eitaa logo
سرباز کوچک(کتاب شهید pdf)
660 دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
4.5هزار ویدیو
407 فایل
کتاب شهدای دفاع مقدس pdf به روی دفتر دلم نوشته بود یک شهید برای خاطر خدا شما ادامه ام دهید! مدیر کانال: @sarbazekoochak1 @alimohammadi213 کانال دیگر ما دانشنامه قرآن کریم @Qoranekarim
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از نصایح
احیاء سنت نبویُّ فدایی ولایت علویُّ ترویج کرامت حسنیُّ تکمیل قیام حسینیُّ تبلیغ فرهنگ رضویُّ منتظرواقعی‌ظهورمهدی(عج) با حمایت از انقلاب خمینیُّ پشتیبان ولایت امام خامنه‌ای این‌یعنی
✅ به آقای خامنه‌ای بگویید دیگر روضه حضرت قاسم (ع) نخوانند فریاد می‌زد: «آقای رییس جمهور! آقای خامنه‌ای! من باید شما را ببینم» حضرت‌آقا پرسیدند: «چی شده؟ کیه این بنده خدا؟» «حاج آقا! یه بچه است, میگه از اردبیل کوبیده اومده اینجا و با شما کار واجب داره». حضرت‌آقا عبایش را که از شانه راستش سر خوره بود درست کرده و می‌فرمایند: «بگو پسرم. چه خواهشی؟» شهید بالازاده می‌گوید: آقا! خواهش می‌کنم به آقایان روحانی و مداحان دستور بدهید که دیگر روضه حضرت قاسم (ع) نخوانند! حضرت‌آقا می‌فرمایند:چرا پسرم؟ 🔸شهید بالازاده به یک باره بغضش ترکیده و سرش را پایین انداخته و با کلماتی بریده بریده می‌گوید: «آقا جان! حضرت قاسم (ع) 13 ساله بود که امام حسین (ع) به او اجازه داد برود در میدان و بجنگد، من هم 13 ساله‌ام ولی فرمانده سپاه اردبیل اجازه نمی‌دهد به جبهه بروم هر چه التماسش می‌کنم, می‌گوید 13 ساله‌ها را نمی‌فرستیم, اگر رفتن 13 ساله‌ها به جنگ بد است، پس این همه روضه حضرت قاسم (ع) را چرا می‌خوانند؟» حضرت آقا دستشان را دوباره روی شانه شهید بالازاده گذاشته و می‌فرمایند: «پسرم! شما مگر درس و مدرسه نداری؟ درس خواندن هم خودش یک جور جهاد است»شهید بالازاده هیچ چیز نمی‌گوید، فقط گریه می‌کند و این بار هق هق ضعیفی هم از گلویش به گوش می‌رسد. 🔸حضرت‌آقا شهید بالازاده را جلو کشیده و در آغوش می‌گیرند و رو به سرتیم محافظانش کرده و می‌فرمایند: «آقای...! یک زحمتی بکش با آقای ملکوتی (امام جمعه وقت تبریز)تماس بگیر بگو فلانی گفت این آقا مرحمت رفیق ما است, هر کاری دارد راه بیاندازید و هر کجا هم خودش خواست ببریدش, بعد هم یک ترتیبی بدهید برایش ماشین بگیرند تا برگردد اردبیل, نتیجه را هم به من بگویید» 🔸حضرت‌آقا خم شده صورت خیس از اشک شهید بالازاده را بوسیده و می‌فرمایند: «ما را دعا کن, پسرم درس و مدرسه را هم فراموش نکن, سلام مرا به پدر و مادر و دوستانت در جبهه برسان» @sarbazekoochak
«شهیدجعفر حجازی» نمونه ی کاملی از اخلاص بود. او می گفت روزی از پله های دبیرستان ابن سینا _ همدان _ که بالا می رفتم لحظه ای تردید مرا فرا گرفت. نمی دانم به خاطر چه بود. گفتم خدایا اگر می گویند قادری و بدون اذن تو هیچ کاری انجام نمی شود، همین الآن نگذار که از این پله ها بالا بروم. در همان موقع بود که پاهایم بر زمین میخکوب شد و توان کوچکترین حرکتی را در خود ندیدم. پس از شهادت او بچه ها دفتر خاطراتش را از کوله پشتی اش بیرون آوردند، در آن نوشته بود: «خدایا مرا مثل علی اصغر امام حسین (ع) بپذیر.» سرانجام در عملیات صاحب الزمان (عج) (اردیبهشت 65 ) ترکشی گلویش را درید و دعایش را مستجاب کرد. منبع: کتاب کرامات شهدا، صفحه:76 @sarbazekoochak
هدایت شده از نصایح
