eitaa logo
🇱🇧🇵🇸"کانال کمیل"
2.9هزار دنبال‌کننده
7.5هزار عکس
2هزار ویدیو
205 فایل
شهیدان راه درست روانتخاب کردند خدا هم برایِ رسیدن به مقصداونا رو انتخاب کرد:))✨ . "اومدیم تا درکناره هم مبارزه به سبک شهدا رو یادبگیریم:(( . در صف لشکر علی منتظر اشاره ایم منتظر فدا شدن در حرم سه ساله ایم((❤️‍🩹 پشت خاکریز: @Sarbazharm
مشاهده در ایتا
دانلود
🇱🇧🇵🇸"کانال کمیل"
「💦💙」 • . گویـے خُدا لبخندشان را برایِ شھادت گلچین کرده🌱'(: راز آن لبخند چیست؟! آیا صاحب تمام لبخندها مثل شما کوچ مـےکنند؟!💔 |
وصیت نامه ما‌که‌رفتیم... ولی‌|سیدعلی|را‌دریابید🌱❤️ @sarbazeharamm کانال‌کمیل | 💔🕊
می‌گفت: + اگه با دوست پسرم/دخترم کات کنم ناراحت می‌شه، دلش می‌شکنه❗️ چیکار‌کنم.. بذاریدبریم‌سراغ‌نظر‌بزرگان‌راجع‌بهش. اصلا ببینیم امام‌حسین'♥️'‌مون ‌در‌این‌باره، ‌چی‌‌امر‌می‌کنن . . هوم؟! امام‌حسین‌'؏': «هیچ‌وقت خوشنودی آدم‌ها رو به خوشنودی خــدا ترجیح نده»... نذار ابلیس با جمله‌ی 'دلش میشکنه و گناه داره' تو مرداب کثیفــِ‌ گناه نگهت داره❕ یادت‌باشه‌رفیق ‌خوشایندِ خـدا مهم تره؛ دل امام زمان مهم تره . . . !(:🌱
خدایا .... در‌شهادت‌چہ‌لذتی‌است کہ‌مخلصان‌توبہ‌دنبال‌آن اشک‌شوق‌می‌ریزند💔:)! @sarbazeharamm کانال‌کمیل | 💔🕊
8.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دلم میخواد بیام بشینم وسط حرمت؛ نقاب قوی بودنمو در بیارم، و برات تعریف کنم که: این روزا چقدر سخت میگذره حسین ... (:🍃🖤
💙 💍💙 💙💍💙 💍💙💍💙💍 💙💍💙💍💙💍💙 💍💙💍💙💍💙💍💙💍 بس‌ـم‌ربّ‌الزهـرا﴿ﷺ﴾ عیدیِ ما را تو بده در دمشق، کُشته شدن در ره زینب به عشق! - -- --- ----‹آغ‌ـاز‌👇🏻⁩›---- --- -- - یعنی اون کار خودش رو کرده بود، چه شما حرم میرفتید چه نمیرفتید دستور کشتن همسرتون رو داده بود و ...« و دیگر نتوانست حرفش را ادامه دهد که سفیدی چشمانش از عصبانیت سرخ شد و گونه هایش از خجالت گل انداخت. از تصور بلایی که دیشب میشد به سرم بیاید و به حرمت حرم حضرت سکینه خدا نجاتم داده بود، قلبم به قفسه سینه می- کوبید و دل مصطفی هم برای محافظت از این امانت به لرزه افتاده بود که با لحن گرمش التماسم میکرد :»خواهرم! قسمتون میدم از این خونه بیرون نرید! الان اون حرومزاده زخمیه، تا زهرش رو نپاشه آروم نمیگیره!« شدت گریه نفسم را بریده بود و مادرش میخواست کمکم کند تا دراز بکشم که پهلویم در هم رفت و دیگر از درد جیغ زدم. مصطفی حیرت زده نگاهم میکرد و تنها خودم میدانستم بسمه با چه قدرتی به پهلویم ضربه زده که با همه جدایی چندساله ام از هیئت، دلم تا روضه در و دیوار پر کشید. میان بستر از درد به خودم میپیچیدم و پس از سالها حضرت زهرا را صدا میزدم تا ساعتی بعد در بیمارستان که مشخص شد دنده ای از پهلویم ترک خورده است. نمیخواست از خانه خارج شوم و حضورم در این بیمارستان کارش را سخت تر کرده بود که مقابل در اتاق رژه میرفت مبادا کسی نزدیکم شود. صورت خونی و گلوی پاره سعد یک لحظه از برابر چشمانم کنار نمیرفت، در تمام این مدت از حضورش متنفر بودم و باز دیدن جنازه اش دلم را زیر و رو کرده بود که روی تخت بیمارستان از درد و وحشت آن عکس، غریبانه گریه می کردم. نویسنده✍🏻 : "فاطمه ولی نژاد💙" 💙 💍💙 💙💍💙 💍💙💍💙💍 💙💍💙💍💙💍💙 💍💙💍💙💍💙💍💙💍
💙 💍💙 💙💍💙 💍💙💍💙💍 💙💍💙💍💙💍💙 💍💙💍💙💍💙💍💙💍 بس‌ـم‌ربّ‌الزهـرا﴿ﷺ﴾ عیدیِ ما را تو بده در دمشق، کُشته شدن در ره زینب به عشق! - -- --- ----‹آغ‌ـاز‌👇🏻⁩›---- --- -- - از همان مقابل در اتاق، اشک هایم طاقتش را تمام کرده بود که کنار تختم آمد و از تمام حرف دلش تنها یک جمله گفت :»مسکّن اثر کنه، میبرمتون خونه!« می- دانستم از حضور من در بیمارستان جان به لب شده و میترسید کسی سراغم بیاید که کنار تختم ایستاده و باز یک چشمش به در اتاق بود تا کسی داخل نشود. از تنهایی این اتاق و خلوت با این زن نامحرم خجالت میکشید که به سمت در برگشت، دوباره به طرفم چرخید و با صدایی آهسته عذرخواست :»مادرم زانو درد داره، وگرنه حتماً میومد پیشتون!« و دل من پیش جسد سعد جا مانده بود که با گریه پرسیدم :»باهاش چیکار کردن؟« لحظاتی نگاهم کرد و باورش نمیشد با این همه بیرحمی سعد، دلم برایش بتپد که با لحنی گرفته پاسخ داد :»باید خانواده اش رو پیدا کنن و به اونا تحویلش بدن.« سعد تنها یکبار به من گفته بود خانوادهاش اهل حلب هستند و خواستم بگویم که دلواپس من پیش دستی کرد :»خواهرم! دیگه نباید کسی بدونه شما باهاش ارتباط داشتید. اونا خودشون جسد رو به خانوادهاش تحویل میدن، نه خانوادهاش باید شما رو بشناسن نه کس دیگه ای بفهمه شما همسرش بودید!« و زخم ابوجعده هنوز روی رگ غیرتش مانده بود که با لحنی محکم اتمام حجت کرد :»اونی که به خاطر شما یکی از آدمای خودش رو کشته، دست از سرتون برنمیداره!« و دوباره صدایش پیشم شکست :»التماس- تون میکنم نذارید کسی شما رو بشناسه یا بفهمه همسر کی بودید، یا بدونه شما اونشب تو حرم بودید!« قدمی را که به طرف در رفته بود دوباره به سمتم برگشت نویسنده✍🏻 : "فاطمه ولی نژاد💙" 💙 💍💙 💙💍💙 💍💙💍💙💍 💙💍💙💍💙💍💙 💍💙💍💙💍💙💍💙💍
²پارت تقدیم نگاهتون🌷