eitaa logo
مُدافِـعـــــانِ حَــــ ـــریـــم
1.5هزار دنبال‌کننده
7.4هزار عکس
1.6هزار ویدیو
39 فایل
بسم‌الرب‌الشھداوالصدیقین ماهمان‌هایۍهستیمـ ڪہ‌مسیرمان‌اربعین‌ڪرب‌بلاست و‌پایان‌راهمــان #‌شھادت ♥️:) ڪپی‌حلالھ‌رفیق ... فقط‌دعابرای‌ظھوریادت‌نره💚 ''لوگوحذف‌نشھ‌🚫🖇" «تبادل‌شبانه‌بدون‌محدودیت🤩🎉
مشاهده در ایتا
دانلود
°• یادماݩ بآشد ↴ گناه ڪه‌ڪردیم°•○ آݩ را به حساب جوانی ݩگذاریمـ×°• میشود↷ 🌱°•جوانی ڪرد به عشق مهدے(عج) به شهادت رسید فدای مهدے(عج)•° 🌹 ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ #ʝѳiɳ ↴ ➣ @sarbazelashkarim
✨✨ رفقــا ... ڪاری که برای شــروع بشـه ، ڪمڪ میکنه‌ ڪارش میگیره راهش نشون داده میشه و اهلش جمع میشن ... 🙂 و ڪارهایی که میـخواد شــروع بشه ، از وسط سختـی‌ها شـروع میـشه ... 🎙 ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ #ʝѳiɳ ↴ ➣ @sarbazelashkarim
پسرک فلافل فروش🍃 زندگینامه و خاطرات شهید هادی ذوالفقاری🌹 قسمت دهم0⃣1⃣ ماشین... راوی:یکی از بچه های مسجد🌹 شخصيت هادي براي من بسيار جذاب بود.🍃 رفاقت با او كسي را خسته نميكرد.💓 در ايامي كه با هم در مسجد موسي ابن جعفر 7 فعاليت داشتيم،بهترين روزهاي زندگي ما رقم خورد.يادم هست يك شب جمعه وقتي كار بسيج تمام شد هادي گفت: بچه ها حالش رو داريد بريم زيارت؟🤔گفتيم: كجا؟! وسيله نداريم.هادي گفت: من ميرم ماشين بابام رو مييارم.😉 بعد با هم بريم زيارت شاه عبدالعظيم 7.گفتيم: باشه، ما هستيم.هادي رفت و ما منتظر شديم تا با ماشين پدرش برگردد. بعضي از بچه ها كه هادي را نميشناختند، فكر ميكردند يك ماشين مدل بالا و...چند دقيقه بعد يك پيكان استيشن درب داغون جلوي مسجد ايستاد.فكر كنم تنها جاي سالم اين ماشين موتورش بود كه كار ميكرد و ماشين راه ميرفت😆.نه بدنه داشت، نه صندلي درست و حسابي و... از همه بدتر اينكه برق نداشت. يعني لامپ های ماشين كار نميكرد! رفقا با ديدن ماشين خيلي خنديدند.هركسی ماشين را ميديد ميگفت: اينكه تا سر چهارراه هم نميتونه بره، چه برسه به شهر ري 😂اما با آن شرايط حركت كرديم. بچه ها چندچراغ قوه آورده بودند. ما در طي مسير از نور چراغ قوه استفاده ميكرديم. وقتي هم ميخواستيم راهنما بزنيم، چراغ قوه را بيرون ميگرفتيم و به سمت عقب راهنما ميزديم.😅😂 خلاصه اينكه آن شب خيلي خنديديم.زيارتعجبیی شد و اين خاطره براي مدتها نقل محافل شده بود. بعضي بچه ها شوخي ميكردندو ميگفتند: ميخواهيم براي شب عروسي، ماشين هادي را بگيريم و...😅چند روز بعد هم پدر هادي آن پيكان استيشن را كه براي كار استفاده ميكرد فروخت و يك وانت خريد... ... ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ #ʝѳiɳ ↴ ➣ @sarbazelashkarim
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💚•• 💫 —من میگم محآلـہ😔 +اما من دلخوشم بہ محآلاٺ رضا«ع»💔 ❤️ ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ #ʝѳiɳ ↴ ➣ @sarbazelashkarim
وقت تحویل لباس، خانم مزون‌دار گفت «ببخشید لباس آماده نیست!‌ گل‌هایش را نچسبانده‌ام!» امین گفت «اگر اجازه بدهید من خودم می‌چسبانم!» ‌حدود 8 ساعت آنجا بودیم و تمام گل‌های لباس و دامن را و حتی نگین‌های وسط گل‌ها را خودش با سلیقه چسباند!  #عاشقانه_های_شهدا❤💙 #شهید_امین_ڪریمی
