eitaa logo
مدرسه صهبا
670 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
669 ویدیو
9 فایل
ارتباط با ادمین: @sahba_edu
مشاهده در ایتا
دانلود
📍دینا خوشرو کلاس سوم اقاقیا🌻
23.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📍آمنه سادات فقیه موسوی💁🏻‍♀️ کلاس چهارم لاله🌷 گفتگوی موثر با کادر مدرسه🏫 برای ایجاد فضایی شاد همراه با همدلی 💞
هنوز شیرینی میلاد پیامبر و روز دانش آموز زیر زبونمون بود که یک دخترک مهربون، پنج تا دونه شکلات شمرد و تصمیم گرفت ببره بده به مادر بزرگش و شیرینی اش رو با اون قسمت کنه! 🍬🍬🍬🍬🍬 همینطور که می رفت مادر بزرگ باهاش تماس تصویری گرفت.. 💻 بعد از این که کلی قربون صدقه اش رفت ؛همین که فهمید دخترک داره میره پیشش ،گفت نه! این طرف ها نیا ؛ بخاطر کرونا راه ها بسته است! مگه نشنیدی باید در خانه بمانیم؟!👀 دخترک حرف مادر بزرگ رو قبول کرد و برگشت.😊 توی راهِ برگشت ، خرسی رو دید.. خرسی گفت عجب بوی خوبی میدی! 🐻 دخترک یکی از شکلاتهاش به خرسی تعارف کرد.. خرسی گرفت و خورد و دهنش شیرین شد..🍬 بعد از خرسی، خرگوش پرید جلوی راه دخترک و پرسید از اون کلوچه ها که همیشه تو سبدت داشتی نداری به ما بدی؟ 🐇 دخترک گفت کلوچه ندارم ولی دوتا شکلات به خرگوش و بچه خرگوش داد!🍬🍬 زنبورعسل وزوز کنان از راه رسید؟🐝 دخترک ترسید و گفت نزدیک نیا ، نیش میزنی.. زنبور هم گفت اگه میخوای نیش نزنم هرچی شکلات داری بده !🍬🍬 دخترک که رسید خونه، هیچی تو سبدش نبود غیر از مهربونی🌱
شما کارهایتان را خودتان انجام میدهید؟ 🤔 به کسی می سپارید؟🤨 از کسی کمک می گیرید؟😏 به امید کسی می نشینید و دست روی دست می گذارید؟ 😐 سومی های اقاقیا نمایشی اجرا کردند و هر کدام نقشی داشتند.🤗 برزگر نمایش دست روی دست گذاشته بود و منتظر کمک اطرافیان بود..😏👨‍🌾 فکر می کنید گنجشکهای کشتزار با خودشان چه فکری کردند؟ تا زمانی که برزگر به امید دیگران نشسته؛ این کشتزار درو نخواهد شد..😎 اما اخر داستان برزگر قصه تصمیم گرفت دست روی زانوهایش بگذارد و یاعلی بگوید و خودش دست به کار شود..👷‍♂️ با اجرای نمایش مفاهیم عمیق تر به جان کلای سومی ها نشست و همه فعال بودند و هر کسی نقشی داشت.. کسی منتظر نبود تا بقیه درس شیرین فارسی را به او یاد دهند.🌾
10.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
به مناسبت میلاد پیامبر از مهربانی حرف زدیم و شعری راجع به صلوات شنیدیم. 😍🌅 از یاس های پیش دبستانی خواستیم همراه با پدرهای مهربانشان در کلاس حضور داشته باشند. با چند عدد لیوان، برج لیوانی ساختیم و .. گوش پاکن را در نی میگذاشتیم و با یک فوت جانانه شلیک میکردیم به سمت لیوانها..📍🥛 بعد برگه ای روبروی باباها گذاشتیم و برگه ای به پشتشان چسباندیم . هر چیزی که دخترها روی برگه ی پشت بابا میکشیدند، باباها باید حدس میزدند و روی برگه ی پیش رویشان میکشیدند..👩‍🎨👨‍🎨 و فهمیدیم بابا ها خیلی خوب بلدند با دخترها همراهی کنند😎 باباهای مهربانی که بی اندازه قدردانِ همراهی شان هستیم.🤗
📍فاطمه خدابخشیان کلاس چهارم لاله🌹