من عاشق آن دیده چشمان سیاهم
بیهوده چه گویم که پریشان نگاهم
گر مستی چشمان سیاه تو گناه است
من طالب آن مستی و خواهان گناهم…
شهید سیدفاضل موسوی🌷
#صبـحتون_شهـدایـی
اولینلقمهیِدنیاییِمن؛تربتبود ..
رفتدرکامِمنوحنجرھام؛گفتحسینٰ💔
#صبحتون_حسینی
به تو دل خوش کردم به تو که آقایی .....
شاهکاری از مهدی رسولی برای آقا امام حسن مجتبی
#شهادت_امام_حسن_مجتبی
#رحلت_پیامبر_اکرم
ایستگاه روضه
امروز ۲۸ماه صفر روز شهادت جانگداز پیامبر گرامی اسلام و آقا امام حسن مجتبی علیه السلام هست
چند روضه کوتاه و جانسوز برای امروز آماده شده که محضر شما عزاداران و سوگواران تقدیم میگردد
⚫️این روزها و شب هادر خلوت خود هم نوا با آقا امام زمان علیه السلام صاحب عزای اصلی این روضه ها،برا غربت و مظلومیت آقا امام حسن مجتبی علیه السلام و اهل بیت اشک بریزیم و گریه کنیم
همه را یاد کنیم امام شهدا گذشتگان اموات همه کسانی که سال گذشته بین ما بودند و امسال نیستند ان شاءالله همه آنها میهمان آقا ابا عبدالله الحسین علیه السلام باشند
⚫️گرفتارا،حاجتدارا،مریض دارا، بسم الله
هر کسی حاجت داره،مریض داره،کربلا میخاد گره افتاده تو کارش،بسم الله
✳صلوات خاصه بر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ كَمَا حَمَلَ وَحْيَكَ وَ بَلَّغَ رِسَالاتِكَ وَ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ كَمَا أَحَلَّ حَلالَكَ وَ حَرَّمَ حَرَامَكَ وَ عَلَّمَ كِتَابَكَ وَ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ كَمَا أَقَامَ الصَّلاةَ وَ آتَى الزَّكَاةَ وَ دَعَا إِلَى دِينِكَ وَ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ كَمَا صَدَّقَ بِوَعْدِكَ وَ أَشْفَقَ مِنْ وَعِيدِكَ وَ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ كَمَا غَفَرْتَ بِهِ الذُّنُوبَ وَ سَتَرْتَ بِهِ الْعُيُوبَ وَ فَرَّجْتَ بِهِ الْكُرُوبَ وَ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ كَمَا دَفَعْتَ بِهِ الشَّقَاءَ وَ كَشَفْتَ بِهِ الْغَمَّاءَ وَ أَجَبْتَ بِهِ الدُّعَاءَ وَ نَجَّيْتَ بِهِ مِنَ الْبَلاءِ وَ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ كَمَا رَحِمْتَ بِهِ الْعِبَادَ وَ أَحْيَيْتَ بِهِ الْبِلادَ وَ قَصَمْتَ بِهِ الْجَبَابِرَةَ وَ أَهْلَكْتَ بِهِ الْفَرَاعِنَةَ وَ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ كَمَا أَضْعَفْتَ بِهِ الْأَمْوَالَ وَ أَحْرَزْتَ بِهِ مِنَ الْأَهْوَالِ وَ كَسَرْتَ بِهِ الْأَصْنَامَ وَ رَحِمْتَ بِهِ الْأَنَامَ وَ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ كَمَا بَعَثْتَهُ بِخَيْرِ الْأَدْيَانِ وَ أَعْزَزْتَ بِهِ الْإِيمَانَ وَ تَبَّرْتَ بِهِ الْأَوْثَانَ وَ عَظَّمْتَ بِهِ الْبَيْتَ الْحَرَامَ وَ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَيْتِهِ الطَّاهِرِينَ الْأَخْيَارِ وَ سَلَّمَ تَسْلِيما .
