کانال سید علاءالدین
بسمه تعالی قابل توجه اهالی محترم روستای امامزاده علاءالدین راه طی شده و باقیمانده (قسمت اول): ورود
https://eitaa.com/SayyedAlaaddin/21
☝️☝️☝️☝️☝️☝️☝️☝️☝️☝️
اولین قسمت از سلسله مقالات «راه طی شده و باقیمانده» که در تاریخ ۱۴۰۱/۸/۲۰ درج شده است و بطور میانگین، هر دو روز سه پیام به اشتراک گذاشته شده است که البته با احتساب ضمائم آنها میشود گفت تقریباً روزی دو پیام به اشتراک گذاشتهام.
نوشتن هر پیام و تهیه ضمائم آن و نشر و ویرایش آنها، دو ساعت (و بلکه بیشتر) وقت مرا گرفته است. در مجموع؛ برای تأمین محتوای این کانال، روزی پنج ساعت، صلواتی کار کردهام! امیدوارم، اهالی محترم هم روزی پنج دقیقه از وقت خود را به مطالعه دقیق و دنبالهدار آن بگذرانند.
در صورت تمایل برای بازنشر پیامهای این کانال، حتماً پیامهای داخل خود کانال را مستقیماً فوروارد کنید. زیرا مطالب کانال هر از چند گاهی به روزرسانی شده و بعضی خطاهای رخ داده در تنظیم جملات، اصلاح و ویرایش شدهاند.
چنانچه کسی، پیامی را به شما نشان داد که به کانال بنده نسبت میدهد، حتماً نشانی بالای پیام را بزنید تا به این کانال وارد شده و اصل پیام را در کانال ملاحظه کنید وگرنه پیامهای بیرونی ممکنست جعلی و دستکاری شده باشد.
حتی در لینک کانال هم دقت کنید، به بیراهه نروید. چنانکه شورای روستا در مقطعی، با دستکاری شیطنتآمیز آدرس کانال، مخاطبین پخمه خود را مدتی به گمراهی کشاند!
در مطالعه پیامهای این کانال حتماً به شماره قسمت هر پیام دقت کنید تا توالی مطالعات شما به ترتیب شماره حفظ شده و پیش برود. زیرا قریب باتفاق پیامها، سریالی بوده و پیامد قسمتهای قبلی، معنیدار هستند وگرنه ممکنست گرفتار پراکندهخوانی شده و به قضاوتهای اشتباه دچار شوید که باعث سوءتفاهماتی گردد.
ضمنا چنانچه از این طریق به پیام اول کانال دسترسی پیدا کنید، ممکنست با مفقودی تعدادی از پیامها مواجه شوید!
در اینصورت ناچارید از کانال خارج شده و دوباره وارد شوید ولیکن اینبار با جابجائی دستی پیامها (یکی یکی) از آخر به اول بروید. در اینصورت که بدون پرش جابجا میشوید، بعید است پیامی از قلم بیافتد.
موفق باشید. 🙏🌹✌️😍
«کانال» سید علاءالدین:
https://eitaa.com/joinchat/3702653133Ccc2fe714b9
اصل پیامهای بنده در این کانال ☝️ به اشتراک گذاشته میشوند ولیکن برای گفتگو پیرامون محتوای کانال میتوانید وارد گروه 👇 بشوید:
«گروه» سید علاءالدین:
https://eitaa.com/joinchat/3763470541Cd25cef0ad4
May 11
بسمه تعالی
قابل توجه اهالی محترم امامزاده علاءالدین
راه طی شده و باقیمانده؛
(قسمت ۱۰۹):
ادامه تذکرات و اصلاحات:
۶) جهت اطلاع از وضعیت پرونده شکایت تجدیدنظر نانکلی علیه سادات و هماهنگیهای نحوه ورود به پرونده و جلسه رسیدگی دادگاه، لطفا با ۰۲۸۳۴۶۲۲۳۷۷ (داخلیهای ۱۲۳/۱۱۴/۱۱۷) دادگاه آوج (آقای کریمی) تماس بگیرید.
دیروز از فرط إشغال بودن شماره مذکور متاسفانه بنده در ساعات اداری موفق به تماس نشدم ولیکن شنبه (۱۴۰۱/۱۱/۸) همه باید پیگیر باشیم تا بتوانیم بموقع و مؤثر وارد پرونده بشویم انشاءالله
۷) نانکلیهای درونی (حدود ۱۳ نفری که تاکنون شناسائی شدهاند از جمله خرسخالههائی از حسینیها و موسویها!) در حال آماده شدن برای برپائی جشن پیروزی نانکلی بیرونی در غلبه بر سادات روستا (فقط بمنظور رو کم کنی بنده؟!) شده بودند و گردوهای خود را ردیف کرده بودند که با دُمِشان آنها را بشکنند که خدای سادات در غفلت سادات، اراده فرمود تا «دعوای نانکلی» (مبنی بر تهمت موقوفهخواری به اجداد اهالی) در دادگاه بدوی محکوم به ابطال گردد تا اهالی هم مراتب شکر آنرا بجای آورند.