روز آماده شدن حلقه‌های ازدواجمان، گفت «باید کمی منتظر بمانیم تا آماده شود!‌« گفتم «آماده است دیگر منتظر ماندن ندارد!» حلقه‌ها را داده بود تا 2 حرف روی آن حک شودZ&A،اول اسم هردومان روی هر دو حلقه حک شد.. ❤💙
دلنوشته همسر شهید «امین کریمی» در دومین سالگرد ازدواج‌شان:👇 امینم عهدمان را که فراموش نکرده‌ای روز ازدواجمان گفتی که پیمانمان ابدی است و همیشه کنار هم خواهیم ماند. امینم این عهد را تو با من بستی؛ اکنون تمام دلخوشی‌ام عهد و پیمان ابدی با توست. ❤💙
💙❤️ عاشقانه های #شهید_امین_کریمی
فالله خیر حافظا خواندم که برگردی  برگشته ای با حال و روز بهتری از من  من عاشق لبخندهایت بودم و حالا...  با خنده های زخمی‌ات دل می بری از من  عاشق ترینم! من کجا و حضرت زینب؟!  حق داشتی اینقدر راحت بگذری از من... #همسران_مدافعان_حرم #شهید_ڪریمی ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ #ʝѳiɳ ↴ ➣ @sarbazelashkarim
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهدا شرمنده ام ازبس ڪه گفتم شرمنده ام
چی ڪم داشت ڪه رفت؟؟؟ اصلا برا چی عشقشو گذاشتو رفت ؟؟؟ ڪی میتونه به خاطر پول ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟😔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
༻﷽༺ #یا_اباعبدالله🌹 مادَرَٺ🍃 خواسٺ ڪه غیر از تو بہ ڪَسی رو نزنم این هم از مرحمٺِ مـادرِ اربـابِ مـن اسٺ...❤️ #ارباب‌_شدے_ڪه‌_روبہ‌_هرڪس‌_نزنم✋️ #صلے_الله_علیڪ_یا_اباعبدالله #صبحتون_حسینے ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ #ʝѳiɳ ↴ ➣ @sarbazelashkarim
از شهدا پند بگیریم🍃 شماره8⃣1⃣ #شهید_احمد_کشوری ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ #ʝѳiɳ ↴ ➣ @sarbazelashkarim
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
←از اینـڪہ بـہ سمـٺ خــــدا آهسٺہ حرڪٺ مےڪنے، نٺرس از ایـن #بٺرس ڪہ بـراے ترڪ گنـاه هیــچ ڪارے نڪـرده بـاشـے!! حـٺی در حــد #ٺوبـہ... ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ #ʝѳiɳ ↴ ➣ @sarbazelashkarim
🔴 آشنایی با شهید محسن حججی🔴 ⚪ اهالی روستای دورک پشت کوه فریدونشهر در استان چهارمحال و بختیاری ، از محسن خاطرات شیرینی در ذهن دارند و مسجد فاطمه الزهرا (س) این روستا یادگار مجاهدت های او و دوستانش است. ... 🔻برای شادی روح شهدا 🔻 ♦️کپی فقط با مجاز است: ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ #ʝѳiɳ ↴ ➣ @sarbazelashkarim
#پروفایل🌸🍃 بی سر خوب است... ارباب را ملاقات کنی...💔 ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ #ʝѳiɳ ↴ ➣ @sarbazelashkarim
💥كفگير کدخدا به ته ديگ خورده است؛ باور کنید🙏 آیا بلوف های حمله به ایران، باور کردنی است❓ نوشته 📡ما در «جهان پساآمریکایی» زندگی میکنیم. دورانی که آمریکا از بسیاری از رقابت های جهانی جامانده است. در زمانه ای که چین و هند و دیگر کشورها در زمینه هوش مصنوعی، ماهواره،تکنولوژی بلکچین، پول رمزنگاری شده و ...