eitaa logo
🌷سردارقلبم🌷
836 دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
2.7هزار ویدیو
56 فایل
🕊﷽ 🕊 🦋چشمـان خلیج فاࢪس بارانے شد 🕊حال خـزر از غمے پریشانے شد 🦋از ساعت ابتدایی پࢪ زدنش 🕊نقاش دل همه سـلیمانے شد تبادل @yadeshbekheyrkarbala 🗯کپی به شرط دعای شهادت🥀🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
خاطره ای ازعارف شهید محمدحسین یوسف الهی: دو تا از بچّه های واحد شناسایی از ما جدا شدند. آنها با لباس غواصی در آب‌ها جلو رفتند. هر چه معطل شدیم باز نگشتند. به ناچار قبل از روشن شدن هوا به مقر بر گشتیم. محمد حسین که مسوول اطّلاعات لشکر ثارالله بود، موضوع را با برادر حاج قاسم سلیمانی فرمانده لشکر در میان گذاشت. حاج قاسم گفت: باید به قرارگاه خبر بدهم. اگر اسیر شده باشند، حتماً دشمن از عملیات ما با خبر می شود. اما حسین گفت: تا فردا صبر کنید. من امشب تکلیف این دو نفر را مشخص می کنم. صبح روز بعد حسین را دیدم. خوشحال بود. گفتم: چه شد؟ به قرارگاه خبر دادید؟ گفت: نه. پرسیدم: چرا؟! مکثی کرد و گفت: دیشب هر دوی آنها را دیدم. هم اکبر موسایی پور هم حسین صادقی را. با خوش حالی گفتم: الان کجا هستند؟ گفت: در خواب آنها را دیدم. اکبر جلو بود و حسین پشت سرش. چهره اکبر نور بود! خیلی نورانی بود. می دانی چرا؟ اکبر اگر درون آب هم بود، نماز شبش ترک نمی شد. در ثانی اکبر نامزد داشت. او تکلیفش را که نصف دینش بود انجام داده بود، اما صادقی مجرد بود. اکبر در خواب گفت که ناراحت نباشید؛ عراقی ها ما را نگرفته اند، ما بر می گردیم.» پرسیدم: چه طور؟! گفت: شهید شده اند. جنازه های شان را امشب آب می آورد لب ساحل. من به حرف حسین مطمئن بودم. شب نزدیک ساحل ماندم. آخر شب نگهبان ساحل از کمی جلوتر تماس گرفت و گفت: یک چیزی روی آب پیداست. وقتی رفتم، دیدم پیکر شهید صادقی به کنار ساحل آمده! بعد هم پیکر اکبر پیدا شد 💥 انتشار بمناسبت سالروز شهادت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سخنان وگریه های عزیز در تشییع پیکرشهیدمحمدحسین یوسف الهی 💥 انتشار بمناسبت سالروز شهادت
🔥مرو مادر...🥀 🔻دیماه سال ۹۴ در حالی که حدود ۳ ماه از شهادت شهید مدافع حرم می گذشت، همراه با همکاران دانشگاهی به منزل شهید رفتیم. 🔻پدر شهید می گفت: وقتی سجاد شهید شد فرزند دومش ۱۶روزه بود و سجاد او را ندید... 🔻 همسر این شهید عزیز در کنار خانواده شهید، در این سالها همچون کوهی استوار هم داغ فراق سجاد را به دوش می کشید و هم مسئولیت تربیت دو فرزند شهید را ... 🔻اما امروز فاطمه رقیه و محمد حسین مادر را هم از دست دادند... و این خبر چقدر دردناک بود 🔸پ.ن: شهیدانی که در سالهای اول مبارزه با داعش در سوریه به شهادت رسیدند مظلومیت مضاعفی داشتند یک وجه آن زخم زبانهایی بود که از برخی نامردمان به جان خود و اهلشان می نشست... ✌️ 🇮🇷
شب‌ها همیشه قبل خواب گوشی رو می‌گرفت دستش تا پیام‌هاش رو چک کنه. هر وقتی لطیفه جالبی می‌خوند اول خودش ریز می‌خندید بعد هم برای من تعریف می‌کرد و این‌بار با صدای بلندتر باهم می‌خندیدیم. می‌گفت: دلم نمیاد تنها بخندم... اینجوری حالش بیشتره. خیلی اهل شوخی بود. همیشه تمام سعیش رو می‌کرد که اطرافیانش رو بخندونه و شاد کنه. هر وقت می‌دیدمش روحیه می‌گرفتم... اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج
