#رمان_قبله_من
#قسمت_9
🌸🍃🌸🍃🌸
شالم را پشت گوشم مے دهم و دستم را براے سمند زرد رنگ دراز مے ڪنم : مستقیم!!
ماشین چندمتر جلوتر مے ایستد و من باقدمهاے بلند سمتش مے روم.درش را باز مے ڪنم و عقب ڪنار یڪ سرباز مے نشینم. در را مے بندم و پنجره را پایین مے دهم. گرماے نفرت انگیز تابستان پوست صورتم را خراش مے دهد. سرجایم ڪمے جابه جا مے شوم و بھ پشتی صندلے ڪاملا تڪیھ مے دهم. نگاهم به چهره ے سرباز مے افتد. از گونھ هاے سرخ و پوست گندمے اش مے توان فهمید ڪھ اهل روستاست. پسرڪ خودش را جمع مے ڪند تا مبادا بازو یا ڪتفش بھ من بخورد. بے اراده از این حرڪت خوشم مے آید. نمیدانم براے ڪارش چھ دلیلے را تجسم ڪنم!" حیا؟...ذات؟غریزه؟..گناه؟.شاید هم بے اراده این ڪار را ڪرده!"
نگاهم را سمت خیابان مے گردانم. اگر از ڪار پسرڪ خوشم آمده،پس چرا از حجاب فرار مے ڪنم؟
چند لحظھ مڪث مے ڪنم و خودم جواب مے دهم: خب معلومھ. این برخورد ڪلا باپوشش فرق داره.آدم میتونھ چادر نپوشھ ولے بھ مرد غریبھ هم نزدیڪ نشھ.بیخیال اصلا.
شانھ بالا مےاندازم و بازبان لبهایم را تر مےڪنم. طعم توت فرنگے رژ لبم در دهانم احساس خوشایندے را بھ مزاجم مے دهد. امروز اولین جلسه ے آموزش گیتارم خواهد بود.با تجسم چهره ے پدرم استرس و اضطراب بھ جانم مے افتد. زیپ ڪوچڪ ڪیفم راباز میڪنم و یڪ آدامس تریدنت ازجعبه اش بیرون مے آورم و در دهانم مے گذارم. خنڪے طعم نعنا در فضاے دهانم مےپیچد و استرسم را ڪمتر مے ڪند. بعداز پنج دقیقھ باصداے آرام، راننده را مخاطب قرار مے دهم ڪه: همین جا پیاده مےشم. و اسکناس پنح تومنے را دستش مےدهم. ازماشین پیاده مےشوم و به اطرافم نگاه مےڪنم.
_ مهسا گفت همینجا پیاده شو.تقاطع چهارراه... یھ...یھ..تابلو...امم...
چانھ ام را مےخارانم و چشمانم را تنگ میڪنم
_ خداروشڪر ڪورم شدم!
دست به ڪمر وسط پیاده رو مے ایستم و دقیق تر نگاه مےکنم
_ الهے بمیرے با این آدرس دادنت!
به پشت سرم نگاه مےڪنم. مردے ڪه روے شانه اش ڪیف گیتار آویز شده، به طرف خیابان مے رود، سمتش مے روم و صدایش مے زنم: ببخشید آقا!
صورتش را به سمت من بر مے گرداند و مے ایستد، لبخند نیمه اے مے زنم و مے پرسم: میدونید این اطراف آموزشگاه گیتار ڪجاس؟
به ڪیفش اشاره مےڪنم و ادامه مے دهم: بخاطر ڪیفتون گفتم، شاید بدونید!
لبخند ڪجے مےزند و جواب مے دهد: بله! منم همونجا میرم، میتونیم باهم بریم!
تشڪر میڪنم و باهم از خیابان عبور مےڪنیم.
🌸🍃🌸🍃🌸
💟 نویسنــــــده:
#میم_سادات_هاشمی
🌸🍃|@Sarall
#رمان_قبله_من
#قسمت_10
🌸🍃🌸🍃🌸
عینڪ پلیس روے چهره ے هفت و استخوانے اش خیلے جذاب است.پیراهن مردانھ ے سورمھ اے و شلوار ڪتان مشڪے اش خبر از خوش سلیقھ بودنش مے دهد.
