eitaa logo
مُدافِـعـــــانِ حَــــ ـــریـــم
1.6هزار دنبال‌کننده
7.4هزار عکس
1.6هزار ویدیو
39 فایل
بسم‌الرب‌الشھداوالصدیقین ماهمان‌هایۍهستیمـ ڪہ‌مسیرمان‌اربعین‌ڪرب‌بلاست و‌پایان‌راهمــان #‌شھادت ♥️:) ڪپی‌حلالھ‌رفیق ... فقط‌دعابرای‌ظھوریادت‌نره💚 ''لوگوحذف‌نشھ‌🚫🖇" «تبادل‌شبانه‌بدون‌محدودیت🤩🎉
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نکنه شهید بشم🌹 همون یک لبخند کارخودشو کرد🌹 استاد پناهیان🍃 ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ #ʝѳiɳ ↴ ➣ @sarbazelashkarim
🍀 سخن‌نگاشت| رهبرانقلاب، امروز: [روز درختکاری، مژده‌ی در پیش بودن بهار و یادآور اهمیت پوشش گیاهی است] ... مسئله درخت و حفظ پوشش گیاهی باید جایگاه واقعی خود را در فرهنگ عمومی پیدا کند. دستگاههای مسئول باید جداً در مقابل [قطع درختان با انگیزه احداث ساختمان] و اینگونه کارها بایستند و اجازه انجام آن را ندهند. ۹۷/۱۲/۱۵ 💻 @Khamenei_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 دیدن چهره این مرد آسمانی لذت فوق العاده ای برای #ولایتمداران داره...😍🙂 📌تا می تونید این کلیپو نشر بدید #استاد_پناهیان   ️  ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ #ʝѳiɳ ↴ ➣ @sarbazelashkarim
گل 🌹مهمان امشب ما شهید مدافع حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید مدافع حرم آقا وحید فرهنگی🌹
عاشقانه های آقا وحید وهمسرش💙❤
از ازدواجتان بگویید؛ چه شد که به شهید فرهنگی جواب مثبت دادید؟ در واقع، چون من فرزند آخر خانواده بودم و روحیه‌ای حساس داشتم، خانواده‌ام بسیار در امر ازدواجم سخت‌گیر بودند. اکثر خواستگارها را تلفنی رد می‌کردند، مگر اینکه اصرار زیاد داشتند و پافشاری می‌کردند.❤ آشنایی ما هم به مهرماه سال پیش مربوط می‌شود. همشیره‌ی آقا وحید هم‌دانشگاهی من بودند که شماره منزل ما را از دوستم گرفته و برای امر خیر پیشقدم شدند. مادرم شرایط خواستگار جدید را برایم گفت و وقتی فهمیدم آقا وحید سپاهی هستند، فکر کردم شاید عقایدمان به هم نزدیک باشد وموافقت کردم خانواده‌شان جهت آشنایی تشریف بیاورند.❤ همان جلسه اول آقا وحید هم تشریف آورده بودند و من اصلا انتظارش را نداشتم و آماده نبودم و فکر می‌کردم صرفا جهت آشنایی حضوری آمده‌اند. ولی خانواده‌ها اصرار کردند با هم کمی صحبت کنیم. من اصلا آمادگی صحبت کردن نداشتم ولی از آنجا که معیارهای خودم را برای ازدواج می‌دانستم، قبول کردم.❤ برای من بسیار مهم بود همسر آینده‌ام عفت کلام و عفت نگاه داشته باشد. از آنجا که می‌دانستم روحیه‌ی حساسی دارم، همیشه از خدا می‌خواستم همسر آینده‌ام اینگونه باشد. در همان جلسه‌ی اول هم از معیارهایمان گفتیم و آقا وحید بسیار روی مسئله‌ی حجاب تاکید داشتند که من ترسیدم و نگران شدم که نکند بیش از حد حساس و به اصطلاح غیرتی باشند. برای همین در جلسه‌ی دوم صحبت‌هایمان در این مورد پرسیدم که متوجه شدم نگرانی من بی‌مورد بوده و حساسیت‌های آقا وحید، حساسیت‌های خود بنده هم بوده و مواردی بودند که توفیق رعایت آن‌ها را داشته‌ام. در جلسه‌ی اول هم از شغلشان صحبت