🌷 آقای سپهوند می‌گفت: یک شب بیرون سنگر رفتم. دیدم پشت سنگر، علی‌عباس چفیه‌اش را پهن کرده و مشغول نماز شب است. او حال عجیبی داشت. گرم راز و نیاز بود. او در پشت سنگر طوری نماز می‌خواند که زیاد جلوی دید دیگران نباشد و برای بچه‌ها مزاحمت ایجاد نشود. دیدم دارد راز و نیاز می‌کند. من هم به داخل سنگر آمدم. خیلی تحت تآثیر او قرار گرفته بودم. از آن به بعد سعی کردم مانند او باشم. به نقل از کتاب اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج
لطفا این عکس را همه جا پخش کنید، قبلش نیت کنید شهید حاجت رواتون کنه انشاءالله
یک بار داخل ماشین امیر نشسته بودیم و غذا میخوردیم که کودک فال فروشی به شیشه زد. امیر شیشه را پایین داد و پرسید:«که غذا خورده ای؟ و کودک فال فروش جواب داد :« نه امیر غذای خود را نصفه گذاشت و رفت تا برای کودک فال فروش از همان رستوران غذا بخرد. کودک فال فروش وقتی همراه امیر از رستوران برمیگشت میخندید و حسابی خوشحال بود. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
السلام علیک یا اولیاء الله شهید ذوالفقاری ارادت خاصی به شهید ابراهیم هادی داشت. خودش (در حوزه ی نجف) از روز اول گفته بود من را ابراهیم صدا کنید. محمدهادی ذوالفقاری علاقه ی زیادی به شهید ابراهیم هادی داشت و همیشه جلوی موتورش یک عکس بزرگ از شهید ابراهیم هادی نصب داشت. ودر خصلت ها خود را خیلی به ابراهیم نزدیک کرده بود. راوی :حاج باقر شیرازی پ ن : رفیق؛ شهدا دست یافتنی ترین الگو هستن پس از این موقعیت و فرصت استفاده کن رفیق شهید ، شهیدت میکنه .. الان شهدا رفتن جاشونم خوبه دارن منو تورو صدا میزنن ولی ما غرق دنیا و گناه شدیم ؛ بیا دل بِکَنیم ! به خدا اگه بهشون دل بدی پَرِت رو باز میکنن اون موقع میوفتی توی مسیر اهدنا صراط المستقیم ؛ اون موقع تو هم میشی شهید و اون موقع میشی مصداق کلام حاج قاسم که فرمودن: تاکسی شهید نبود شهید نمیشود شهید باش ..❤️✌️
از پنجره وارد نماز خانه شده بود! داخل پادگان که بودیم نیمه شب ها برای سرکشی به مسجد آسایشگاه می رفتم و می‌دیدم در باز است وعلی یزدانی در تاریکی نماز شب می خواند. یکی از همین شب ها که برای سرکشی به مسجد رفتم در بسته بود! ناگهان دیدم شخصی داخل مسجد است خوب که دقت کردم دیدم علی یزدانی است که مشغول خواندن نماز شب است و به خاطر اینکه ما متوجه نشویم این بار از پنجره وارد نماز خوانه شده است!۰ اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج
🌷 : .... 🌷حدود ۲۰ - ۲۵ نفر بودیم که بیست نفر از سربازان لشکر ۹۲ زرهی هم جمع ما پیوستند. عراقی‌ها یکی از بچه‌ها را بلند کردند و جلو چشمان ما اعدام کردند. نیم ساعت بعد، چهار نفر دیگر را هم بردند و اعدام کردند. در همین حین، یکی از افسران عراقی آمد و گفت: «همه این‌ها را بخوابانید زیر شنی تانک و بروید رویشان.» با شنیدن این حرف، مو به تنم سیخ شد. آن روزها من فقط پانزده سال داشتم. شنی تانک هم به حقیقت چیز وحشتناکی است. به هر حال، ما را زیر شنی تانک روی زمین خواباندند. اشهدمان را گفتیم و منتظر بودیم که سرمان زیر شنی تانک صدا بدهد. راننده تانک هم مرتب گاز می‌داد و تانک را به جلو و عقب می‌برد. ناگهان.... 