eitaa logo
   ﷽ سلام بر امام زمانم و شهدا
158 دنبال‌کننده
10.9هزار عکس
8.4هزار ویدیو
75 فایل
این دعاے کوچـک رو بخــونید؛ بخصـوص توے قنــوت هاتـون. ┊💠اَلْـݪّٰـهُـمَّ لَـیِّـنْ قَـلْـبـیٖ لِـوَلـیِّٖ اَمْـرِک 🆔 @abde_khoda110 ⎇‍‌‌‎‎‌‌‍‌‌‎‎‍‌‌‎‎‌‌‍‌‌‎‌‎‍‌‌‎‎‌‌‍‌‌⃢⃢⃢⃢🌴@SalambarEmamZamanam
مشاهده در ایتا
دانلود
-الهی و مولای اِرْحَم عَبْدُکَ الضَّعِیفُ الذَّلِیلُ الْحَقِیرُ الْمِسْکِینُ الْمُسْتَکِینُ شرم‌ میکردم‌ دگر در محضرت‌ لب‌ واکنم باز مےبینم‌ مجال‌ گفت‌وگو دادی به من ┅┅┅❀🌸❀┅┅┅
آفتی به نام طلاق و عواقب احتمالی آن بر فرزندان .
🟩 امیرالمؤمنین امام علی عليه‌السّلام: آنكه اخلاقش بد باشد، روزى‌اش تنگ مى‌شود. 📚 غررالحكم، ح۸۰۲۳ ◕◕◕◕◕◕◕◕◕
. 🔴 شکر کدام نعمت خدا را به جا آوردی؟ بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم شيخ صدوق (ره) از ابو هاشم جعفرى نقل می ‏كند كه گفت: از نظر معاش، در تنگناى سختى قرار گرفتم، به حضور 🟩 امام هادى عليه السّلام رفتم، اجازه ورود داد، وقتى كه در محضرش نشستم، فرمود: «اى ابو هاشم! در مورد كدامين نعمتى كه خداوند به تو داده می توانى شكرانه‏ اش را بجا آورى؟». من خاموش ماندم، و ندانستم كه چه بگويم؟ آن حضرت آغاز سخن كرد و فرمود: «خداوند، ايمان را به تو روزى داد، و به خاطر آن، بدنت را از آتش دوزخ حرام كرد، و عافيت و سلامتى را روزى تو گردانيد، و تو را به اطاعتش يارى نمود، و به تو قناعت بخشيد، و تو را از اينكه خوار گردى و آبرويت برود، حفظ كرد، اى ابو هاشم، من در آغاز، اين نعمتها را به ياد تو آوردم، چرا كه گمان نمودم می خواهى از آن كسى كه آن نعمتها را به تو بخشيده به من شكايت كنى؟ و من دستور دادم صد دينار به تو بپردازند، آن را بگير». 📚منبع: نگاهی بر زندگی چهارده معصوم علیه السلام, شیخ عباس قمی, ص۴۳۰ ××××××××××××
◕◕◕◕◕◕◕◕◕ 🔻 تصور کن تمام این افراد در روز قیامت منتظر گرفتن حق‌شان از تو هستند ❌ بخاطر دروغ ❌ بهتان ❌ غیبت ❌ خوردن مال مردم ❌ تمسخر دیگران ❌ ظلم ❌ تأیید ظالمان ❌ خیانت و... که در دنیا انجام داده‌ای. ⭕️ فقط یکی از آنها می‌تواند تمام نیکی‌ها و حسنات تو را برای خود بگیرد و بقیه از بدیهایشان به تو می‌دهند و اینجاست که زیانبار می‌شوی. 🖌 نیازمند اندیشیدن و بازخواست خودمان هستیم... ◕◕◕◕◕◕◕◕◕
. موسیقی آلوده ◕◕◕◕◕◕◕◕◕
🌼بعد از هر گناه توبه کنید تا خداوند متعال به شما رحم کند! ✍🏼یک قاضی بسیار مؤمنی در زمان حکومت دنبلی‌ها در شهر خوی به نام شیخ صادق بود. روزی پیرزنی فقیر و بی‌نوا از جوانی نزد او شکایت برد که مرغ مرا این جوان دزدیده است. قاضی آن جوان را احضار کرد و جوان بعد از شنیدن شکایت آن پیرزن‌، بلافاصله به گناه خود بدون هیچ سخنی اعتراف کرد و سرش را پائین انداخت. قاضی که خیلی ناراحت بود و تصمیم گرفته بود تا او را به اشدّ مجازات برساند از این اعترافِ جوان خشمش فروکش کرد و دلش به حال او رحم آمد. قیمت مرغِ پیرزن را خودش داد و او را بخشید. بعد از رفتن شاکی و متهم، شاگرد قاضی که یک جوان بود و در محکمه حاضر بود، دید حالِ قاضی دگرگون شد؛ و می‌گفت: ♥️ خـدايا! این جوان به خطای خود اعتراف کرد و من در صددِ اثبات گناه او برنیامدم. ◽️اگـر اعتراف نمی‌کرد با تحقیقی که در محل می‌کردم، آبروی او را می‌بردم و به شدیدترین وجه مجازاتش می‌کردم. ♥️خـدايا! من نیز بر جهل و نادانی‌ام در برابر تو اعتراف می‌کنم که مرا با قضاوتی اشتباه به دستِ خودم، جهل مرا بر خودم و دیگران اثبات نکنی. ♥️خـدايا! من در برابر تو به ناتوانی خودم اعتراف می‌کنم که مرا با قرار دادن در فلاکت و بدبختی، ناتوانی مرا به دیگران اثبات نکنی. ♥️ خـدایا! ناتوانی بیش نیستم که به همه چیز ابتدای کار اعتراف می‌کنم، دستم را بگیر و مرا ببخش و مرا نَیازمای که من، خود را می‌شناسم و تو مرا بهتر از من می‌شناسی. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎ ◕◕◕◕◕◕◕◕◕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 آدم خوبی باش اما مغرور نباش... سخنان تأثیرگذار از شهید استاد کافی ◕◕◕◕◕◕◕◕◕ ‏
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا