پیدا می‌کرد تا مطالعه و نوشتن‌هایش را پی بگیرد، گاهی شعری بسراید و اغلب نماز بگزارد و مناجات کند تا نیروی معنوی خود را برای روزی تازه و رفیقان تازه بازیابد و البته حتماً حافظ بخواند و برای همه دعا کند حتی آنها که طعن و لعنش می‌کردند! در روزهایی پر از فاصله و تخاصم رؤیای خودش را در بازیابی دوستی‌هایی فارغ از خط‌کشی‌های رایج تصور می‌کرد، به این امید که در سایه بخشش و تفاهم و عشق از فقر و جهل و خشونت‌های زمانه‌اش بکاهد، رؤیایی که صفایی برای تحققش فکر کرد و «مسئولیت و سازندگی» را نوشت و دست به کار اجرایش شد. این روزها جای خالی چنین متفکری خالی می‌نماید؛ نویسنده‌ای که از دوستی بنویسد، استادی که برای شاگردانش چای دم کند، و یار شفیقی که رفاقت را تمام نماید. حجت‌الاسلام والمسلمین علی صفایی حائری هیچ‌وقت از رفقا و رفاقت‌هایش دست نکشید و سحرگاه ۲۲ تیر ۱۳۷۸ در مسیر زیارت امام رضا علیه‌السلام به ابدیت پیوست. بخش اول 📰 روزنامه اطلاعات 23/4/1404 @Safaeiyeh
💠 مجتهدی که می‌خواستند متهم‌اش کنند اما 40 سال بعد شناخته شد. بخش اول 📝محمدرضا اسماعیلی 26 سال از درگذشت استاد صفایی می‌گذرد فردی که در دهه 60 مورد اتهام‌های مختلفی قرار گرفت. مجتهدی که هنرمندها و فیلم‌سازان بسیاری دورش بودند. امروز سالگرد درگذشت آیت‌الله است؛ فردی که به گمان برخی، مرگش که بر اثر تصادف در جاده‌های منتهی به مشهد رخ داد مشکوک بوده است.آقای صفایی، که با نام مستعار «» شناخته می‌شد، از دهه‌ پنجاه شمسی نوشتن درباره‌ تربیت انسان را آغاز کرد؛ چرا که دغدغه‌اش انسان بود. اما در ابتدای دهه‌ ۶۰، حواشی زیادی پیرامون او شکل گرفت؛ به‌گونه‌ای که برخی افراد به دلیل نزدیکی به او، از کارهایشان منع شدند.البته در همان دوران بسیاری از فیلم سازان اجتماعی با وی مراوده داشتند همانند محمدمهدی عسگرپور، علیرضا داودنژاد، رسول ملاقلی‌پور، علیرضا میرکریمی و ....در بخشی از مستند «برای پس از مرگم» که برای استاد صفایی ساخته شده است نقل می‌شود که آیت‌الله مصباح یزدی به حجت الاسلام سیدعباس لاجوردی که اکنون مدیر مؤسسه‌ لیله‌القدر است گفته بود: «اگر صفایی باشد، خیلی‌ها نباید باشند.»شاید همین چند جمله در همان سال‌ها باعث شد که او را به جلسه‌ جامعه‌ مدرسین ببرند تا درخصوص اعتقاداتش مورد بازخواست قرار گیرد و حتی پرونده‌ای برایش در وزارت اطلاعات تشکیل شود.با این حال، امروز و پس از گذشت بیش از ۴۰ سال، علی صفایی یکی از محبوب‌ترین چهره‌ها در میان نسل جوان است؛ نسلی که به مبانی آثار او توجه ویژه دارد. طی چند سال گذشته، کتاب‌هایش در نمایشگاه کتاب تهران جزء پرفروش‌ترین‌ها بوده‌اند.بیژن بیرنگ، کارگردان و تهیه‌کننده، درباره‌ی صفایی گفته است که «او ردپا دارد». «دنیا بد نیست، دنیا کم است»، «کفر متحرک به اسلام می‌‏رسد، اما اسلام راکد، پدر بزرگِ کفر است.» جملاتی است که بسیار دیده‌ایم و خوانده‌ایم، اما کم‌تر با صاحب این جملات آشنایی داریم. عین ـ صاد شیخ علی صفایی حائری معروف به «عین ـ صاد» فرزند شیخ عباس صفائی حائری در دهه 50 زمانی که 20 سال هم نداشت سلسله مقالاتی را با عنوان «» در مجله «نسل نو» آن سال‌ها با امضاء عین ـ صاد منتشر می‌کرد که ‌سال‌ها بعد در قالب کتاب در اختیار مخاطبان قرار گرفت. استاد صفایی اساس تفکرش را در کتاب ذکر شده بیان کرد.