❇️صلوات خاصه امام حسن مجتبی علیه السلام
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى الْحَسَنِ بْنِ سَيِّدِ النَّبِيِّينَ وَ وَصِيِّ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ،السَّلامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّه،السَّلامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ سَيِّدِ الْوَصِيِّينَ
أَشْهَدُ أَنَّكَ يَا ابْنَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ أَمِينُ اللَّهِ وَ ابْنُ أَمِينِهِ عِشْتَ مَظْلُوما وَ مَضَيْتَ شَهِيدا
وَ أَشْهَدُ أَنَّكَ الْإِمَامُ الزَّكِيُّ الْهَادِي الْمَهْدِيُّ
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَيْهِ وَ بَلِّغْ رُوحَهُ وَ جَسَدَهُ عَنِّي فِي هَذِهِ السَّاعَةِ أَفْضَلَ التَّحِيَّةِ وَ السَّلامِ
أللَّھُمَ عـجِـلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج 🤲🏻
┅┅┄┄┅✾🌸🍃🌸✾┅┄┄┅┅
توسل به رسول اکرم
اللّٰهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُكَ وَأَتَوَجَّهُ إِلَيْكَ بِنَبِيِّكَ نَبِيِّ الرَّحْمَةِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، يَا أَبَا الْقاسِمِ، يَا رَسُولَ اللّٰهِ، يَا إِمامَ الرَّحْمَةِ يَا سَيِّدَنا وَمَوْلَانَا إِنَّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ إِلَى اللّٰهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَيْ حَاجاتِنا، يَا وَجِيهاً عِنْدَ اللّٰهِ اشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّٰهِ
🥀🥀🥀🥀🥀
اي ابا محمّد، اي حسن بن علي، اي برگزيده، اي فرزند فرستاده خدا، اي حجّت خدا بر بندگان، اي آقا و مولاي ما، به تو روي آورديم و تو را واسطه قرار داديم و به سوي خدا به تو توسّل جستيم و تو را پيش روي حاجاتمان نهاديم، اي آبرومند نزد خدا، براي ما نزد خدا شفاعت كن🤲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕊🌿▪️◼️🌿🕊▪️
🌿🔲🔳
▪️🔳
◾️
🖤💠 زیارت مختصر حضرت_رسول (صلّی اللّه علیه و آله)
💠السَّلامُ عَلَیْکَ یَا رَسُولَ اللهِ وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَکَاتُهُ
💠السَّلامُ عَلَیْکَ یَا مُحَمَّدَ بْنَ عَبْدِ اللهِ
💠السَّلامُ عَلَیْکَ یَا خِیَرَةَ اللهِ
💠 السَّلامُ عَلَیْکَ یَا حَبِیبَ اللهِ
💠السَّلامُ عَلَیْکَ یَا صِفْوَةَ اللهِ
💠 السَّلامُ عَلَیْکَ یَا أَمِینَ اللهِ
أَشْهَدُ أَنَّکَ رَسُولُ اللهِ وَ أَشْهَدُ أَنَّکَ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللهِ وَ أَشْهَدُ أَنَّکَ قَدْ نَصَحْتَ لِأُمَّتِکَ وَ جَاهَدْتَ فِی سَبِیلِ رَبِّکَ وَ عَبَدْتَهُ حَتَّى أَتَاکَ الْیَقِینُ فَجَزَاکَ اللهُ یَا رَسُولَ اللهِ أَفْضَلَ مَا جَزَى نَبِیّا عَنْ أُمَّتِهِ
🖤💠 اللهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ أَفْضَلَ مَا صَلَّیْتَ عَلَى إِبْرَاهِیمَ وَ آلِ إِبْرَاهِیمَ إِنَّکَ حَمِیدٌ مجید💠
✍ آخرین وداع پیامبر اکرم
صلی الله علیه و آله و سلم با یاران
▪️پیامبر صلی الله علیه و آله روزهای آخر بیماری
در حالی كه سرش را با پارچهای بسته بود
سه روز پیش از شهادت خود به مسجد آمد
و شروع به سخن نمود و در طی سخنان
خود فرمود: هر كسی حقی بر گردن من دارد
برخیزد و اظهار كند زیرا قصاص در این
جهان آسانتر از قصاص در روز رستاخیز است
▪️در این موقع سوادة بن قیس برخاست
و گفت: موقع بازگشت از نبرد طائف
در حالیكه بر شتری سوار بودید تازیانه
خود را بلند كردید كه بر مركب خود بزنید
اتفاقاً تازیانه بر شكم من اصابت كرد
من اكنون آماده گرفتن قصاصم!!!