حال زنگولههای نانکلی (بویژه گوشوارههای آن) در عزای گردوشکستن خود نشستهاند!
توصیه میشود دست به دامن آ.سعید بشوند که در زمینه لوازم خانگی تبحر دارد و قطعا میتواند دستگاههای گردوشکنی مناسبی را وارد روستا نماید تا گردوها بلاتکلیف نمانند!
و چنانچه حکم دادگاه، برعکس میشد و نانکلی پیروز میگشت، خدا میداند چه «بساطی از شماتت» برپا میگشت و مزدوران بیجیره و باجیره نانکلی چه ترقصی به راه میانداختند!
۸) بعضی از جُهّال مُغرض که به مرض جهالت یا غرض لجاجت گرفتارند، تصور میکنند و بعضاً به دیگران هم القاء میکنند که بنده در برابر «نمایندگان منتخب اهالی» (ولو اینکه انتخابشان غلط بوده) صفآرائی کردهام! چنانکه، یکی از خرسخالههای اهالی خطاب به بنده نوشته: «با کدام مسلکی ... نسبت به منتخبین مردم بی حرمتی میکنید چه انتخاب صحیح باشد و یا غلط»؟! و در ادامه پیام سرگشاده خود، خطاب به شورای روستا نوشته «ما شما را به نمایندگی انتخاب کردیم که [کارها] درست شود» (منظورش کارهائی است که باید شورا درست میکرده و نکرده است) و..
و اما مغلطه این قسمت از پیام کجاست؟
همچنانکه بنده قبلاً و مکرراً نوشته بودم «هر کسی در هر جایگاهی (حتی اگر برادر و برادرزاده یا خواهرزادههای عزیزم باشند)، چنانچه در مسیر ضدیت با اهالی و نرد عشق باختن به امثال نانکلی (که بیشرمانه دنبال ذلت اهالی هستند!) قرار گیرند، بدیهیست، از جایگاه و حرمت خود خارج گشته و در معرض حملات بنده و سایر اهالی قرار گرفتهاند»، هنوز هم بر همان مدار هستم.
شما شورائی را انتخاب کردید که کار درست انجام دهد. حال که (طبق ارزشیابی اهالی) نه تنها کار درست انجام ندادهاند بلکه کاری هم اگر انجام دادهاند با نادرستی بوده که اصلا دعوای من نه رسیدگی به اینست که آیا کار درست را انجام دادهاند و نه پرداختن به اینکه آنها را بد و گران و نادرست انجام دادهاند! که این مسائل به خود اهالی بویژه آنها که به ایشان رأی دادهاند، مربوطتر است. و یا اینکه چه کسانی در انتخابات ذیربط شرکت کرده یا نکردهاند و چگونه شرکت کردهاند و چرا شرکت نکردهاند هم موضوع دعوای بنده نبوده و نیست. ولیکن وقتی تبدیل میگردند به ملعبه و مزدور کسانی که نسبت به اهالی، نظر سوء آشکاری دارند، دیگر خودشان به دست خودشان، هیچ حرمتی برای خود و موکلین خود باقی نگذاشتهاند.
ستون پنجم دشمن بدون هیچگونه ملاحظهای محکوم به افشاگری و رسواسازی و تخریب است. سقف آن کتک زدن و با خواری و ذلت از روستا بیرون راندن است و کف آن نثار عناوینی که سزامند آن هستند و من فعلا به کف آن اکتفاء کردهام!
بنابراین «نیت صحیح، خوب و صالح اهالی»، توجیهگر «عملکرد غلط، بد و طالح شورا» نیست. لطفا در پشت آن نیت ارزشمند سنگر نگیرید که نقش بر آب است! «توجیه خیانت خائنین» و اصرار بر تداوم آن، خود خیانتی دیگر در حق اهالی است. قیاس این مسئله، با سیاست تحمل دولتمردان توسط مقام معظم ولایت، قیاس معالفارق است و این را بنده بعنوان یک فعال سیاسی (دبیرکل جبهه حامیان ولایت، عضو خانه احزاب کشور و سابقه ۴۶ سال فعالیت سیاسی) عرض میکنم.
اخوی هم اوائل میگفتند: «کوبیدن شورا، کوبیدن غیرمستقیم من هم است! زیرا در پیروزی آنها نقش مؤثری داشتم!» جسارتاً به ایشان هم عرض کردم؛ بهتره بجای تداوم حمایت از ایشان و مخالفت با بنده، از اهالی عذرخواهی کنید که توصیه شما اشتباه بوده است و بنده با شما هم تعارفی ندارم و اگر بخواهید از شورا حمایت کنید، از نقادی من بینصیب نخواهید ماند. من با هیچ خائنی کنار نخواهم آمد و هر کسی هم که در صف حمایت از اینها قرار بگیرد، از نقادی قلم من ایمن نخواهد بود! لطفاً مسائل را در هم نیامیزید.
