🔴 دفاع از ولایت 🔴
《از خاطرات شهید رسول خلیلی》
☘🌷تقریبا شانزده ساله بود. ما آن موقع کرج بودیم. اعلام شده بود که رهبر معظم انقلاب میخواهند تشریف بیاورند کرج. مردم هم در حال آماده شدن برای استقبال از ایشان بودند. شهر را چراغانی کرده بودند و شیرینی پخش میکردند و خلاصه مهیا بودند که از ایشان استقبال کنند. آن روز شهید خلیلی در کلاس درس بود که معلمش قبل از اینکه شروع به درس کند، بنا میکند به انتقاد از حکومت و جامعه. میگوید که اصلا حرفهای اینها حساب و کتاب ندارد! آدم نمیداند کدام حرف اینها را باور کند. از یک طرف میگویند اسراف نکنید. از آن طرف شما بروید ببینید در این خیابانها چقدر چراغ روشن کردند! اینها اسراف است و حرام است!
بعد رسول بلند میشود و به اعتراض میگوید آقا اینها اسراف نیست! حرام هم نیست! بلکه حسنه است و ثواب هم دارد! ما تازه با بچهها داریم پول جمع میکنیم که بهخاطر ورود رهبری در مدرسه قربانی بکشیم.
معلمش هم عصبانی میشود و میگوید خلیلی! باز دوباره شما در این مدرسه، روی حرف من حرف زدی؟ این مدرسه یا جای من است یا جای شما! چون مثل اینکه قبلا هم بین اینها راجع به ولایت و این مسائل بحث شده بود.
شهید خلیلی میگوید من باید بروم! چون شما استاد ما هستید و احترامتان واجب است، من از این مدرسه میروم.
بهخاطر دفاع از ولایت، مدرسه را ترک کرد. من بعدازظهر که از سر کار برگشتم، دیدم شهید خلیلی خانه است. از مادرش پرسیدم چرا رسول امروز مدرسه نرفته؟ گفت رفته بود. زود آمده. گفتم چرا؟ گفت با معلمش دعوایش شده. رسول ماجرا را برایم گفت. گفتم بلند شو برویم مدرسه. مدرسه شان در باغستان کرج بود، دبیرستان جابر بن حیان. در مدرسه، سراغ مدیر را گرفتم که با او صحبت کنم. مدیر گفت حاج آقا، این پسر شما چندین بار سر همین مسئله ولایت با معلمش حرفش شده. دو سه بار خود من رفتم آشتیشان دادم. من هم گفتم تقصیر از شماست. شما چرا این معلم را اخراج نمیکنید؟ چرا گزارش نمیکنید؟ گفت چکار کنیم؟
من همانجا یک کاغذ آوردم گفتم همین حالا بهترین فرصت است که برایش گزارش بنویسید! خلاصه همانجا گزارشش را نوشتیم و مدتی بعد هم آن معلم را از آنجا اخراج کردند.
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
🔻وصیت نامه شهید عالیمقام رسول خلیلی
بسم الله الرحمن الرحیم
سوره آل عمران آیه 195
"فَالَّذِينَ هَاجَرُوا وَأُخْرِجُوا مِنْ دِيَارِهِمْ وَأُوذُوا فِي سَبِيلِي وَقَاتَلُوا وَقُتِلُوا لَأُكَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَيِّئَاتِهِمْ وَلَأُدْخِلَنَّهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ ثَوَابًا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَاللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الثَّوَابِ"
آنان که از وطن خود هجرت کردند و از دیار خود بیرون رانده شدند و در راه خدا رنج کشیدند جهاد کردند و کشته شدند، همانجا بدی های آنان را می پوشانیم و آنان را به بهشت هایی که زیر درختان آن نهرهای اب جاری و روان است، داخل می کنیم و این پاداشی است از جانب خدا.
