eitaa logo
♡مشڪےبہ‌رنگ‌حجاب♡
517 دنبال‌کننده
6هزار عکس
364 ویدیو
443 فایل
دوستان پیام سنجاق شده رو بخونید و وارد کانال جدید بشید تا با قدرت دوباره شروع کنیم عذر بخاطر کمکاری این چند وقت اما درس میشع️
مشاهده در ایتا
دانلود
سعی کرد دست از لعنت کردن برداره و هرچه زودتر فضا رو عوض کنه برای همین گفت: -خوب خانم، خوش گذشت خونه مامان؟ فاطمه که تازه متوجه نگاه سهیل شد، دست از سرکشی برداشت، چادر و روسریش رو درآورد و روی مبل نشست و گفت:-جای شما خالی... سهیل بلند شد و چادر و روسری رو از دست همسرش گرفت و در حالی که توی کمد آویزونشون میکرد گفت: -جام خالی بود که هر روز زنگ میزدی حالمو میپرسیدی شیطون؟ -حداقل خوشحال بودم که جای من پیش تو خالی نیست... کنایه فاطمه صاف نشست توی دل سهیل... واقعا جای خالی فاطمه کجا و سرگرمی چند ساعته با یک سری دختر سبک سر کجا.... انجام یک عادت خیلی خیلی زشت کجا و دلتنگی برای آرامش خونه فاطمه کجا... به روی خودش نیاورد، نمی تونست به روی خودش بیاره، نمیتونست حرف دلش رو به کسی بزنه که نمی تونه این چیزها رو درک کنه، نمیتونه بفهمه فاصله عشق و ه و س زمین تا آسمونه، میدونست برای فاطمه عشق و ه و س یکیه، اما برای خودش.... اومد روی دسته مبلی که فاطمه نشسته بود نشست و رو به علی گفت: بابا جان، خوش گذشت؟ ریحانه پیش دستی کرد و گفت: آله بابا جون، خیـــــــــــــــلی، مامانی حال نداشت اما ما یک عالمه بازی کردیم علی که از پا برهنه پریدن ریحانه توی حرفش عصبانی بود گفت: بابا از من پرسید، تو چرا جواب میدی؟ -نه خیر، بابا از من پرسید -بهت میگم از من پرسید -نه، نه، نه .... دعوا داشت بالا میگرفت و سهیل هم میخندید، فاطمه گفت: ریحانه جون، دختر گلم، بابا از علی پرسید، اما بعدش می خواست از تو هم بپرسه، نباید میپریدی وسط حرف داداشی. بیا بغلم... دارد... 📝نویسنده:مشکات j๑ïท➺°.•@Sarall