▪️درخواست پیامبر یک تعارف اخلاقی نبود
بلكه جداً مایل بود حتی یک چنین حقوقی
را جبران نماید
▪️گذشته از این چون اصابت تازیانه
بر شكم سواده عمدی نبود
از این نظر او حق قصاص نداشته است
بلكه با پرداخت دیهای جبران میگردید
مع الوصف پیامبر خواست نظر وی را
تأمین كند
▪️پیامبر دستور داد بروند همان تازیانه را
از خانه بیاورند سپس آماده قصاص شدند
▪️یاران رسول خدا با دلی پر غم و دیدگانی
اشكبار و نالههایی جانگداز منتظرند
كه جریان به كجا خاتمه میپذیرد
آیا سواده واقعاً از در قصاص وارد میشود؟
▪️ناگهان دیدند سواده بیاختیار بجای قصاص
شكم و سینه پیامبر را میبوسد
👌در این لحظه پیامبر او را دعا كرده فرمود:
خدایا از سواده بگذر همانطور كه او از
پیامبر اسلام در گذشت
📚فروغ ابدیت جلد۲، صفحات ۸۶۴، ۸۶۵
🥀صَلَّی اللهُ عَلَیْکَ یا رَسُولَ الله🥀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴معرفی رسول خدا صلی الله علیه و آله از ولادت تا شهادت.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴معرفی امام حسن مجتبی علیه السلام از ولادت تا شهادت.
السَّلاَمُعَلَى الْمَهْدِيِّ
الَّذِي وَعَدَاللَّهُ عَزَّوَجَلَّ بِهِالْأُمَمَ
سلام بر «منجی آخرالزمان»
او که خداوند، وعده آمدنش را داده...
💠يا اللّٰهُ یا رَحْمَانُ یا رَحیم،يَا مُقَلِّبَ القُلُوب ثَبِّتْ قَلبی عَلی دینِک
💠دعای زمان غیبت؛
▫️اللَّهُمَّ عَرِّفْنی نَفْسَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنی نَفْسَكَ لَمْ اَعْرِف نَبِيَّك
▫️اللَّهُمَّ عَرِّفْنی رَسُولَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنی رَسُولَكَ لَمْ اَعْرِفْ حُجَّتَك
▫️اللَّهُمَّ عَرِّفْنی حُجَّتَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنی حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ دینی
💠توسل به امام زمان(عج)؛
يا وَصِيَّ الْحَسَن وَ الْخَلَفَ الْحُجَّهَ أَيُّهَا الْقَائِمُ الْمُنْتَظَرُ الْمَهْدِيُّ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّه، يَا حُجَّهَ اللَّهِ عَلَي خَلْقِه يَا سَيِّدَنا وَمَولانا،
إِنَّا تَوَجَّهْنا وَ اسْتَشْفَعْنا وَ تَوَسَّلْنا بِكَ إلَي اللَّه و قَدَّمْنَاكَ بَيْنَ يَدَیْ حَاجَاتِنا،یا وَجِيهاً عِنْدَاللَّهِ اشْفَعْ لَنَا عِنْدَاللَّه
به امید آنکه امروز را آنگونه بگذرانیم که شایسته ی نام "منتظر مهدی(عج)" باشیم🌸
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹دعـــــــای پرفیض نــــــدبه🌹
ی یوسف فاطمه!
ای یار سفر کرده!
هزاران هزار دیده در فراق تو یعقوب وار خون میگریند و فقط با تماشای قامت تو بینا میشوند.
ما درکنار دروازه ی دل هایمان، شاخه گل هايی ارادت بـه دست گرفته و هر آدینه منتظریم کـه چونان رسول اعظم«ص» کـه از مکه بـه مدینة النبی هجرت کرد، از مکه طلوع کنی و بـه مدینة المهدی دل ها پا گذاری.
