base.apk
38.83M
﷽ سلام بر امام زمانم و شهدا
🖕🏼بانصب این نرم افزار یکی از آیه هایی بود که روی صفحه گوشی نمایان شد.
❣#سلام_امام_زمانم❣
📖 السَّلَامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا السَّبَبُ الْمُتَّصِلُ بَیْنَ الْأَرْضِ وَ السَّمَاءِ...✋
🌱سلام بر گوشهی روشن قبایت که آسمان را بر ما زمینگیران دوریات میتکاند.
سلام بر تو و بر ریسمان مهربان دستانت که تنها راه نزول ملکوت آسمانها بر برهوت غفلت زمیناند...
📚 صحیفه مهدیه،زیارت حضرت صاحب الامر در سرداب مقدس، ص610.
#اللهمعجللولیکالفرج 🤲
#امام_زمان 🖤
☘☘☘☘☘
⛱کار خدا نشد ندارد؛
خواسته هایت را به او بسپار؛
او حتما راهی برای رسیدن؛
به تو نشان خواهد داد...
خدایا سپاسگزارم، سپاسگزارم، سپاسگزار
🌿🌿🌿🌿🌿
🌹🍃🌹🍃🌹
🍃🌹🍃🌹
🌹🍃🌹
🍃🌹
🌹
﷽
👋🏼 تـوسّـلِ امـروز شنبه
🔮 تـوسّـل به
🕋 پـیـامـبـراکـرم (ﷺ)
🌹 اَلْـݪّٰـهُـمَّ اِنّـىٖ اَسْـئَـلُـکَ وَ اَتَـوَجّـَهُـ اِلَـیْـکَ بِـنَـبـیّٖـِکَ نَـبّـِۍٱݪـرَّحْـمَـةِ مُـحَـمَّـدِِ صَـلّـَۍٱݪلّٰـهُ عَـلَـیْـهِ وَآلِـهٖـ یـٰا اَبـَٱ ٱلْـقـٰاسِـمِ یـٰا رَسُـولَ ٱݪلّٰـهِ یـٰا اِمـٰامَ ٱݪـرَّحْـمَـةِ یـٰا سَـیّـِدَنـٰا وَمَـوْلٰانـٰا اِنّـٰا تَـوَجّـَهْـنـٰا وَ ٱسْـتَـشْـفَـعْـنـٰا وَ تَـوَسّـَلْـنـٰا بِـکَ اِلـَۍٱݪلّٰـهِ وَقَـدَّمْـنـٰاکَ بَـیْـنَ یَـدَىْ حـٰاجـٰاتِـنـٰا یـٰا وَجــیٖـهـََٱ عِـنْـدَٱݪلّٰـهِ اِشْـفَـعْ لَـنـٰا عِـنْـدَٱݪلّٰـهِ.
🌹
🍃🌹
🌹🍃🌹
🍃🌹🍃🌹
🌹🍃🌹🍃🌹
🔻امروز روز ملی #جمعیت هست. چند تا کار رسانهای تمیز و قشنگ راجع به #فرزندآوری براتون میفرستم؛ انتشارش با شما.🤝
شما هم #تبیین_گر باشید.😃
✍ تدوین: روشنای تبیین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🙄مشکل این بچه چیه؟
قشنگ معلومه برای ساخت این #کلیپ وقت گذاشتن و فسفر سوزاندند.
#فرزند_آوری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگه هنوز هم با فرمون
«فرزند کمتر=زندگی بهتر» جلو بریم ، چه اتفاقی میافته؟😭
در این کلیپ سوار بر ماشین زمان میشید و آینده رو به وضوح میبینید.😳😳
#فرزند_آوری
🔴 #ابتکار_شیرین
💠 سال تحویل دور هم بودیم. علی به همه #عیدی داد غیر از من.
گفت: «بیا بالا توی اتاق خودمون».
یه #قابلمه دستش گرفت و گفت:
«من میزنم روی قابلمه تو از روی صداش بگرد و هدیهات رو پیدا کن».
گذاشته بود توی #جیب لباس فرمش.
یه شیشه #عطر بود و یه #دستبند.
این قدر برام لذت بخش بود که تا حالا یادم مونده.