زیر چشمے نگاه و باهر قدمش حرڪت مےڪنم.آستین هایش را بالا زده و دستهایش را درجیب هاے شلوارش فرو برده.بھ ساعت صفحه گرد و براقش خیره مے شوم، صدایے درذهنم مے پیچد: ینے میشھ هم ڪلاسیم باشه؟
به خودم مےآیم و لب پایینم را مے گزم
_ اے خاڪ تو سر ندید پدیدت! بدبخت!
درخیابان غربے چهارراه مے پیچد و بعداز بیست قدم مقابل در یڪ ساختمان بزرگ مے ایستد. بدون آنڪھ نگاهم ڪند مےگوید: بفرمایید اینجاست.
_ ممنون!
داخل مے روم و به پشت سرم نگاه میڪنم
_ ینے اون اینجا نمیاد؟
مهسا یڪ تڪه شڪلات تلخ دردهانش مے گذارد و ڪمے هم به من تعارف مے ڪند. لبخند مے زنم
_ نه ممنون! تلخ دوست ندارم!
همھ منتظر آمدن استاد سرجایمان نشسته ایم. بعد ازچند دقیقه چند تقھ به در مے خورد و همان مردے ڪھ درخیابان مرا راهنمایے ڪرد ، وارد ڪلاس می شود. بدون عینڪ دودے یڪ چهره ے معمولے دارد. باسر بھ همه سلام مے ڪند و روے صندلے اش مےنشیند. یاد فڪر ڪودڪانه ام درخیابان مےافتم.
_ همڪلاسے؟هه.استادمونن!
گیتارش را از داخل ڪیفش بیرون مے آورد و خودش را معرفے مےڪند
_ رستمے هستم.استاد فعلے شما.البته میتونید محمد هم صدام ڪنید، مثل اینڪھ قراره درهفته سھ جلسه در خدمتتون باشم.
نگاهے ڪلے به جمع میندازد و میگوید: بنظر میرسه خیلے هم ازلحاظ سنے باشما اختلاف ندارم.
حرفش ڪه تمام مے شود. یڪے یڪے اسم و سن هنرجوها را میپرسد و یادداشت مے ڪند. به من ڪھ مے رسد لبخند عمیق و معنے دارے مے زند و میپرسد: و اسم شما؟
ازنگاه مستقیم و نافذش فرار مے ڪنم، به زمین خیره مے شوم و جواب مے دهم: محیا...محیا ایران منش هستم، هجده سالمھ.
یڪ تا از ابروهاے مشڪے و خوش فرمش را بالا مے دهد و میگوید: و ڪوچیڪ ترین عضو این ڪلاس.خیلی خوبھ.
نمیدانم چرا لحن صحبتش را دوست ندارم. باهمھ گرم مے گیرد و براے همه نیشش را باز مے ڪند.
میان دختران هنرجو، من ساده ترین تیپ را داشتم. درارتباط با آقاے رستمی ازهمان اول راحت بودند و حتے چند نفر آخر ڪلاس براے خداحافظے به او دست دادند! ڪمے احساس خفگے مے ڪردم.