🌷ناگهان یکی از فرماندهان عراقی از گرد راه رسید و گفت: «این‌ها را نکشید لازم‌شان داریم.» بعد از دستور فرمانده عراقی، ما را از روی زمین بلند کردند و بردندمان خط دوم. آن‌جا ما را کنار یک خاکریز، روی زمین نشاندند. یکی ـ دو ساعت بعد، یکی از فرماندهان ارشد عراقی آمد و از یکی از سربازان پرسید: «چرا آمدی جبهه؟» آن برادر ارتشی هم در کمال شجاعت و صراحت گفت: «آمده‌ام تا با کفار بجنگم.» از سیربانی پرسید: «تو دیگر برای چه آمدی؟» سیربانی در چشمان فرمانده ارشد عراقی خیره شد و گفت: ـ آمده ام با شما بجنگم. افسر عراقی که حسابی از کوره در رفته بود، آن دریا دل خردسال را گرفت به باد کتک. 🌷سپس از برادر داوود پرسید: «تو چرا آمدی؟» او هم جواب داد: «من جهادی هستم و برای جهاد در راه خدا آمده‌ام.» فرانده عراقی داوود را هم زد و از من پرسید: «چرا آمدی جنگ؟» گفتم: «برحسب وظیفه‌ام آمده‌ام.» بهم چند تا سیلی زد و به سربازان خود دستور داد تا همه ما را بزنند. آن‌ها – هم از خدا خواسته – مثل سگ‌های شکاری. با قنداق تفنگ و ضربات سنگین پوتین افتادند به جان ما و تا می‌توانستند زدند. از بس کتک خورده بودیم، حال نداشتیم روی پایمان بایستیم. به همین جهت، روی خاکریز ولو شدیم. 🌷عراقی‌ها از ساعت هشت صبح تا شش بعد از ظهر، ما را زیر آفتاب گرم سوزان تیرماه خوزستان نگه داشتند؛ بدون این‌که حتی یک قطره آب به ما بدهند. ساعت شش بعدازظهر ما را سوار ایفا کردند و بردند به پادگانی که در حوالی شهر بصره قرار داشت. آن شب به هر نفر، مقداری غذا و کمی آب گرم دادند؛ اما بعد از آن، تا سه روز اصلاً غذا ندادند. هرچند وقت توی آفتابه‌ای که با آن می‌رفتند توالت، برای ما آب گرم می‌آوردند که آن هم به ما نمی‌رسید. : آزاده سرافراز علیرضا بُستاک منبع: پایگاه خبری _ تحلیلی مشرق نیوز ❌ دیدین تصورش هم وحشتناکه! ✅ امنیت اتفاقی نبوده و نیست !!
🔴اسم گردانشون شهادت بوده ،در بحبوحه جنگ دارن رأی میدن ،منم هیچ دلیلی نمیبینم که راهشونو ادامه ندم و شاهد هجوم و غارت دشمنای این مملکت به ایران باشم پس با افتخار رأی میدم و رأی بدید. اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج
Hamed-Zamani-Rooze-Javan-128.mp3
4.02M
جوون که عاشق نباشه جوون نیست دلی که عاشق نشه تنها تره باید برای راهمون بجنگیم معلم ما علی اکبره (‌ع)
📌 شُهدای ماه اسفند در یک قاب شهادت : ۶ اسفندماه شهادت : ۸ اسفندماه شهادت : ۱۰ اسفندماه شهادت : ۱۷ اسفندماه شهادت : ۱۸ اسفندماه شهادت : ۲۳ اسفندماه شهادت : ۲۴ اسفندماه شهادت : ۲۵ اسفندماه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 روایت بغض آلود سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی از عملیات خیبر 🔷️ هر کس از عملیات خیبر تا انتهای جنگ حتی یک ساعت در مناطق جنگی حضور داشته، جانباز شیمیایی است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 یک برگ رای چقدر ارزش دارد؟! 🔷️ سرداررحیم نوعی اقدم: کل هشت سال دفاع مقدس و دفاع از حرمم را با یک رأی عوض می‌کنم!