..ادامه دارد.
حسینی منتظر
بهمن۱۴۰۱
از پیامهای دریافتی؛
(این نامه سرگشاده تحت عنوان دلنوشته، به قلم آ.سیدکاظم موسوی در گروههای مجازی روستا به اشتراک گذاشته شده است)👇:
بسمه تعالی
فصل اول دلنوشته:
سلام و عرض ادب و احترام خدمت تک تک اهالی محترم روستای باصفا و دوست داشتنی امامزاده علاءالدین (ع)
دلنوشته ای تقدیم به اهالی:
عزیزان آنچه که از آن می ترسیدیم به سرمان آمد نفاق اختلاف، دو دستگی، تهمت، دروغ ،الفاظ غیر اخلاقی و ...
دلنوشته خود را دردو متن تقدیم اهالی می نمایم.
الف) مقالات و مکتوبات آقای سید محمد حسینی (منتظر) در فضای مجازی به عنوان راه طی شده
ب) در مورد شورای محترم روستا و نمایندگان منتخب و انتظار از آنان
الف ) بحث اول :جناب منتظر با معلومات حوزوی و یکی از سادات و با نگارشی خوب و با استعداد در فضای مجازی که طی مقالاتی حدوداً ۱۰۰ مقاله مسلسل وار به نظر خودشان جهت اطلاع رسانی و آگاه کردن اهالی در یک ریل یک طرفه با سرعت در حال روشنگری میباشند و اما چند نکته جناب منتظر شما شاگرد مکتب امام صادق(ع) و به عنوان یک روحانی با کدام مسلکی به اهالی القاب، میت، گوسفند، در خواب ،ترسو، بزدل و... می دهید، دوم نسبت به منتخبین مردم بی حرمتی میکنید چه انتخاب صحیح باشد و یا غلط، شما مگر پیرو رهبر فرزانه انقلاب نیستید، ایشان با تمام قدرت از رای مردم دفاع می کند هرچند شخص نالایقی مثل حسن روحانی باشد، کمی تأمل نمایید اگر واقعاً دلسوز مردم و روستا هستید چرا قبل از انتخابات وارد مباحث نمایندگان نشدید، چرا افراد مد نظر خودتان و یا دلسوز، بی ریا، با تقوا و مومن ،دست پاک و یا باسواد و نخبه برای مردم معرفی نکردید، هرچند اصلاً نبودید ،حتی روز رای گیری که موضع تان برای افراد صالح باشد، و خودتان برای روستایی که دم از آن میزنید رای ندادید و حال با این ادبیات از قبیل خائن، ترسو ،بزدل، جاسوسی ،رشوه گیر، مال مردم خور . که روایت داریم از اهل بیت (ع)که مردم را با القاب بد و لقب جار نزنید ،ما با عقل خود شعور و استدلال خود به نماینده روستا رای دادیم که روستایمان آباد باشد وهمچنین منتقد نیز هستیم( آب، برق ،گاز، آسفالت ،سد و راه) کم کاری و بی تفاوتی را نمیپذیریم.... گاه بیانیه میدهید میلیاردها پول می آید، گاه درباره دفینه قلم فرسایی می نمایید، گاه از گذشته سخن می گویید ،به ناحق که فلان شخصی را با چوب و سنگ از روستا فراری دادند، یا در پنجاه سال پیش فلانی در هنگام مدرسه دفتر مشق من را پاره کرد. ودرمورد اوقاف آنچه به ذهن خودتان می آید می گویید و گاهی دعوای دو همسایه را به دین وشیعه و سنی ،کینه یهود با اسلام می کشانید راستی به کجا چنین شتابان مگر رسالت شما این نیست که مردم را به تقوا، برادری ،مهربانی، گذشت، همدلی ،دعوت کنید دو یا سه نفر را دور خود جمع کردی خط میگیری بدون مدرک و دلیل و خود را از همه داناتر می پنداری و به مردم از بالا به پایین نگاه می کنی بر چه اصولی انحلال شورا را جار میزنی با کدام پشتوانه مردمی، تهمت به بردن دفینه میزنی و بر افراد انگ میزنی دل مردم را خالی می کنی که روستای آبا و اجدادی خودتان را از دست میدهید و هر آنچه در هر کجا دارید بر باد خواهد رفت، با بد ترین الفاظ و ادبیات از مسئول اوقاف، ثبت ،اداره جات نگارش میکنید آیا این راه حل است با جوانی که خانوادهاش از طرف اهالی و نزدیکان طرد شده است هم مسلک میشوی و یا اشخاصی که زمین مردم را به بهانه ای سد می کنند و نزاع، کمی درنگ کن اخوی دور و برت را نگاه کن در مسیرت با چه کسانی همگام شدی کدام حرکت برای روستا انجام دادی، در کدام امر عمرانی پا پیش گذاشتی، در کدام مراسم در روستا شرکت کردی، در همیاری و همراهی چه مالی و چه جانی کی و کجا شریک بودی، کجا بار از دوش کسی برداشتی، ما از علما و روحانیت انتظار دیگری داریم تورابه جدت کمی تامل کن با این مسیر که میروی همه را بدبین می کنید، به اسلام، روحانیت، نظام و...