با نام و یاد خداوند رحمان و رحیم و مهربان که در حق بنده حقیر از هیچ چیزی کم نگذاشته است و سلام و دورد به محضر صاحب العصر و الزمان (عج) و روح پاک امام راحل (ره) و رهبر عالم تشیع و اسلام قائدنا آیت الله سید علی خامنه ای (مدظله العالی) و روح پاک تمامی شهدای اسلام به خصوص سیدالشهداء ابا عبدالله الحسین (ع) که جان ها همه فدای آن بزرگوار.
به موجب آیه شریفه "کل نفس ذائقه الموت" تمامی موجودات از چشیدن شربت مرگ ناگزیر بوده و حیات ابدی منحصر به ذات اقدس باری تعالی می باشد.
این دنیا با تمامی زیبایی ها و انسان های خوب و نیکوی آن محل گذر است نه وقوف و ماندن! و تمامی ما باید برویم و راه این است. دیر یا زود فرقی نمی کند؛ اما چه بهتر که زیبا برویم.
پدر و مادر عزیزم که سلام و درود خداوند بر شما باد
از شما کمال قدردانی را دارم که مرا با محبت اهل بیت (ع) و راه ایشان و در کمال صبر و عاشقانه بزرگ کردید و همیشه کمک حال من بوده اید. از شما عذرخواهی می کنم و سرافکنده ام که فرزندی خوب برای شما نبودم و در حق شما آنچنان که باید خوبی نکرده ام. از شما می خواهم که مرا حلال کنید.
در حق این فرزند حقیرتان دعا کرده و از خداوند بخواهید که او را ببخشد و این قربانی را در راه خود بپذیرد. می دانم که شما ناراحت نیستید؛ زیرا هیچ راهی بهتر از این نیست و این را شما به من آموخته اید و این همیشه آروزی دیرینه من بوده که خدا عاقبت مرا با شهادت در راهش ختم به خیر گرداند.
خوش ندارم که این شادمانی را با لباس های سیاه و غمگین ببینم، غم اگر هست برای بی بی جان حضرت زینب (س) باید باشد، اشک و آه و ناله اگر هست برای اربابمان ابا عبدالله الحسین (ع) باید باشد و اگر دلتان گرفته روضه ایشان را بخوانید که منم دلم برای روضه ارباب و خانم جان تنگ است.
اما چه خوشحالی بالاتر از اینکه فدایی راه این بزرگواران شویم. پس غمگین نباشد.
برادر عزیزم
مرا حلال کن و ببخش ، می دانم که در حق تو هم کوتاهی کردم، برایم دعا کن و مرا نیز حلال کن، خدا را سرلوحه کارهای خود قرار بده. از خداوند می خواهم همیشه کمک حال تو برادر عزیزم باشد. دعا برایم یادت نرود.
از فامیل، همبستگان نیز می خواهم که مرا حلال کنند و ببخشند و برایم دعا کنند.
رفقا، دوستان و همکاران و همنشینان عزیرم
که شاید بیشترین اوقات زندگیم را در کنار شما بوده ام، خداوند را شاکرم که در رفاقت هم به من لطف عطا کرده که دوستان و هم نشینانی به خوبی شما دارم تا تکمیل کننده و یاری دهنده من باشید.
شما همگی می دانید من راه خود را انتخاب کردم و این راه را دوست داشته و دارم و خیلی از شماها هم کمک کننده من بودید از تمامی شما عذر می خواهم که رفاقت را در حق شما تمام نکرده و ملتمسانه خواهانم که مرا عفو کنید و حلالم کنید.
مرا ببخشید، برایم بسیار دعا کنید و در روضه های ارباب و مجالس عزاداری اهل بیت (ع) مرا فراموش نکنید.
من خود را در حد و اندازه ای نمی بینم که برای کسی نصیحت و پندی داشته باشم و اگر ما دنبال پند و نصیحت باشیم چه بسیار است. فقط میخواهد چشم بینا و گوش شنوا.
خنک آن روز که پرواز کنم تا بر دوست
به امید سر کویش پر و بالی بزنم
من به خود نامدم اینجا که به خود باز روم
آن که آورد مرا باز برد تا وطنم
مرغ بال ملکوتم نی ام از عالم خاک
چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم
پناه می برم به خداوند مهربان و از او می خواهم که بر من سخت نگیرد.
