eitaa logo
سرباز کوچک(کتاب شهید pdf)
662 دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
4.4هزار ویدیو
407 فایل
کتاب شهدای دفاع مقدس pdf به روی دفتر دلم نوشته بود یک شهید برای خاطر خدا شما ادامه ام دهید! مدیر کانال: @sarbazekoochak1 @alimohammadi213 کانال دیگر ما دانشنامه قرآن کریم @Qoranekarim سرباز کوچک در اینستاگرام Instagram.com/sarbazekoochak110
مشاهده در ایتا
دانلود
💠یک سوال از ایشان پرسیدم. سوال جالبی هم بود. نگاهی کرد و گفت: من فکر کنم. بعدها متوجه شدم ایشان دو هفته روی این سوال وقت گذاشته‌اند. بعدا که مرا دید گفت جواب رو داد. من آن روز رضایت ایشان را دیدم. واقعا افتخار می کردم که من این سوال را از دکتر شهریاری پرسیده‌ام. می شد دکتر مثل بعضی دیگر سوالی که جوابش را نمی داند بپیچاند. ولی گفت: من باید فکر کنم و رفت فکر کرد.💠 📚کتاب شهید علم، جلد اول، ص38 @sarbazekoochak
💠در مراسم صبحگاه به طور مستمر شرکت می کرد. یک روز گفتیم که ضرورت ندارد شما در مراسم حضور داشته باشید. در کمال جدیت گفت: « اگر بخشنامه ای نوشتیم و ابلاغ کردیم، باید برای همه یکسان اجرا شود. اگر برای دیگران است، برای من هم هست. اگر قانون صبحگاه خوب است، برای همه خوب است و اگر بد است، برای همه بد. اگر امروز من در صبحگاه حاضر شده ام، انگار پای نامه را امضا کرده ام. »💠 📚کتاب هاله‌ای از نور، ص121 @sarbazekoochak
💠قبل از عملیات ثامن الائمه (ع) بود. بعد از بحث هایی که در شورای عالی دفاع صورت گرفت، کلاهدوز و شهید نامجو مأمور شدند تا سریعاً در منطقه حضور یابند و علت کندی عملیات را جستجو کنند. آنجا وقتی دیده بودند که برادران سپاه و ارتش از مشکلات و کمبودها گله مند هستند و مرتب از نارسایی ها شکایت می کنند، یک دفعه خروشیده و نهیب زده بودند که: « شما توکلتان را از دست داده اید ! این حرفها یعنی چه ؟ از چه می ترسید. طلسم صدام باید شکسته شود ولو این که شهید و زخمی زیاد بدهیم. این طلسم با توکل باید شکسته شود.» نهیب ایشان چنان شوری در میان نیروها ایجاد کرده بود که یک عده حتی استغفار کردند. وقتی هم عملیات با پیروزی و موفقیت به پایان رسید، اهمیت شهامت و قاطعیت او در آن روز هرچه بیشتر مشخص شد.💠 📚کتاب هاله‌ای از نور، ص74 @sarbazekoochak
روحاني شهيد در عمليات طريق القدس در تاريخ 1360/9/14 در منطقه بستان به شهادت رسيد و در روستاي خود به خاك سپرده شد. 👇👇👇👇  @sarbazekoochak
@sarbazekoochak 💠شهيد سيدمهدي اسلامي‌خواه ، احترام و علاقه زيادي براي مادرش قائل بود. هيچ وقت جلوي ايشان پايش را دراز نمي‌كرد و هميشه دو زانو و مؤدب مي‌نشست و صحبت مي‌كرد. ايشان به عنوان طلبه در لشكر 16 زرهي قزوين مشغول تبليغ شد و در عمليات طريق القدس به شهادت رسيد. وقتي پيكر مطهرش را به روستاي «استير» سبزوار آوردند مادرش را براي وداع آخر با فرزندش به غسالخانه بردند. مادر تا چشمش به جسد سيدمهدي در تابوت افتاد با چشمان گريان ودلي شكسته گفت: پسرم تا ياد دارم تو هيچ وقت در مقابل من پايت را دراز نمي‌كردي و تا من نمی نشستم ، نمي‌نشستي! حالا چه شده من آمده‌ام و تو.... با بيان اين جملات همه اقوام و آشنايان مشاهده كردند كه چشمان سيدمهدي براي چند لحظه باز شد و يك قطره اشك از آن‌ها بر گونه‌هايش سرازير شد... 💠 @sarbazekoochak