#شهید_خلبان_علیرضا_یاسینی
📚نیمه پنهان ماه، جلد ۵،ص۳۲
🔴شهیدی که به دلیل نورانیت چهره، منـوّر نام گرفته بود
◾️شهید عباسعلی کریم آبادی
اینقدر نورانـی بود که وقتـی وارد اتاق می شد من چراغ را خاموش می کردم دوستان همرزم اعتراض می کردند که چراغ را روشن کن !!!
من می گفتم تا وقتـی منـوّر هست چراغ لازم نیست .
خـداوند بدلیل معصومیت ایشان نوری در چهره او قرار داده بود که بهش می گفتیم " منـوّر "
وقتی ایشان به درجه رفیع شهادت نایل آمد دوستان برای اعلام خبر شهادت به خانواده ایشان مراجعه کردند پدرشان گفته بود:
قبل از اینکه چگونگـی شهادت او را بیان کنید چند سؤال می پرسم
⁉️ آیا عبّاس سـر به تن دارد؟
‼️گفتیم نه
❓آیا دو دست دارد؟
❗️گفتیم نه
پدرشان با یک اطمینان خاطر گفت : خیالم راحت شد
پرسیدیم چطور؟؟!!
گفت : دلیل انتخاب نام عبّاسعلی این بود قبل از اینکه او بدنیا بیاید خواب آقا ابوالفضل العبّاس(ع) را دیدم و به همین دلیل نام او را عباسعلی گذاشتم و من اطمینان داشتم که او نیز همانند آقا ابوالفضل العبّاس(ع) به شهادت می رسد .
🗣راوی جانبازِ تخریب چی
《اویس زکـی خانـی》
شادی ارواحِ طیبه شهـدا ↼صلوات
🌷🌿🌷🌿🌷
🌹نصفه شب چشم چشم رو نمیدید...
سوار تانک، وسط دشت...
کنار بُرجک نشسته بودم، دیدم یکی داره پیاده میاد...
به تانکها نزدیک میشد، دور میشد.
سمتِ ما هم آمد، دستش رو دورِ پام حلقه کرد، پام رو بوسید!!
گفت: به خدا سپردمتون...
گفتم: حاج حسین؟
گفت: هیس! اسم نیار.....
#شهید_حسین_خرازی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
◑گمنام یعنـی
کسـی که دنیارا حتّـی
به اندازه یک نام هم نمیخواهد......
✨﷽✨
🌼 ماجرای اذان معجزه آسای شهید « هادی»
✍ در یک سحرگاهی در یک جای بحرانی از جنگ، تصمیم می گیرد اذان بگوید. همه به او می گفتند:
«چه شده که الان می خواهی اذان بگویی؟» ولی او دلیلش را برای هیچ کسی توضیح نمی دهد و با صدای بلند مشغول اذان گفتن می شود.
وقتی که اذان می گوید: به سمت او تیراندازی می کنند و یکی از تیرها به گلوی او می خورَد. همه می گویند: «چرا این کار را انجام دادی؟!»
بعد او را داخل سنگر می برند و در حالی که خون از بدنش جاری بود، کمک های اولیه امدادی را برایش انجام می دهند.بعد از مدتی یک دفعه ای می بینند که عراقی ها با دستمال سفید دارند می آیند این طرف. اول فکر می کنند شاید این فریب دشمن است.
لذا اسلحه ها را آماده می کنند، اما بعد می بینند که این عراقی ها با فرمانده خودشان تسلیم شده اند. می گویند: چرا تسلیم شدید؟ می گویند: آن کسی که اذان می گفت کجاست؟ گفتند: او یکی از بچه های ما بود که شما به او تیر زدید. گفتند: ما به خاطر اذان او تسلیم شدیم و ماجرای خودشان را توضیح می دهند... این اثر نَفَس یک جوان ورزشکار است که اهل گود زورخانه بود.
او در دوران دبیرستان در ورزش کُشتی، قهرمان بوده و می گوید: من همیشه در کُشتی مراقب بودم که روی نقطه ضعف های حریفم انگشت نگذارم. در حالی که رسم کشتی این است که طرف مقابل را از روی نقطه ضعف هایش به زمین می زنند.
این نشان می دهد که ابراهیم هادی فوق قهرمان و فوق پهلوان بوده است.
روزی جمعی از اشرار اصفهان که مرتکب هرگونه خلافی شده بودند، تصمیم می گیرند کار جدیدی و سرگرمی تازه ای برای آن روز خود بسازند. پس از شور و مشورت با یکدیگر، به این فکر می افتند که یک نفر روحانی را پیدا کرده و سر به سر او گذاشته و به اصطلاح خودشان (تفریحی) بکنند!