شب اول قبر دعا برایم را فراموش نکنید رفقا
و من الله التوفیق
العبد الحقیر محمدحسن خلیلی (رسول)
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━
در سپاه کار میکرد اما نمیدانستم چه کاری انجام میدهد هر وقت از او میپرسیدم در سپاه چه کارهای جواب میداد:
« من در سپاه جارو میکشم »
واقعاً باور کرده بودم که او در سپاه مستخدم است.
قرار شد برایش برویم خواستگاری
دختر خانم از شغل ناصر پرسید و سرم را بالا گرفتم و گفتم : پسرم در سپاه مستخدم است.
یک روز چادر سر کردم و به مسجد جامع محلمان رفتم . در حال و هوای خودم بودم که سخنران آمد و شروع کرد درباره جنگ و ... صحبت کردن
نگاهش کردم خیلی شبیه ناصر بود. شک برم داشت.
وقتی از دیگران سؤال کردم ، فهمیدم ناصر یکی از سرداران سپاه است ! من اصلاً از این موضوع اطلاع نداشتم ! »
روایت از #مادر #شهید_ناصر_قاسمی رئیس ستاد لشکر ۳۲ انصار الحسین (ع)
هوای روی تو دارم نمی گذارندم
مگر به کوی تو این ابرها ببارندم
مرا که مست توام این خمار خواهد کشت
نگاه کن که به دست که می سپارندم...
شهید سعید علیزاده🌷
#صبـحتون_شهـدایـی
{ أنـآعَـلىقَـيـدٍالحَـيـٰاةلِحـُبِـكیاالله }
مَنبهعشـقِتـوزنـدهاَمایخـدا
یااللھ...ﷻ
"دلم از کار جهان گرفته است.
آمدهام تا مرا بخواهی.
که دلم بر هیچکس قرار نمیگیرد اِلّا به تو:) "
رب رحمانم...
سلام خوبان صبحتون بخیر😊
📜 #زیارتنامه_شهدایِ_کربلا
بِسْمِ ٱݪلّٰهِ ٱݪرَّحْمٰنِ ٱݪرَّحیٖمِ
🌴اَݪـسَّـلٰامُ عَـلَـیْـڪُـمْ یـٰااَوْلـیٖـٰاءَٱݪلّٰـهِ وَ اَحِـبـٰائَـهـُ
🌴اَݪـسَّـلٰامُ عَـلَـیْـڪُـمْ یـٰااَصْـفـیٖـٰاءَٱݪلّٰـهِ وَ اَوِدّٰائَـهـُ
سلام برشما اى اوليای خدا ودوستانش
سلام برشما اى برگزيدگان خدا ودوستدارانش
🌴اَݪـسَّـلٰامُ عَـلَـیْـڪُـمْ یـٰااَنْـصـٰارَ دیٖـنِ ٱݪلّٰـهِ
🌴اَݪـسَّـلٰامُ عَـلَـیْـڪُـمْ یـٰااَنْـصـٰارَ رَسُـولِ ٱݪلّٰـهِ
سلام برشما اى ياوران دين خدا سلام برشما اى ياران رسول خدا
🌴اَݪـسَّـلٰامُ عَـلَـیْـڪُـمْ یـٰااَنْـصـٰارَ اَمـیٖـرِٱلْـمُـؤمِـنـیٖـنَ
🌴اَݪـسَّـلٰامُ عَـلَـیْـڪُـمْ یـٰااَنْـصـٰارَ فـٰاطِـمَـةَ سَـیّـِدَةِ نِـسـٰاءِٱلْـعـٰالَـمـیٖـنَ
سلام برشما اى ياران اميرمؤمنان، سلام برشما اى ياران فاطمه بانوى زنان جهانيان
🌴اَݪـسَّـلٰامُ عَـلَـیْـڪُـمْ یـٰااَنْـصـٰارَ اَبـیٖ مُـحَـمَّـدِِ ٱلْـحَـسَـنِ بْـنِ عَـلـیِّٖ ٱلْـوَلـیِّٖ ٱݪـنّـٰاصِـحِ
سلام برشما اى ياران حضرت ابا محمّد حسن بن على؛ آن دوست خيرخواه
🌴اَݪـسَّـلٰامُ عَـلَـیْـڪُـمْ یـٰااَنْـصـٰارَ اَبـیٖ عَـبْـدِٱݪلّٰـهِ
سلام برشما اى ياران حضرت اباعبدالله
✨بِـاَبـیٖ اَنْـتُـمْ وَاُمّـیٖ طِـبْـتُـمْ