💠مادر شهید «سیدمهدی اسلامی خواه» پس از شهادت فرزندش، سه بار او را ملاقات کرد، و هر بار تصور می کرد سیدمهدی در قید حیات است.💠 «معصومه اسلامی خواه» خواهر شهید در کتاب «لحظه های آسمانی»(دفتر اول) می گوید: مادرم که از شهادت فرزندش سیدمهدی خیلی اظهار دلتنگی و بی تابی می کرد، یک روز برایم تعریف کرد، یک شب که خیلی از فقدان و هجران پسرم ناراحت بودم، با ناراحتی و غم زیادی که در دلم بود، به خواب رفتم. در خواب سیدمهدی را دیدم و با او از رفتنش گلایه کرده و گفتم، تو از پیش من رفتی و دیگر یادی از من نمی کنی.  مهدی در جوابم گفت: مادر من می توانم به تو سرکشی کنم ولی در انظار مردم نمی شود.  بعد گفت: تو ناراحت نباش، چند روز دیگر به سراغت می آیم، مادرم می گفت: وقتی از خواب بیدار شدم، به فکر فرو رفتم که چه حادثه ای اتفاق خواهد افتاد.  یک روز بعد از ظهر که در منزل تنها و روی پله های جلوی اتاق نشسته بودم، ناگهان چشمم به حیاط منزل افتاد، با کمال تعجب دیدم، سیدمهدی در حالیکه لباس روحانی بر تن دارد و تسبیحی در دستش می چرخاند، با خود چیزی را زمزمه می کند و به سمت من می آید.  جلو آمد و با من صحبت کرد.  به او گفتم: چرا دیر آمدی؟ گفت، حالا که آمده ام و پیش تو هستم.  از شوق به گریه افتادم، با او حرف زدم و درد و دل کردم.  از خود بیخود شدم، وقتی متوجه وضعیت خود شدم، دیدم مهدی نیست، انگار غیب شده بود.  مادرم می گفت، بار دیگر که سیدمهدی را دیدم، در حال خواندن نماز مغرب و عشا بودم، ناگهان احساس کردم، او وارد اتاق شد و جلوی من به نماز ایستاد.  نمازم را مدتی طول دادم که بیشتر او را ببینم، او هم نمازش را طول داد، بعد فکر کردم، نمازم را سریع تر بخوانم تا پس از نماز او را بهتر ببینم.  تا به سجده رفتم، چادرم جلوی صورتم افتاد، بعد از سجده سرم را از روی مهر بلند کردم، دیدم هیچکس جلوی من نیست.  من خودم از مادرم شنیدم که می گفت، سه بار مهدی را مانند زمان حیاتش در منزل دیده و هر بار که او را دیده، اصلا متوجه نبوده که او شهید شده، تازه وقتی مهدی از پیش او می رفت، متوجه این جریان می شد.  @sarbazekoochak
گزیده ای از وصیت نامه @sarbazekoochak به قول علي -عليه‌السلام-: جهاد پوششي محكم از تقوا و پرهيزكاري است و سپر قوي خداوندي به شمار مي‌رود. روشن و آشكار است جامعه‌اي كه در پوشش زره الهي قرار گيرد، از هر گونه آسيب و رنجي مصون خواهد ماند و با نبرد دلاورانة پيكارگران راه حق و دشمنان خويش پيروز خواهد شد. بقا و پايداري يك جامعه نياز مبرمي به فداكاري و از جان گذشتگي دارد. جامعه‌اي كه مردم آن بي‌تفاوت باشند و از حيثيت، شرف و انسانيت خويش دفاع ننمايند، تجاوزگران بر آنها مسلط شده، نكبت و بيچارگي را براي آنان به ارمغان خواهند آورد؛ چنين جامعه‌اي نمي‌تواند شرافتمندانه و سربلند زندگي كند و لباس ذلت، زيبنده‌ترين جامه آنان است. اين مردمي كه به پيكار بر نمي‌خيزند، بايد منتظر بلا و گرفتاري‌هاي پي در پي باشند. نتيجة طبيعي سستي و بي‌توجهي نيز به اين امر مهم گرفتاري‌ها و رنج‌هاي فراوان است. كسي كه از جهاد شانه خالي كرده و براي سالم ماندن، خويش را محفوظ نگهداشته، بايد بداند اين گريز او را به درجات وحشتناكي از پستي و حقارت كشانده، زندگي ننگيني را به او هديه خواهد كرد؛ او ناچار است در دنيايي نفس بكشد كه سراسر فضاي آن پر از تعفن بيداد، ستم و تجاوز است و در سرگرداني و حيراني مي‌‌ماند و راه را نمي‌شناسد و دچار چنان پريشان‌حالي و آشفتگي مي‌گردد كه مرگ، هزاران بار بهتر از چنين زندگي حيرت‌آور ورنج‌زايي است. از اثرات نكبت بار ديگر عدم شركت در جهاد، دور شدن از راه خدا و دور افتادن از راه حق است. خمودگي و خاموشي دامن چنين فردي را مي‌گيرد و از عدل و انصاف جدايش مي‌سازد. @sarbazekoochak