حاج محمد با آنکه خودش یک روحانی مورد اعتماد بود ولی باافراد نااهل دوستی میکرد . گاهی به او اعتراض میکردم و میگفتم : حاج محمد این آدم های شر وناباب رو چرا دور خودت جمع کردی؟ میخندید و میگفت : هنر روحانی به همینه که زبان چنین آدم هایی رو بفهمه و به اونها کمک کنه . با هرکدام یک جور رفاقت میکرد. توی دوستی ها سنگ تمام میگذاشت آنقدر به آنها نزدیک میشد و برادرانه به آنها محبت می کرد که مجذوبش میشدند و نمیتوانستند از اول دل بکنند. کم کم و در دوستی با او پایشان به مسجد و هیئت باز می شد و فرسنگ ها از رفتار و شخصیت گذشته خود فاصله می گرفتند‌. اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج
🌷 🌷 !!! 🌷در عملیات عاشورای ۴، عراق بمباران شیمیایی کرد. آن زمان خورشید وسط آسمان بود و ما هنوز ناهار نخورده بودیم. پس از بمباران بوی قرمه‌سبزی به مشاممان رسید. نمی‌دانستیم که عراق حمله شیمیایی کرده است. 🌷سرمست از بوی غذا بودیم که حالمان بد شد. به خاطر دارم افرادی که در معرض گازهای شیمیایی قرار گرفته بودند، بدنشان تاول زده بود و به خود می‌پیچیدند.... : جانباز سرافراز شیمیایی رمضان صادقی‌مقدم منبع: پایگاه خبری _ تحلیلی مشرق نیوز
اگر‌ دختری‌"حجابش" را‌ رعایت‌ ڪند، و‌ پسری‌"غیرتش"را حفظ ڪند، و‌ هر‌ جوانی‌ که "نما‌ز‌اول‌وقت‌" را درحد توان شرو‌ع‌ ڪند. اگر‌ دستم‌ برسد‌ سفارشش‌ را به‌ مولایم امام‌حسین‌ «؏» خواهم‌ ڪرد و‌ او را‌ دعا‌ میکنم! اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج
●بعد از نماز با دستش تسبیحات فاطمه زهرا(س) را می‌گفت. هنگام ذکر هم انگشت‌هایش را فشار میداد و در جواب چرایی این کار می‌گفت بندهای انگشت‌هایم را فشار می‌دهم تا یادشان بماند در قیامت گواهی دهند که با این دست ذکر خدا را گفته‌ام. ●از غیبت بیزار بود و اگر در مجلسی غیبت میشد سعی می‌کرد مجلس را ترک کند. همیشه به من می‌گفت: «دلم می‌خواهد در منزل ما غیبت نباشد تا خدا و ائمه اطهار به خانه و زندگی ما جور دیگری نگاه کنند.»
هدایت شده از 💓نبض عشق💓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
همبستگی و دعوت ورزشکاران کرمانشاهی در راستای مشارکت حداکثری در انتخابات اسفندماه
24.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بشکفت به شوق و شعف و زمزمه امشب گل از گل لبخـند بنی فاطمه امشب مرغان بهشتـی شده آواره مهدی گـردند به دور و بــرِ گهـواره مهدی میلاد امام زمان(عج) مبارک باد.
📌 سردار سید محمد کسائیان دار فانی را وداع گفت و به برادر شهیدش پیوست 🔷️ سردار سید محمد کسائیان، از فرماندهان لشکر ۲۵ کربلا در دوران دفاع مقدس و فرمانده تیپ ۷۵ ظفر در دوران دفاع مقدس، دعوت حق را لبیک گفت و به همرزمان شهیدش پیوست. ◇ گفتنی است این رزمنده دوران دفاع مقدس؛ سال‌های افتخار جانبازی در راه اسلام را نیز داشته است. شادی روحش صلوات 🌷 اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج
🦋• • فرازے‌از‌وصیت‌نامه‌ی‌سردار: شهادت می‌دهم که قیامت، حق است،قـــرآن حق است، بهشـــت و جهـنّم حق است، ســــؤال و جـــواب حق است، مـعـاد،عــدل،امـامـت،نبــوت، حق است.♥️ 🕊
بدانید برای چه خلق شده‌اید و برای چه زندگی می‌کنید و پایان کار شما کجاست؟! و این‌ را بدانید به‌خدا قسم شما فقط برای یک لقمه نان به‌دست آوردن خلق نشده‌اید .. بهای شما رضوان‌الله است به قطعه نانی و یا تکه زمینی خود را تباه نکنید. شما از آن خدایید .. خود را تا دیر نشده به او برسانید، فرصت کم است!