پدرومادرم به فداىِ شما
✨وَطـٰابَـتِ ٱلْـاَرضُ ٱلّـَتـیٖ فـیٖـهـٰا دُفِـنْـتُـمْ
براستى پاكيزه شديد وپاكيزه گشت آن زمينى كه شمادرآن مدفون شديد
وَفُـزتُـمْ فَـوزََٱ عَـظـیٖـمـََٱ
وبه رستگارىِبزرگى رسيديد
✨فَـیـٰا لَـیْـتَـنْـیٖ کُـنْـتُ مَـعَـڪُـمْ فَـاَفُـوزَ مَـعَـکُـمْ
پس اى كاش من هم باشما رستگار گردم
🔰زندگینامه شهید امیر حسینی
💐🍃شهید امیر حسینی معروف به «حمید» در ششمین روز اردیبهشت ۱۳۳۱ در شهر محلات دیده به جهان گشود.
در کانون گرم خانواده به رشد و تکامل رسید، تا پایان دوره راهنمایی تحصیل کرد ،بعد از آن ترک تحصیل نمود و در کنار پدر در مغازه تعمیرگاه خودرو مشغول به کار شد.
🌺 در سال ۱۳۵۲ ازدواج کرد که ثمره ازدواجش سه فرزند بود .با شروع قیام مردم علیه حکومت پهلوی به صف مبارزان پیوست و در تظاهرات و راهپیماییهای اول انقلاب حضور داشت پس از پیروزی انقلاب ابتدا به نیروهای انقلابی پیوست. در کمیته از انقلاب اسلامی در مقابل حرکتهای منافقین فعالیتهای نظامی را آغاز کرد .پس از عضو گیری سپاه پاسداران به عضویت آن نهاد، درآمد .
🌿از زمان شروع حرکتهای گروهکها به کردستان اعزام شد و چند ماه در آنجا خدمت کرد.
با شروع جنگ تحمیلی از اولین کسانی بود که داوطلبانه در جبهههای نبرد حق علیه باطل حاضر شد و پس از ماهها نبرد با دشمن بعثی در« عملیات فتح المبین» هنگامی که در تیپ ۷ ولیعصر به عنوان فرمانده گروهان خدمت میکرد، در منطقه شوش بر اثر اصابت ترکش به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
🥀🕊 پیکر شهید در گلزار شهدای شهر محلات به خاک سپرده شد.
روحش شاد یادشان گرامی
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
🌹✨🌹✨🌹✨🌹
بسم الله القاسم الجبارین و بسم رب الشهدا
وصیت نامه
نامهای از بنده ی ناچیز خدا؛ «حمید حسینی» زنده و پاینده باد اسلام عزیز
🌷 سلام بر شهیدان زنده و شاهدان که با خون رنگین خود درخت اسلام را از صدر اسلام تا به حال آبیاری کردهاند و نگذاشتند که بخشکد.
درود بر رهبر کبیر انقلاب قاعد عظیم الشأن روح الله خمینی ( قدس سره ) و بنیانگذار جمهوری اسلامی در جهان ان شاءالله .
من نمیدانم چگونه شکر این نعمتهای خدای منان را به جای آورم که لطفش شامل حال ما مسلمانان جهان شده است که چنین رهبر و امام کبیری را به ما داده است که ما را از مرداب گناه و جهل و ضلالت که تا گلویمان را گرفته بود، بیرون کشید و به راه حق و حقیقت و مبارزه با طاغوتیان و نشان دادن «ان الجهاد باب من ابواب الجنه » معصومین علیه السلام میفرمایند ؛جهاد در راه خدا دری از درهای بهشت است و مرا نیز به جهادکه عالیترین درجه و مقام در نزد خداست ،هدایت کرد.