صحبت کرده و گفتند که امکان دارد به ماموریت‌های کاری بروند و از اعزام به سوریه هم گفتند. من هم چون می‌دانستم خانواده‌ام با این موضوع به‌دلیل روحیه‌ی حساس من موافقت نمی‌کنند، به آنان در این مورد چیزی نگفتم.💗 وقتی انسان می‌خواهد به شخصیت ثابتی که در راستای اعتقاداتش است، برسد، بایستی بر سر برخی عقایدش محکم بایستد. خب ما هم تا آن زمان سعی کرده بودیم به اعتقادات و شعارهای خود عمل کنیم. ما می‌خواستیم به نیت اجرای فرامین اسلام و دفاع از اسلام ازدواج کنیم؛ می‌خواستیم زندگی خداپسندانه داشته باشیم و زندگی تشکیل دهیم که خداوند راضی باشد. برای همین من هم سر اعتقاداتم محکم ایستادم و این شرط را قبول کردم.💓 آقا وحید از من درباره‌ی نظرم راجع به شغل همسر آینده‌ام پرسیدند و من تنها شرطی که داشتم این بود که شغلشان رسمی باشد. هرگز از درآمدشان نپرسیدم و حتی وقتی راجع به همین موضوع خواستند حرف بزنند باز من سوال نکردم و این برایشان جالب بود.💙 بعد از صحبت‌های جلسه‌ی اول نظر خانواده‌ام این بود که سن من کم است و فعلا برای ازدواج زود است. اما با اصرارهای خانواده‌ی آقا وحید، بنده از خانواده‌ام خواستم که اجازه دهند یک بار دیگر صحبت کنیم، شاید به مشکلی برخوردیم که دیگر نیازی به اصرار و ادامه نبود. در آخر، بعد از محرم و صفر سال گذشته، قرار شد بیایند و باقی صحبت‌ها را بکنیم. جلسه‌ی دوم من بسیار آماده
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بودم و حتی دو صفحه💌 💌سوال نوشته بودم! جالب‌تر هم این بود که جلسه‌ی اول چندان دقتی به چهره‌شان نکرده بودم و نگران بودم اگر ظاهرشان به دلم ننشست، چگونه جواب رد بدهم!💓 آقا وحید از همان ابتدا روحیه‌ی شوخ‌طبعی داشتند و یادم می‌آید جلسه‌ی دوم خیلی طول کشید و خانواده‌هایمان می‌گفتند چه خبرتان است. ولی آقا وحید با شوخی دل مرا قرص می‌کردند که به آن‌ها توجهی نکنید همه‌ی سوال‌هایتان را بپرسید.💙 خلاصه بعد از جلسه‌ی دوم، تقریبا مطمئن شدیم که انتخابمان درست است. در آن روزها تا عقدمان من بسیار به حضرت زهرا (س) و امام زمان (عج) متوسل می‌شدم و آنقدر آن روزها به آن عزیزان تقرب جسته بودم و آنقدر حس و حال معنوی شیرینی داشتم که همیشه به آقا وحید می‌گفتم: دلم برای آن روزهایم تنگ شده است.خود آقا وحید و حتی مادرشان هم می‌گفتند که بسیار به حضرت زهرا (س) متوسل شده بودند.💓 وقتی می‌گوییم متوسل می‌شدیم شاید بنظر برسد برای سرگرفتن ازدواج متوسل می‌شدیم. ولی اینطور نبود. از خدا خیر و صلاح می‌خواستیم و همه‌ی دعاهایمان این بود که هرطور خداوند صلاح می‌داند همانطور بشود. درست است که اندک محبتی در دلهامان افتاده بود ولی هنوز محکم نشده بود و به تحکیم نیاز داشت. این توسل‌ها به این دلیل بود که زندگی تشکیل دهیم که همدیگر را رشد دهیم، همدیگر را تکمیل کنیم نه اینکه متوقف کنیم. اصلا فکر می‌کردید که همسر شهید شوید؟ از آرزوی شهادتشان چیزی به شما گفته بودند؟ قبل از ازدواج خیر، فقط از سوریه رفتنشان گفته بودند. در طول زندگی مشترکمان هم چون می‌دیدند وقتی چنین بحثی می‌کنند من تحمل ندارم و گریه‌ام می‌گیرد، ادامه نمی‌دادند. البته حتی فکر دوری از ایشان هم برایم سخت بود و هربار که گریه‌ام میگرفت از این بود که تحمل دوری ایشان را ندارم. حتی شاید به شهادت فکر هم نمی‌کردم و همان دوری در حین ماموریت برایم بسیار ناراحت کننده بود. شاید در حین ماموریت بود که توانستم خودم را اندکی با شرایط وفق دهم. با اینکه صحبت از شهادت نمی‌کردند اما می‌دانستم اگر بنا به جدایی باشد، هیچ نوع دیگری از جدایی را تاب نمی‌آورم و فقط اینکه وحیدم شهید شده آرام‌ترم می‌کند. واقعا برای بعضی انسان‌ها مرگ طبیعی حیف است و داغ آن هرگز قابل تحمل نیست. همیشه می‌گفتم ان‌شاءالله در رکاب آقا امام زمان (عج) شهید می‌شوید. حتی اگر برایشان هم شهادت می‌خواستم به این زودی‌ها راضی نبودم و تصورش را نمی‌کردم.