این کتاب را می‌توان به عنوان یک منظومه تربیتی نگاه کرد. در نگاه صفایی تربیت اساس دین است و نظامات دیگر دین را براساس تربیت تشریح می‌کند. در این کتاب، «تربیت و سازندگی» را نخستین نیاز انسان و زیربنای حرکت او می‌داند: «مرادم از تربیت، از آهن، ماشین ساختن است، و از بشر، «آدم» آفریدن! آدم، کسی است که بر تمام استعدادهایش مدیریت و رهبری دارد و به آن‏ها جهت می‌دهد. مرادم از انسان رشد یافته، موجودی است که از سطح «غریزه» بالا آمده و در حدّ «وظیفه» و «انتخاب» زندگی می‌کند.» توضیحات شیخ حسین انصاریان درباره مرحوم صفایی مجتهدی که در کوچه‌ها فوتبالیست بود. آیت‌الله صفایی حائری در حالی که یک مجتهد بود و دروس سطوح عالی حوزه را تدریس می‌کرد، در همان حال در کوچه با جوانان و نوجوانان فوتبال بازی می‌کرد. این قضیه برای دهه ۱۳۶۰ است. حتی الان هم خیلی عادی نیست که یک مجتهد با بچه‌ها فوتبال بازی کند، اما وی هر هفته با نوجوان‌ها و جوان‌ها فوتبال بازی می‌کرد. آیت‌الله محی الدین بعد از اینکه کتاب غدیر صفایی را می‌خواند درباره وی اینطور می‌گوید: «من وقتی کتاب غدیر آقای صفایی را خواندم، در حاشیه آن نوشتم: «قدر این نویسنده، شناخته نشده است. او محتوای شهید مطهری را دارد و روش بیان شریعتی را.» حرف‌های زیادی پشتش بود اما... البته زمانی که اتهام‌های فراوانی مبنی بر همراه نبودن با انقلاب به وی وارد می‌شد (سال‌های ۶۴ و ۶۵)، نهضت آزادی تصور کرده بود که وی طعمه‌ خوبی برای بهره‌برداری است. به همین منظور نامه‌ای به امضاء مهندس بازرگان و هاشم صباغیان در انتقاد از امام (ره)، نظام، جنگ و ... با مضمون صلح ایران و عراق، از طریق عبدالعلی بازرگان، پسر مهندس بازرگان برای وی فرستادند؛ نامه‌ای که برای بسیاری فرستاده بودند.مرحوم صفایی در پاسخی بسیار محکم و قوی، دلایل را در ضدیت با نظام مورد نقد قرار داده و به آن‌ها توصیه کرد که آب در آسیاب دشمن نریزند و بی‌جهت دفاع از نظام در برابر عراق را مورد خدشه قرار ندهند. بخش دوم @Safaeiyeh
💠 مجتهدی که می‌خواستند متهم‌اش کنند اما 40 سال بعد شناخته شد. بخش دوم صفایی به هنر علاقه‌مند بود و برخی از هنرمندان سینما و شاعران چون میررضا کریمی، نادر طالب‌زاده، رسول ملاقلی‌پور و... با او ارتباط داشتند. البته طالب‌زاده درباره صفایی می‌گوید: «آقای صفایی یک حالتی داشتند که مشخص بود بلد هستند با هر تیپی برخورد متناسب با او را داشته باشند. این حالت دعوت در ایشان خیلی قوی بود.برخی افراد خصوصیتی دارند که دعوت به حق در آن‌ها خیلی قوی است و معمولاً این افراد هستند که موفق می شوند آدم‌ها را متحول کنند و به اندیشه بیاورند. یعنی کسی بود که به راحتی می‌توانست مسیحی را مسلمان کند. یک سلوک ویژه خاص خود هم داشت می‌توانست با هر شخص کنار بیاید در عین حالی که آن حالت روحانیت خود را هم کاملاً حفظ کند جالب‌تر این که هنرمند بود و اهل شعر و شاعری و مهم‌تر از آن هنر فهم بود.»شیخ علی صفایی صاحب فکر است. صراط، رشد و ... آثاری از صفایی است که به تفسیر برخی از سوره‌ها پرداخته است. البته رهبر انقلاب نیز در گفت‌وگویی وی را با علامه طباطبایی هم راه می‌دانند و می‌گویند که «این مرد مثل علامه طباطبایی خودش است». بخش اول خبرگزاری فارس @Safaeiyeh