🌷 اگر مسئله ولایت فقیه و شناخت مکتب و مذهب نبود که آن هم از ولایت فقیه سرچشمه میگیرد چه کسی میتوانست این جوانان که سن آنها از ۱۲ الی بالاتر و یا پیرمردانی همچون حبیب بن مظاهر علیه السلام ،با محاسن سفید که من خود شاهد بودم در تابستان در جبهه محمدیه آن گرمای خوزستان سنگر و یا کانال میکندند .
من شرمم میآید که بگویم من هم به جبهه آمدم یادم میافتد، داستان جنگ خندق و سلمان فارسی را اینجانب آرزوی شهادت ندارم، آرزو دارم بمانم و اگر خدا قبول کند، خدمت کنم به اسلام و مسلمین و ثواب شهادت را ببرم .
🌷تا به حال که جبهه آمدم چه در کردستان و چه در جبهههای دیگر ،هر کاری که به من واگذار شده ،به قدر توانم انجام دادهام( لا یکلف الله نفسا الا وسعها) و خطر هم خیلی از سرم گذشته است .
🌿این وصیتنامه را در ساعت ۵ روز شنبه ۱۳۶۰/۹/۲۸ در سنگر زیر رگبار گلولهها ,خالی از هدف مزدوران مینویسم.
حال اگر روزی توفیق شهادت نصیبم شود با آغوش باز میپذیرم ان شاءالله که مرا دربان یکی از خدمتگزاران مومن در بهشت قرار دهند.
خداوند ان شاالله پدر و مادر مرا و برادران و خواهران و همسر و سه فرزندم به نام مهدی و جواد و نفیسه را عاقبت بخیر کند و تا نیامرزیده است از دنیا نبرد.
مخصوصاً اولاد مرا توفیقی دهد که همان طوری که خودم آرزو داشتم یا روحانی یا پاسدار انقلاب اسلامی یا خدمتگزاری به اسلام و مسلمین قرار دهد ،
💐سخنی با برادران و خواهران دینی دارم به عقیده من برای شهدا ناراحت نباشید ؛ بلکه کوشش کنند و ببینند که آیا شهدا خون دادند که شما بنشینید و فقط عزاداری کنید یا این که از اسلام و الگوی اسلام، همان قوانین پیامبر گونه رهبر کبیر انقلاب پیروی کنید
اگر در عزای شهید این فکرها را بکنید و خودسازی ضد که مهمترین کار در اسلام است ، انجام دادی که خوب است و شهید را درک کردهای وگرنه باید به جای عزاداری شهید واقعاً برای خودت عزاداری کنی؛ چون شهید با ایمان و دستور گرفتن از رهبر لبیک را گفته و وظیفه خود را در برابر اسلام عزیز ادا کرده است،
🌷تو هم ببین چه کرده ای اگر گران فروشی کنی به یاد پیرزنی بیفت که کسر شکم خود میگذارد و به جبهه کمک میکند.
حدود شب، در تاریخ ۱۷ /۱۰ /۱۳۶۲ خواب امام خمینی ( قدس سره)و شب در تاریخ ۲۴/ ۱۰ /۱۳۶۰ خواب آیت الله مرعشی نجفی را دیده ام .
الان که با شما صحبت میکنم در سنگر تنگ و تاریکی از سنگرهای شوش هستیم و گویا چند ساعت دیگر به حمله نمانده است که چند کلمهای با شما صحبت میکنم و آن اینکه از یاد خدا نروید، گران فروشی نکنید، غیبت نکنید، تهمت نزنید اینجانب جز از ضد انقلابها و مغرضان دیگر از کسی گلگی( گلایه) ندارم, خدانگهدارتان
( یا ایها الذین آمنو خذوا حذرکم فانفروا ثبات اونفروا جمیعا)
ای کسانی که اظهار میکنید ما ایمان آوردیم سلاح جنگ برگیرید و برای جهاد حرکت و کوچ کنید ، دسته دسته هر کدام به یک طرف یا به اجتماع به یک جبهه هر کدام به صلاح است.