🌸🍃🌸🍃🌸
💟 نویسنــــــده:
#میم_سادات_هاشمی
🌸🍃|@Sarall
بستنی ماه تولدت کدومه؟؟؟😋
فروردینیها: بستنی شاتوت؛ جذابن و بانشاط😎
اردیبهشتی ها: بستنی نسکافه؛ ارام و ارامبخش☕️
خردادی ها: بستنی انار؛ پرفایده، زیبا، پرهیجان❤️
تیرماهی ها: بستنی طالبی؛ پرطرفدار، خوش تیپ، دلربا🍈
مردادی ها: بستنی کاپوچینو؛ گرم، خوش مشرب، شیک🍺
شهریوری ها: بستنی پسته؛ شادن، خاصن، خاص پسندن🤣
مهرماهی ها: بستنی موزی؛ شیرین، دوست داشتنی ناب🍌
ابانی ها: بستنی انبه؛ دل پاک، فعال، دست نیافتني🌻
اذری ها: بستنی توت فرنگی؛ ملس، خوشگل، باوفا🍓
دی ماهی ها: بستنی گردویی؛ با ابهت، پرانرژی، پرخاصیت🤩
بهمنی ها: بستنی بلوبری؛ زلال، نایاب، بی همتا❄️
اسفندی ها: بستنی وانیلی؛ پاک، ساده، همه پسند🍦
@Sarall
سلام علیکم 🌷 احوالاتتون چطوره؟ ❤️انشاالله که سالم و سلامت باشین 🎀😉
یه ختم صلوات دیگه داریم دوستان✌️ واقعا مارو ببخشید اگه شما خسته میشید ما توی این اوضاع بحرانی کشورمون میخوایم یه خدمتی کرده باشیم و فقط برای دوباره به روال برگشتن اوضاع همین کارا از دستمون بر میاد☺️😍❤️😘🙃این ختم تا نیمه شعبان وقت داره 🌷🌷ما واقعا از همراهی شما سپاسگزاریم😌😌😚😚😇 پس همراهی کنین لطفا دوستان❤️❤️ 🙏🙏🙏😉😘❤️
@sahebazaman_313
عاشقاݧ وقٺ نماز اسٺ...
اذاݧ میگویند..♥️🙃
حی علی الصلاة🍃🌿
الٺماس دعاے فرج😇🌱
.
"خاطراتطنزجبهہ"🙊😂
یڪبار سعید خیلے از بچہها کار کشید...
#فرمانده دستہ بود
شب برایش جشن پتو گرفتند...
حسابے کتکش زدند😂
من هم کہ دیدم نمےتوانم نجاتش
دهم، خودم هم زیر پتو رفتم تا
شاید کمے کمتر کتک بخورد..!
سعید هم نامردی نڪرد، بہ تلافے
آن جشن پتو ، نیمساعت قبل از وقت #نماز صبح، #اذان گفت...😱
همہ بیدار شدند نماز خواندند!!!
بعد از اذان فرمانده گروهان دید همہ
بچہها خوابند... بیدارشان ڪرد وَ گفت:
اذان گفتند : چرا خوابیدید!؟
گفتند : ما #نماز خواندیم..!✋🏻
گفت: الآن اذان گفتند، چطور نماز خواندید!؟
گفتند : سعید شاهدی اذان گفت!
سعید هم گفت من برایِ #نماز شب اذان گفتم نہ نماز صبح..!😂
#شهیدسعیدشاهدی
#شادیروحشانصلوات🍃
•| #خنده_حلال😂
┅═══✼❤️✼═══┅┄
@Sarall
┅═══✼❤️✼═══┅
سلام دوستان عزیز
یه اتفاق خیلی بد داره میوفته 😑😑
متاسفانه بعضی از مسئولین میخوان ایتا رو ببندن ومردمو مجبور کنن که برن دنبال اینستا و تلگرامو برنامه های خارجی واین کار یعنی(شکست برنامه ایرانی) ❌❌
پس باید دست به دست هم بدیم و نزاریم این اتفاق بیفته 😏
نباید بزاریم شخصیت خودمون و کشورمون زیر سوال بره🙂🙂
کاری که باید انجام بدیم اینه👇👇👇
❌لطفا اگر ایتا جواب نداد حذفش نکنید❌
شاید خیلیاتون بگین حرف چرت نزن ولی اینو بدونین سالانه با توجه به تعداد کسانی که اینستا و تلگرام و برنامه های خارجی دارن یک عالمه پول مفت تو جیب آمریکا میره پس...
❌معروف بودن برنامه به خوب بودن اون برنامه ربطی نداره❌
گول نخورید....همه جا پخش کنید
مواظب کانالاتون باشید دارن
بچه ها اینو حتما بخونید و برای همه بفرستید👆
بجای لف حمایت کنید تا ایتا و ممبر هارو برگردونیم
پس حمایت میکنیم
لطفا لفت ندین😊