از لحظه‌ی استقبالتان در فرودگاه برایمان بگویید؛ چه شد که روسری مشکی سر نکردید؟ وقتی در ماموریت بودند، خیلی با خودم فکر می‌کردم وقتی آقا وحید برگردند چگونه به استقبالشان بروم و کدام لباسم را بپوشم که آقا وحید دوست دارند. کدام روسری ام را که آقا وحید دوست دارند سر کنم و به استقبالشان بروم. آن روزهم همین حس را داشتم. حس می‌کردم برگشته‌اند و به استقبال آقا وحیدم می‌روم. هنوز هم وقتی اطرافیان صحبت می‌کنند و به صورت عادت و از روی محاوره مثلا می‌گویند وقتی آقا وحید مرد؛ من خیلی عصبانی و ناراحت می‌شوم. می‌گویم وحید نمرده است. آقا وحید شهید شده است. چرا این حرف را می‌زنید. آن روز هم می‌دانستم این استقبال یک استقبال معمولی نیست و من باید عالی به استقبالشان بروم. به رسم خود آقا وحید دسته گلی خریدم که پر از گل‌های رز قرمز رنگ بود و به پیشواز همسرم رفتم. حتی یادم می‌آید به آقا وحید می‌گفتم: وقتی برگردی هرچقدر هم فرودگاه شلوغ باشد، بدون اعتنا به مردم به سجده‌ی شکر می‌افتم و خدا را شکر می‌کنم که دوباره تو را به من رساند. بعد از رسیدنمان به فرودگاه که هنوز آقا وحید را ندیده بودم، و تابوتشان را می‌آوردند، یاد این حرفم افتادم و همانجا سجده‌ی شکر کردم. ولی این بار به‌خاطر عاقبت به‌خیر شدن همسرم سجده‌ی شکر به جا آوردم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نوبتــِ ، ڪہ مےرسد دنیا و روزگار، مےڪشند بہ سخن گفتن از نیازے نیستـــ سرخ نیز، یڪ عالم حـرف دارد ... 🍃🌹🍃🌹 لحظه وداع همسر شهید فرهنگی با همسر عزیزش💔💙
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شادی روح مطهر ودوست داشتنی شهدا معطر کنید لبهاتون رو به ذکر صلوات🌹
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
کتاب #صوتی سلام بر ابراهیم ❤ قسمت #دوازدهم ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ #ʝѳiɳ ↴ ➣ @sarbazelashkarim
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#یا_اباعبدالله_علیہ‌السلام❤️ زندگــے یعنـے : ســلام ساده اے سمٺ شمـا🖐 ایهـاالاربـابــــ مـا را با جـوابــے جـان بـده😍 #سلام_علے_الحسیـن_ع #حضـرٺ_عشـــق #ارباب_خوبـم 🔻ڪٰاݩالـِ مُـدآفِعـــآݩ حـــ ــریــݥ🔺 ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ #ʝѳiɳ ↴ ➣ @sarbazelashkarim
✨ از آیت اللہ بهجت(ره) پرسیدند: در زندگیمان گرہ افتادہ است، یڪ دعاےِ مشڪل گشا بفرمایید. آیت اللہ بهجت(ره) فرمودند: زیاد و با اعتقاد ڪامل، بگویید: 🍃 🌱 | @Sarbazelashkarin
حالا خوبیش اینه که اگه هزار بارم بترکی از غضه ی گناهت و آه بکشی و بگی !! همممه ی اون هزار بار و و میگه آخی... بنده ی تنها و ...🙂💚
✨ وقتی احساس میکنید دیگر نمیتوانید راه را بدانید... که شمارا تابه اینجا رسانده تا انتهای راه نیز ... ❤️ ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ #ʝѳiɳ ↴ ➣ @sarbazelashkarim
✨ حتی تو خود کلمه یه ممــکـن وجود داره!! 🙂👊🏻
. عاقبت حاجـت ما نیز روا خواهد شد خاک ما گوشــ‌ه‌ای از کرببلا خواهـد شد ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ #ʝѳiɳ ↴ ➣ @sarbazelashkarim