اللهم عجل لولیک الفرج مولانا صاحب الزمان
🔰زندگینامه شهید مدافع حرم محمود رادمهر
°•[🌹☀️☘] •°
🌺🍃شهید مدافع حرم «محمود رادمهر» در سوم آذرماه ۱۳۵۹ در شهر ساری بدنیا آمد.
برای تحصیلات دانشگاهی ابتدا در دانشگاه شهید ستاری پذیرفته شد اما بعد از مدتی وارد دانشگاه امام حسین شد و در دانشگاه علوم و فنون دانشگاه اصفهان نیز پذیرفته و با مدرک فوق دیپلم از آنجا فارغالتحصیل شد.
🌿در رشته جغرافیای سیاسی در دانشگاه امام حسین ساری تحصیلاتش را ادامه داد.
در حین تحصیل برای اولین بار در سپاه بهشهر مشغول به خدمت شد، پس از آن به توپخانه نکا منتقل و بعد در خود لشکر ۲۵ کربلا و بعد هم در پادگان قدس خدمت میکرد.
✨نخستین بار آبان ۱۳۹۴ به مدت ۵۸ روز به همراه برادرش محمدرضا به سوریه رفت و در مرحله دوم ۱۴ فروردین ۱۳۹۵ اعزام شد.
او جانشین عملیات لشگر ۲۵ کربلا بود که در راه دفاع از حرم حضرت زینب (س) در شهرک «خان طومان» توسط تروریستهای تکفیری به فیض عظیم شهادت نایل آمد.
🔸رادمهر از جمله نیروهایی بود که در جنگ ۳۳ روزه لبنان نیز نقش داشت. بخشی از آموزشهای نیروهای فاطمیون در سوریه را به عنوان یک مستشار نظامی بر عهده گرفت.
نهایتا در ۱۶ اردیبهشت ۹۵ به شهادت رسید. در پی نقض آتشبس توسط عوامل تکفیری در اطراف حلب سوریه و حملات وحشیانه آنها به شهرک خانطومان، ۱۳ مدافع حرم مازندرانی در درگیری با تروریستها به شهادت رسیدند و ۲۱ نفر نیز در این درگیری مجروح و جانباز شدند.
🥀 پیکر مطهر شهید رادمهر به همراه چند تن از همرزمانش در منطقه ماند و پس از گذشت چهار سال از شهادتش، طی عملیات تفحص پیدا شد و به کشور بازگشت.
❣از او دو فرزند به نام های علی و محمد به یادگار مانده است.
روحش شاد و یادش گرامی🌹
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
♥️🌿شهید محمود رادمهر به روایت مادر بزرگوارشان
[🕊💐🦋]
✨محمود در 3 آذر 1359 وقتی مادرش تنها 18 سال داشت، در
شهرستان ساری به دنیا آمد.
17 تیر سال 1358 با همسرش که 10 سال از او بزرگتر و کارمندی از یک خانواده نسبتاً مذهبی، فرهنگی و کشاورز بود ازدواج کرد و علی رغم اختلاف سلیقههای معمول بین هر خانوادهای خیلی راحت با هم کنار آمدند.
❣«پدرم همیشه در ایام بارداری سفارش میکرد و میگفت وقتی چنین امانتی را حمل میکنی نباید حرام و حلال را با هم بخوری، قرآن هم میفرماید «وَتَأْکُلُونَ التُّرَاثَ أَکْلًا لَّمًّا وَتُحِبُّونَ الْمَالَ حُبًّا جَمًّا» و این به این دلیل است که نسل آینده خراب نشود.
من در طول بارداری هر 4 پسرم شبها سوره انبیاء و صبحها سوره صافات میخواندم؛ در این سوره نام بسیاری از پیامبران آمده و همیشه به خودم میگفتم اینها نام پیامبران است و شما گوش کنید.»
🦋مادر در مورد ایام کودکی محمود و شیطنتهای معمول کودکان در آن سن چنین روایت میکند:«محمود بچه بزرگ من بود و من از او توقع بیشتری داشتم، بچههایم پشت سر هم بودند، مجتبی یکسال، مرتضی دو سال و نیم و محمدرضا تقریبا 4 سال از او کوچکتر بود. زمانی که مرتضی به دنیا آمد مسئولیت نگهداری از او را در اتاق به محمود میسپردم؛ دیگر نمیگفتم او بچه است و باید بازی کند. به ورزش خیلی علاقه داشت اما من مانع شرکت او در تیمهای مسابقاتی میشدم.»
