eitaa logo
روابط عمومی یگان‌های ویژه
421 دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
1.7هزار ویدیو
15 فایل
آدرس کانال ایتا: ✅ @SafiranFaraja آدرس کانال سروش: ✅ https://splus.ir/ravabetomomi.yeganvijeh ارتباط با ادمین : @AdminSafiranFaraja
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰۲۸ دی ماه سال ۱۳۶۵ سالروز بمباران هوایی شهر سنندج تسلیت باد. 📌دراین حمله ناجوانمردانه، هواپیما‌های رژیم بعث با حضور در آسمان سنندج در ۶ دقیقه ۱۸ نقطه مسکونی این شهر را بمباران کردند که ۲۲۰ نفر از مردم این شهر به شهادت رسیدند. آن روز یکی از تلخ‌ترین روز‌ها برای کردستانی‌هاست. @Safiranfaraja
‏لاوروف وزیر امور خارجه روسیه: روابط مسکو و تهران راهبردی است و روسیه بدون قید و شرط به کمیت و تمامیت ارضی ایران از جمله در خصوص جزایر ایرانی در خلیج فارس، قویا پایبند است. @Safiranfaraja
💢 پیشرو دیزایی در حمله ی سپاه کشته شد؛ این فرد: 🔸مسئول صادرات نفت از کردستان عراق به اسرائیل 🔹صاحب گروه ساختمان سازی فالکون طبق اخبار موثق، گروه SB Falcon، یک ارتش خصوصی کوچک نیز داشت؛ که پرسنل نظامی سابق ایالات متحده را استخدام می کرد. 🔸 از افراد نزدیک به موساد و رهبران کردستان 🔹تامین کننده منابع مالی عملیات های تروریستی در ایران از جمله حادثه کرمان 🔸مالک مجموعه شرکت های امپایر؛ فعال در حوزه تجارت نفت @Safiranfaraja
8.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ من آمدم خودکار ۵ ریال بود، الان هم ۵ ریال است به احتمال زیاد، شما هم این حرف که توی دادگاه گفته بود رو شنیدین و دیدید که چقدر برای تطهیر ازش استفاده می‌کنند داستان اونجایی جالب‌تر میشه که بقیشو هم بشنوید: وقتی توی دادگاه ازش می‌پرسن که چطور با وجود ۲۵ برابر شدن قیمت غذا و مسکن همچین چیزی امکان داره، میگه: من غذا و ملک را نگفتم، من خودکار را گفتم، چون کسی درس نمی‌خواند، کسی هم خودکار نمی‌خرید! @Safiranfaraja
6.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
وقتی شاه برای سرکوب بلوچ‌ها به کمک پاکستان رفت و حدود ۱٠ هزار بلوچی رو کشت!!! @Safiranfaraja
8.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بعد از زلزله بم، چادرش را هرشب زیر بالشت می‌گذاشت می‌گفت اگر زلزله آمد بدون حجاب به کوچه و خیابان فرار نکنم..... قسمتی از صحبت‌های همسر شهید فاطمه پرندکام روایت حادثه کرمان از خانواده‌های شهدا @Safiranfaraja @hosein_darabi
مذهبی ها عاشقترند ... وقتی به خانه می رسید، گویی جنگ را می گذاشت پشت در و می آمد تو. دیگر یک رزمنده نبود. یک همسر خوب بود برای من و یک پدر خوب برای مهدی با هم خیلی مهربان بودیم و علاقه ای قلبی به هم داشتیم. اغلب اوقات که می رسید خانه، خسته بود و درب و داغان. چرا که مستقیم....از کوران عملیات و به خاک و خون غلتیدن بهترین یاران خود باز می گشت. با این حال سعی می کرد به بهترین شکل وظیفه سرپرستی اش را نسبت به خانه صورت دهد. به محض ورود می پرسید؛ کم و کسری چی دارید؛ مریض که نیستید؛ چیزی نمی خواهید؟ بعد آستین بالا می زد و پا به پای من درآشپزخانه کار می کرد..ظرف می شست. حتی لباسهایش را نمی گذاشت من بشویم. میگفت لباسهای کثیفم خیلی سنگین است؛ نمی توانی چنگ بزنی. گاهی فرصت شستن نداشت. زود بر می گشت. با این حال موقع رفتن مرا مدیون می کرد که دست به لباسها نزنم. در کمترین فرصتی که به دست می آورد، ما را می برد گردش. @Safiranfaraja