گزیده ای از وصيت نامه «طلبه شهيد: سيد مهدي اسلامي‌خواه» «يا ايها الذين آمنوا هل ادلكم علي تجاره تنجيكم من عذاب اليم.تؤمنون بالله و رسوله و تجاهدون في سبيل الله باموالكم و انفسكم ذالكم خيرٌ لكم ان كنتم تعلمون». (صف/11-12) ***** اي اهل ايمان، آيا شما را به تجارتي سودمند كه از عذاب دردناك الهي نجاتتان بخشد، دلالت كنم؟ آن تجارت اين است كه به خدا و رسول او ايمان آوريد و با مال و جان خود در راه خدا به پيكار برخيزيد، اين كار از هر تجارت، براي شما بهتر است اگر دانا باشيد. سلام ودرود بر آنان كه خالصانة و بدون ريا، در راه الله به قيام عليه استكبار برخاستند و به «اشداء علي الكفار» و «رحماء بينهم» جامه عمل پوشيدند و جان شيرين خود را در راه خدا و جانشينان خدا هديه كردند و سلام بر رهبران توحيدي از آدم تا خاتم و از محمد -صلي‌الله‌عليه‌وآله- تا صاحب الزمان -عجل‌‌الله‌تعالي‌فرجه- و سلام بر نايب و وارث انبياء و امامان، خميني كبير، رهبر جهان اسلام كه روزها چون شير مي‌خروشد و شب‌ها چون جد بزرگوارش، امام سجاد -عليه‌السلام- به دعا و نيايش با خداوند مشغول است. @sarbazekoochak سلام بر ابرمردي كه چون جدش علي -عليه‌السلام- سكوت و دردهاي 25 ساله را در دل دارد و سلام بر شهيدان گلكون‌كفن پاسداران، اين حاميان دودمان حسين -عليه‌السلام- كه مانند او غريبانه مي‌جنگند و بسان او شهيد مي‌شوند و نهال انقلاب را ‌آبياري مي‌كنند. سلام بر برادران روحاني و طلاب مسئول، اين پيامبران عصرما كه به هر سو پيام اين شهيدان را مي‌رسانند. و مردم را از نغمه‌هاي شوم آگاه مي‌كنند. و سلام بر ملت غيور و شهيدپرور ايران و نابودي و ذلت و خواري از آنِ مشركين كفار و منافقين و شيطان بزرگ آمريكاي جهانخوار باد. در گرماگرم پيكار سختي كه ملت به پا خواسته و مسلمان ايران به رهبري قائد اعظم، خميني كبير، عليه استكبار جهاني آغاز نموده است و به هنگامي كه ياران اسلام چون: اباذر، سلمان، مقداد، سميه و پاسداران انقلاب اسلامي و ... همچون سدي محكم در مقابل ياران شيطان بزرگ آمريكا و... ايستاده‌اند، مي‌رود تا طومار اين دجالان را در هم بپيچد؛ از اين روي انسان بر سر دو راهي انتخاب قرار گرفته و يكي از دو راه را بايد انتخاب كند. يا عزت يا ذلت؛ يا حسين يا يزيد؛ يا تسليم را يا شهادت؛ يا بهشت يا دوزخ. به هر حال پيكارگر مسلمان بايد با تمام توان و نيروي خويش به مبارزه با كفر و شرك و استكبار بپردازد و با دشمن متجاوز بستيزد و در نبردي بي‌امان، چون حسين‌ حمله كند و راهي را كه به عزت و بهشت مي‌انجامد، بپيمايد. @sarbazekoochak ملت رزمنده مسلمان ايران بايد بداند که اين راه، راهي نيست كه به روي هر انسان بي‌اراده و سست ايماني گشوده شود؛ بلكه پاكباختگان ايثارگري، چون حسين -عليه‌السلام- و ياران باوفاي او... توان رفتن به اين راه را دارند كه به درجة ارزشمند و والاي دوستي خاص خدا رسيده باشند. اولياءالله كساني‌اند كه از آزمايش‌هاي سخت الهي با موفقيت بيرون آمده، ارزش، اعتبار و ايستادگي خويش را براي رسيدن به درجه بلند دوستي الهي به اثبات رسانده‌اند دراين ميان كسي كه در جهاد به رويش باز شده باشد به دوستي خاص مي‌رسد... @sarbazekoochak
نام: احمد کشوری لقب:شهید کشوری تاریخ تولد:تیر1332 محل تولد:کیاکلا قائم شهر ایران تاریخ شهادت: 15آذر 1359 محل شهادت: تنگه میناب؛ میمک ایران نحوه شهادت: سرنگونی بالگردش بدست میگ عراقی مزار: تهران بهشت زهرا فرماندهی: هوانیروز استان ایلام 👇👇👇 @sarbazekoochak