باز هم بگویم که هرچه داریم از قاعد عظیمالشأن ، روح خدا ، بت شکن زمان امام خمینی( قدس سره) داریم .
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️شهید محسن حججی:
از بازار رد می شدیم. خانم بی حجابی را دید، سرش را پایین انداخت و گفت:
« خواهرم جلوی امام رضا(ع) حجابت رو رعایت کن! »
با آرنج زدم به پهلویش: « ما رو می گیرن تا حد مرگ میزنن! »
کوتاه بیا نبود، میگفت: « آدم باید امر به معروف و نهی از منکرش سر جاش باشه؛ خون ما که رنگی تر از خون امام حسین(ع) نیست »
📚 سربلند، روایت زندگی شهید مدافع حرم محسن حججی به قلم محمدعلی جعفری، ص ۲۰۸
#شهیدانه 🕊
#
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
وصیت ﺷﻬﯿﺪ ﺣﺎﺝ اﺣﻤﺪ ﮐﺎﻇﻤﯽ:
ﻣﻦ ﺭﺍ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﺣﺎﺝ ﺣﺴﯿﻦ ﺧﺮﺍﺯﯼ ﺩﻓﻦ ﮐﻨﯿﺪ، ﭼﻮﻥ ﯾﻘﯿﻦ ﺩﺍﺭﻡ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺩﺭﻫﺎﯼ ﺑﻬﺸﺖ ﺩﺭ ﻫﻤﯿﻦ ﻗﺒﺮ ﺷﻬﯿﺪ ﺧﺮﺍﺯﯼ ﺑﺎﺯ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ.
#شهیدانه🕊
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
وصیت ﺷﻬﯿﺪ ﺣﺎﺝ اﺣﻤﺪ ﮐﺎﻇﻤﯽ:
ﻣﻦ ﺭﺍ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﺣﺎﺝ ﺣﺴﯿﻦ ﺧﺮﺍﺯﯼ ﺩﻓﻦ ﮐﻨﯿﺪ، ﭼﻮﻥ ﯾﻘﯿﻦ ﺩﺍﺭﻡ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺩﺭﻫﺎﯼ ﺑﻬﺸﺖ ﺩﺭ ﻫﻤﯿﻦ ﻗﺒﺮ ﺷﻬﯿﺪ ﺧﺮﺍﺯﯼ ﺑﺎﺯ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ.
#شهیدانه🕊
وصیت ﺷﻬﯿﺪ ﺣﺎﺝ اﺣﻤﺪ ﮐﺎﻇﻤﯽ:
ﻣﻦ ﺭﺍ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﺣﺎﺝ ﺣﺴﯿﻦ ﺧﺮﺍﺯﯼ ﺩﻓﻦ ﮐﻨﯿﺪ، ﭼﻮﻥ ﯾﻘﯿﻦ ﺩﺍﺭﻡ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺩﺭﻫﺎﯼ ﺑﻬﺸﺖ ﺩﺭ ﻫﻤﯿﻦ ﻗﺒﺮ ﺷﻬﯿﺪ ﺧﺮﺍﺯﯼ ﺑﺎﺯ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ.
#شهیدانه🕊
وصیت ﺷﻬﯿﺪ ﺣﺎﺝ اﺣﻤﺪ ﮐﺎﻇﻤﯽ:
ﻣﻦ ﺭﺍ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﺣﺎﺝ ﺣﺴﯿﻦ ﺧﺮﺍﺯﯼ ﺩﻓﻦ ﮐﻨﯿﺪ، ﭼﻮﻥ ﯾﻘﯿﻦ ﺩﺍﺭﻡ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺩﺭﻫﺎﯼ ﺑﻬﺸﺖ ﺩﺭ ﻫﻤﯿﻦ ﻗﺒﺮ ﺷﻬﯿﺪ ﺧﺮﺍﺯﯼ ﺑﺎﺯ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ.
#شهیدانه🕊