به همین خاطر در خیابان و کوچه به دنبال یک روحانی می گردند که از قضا چشم آنان به عارف بالله و سالک الی الله مرحوم حضرت آیت الله حاج شیخ محمد بیدآبادی (رضوان الله علیه) می افتد که در حال گذر بودند.
گروه اراذل و اوباش به محض دیدن این عالم گرانقدر نزد ایشان رفته و دست آقا را می بوسند و از ایشان تقاضا می کنند که جهت ایراد خطبه عقد به منزلی در همان حوالی بروند و دو جوان را از تجرد درآورند.
ایشان نگاهی به قیافه شیطان زده آنان نمود و در هیچ کدام اثری از صلاح و سداد نمی بینند ولی با خود می اندیشند که شاید حکمتی در آن کار باشد، به همین دلیل دعوت را قبول نموده و به همراه آنان به یکی از محله های اصفهان می روند. سرانجام به خانه ای می رسند و آنان از ایشان دعوت می کنند که به آن مکان وارد شوند.
به محض ورود ایشان، زنی سربرهنه و با لباس نامناسب و صد قلم آرایش صورت، از اتاق بیرون آمده و خطاب به مرحوم حضرت آیت الله بیدآبادی (نور الله قبره) می گوید: به به!حاج آقا خوش آمدی، صفا آوردی!!
ایشان متوجه قضایا می شوند و قصد مراجعت می کنند که جمع اوباش جلوی ایشان را گرفته و می گویند:
چاره ای نداری جز این که امروز را با ما بگذرانی!!!
آن عالم سالک در همان زمان متوجه دسیسه آن گروه مزاحم می شوند و به ناچار داخل اتاق می شوند. آن جماعت گمراه به ایشان دستور می دهند که در بالای اتاق بنشینند، و سپس همان زن که در ابتدا به ایشان خوش آمد گفته بود، در حالی که دایره ای یا تنبکی به دست داشته، وارد اتاق می شود و شروع به زدن و رقصیدن نموده و به دور اتاق می چرخد!!
جماعت اوباش نیز حلقه وار دور تا دور اتاق نشسته و کف می زنند. زن مزبور، در حال رقص گه گاه به آن عالم ربانی نزدیک شده و در حالی که جسارتی به آن بزرگوار نیز می نماید، این شعر را خطاب به ایشان خوانده و مکرر می گوید:
در کوی نیک نامان ما را گذر ندادند
گر تو نمی پسندی تغییر ده قضا را!!!!!
پس از دقایقی که آن گروه گمراه غرق شعف و شادی و سرگرمی خود بودند و ایشان سر به زیر افکنده بودند، ناگهان سر بلند کردند و خطاب به آنان می فرماید:
تغییر دادم………
به محض آن که این دو کلمه از دهان عالم سالک خارج می شود، آن جماعت به سجده می افتند و از رفتار و کردار خود عذرخواهی نموده و بر دست و پای آن ولی الهی بوسه می زنند و ایشان نیز حکم توبه بر آنان جاری می نماید.
در ارتباط با این حادثه خود آن بزرگوار فرمودند:
در یک لحظه قلب آنان را از تصرف شیطان به سوی خداوند بازگرداندم…..
.
حدیث_روز
#امام_على_عليه_السّلام
الكَذّابُ و المَيّتُ سَواءٌ؛ فإنّ فَضيلَةَ الحَيِّ علَى المَيّتِ الثِّقَةُ بهِ، فإذا لَم يُوثَقْ بكَلامِهِ بَطَلَت حَياتُهُ
دروغگو و مرده يكسانند ،
زيرا برترى زنده بر مرده به اعتماد بر اوست .
پس اگر به سخن او اعتمادى نشود ، زنده نيست.
.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
استندآپ کمدی داشتیم وقتی استندآپ کمدی مد نبود😂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌹🍃
چیزی که قدرش را نمیدونیم😢
در ژاپن، مهد پیشرفت، برای داشتن یک خانواده گرم باید افرادی را کرایه کنی😳
چیزی که ما داریمش و گاهی قدرشو نمیدونیم😔
#خانواده رکن اصلی پیوستگی جامعه
🍃🌹ـــــــــــــــــــــــــ