بشدت تلاش میکنند، آمریکا می کوشد تا دور خود دیوار بزرگی بکشد. دیواری که تنها در مرز مکزیک، دههامیلیون دلار برای آن هزینه می شود❗️ 💥 ایالات متحده که توانایی حمله به سوریه را نداشت و در جنگ های نیابتی متعددی در برابر ایران به شدت شکست خورد و حالا ترامپ مجبور است شبانه و بصورت قاچاقی وارد عراق شود! حالا حرف از حمله به ایران می زند. بدنیست ببینیم ماجرای حمله به ایران چقدر واقعی است. 🔹 ژست ایالات متحده در حمله به ایران در حالیست که مسولین این کشور وقتی اسم «حمله به ایران» را می شنوند، با ترس خاصی می گویند قصد حمله به ایران ندارند! مایک پمپئو اخیرا گفته است: «دنبال جنگ با ایران نیستیم اما اگر مصالح امریکا مورد حمله قرار گرفت، به شکل مناسب پاسخ می‌دهیم.» این «به شکل مناسب» خیلی باحال است و ترس از به زبان آوردن «حمله نظامی به ایران» را نشان میدهد. اعزام پرسروصدای ناوگان دریایی نیز نشان داد که آمریکا صرفا دنبال «سروصدا» است تا «ترسوها» را بترساند😴 🔥نماینده ترامپ در امور ایران نیز در گفت‌وگو با سرویس بین‌المللی بی‌بی‌سی، گفت: «آمریکا خواهان هیچ جنگی در خلیج فارس نیست و واشنگتن نمی‌خواهد با ایران درگیر شود! واشنگتن خواستار صلح در کل منطقه است و از درگیر شدن با ایران در خلیج فارس اجتناب می‌کند.» همچنین برایان هوک از تنش در خاورمیانه ابراز نگرانی کرد. ترامپ هم در پاسخ به اعزام 120هزار نیرو به خاورمیانه بشدت خبر را تکذیب کرده و می گوید حمله ای در کار نیست😆 📌 قمپزها و بلوف های آمریکا در حالیست که حملات ناگهانی به قلب های نفتی منطقه می شود. یک تلمبه خانه نفت سعودی توسط یمنی ها منفجر می شود، نفتکش های بندر الفجیره امارات منفجر می شوند و در حالی که توقع می رود آمریکا بشدت ایران را بکوبد، برایان هوک، مسوول امور ایران در وزارت امور خارجه امریکا میگوید هیچ مدرکی برای متهم کردن ایران درباره دست داشتن این کشور در انفجارهای بندر فجیره امارات وجود ندارد😂 این اظهارات برایان هوک نشان می‌دهد که آنها در برنامه‌ریزی خود برای فشار حداکثری بر ایران، هیچ وقت به آشفته‌شدن وضعیت خلیج ‌فارس فکر نکرده‌ بودند❗️ 💦 حالا پایگاه های نظامی آمریکا و ناوگروه دریایی شان در تیررس موشک های ایران است؛ و قلب آمریکا و نیویورک نیز مورد تهدید جدی هستند. در این میان، ترامپ با اطلاع از ناتوانی ابرقدرت سابق در حمله به ایران، ملتمسانه شماره تلفنی را به ایران می دهد و منتظر می نشیند تا ایران با او تماس بگیرد📞 🐔حالا دیگر مرغ آمریکا یک پا ندارد و یکی به نعل و یکی به میخ زدن های این کشور نشان می دهد که قطعی است با این حال اگر آمریکا خربزه ای بخورد پای لرزش هم باید بنشیند و اگر تصمیم ایران به تقابل باشد، بی‌شک فاجعه‌ بی سابقه ای برای آمریکا رخ خواهد داد و کاخ سفید به سرعت تبدیل به حسینیه می شود.👌
📿 هے نگو من گناهکارم منو قبول نمیکنه... روم نمیشه باخدا حرف بزنـم... به قولِ اسـتاد دولابے مالِ بد بیخِ ریشِ صاحب شه...! تـو مخلوقِ خدایے...🍃 •❥• ʝσɨŋ↷ ↳| @sarbazelashkarim|
[•ڪلام_شـہیـد🌷•] من مطمئن هستم چشمۍ ڪہ بہ گناه حرام عادٺ ڪند خیلۍ چیزها رو از دسٺ میده...←چشم گنهڪار لایق نیست‼️‌ •[شـہیـد_محمد_هادے_ذوالفقارے]• ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ #ʝѳiɳ ↴ ➣ @sarbazelashkarim‌