15 آذرماه مصادف با سالروز شهادت خلبان شهید احمد کشوری و «روز هوانیروز» در سال 1359 است. @sabazekoochak «احمد کشوری» افتخار اسلام و هوانیروز است و به وسیله سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ارتشی نمونه لقب گرفته است. از شجاعت پدرش همین بس که رئیس ژاندارمری در یکی از شهرهای شمال بوده و با سردمداران زر و زور مبارزه می‌کرد و در آخر مجبور به استعفا شد و سپس به کشاورزی پرداخت و از قدرت روحی مادرش چه چیز بالاتر از این که در هنگام دفن پسرش در حالی که عکس او را می‌بوسید و پرچم جمهوری اسلامی را که به دست خودش دوخته بود، بر سر مزار او می‌آویخت و فریاد می‌زد: احسنت، پسرم،‌احسنت پسرم. @sarbazekoochak احمد کشوری در تیرماه 1332 به دنیا آمد. شهید کشوری بعد از اخذ دیپلم برای ورود به دانشگاه آماده می‌شد اما با توجه به هزینه‌های سنگین ورود به دانشگاه و محرومیت مالی‌اش، از رفتن به دانشگاه منصرف شد و در سال 1351 وارد ارتش در قسمت هوانیروز شد ولی همیشه از مسائلی که در آنجا می‌دید و مخالف با شئون عقیدتی‌اش بودند،رنج می‌برد. احمد در معاشرت با استادهای خارجی اعمالی از خود نشان می‌داد که آنها تحت تأثیر قرار می‌گرفتند و در این مورد وقتی از او سئوال می‌شد،می‌گفت که من یک مسلمانم و مسلمان نباید فقط به فکر خود باشد و می‌خواست در آنجا نیز دامنه ارشاد را بگستراند. احمد کشوری به علت هوش و استعدادی که داشت دوره‌های تعلیماتی خلبانی هلیکوپترهای «کبری» و «جت رنجر» را با موفقیت به پایان رساند. شب‌هایی که او با صوت زیبایی که قرآن می‌خواند و پیوندش را با «الله» مستحکم‌تر می‌کرد،فراموش نشدنی هستند. عبادت‌های او بسیار شیرین و موثر بود. وقتی وارد عبادت می‌شد حالی دیگر می‌گرفت. روحیه‌ای متواضع و رئوف داشت و در عین حال در مقابل بی‌عدالتی‌ها سرسختانه می‌ایستاد. علاقه عجیبی به روحانیت داشت و بسیار افسوس می‌خورد که چرا روحانی نیست و می‌گفت ای کاش در لباس روحانیت بودم، در آن صورت می‌توانستم حرف‌هایم را بزنم. احمد کشوری در ارتش با همه محدودیت‌ها، بسیاری از کتاب‌های ممنوعه را در کمد لباسش جاسازی کرده بود و در فراغت، آنها را مطالعه می‌کرد و به دیگران نیز می‌داد تا مطالعه کنند. چندین بار به علت اعمالی که بر علیه رژیم انجام می‌داد مورد بازجویی قرار گرفت. در اوایل به کارش در کرمانشاه شروع به تحقیق درباره فقرای شهر، کرد و در این زمینه برای نشر روحیه انفاق در همکارانش سعی بسیار می‌کرد و بالاخره توانست با همکاری چندین نفر دیگر از ارتشیان «خیر» هوانیروز مخفیانه صندوق اعانه‌ای جهت کمک به مستضعفین تاسیس کند. احمد پیش از پیروزی انقلاب اسلامی و بعد از انقلاب،جان برکف برای اعتلای اسلام مقاومت کرد. در بیشتر تظاهرات شرکت می‌کرد و بسیاری از شب‌ها، بدون آن که لحظه‌ای به خواب برود تا صبح را به چاپ اعلامیه امام می‌گذراند.چه قبل و چه بعد از انقلاب، عقیده‌اش این بود که تنها رهبران راستین امت اسلام،روحانیت در خط امام هستند. در حین تظاهرات چندین بار کتک خورده بود ولی با شوق عجیب از آن یاد می‌کرد و می‌گفت: این «باطومی» که من خوردم چون برای خدا بود چه شیرین است و من شادم از این که می‌توانم قدمی بردارم و این توفیقی است از سوی پروردگارم. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، وقتی حوادث کردستان شروع شد، بابت ناامنی‌های ایجاد شده توسط ضدانقلاب ناراحت بود. شهید فلاحی می‌گفت که من شبی برای انجام مأموریت سختی در کردستان داوطلب خواستم و هنوز سخنانم تمام نشده بود که از جوانی از صف بیرون آمد. دیدم کشوری است. او از همان آغاز چنان از خود کیاست، لیاقت و شجاعت نشان داد که وصف ناکردنی است. یک بار به شدت زخمی شد اما هلیکوپترش را به مقصد رساند. @sarbazekoochak