بصيرت حضرت اباالفضل در روز تاسوعا و عاشورا رهبر انقلاب: بصیرت اباالفضل العبّاس کجاست؟همه یاران حسینی، صاحبان بصیرت بودند؛ اما او بصیرت را بیشتر نشان داد. در روز تاسوعا، مثل امروز عصری، وقتی که فرصتی پیدا شد که او خود را از این بلا نجات دهد؛ یعنی آمدند به او پیشنهاد تسلیم و امان نامه کردند و گفتند ما تو را امان میدهیم؛ چنان بر خورد جوانمردانه ای کرد که دشمن را پشیمان نمود. گفت: من از حسین جدا شوم!؟ وای بر شما! اف بر شما و امان‌نامه شما! نمونه دیگرِ بصیرت او این بود که به سه نفر از برادرانش هم که با او بودند، دستور داد که قبل از او به میدان بروند و مجاهدت کنند؛ تا این که به شهادت رسیدند. میدانید که آنها چهار برادر از یک مادر بودند: اباالفضل العبّاس - برادر بزرگتر - جعفر، عبداللَّه و عثمان. انسان برادرانش را در مقابل چشم خود برای حسین بن علی قربانی کند؛ به فکر مادر داغدارش هم نباشد که بگوید یکی از برادران برود تا این که مادرم دلخوش باشد؛ به فکر سرپرستی فرزندان صغیر خودش هم نباشد که در مدینه هستند؛ این همان بصیرت است
هدایت شده از نصایح
️ مقام معظم رهبری: «ارزش اباالفضل العباس به جهاد و فداکارى و اخلاص و معرفت او به امام زمانش است. ارزش اباالفضل، ارزش حبیب‌بن‌مظاهر، ارزش جُون در اینهاست، نه در قد رشیدش یا بازوی پیچیده‌اش. قد رشید که خیلی در دنیا هست؛ ورزشکارهای زیبایی اندام که خیلی هستند؛ اینها که در معیار معنوی ارزش نیست. گاهی روی این تعبیرها تکیه هم میشود! حالا یک وقت شاعری در یک قصیده‌ی سی، چهل بیتی اشاره‌یی هم به جمال حضرت اباالفضل میکند؛ آن یک حرفی است؛ ما نباید خیلی خشکی به خرج دهیم و سختگیری کنیم؛ اما این‌که ما همه‌اش بیاییم روی ابروی کمانی و بینی قلمی و چشم خمار این بزرگواران تکیه کنیم، این‌که مدح نشد؛ در مواردی ضرر هم دارد؛ در فضاهایی این کار خوب نیست.» (۸۴/۵/۵)
هدایت شده از نصایح
ذکر أحلی من العسل در وصف جان دادن برای حسین تنها بر زبان هایی جاری می شود که دلبستگی های دنیا را به شوق پر زدن در هوای عشق، وداع گفته باشند؛ لبیک گفتن در روز واقعه محتاج دل کندن از پستی های زمینی و دل نهادن در گرو حیاتی جاودانه و حسینی است.
امام خمینی (ره) : ما مظلومیت خویش و ستم متجاوزان را در جنگ ثابت نموده‌ایم، ما در جنگ پرده از چهره تزویر جهان‌خواران کنار زده‌ایم. @sarbazekoochak 
⚫⚫️ حادثه تلخ تروریستی در اهواز را به همه مردم ایران و خانواده های این شهیدان تسلیت عرض می کنیم و برای مجروحین، شفا و سلامتی آرزو می کنیم .⚫️⚫️ @sarbazekoochak
🌷هفته دفاع مقدس گرامی باد🌷 🔹مگر بی خیال می شد؟ بچه ها همه توی سوله خوابیده بودند، ولی مصطفی ولم نمی کرد. از اول اردو بهم گیر داده بود که «الان وظیفه ما چیه؟ چطوری می شه فضای جنگ رو توی زندگی الانمون بیاریم؟ الان هم مثل اون موقع زندگی کنیم؟ اون موقع ها شما چکار می کردید؟ حال و هوای بچه رزمنده ها چی بود؟ بچه ها چیکار می کردن تا شهید بشن؟» دوست داشت فضای الان را با فضای جنگ شبیه سازی کند. آمده بودیم اردوی جنوب. 🔹آنجا دیگر منبر ما بچه های جنگ بود. خوابم گرفته بود. گفتم:«ولم کن مصطفی،الان خوابم میاد، بریم بخوابیم فردا می شینیم برای آینده فکر می کنیم.» فکر کردم فردا که بیاید یادش می رود. ولی دوباره فردا همان سؤالها بود و همان گیر دادن ها. دغدغه بود انگار برایش. می گفت:«حاجی تو که شهید نشدی، لااقل دعا کن ما شهید شیم!» فکه که رفتیم، یک گوشه نشستیم. مصطفی گفت: «حاجی یه کم از اون روزها برام تعریف کن.» حرفهایم که تمام شد، تنهایی رفت یک گوشه. چفیه را انداخت روی سرش و رفت توی فکر. @sarbazekoochak