بسم الله الرحمن الرحیم🌸 زندگینامه و خاطرات شهید: حاج فرمانده دلیر لشکر ۱۴ امام حسین(علیه السلام)💚 قسمت دوم2⃣ کتاب زندگی با فرمانده📚 اسم داستان:خدایا! سوختم✅ مرحله دوم عملیات بیت المقدس،حسین ترک موتورم نشست و رفتیم برای سرکشی از خط. بین راه،به یک نفر بر پی ام پی بر خوردیم که آتش گرفته بود و چند نفر هم داشتند رویش خاک میریختند.حسین گفت:《برو ببینیم چه خبره؟》رفتیم سمت نفر بر. هُرم آتش اجازه نمیداد بیشتر از دو متر نزدیک نفر بر شویم،امّا متوجه شدیم یک رزمنده داخل نفربر دارد زنده زنده میسوزد.صحنه دلخراشی بود.همراه بقیه شدیم.گونی سنگر هارا بر می داشتیم و خاکش را روی نفربر میریختیم.رزمنده داخل نفربر،با اینکه داشت میسوخت،داد و فریاد نمیکرد،اما بلند بلند می گفت:《خدایا!الان پاهام داره میسوزه،میخوام اونور ثابت قدمم کنی.خدایا!الان سینه‌م سوخت،این سوزش به سوزش سینه حضرت زهرا نمیرسه😞. خدایا!الان دستام سوخت،میخوام اون دنیا دستام رو طرف تو دراز کنم،نمیخوام دستام گناهکار باشه.خدایا!صورتم داره میسوزه،این سوزش برای امام زمانه،برای ولایته،اولین بار حضرت زهرا این طوری برای ولایت سوخت.》 باورش برای کسی که ندیده باشد سخت است،امام این جمله هارا خیلی مرتب و سلیس فریاد می کرد.آتش که به سرش رسید گفت:《خدایا!دیگه طاقت ندارم،دیگه نمیتونم،دارم تموم میکنم،لااله الا الله! لااله الا الله! خدایا!خودت شاهد باش،خودت شهادت بده،آخ نگفتم.》 به این جا که رسید،سرش با صدای تقّی از هم پاشید و تمام. با شهید شدن او من یکی که دوست داشتم خاک گونی هارا روی سر خودم بریزم،مخصوصا با جملاتی که از زبانش شنیده بودم.بقیه هم،چنین وضعی داشتند.یکی با کف دست به پیشانی اش میزد،دیگری پاهایش شل شد و زانو زده بود،یکی دیگر دست روی چشمانش گذاشته و زار میزد. صحنه ای بود که وصف شدنی نبود... سوختن اورا همه مارا هم سوزاند.اما سوزش حسین با بقیه فرق میکرد.کمی آن طرف تر ،نشسته،دو زانوهایش را بقل کرده بود و های های گریه میکرد و میگفت:خدایا!ما چه جوری جواب اینارو بدیم!رفتم دستم را گذاشتم روی شانه اش و گفتم:حسین آقا،بریم!نگاهی به من کردو گفت:ما فرمانده ایناییم؟!اینا کجا هستن ما کجا!اون دنیا خدا مارو نگه نمیداره بگه جواب اینارو چی میدی؟دوباره گفتم:پاشید بریم.همین طور که نشسته بود،گفت:پاهام داره میلرزه،نای بلند شدن نداره.میخواست زمین را چنگ بزند،نمیدانست برای خودش گریه کند یا برای آن شهید.زیر بقلش را گرفتم و هرطوری بود بلند شد و حرکت کردیم.پشت موتور که نشست،سرش را گذاشت روی شانه من و آنقدر گریه کرد که پیراهن کره ای و حتی زیرپوشم،از اشک چشمانش،خیس شد.بعد از یکی دو ساعت،از همان مسیر برمیگشتیم،که دیدیم :سه چهار نفر دور چیزی نشسته و زیارت عاشورا میخوانند.حسین گفت:چرا اینا دور هم نشسته اند،برو بهشون بگو ازهم جدا بشن،او یک نفر بس نبود! رفتم طرفشان.تا رسیدیم،یکی از آنها بلند شد و گفت:حسین آقا،جمعش کردیما!حسین گفت:چی چی رو جمع کردین!گفت:همه هیکلش شد یه گونی... آن جنازه شهید سوخته را از داخل نفر بر جمع کرده و داخل گونی ریختند و بالای آن زیارت عاشورا میخوانند.حسین نشست و گفت:یه کم از هم فاصله بگیریم،ماهم میشینیم زیارت عاشورا میخوانیم،ایشالله مثل این شهید،معرفت پیدا کنیم. ... ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ #ʝѳiɳ ↴ ➣ @sarbazelashkarim