🌤چرای این موضوع را مادر اینگونه توضیح میدهد: «اصلا نمیخواستم بچههایم دنبال ورزش بروند چون عقیدهام این است که عمر هر ورزشی به صورت قهرمانی تا 35 سالگی است، اگر فرزندم علاقهاش را روی ورزش معطوف کند باقی عمرش را میخواهد به چه مسائلی بپردازد؟»
مادر میگوید: «محمود بیشتر به فوتبال علاقه داشت و حتی تا قبل از شهادتش بچههای خانواده از دامادها، پسرها و نوهها را در باشگاه اداره مخابرات جمع میکرد و شبهای جمعه آنجا فوتبال بازی میکردند.
🌱 تمام بازی زیر نظر خودشان بود و مسائل اخلاقی را متذکر میشد و هر کسی کمترین حرکتی را که نشانه اسائه ادب بود انجام میداد از تیم اخراج میکرد و دیگر نمیگذاشت به هیچوجه بازی کند.»
مادر از کودکی محمود میگوید:
از همان زمان که میخواست سرباز امام زمان(عج) شود:«محمود در دوران بچگی و تا پایان راهنمایی در منزل پدرم بود چون ما با هم همسایه بودیم و مادرم کسالت شدیدی داشت و من رفت و آمد زیادی به خانه آنها داشتم؛ «محمود» نام برادر من را داشت و پدرم بسیار به او علاقمند بود، عبای پدرم را روی دوشش میانداخت و سجادهاش را پهن میکرد و دست به قنوت بلند میکرد؛ پدرم به مازندرانی از او میپرسید: «شما سرباز امام زمان میشوید؟
✨ ادامه👇
💥سرش را تکان میداد و میگفت بله من سرباز امام زمان میشوم»
مادر از کودکی فرزندانش احادیث خیلی کوچک و دو کلمهای از نهج البلاغه را به آنان یاد میداد و در قبالش توضیحات میخواست.
«احکام شرعی، حد و حدود مسائل مانند واجبات و مبطلات نماز، واجبات و مبطلات روزه ،مطهرات، اقسام غسلها را تا جایی که از دستم برمیآمد به آنها آموزش میدادم.
🔸حتی زمانی که محمود خواست در سپاه شرکت کند، یک دوره احکام فقه را که مخصوص پسرها بود به او یاد دادم، محمود به احکام شرعی اشراف کامل داشت و بسیار رعایت میکرد.
بعد از پایان دبیرستان در دانشگاه شرکت کرد و از ابتدا دوست داشت در نظام (ارتش یا سپاه) قبول شود؛ حتی از سوم دبیرستان میخواست وارد نظام شود اما من مانع شدم. او را وادار کردم که به دانشگاه برود ولی او دوست داشت حتما نظامی باشد.
🍃در دانشگاه شهید ستاری پذیرفته شد و اتفاقا رتبه خوبی هم داشت ولی شهریور همان سال دچار مشکل جسمی شد. در آن زمان در جوشکاری کارگر بود و زیر دستگاه جوش، اعصاب یک طرف صورتش فلج شد.
دانشگاه افسری از او تضمین یکماهه خواست تا به کلاسها برسد اما او گفت نمیتواند چنین تضمینی بدهد و نهایتاً نتوانست به دانشگاه شهید ستاری برود.
محمود سال بعد بورسیه دانشگاه امام حسین شد و در دانشگاه علوم و فنون دانشگاه اصفهان نیز پذیرفته و با مدرک فوق دیپلم از آنجا فارغالتحصیل شد.
☀️دانشگاه اصفهان خیلی سعی کرد او را در همان دانشگاه مشغول به کار کند چون رتبه اول رشته توپخانه به دست آورده بود.
با من صحبت کرد و من گفتم: «شما بورسیه سپاه شدید، هزینه شما را چه کسی پرداخت کرد؟»
گفت: «لشکر25 کربلا». گفتم:
« برگرد لشکر 25 کربلا. به شوخی هم گفتم خرج تو را لشکر 25 کربلا میدهد و شما میخواهی برای جای دیگری بازدهی داشته باشی؟
اصفهانیها زرنگ هستند و نیروهای خبره را میگیرند.»
✨محمود برای ادامه تحصیل در رشته جغرافیای سیاسی در دانشگاه امام حسین ساری پذیرفته شد و از آنجا لیسانس گرفت و در حین تحصیل برای اولین بار در سپاه بهشهر مشغول به خدمت شد، پس از آن به توپخانه نکا منتقل و بعد در خود لشکر و بعد هم در پادگان قدس خدمت میکرد.
هیچگاه از کار و مسئولیتش به مادر و خانواده چیزی نمیگفت: «ما تا آخر نفهمیدیم مسئولیت محمود چیست و هر وقت میپرسیدیم میگفت:«بنّا»!
حتی موقع ثبتنام پسرش در مدرسه به او سفارش کرد که به معلمت نگو من پاسدار هستم و خانمش در فرم مدرسه شغل محمودآقا را «بنا» نوشته بود و بعد به درخواست من شغل آزاد نوشت.
🌷اصلا دوست نداشت کسی بفهمد او یک پاسدار است و هیچ تمایلی به رفتن کلاسهای آموزشی برای کسب درجه و مقام نشان نمیداد.
سپاه تهران خیلی سعی کرد محمود را در مقام استادی به تهران منتقل کند و امکانات زیادی هم به او پیشنهاد کردند ولی او نپذیرفت، با من مشورت کرد و من به او گفتم: «هر جا میخواهی برو ولی پُست تو را غَره میکند و یک منیّتی درآدم ایجاد میشود، به همین که هستی راضی باش».
چندین بار هم پیشنهاد دوره دافوس به او کردند حتی مسئول آن به ساری آمد و با او ملاقات کرد اما محمود نپذیرفت.
🦋من بعد از شهادت پسرم متوجه شدم که او درجه سرگردی و معاونت عملیات سپاه ناحیه را به عهده داشت و سالها در مناطق کردستان، شمالشرق، گنبد و دشت گرگان، سیستان و بلوچستان،خوزستان، جنوب، بندرعباس فعالیت میکرد.
محمود نخستین بار آبان 94 به مدت 58 روز به همراه برادرش محمدرضا به سوریه رفت و در مرحله دوم 14 فروردین 95 اعزام شد.
🌿مادر آخرین دیدارشان را چنین روایت میکند: «ساعت 1:10 دقیقه شب آمدند خانه ما، گفتم: «ساعت چند است؟»
گفت: «1:10 دقیقه نیمه شب!» گفتم:«اینجا چه میکنی؟» گفت:«آمدم دیدن مادرم» گفتم:«روز کم است شب آمدی؟»، گفت: «روز آمدم مادرم جا خالی داد!»
مادر لبخند روی لبش میآید و ادامه میدهد: «من تعطیلات عید امسال را به راهیان نور رفته بودم و به همین علت دید و بازدیدهای معمول عید را انجام نداده بودم. محمود ساعت 11:30 آمد و چون من نبودم گفت مادرم جا خالی داد.
🌻بعد گفتم:«شنیدم عازم هستی» گفت:«بله». گفتم: «کجا؟» گفت: «ملک خدا». گفتم: «این ملک خدا کجاست؟» گفت: «هر جا خدا بخواهد».
مادر هیچ وقت موقع رفتن ماموریتهایش از او فیلم و عکس نگرفته بود اما چون از راهیان نور برگشته بود و دوربین روی میز تلویزیون بود ناخودآگاه آن را برداشت و دوباره همان سوالها را پرسید تا محمودش تکرار کند.
❣مادر پرسید:«با چه کسی میروی؟»
گفت: «با یکسری از بچههایی مثل خودم.
گفتم: «شنیدم محمدرضا هم با شماست؟»
گفت:«بله».
گفتم: «زن و بچهات را به چه کسی میسپاری؟»
گفت: «به خدا»
گفتم:
«بگو کجا میروی؟»
گفت: اگر خدا بخواهد سوریه....»
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─