از پیامهای دریافتی؛
(این نامه سرگشاده تحت عنوان دلنوشته، به قلم آ.سیدکاظم موسوی در گروههای مجازی روستا به اشتراک گذاشته شده است)👇:
فصل دوم دلنوشته:
ب) اما در مورد روستا و نمایندگان شورا، به راستی چرا در پشت فضای مجازیِ آقای منتظر جا زده اید و آن را پیراهن عثمان کرده اید که چه و چه مگر شما وعده های خوب و جذاب قبل انتخابات جهت تبدیل روستا به یکی از بهترین ها نمی دادید پس چه شد نه تنها روستای مان رو به جلو نیست بلکه از روستاهای دیگر عقب مانده ایم این وضع آب است که روزی دو ساعت هم آب نداریم، بله کمبود هست ما شما را به نمایندگی انتخاب کردیم که درست شود اگر دست سازمان آب هست وارد شوید و حق مردم بستانید اگر کسی لوله غیرمجاز دارد اقدام کنید، اگر سد باید ساخته شود و یا تعمیر شود دیگر شماها باید پیگیری کنید و موجب آسایش اهالی شوید، در خیلی جاها روشنایی نداریم برنامه بگذارید با اداره برق، خیابان ومعابرکجا مشکل دارد چرا دنبال نمی کنید برای رفاه مردم آسفالت، سنگ ،شن ریزی و... شما یک مسیر کوتاه روبروی حمام زیر برکه دارید یک ساله مثلاً کار انجام می دهید و هنوز مرتب نشده چرا؟ برادران؛ روستای ما جدا از اهالی خوب و عالی صاحب یکی از نادرترین بناهای تاریخی و قدیمی، و یکی از نوادگان معصوم(ع) می باشد که با تمام روستاهای استان قابل قیاس نیست که به برکت این امامزاده واجب التعظیم باید تمام اداره جات ، سازمان ها را جهت بودجه بیشتر، امکانات بهتر، که فقط ما یک روستا نیستیم بلکه خادم زوار و زیارتگاه هستیم ولی توانمان به قدر یک روستا هست که باید مورد توجه استاندار ،فرماندار ،بخشدار و تمام اداره ها باشند و خدمات بدهند و این به ذکاوت، هوش و مدیریت شورای محترم است که به وعده ها عمل کنند و ماهیانه جلسه ای تشکیل دهند که همه اهالی شرکت کنند که هم دیداری با هم داشته باشند و هم گزارش کاردهند و به پیشنهاد ها و انتقادها توجه کنند و با راهنمایی اهالی راه راطی کنند، مگر میشود با این بارگاه با عظمت از خیلی از روستاهای دیگر عقب بمانیم و باز هم تکرار می کنم ما یک خانواده هستیم و همه با هم؛ سادات و غیر سادات فرق نمی کند، سادات چقدر از غیر سادات عروس گرفتن و یا غیر سادات از خانواده ی سادات داماد، همه باهم فامیلیم یعنی یک خانواده یعنی امامزادهایی خدا نگذرد از کسانی که میانِ ما نفاق و تفرقه میاندازند بله اختلاف سلیقه داریم ولی یک خانواده هستیم و نکته آخر شورای محترم ادعا دارد کسانی وجه شارژ را پرداخت نمی کنند و از بزرگترها، ریش سفید ها می خواهند که بروند و از آنها وصول کنند، جنابان شما مسئول هستید اگر آن اشخاص خدای نکرده به بزرگترها بی حرمتی کنند و بگویند شما چه کاره هستید می دانید یعنی چه؟
پس اجالتا فقط جهت راهنمایی و تجربه از آنها استفاده کنید زیرا آنان آبروی روستا هستند و خود شما با مسئولیت تان از طرق مختلف و وادار نمودن آنها به پرداخت شارژ بپردازید و اما در رابطه با ملک روستای امامزاده علاءالدین(ع) طبق مدارک و شواهد و اطلاعات سینه به سینه از بزرگترها ملک امامزاده وقف است دو دانگ برای امامزاده دو دانگ سادات حسینی دودانگه سادات موسوی، سادات مالک خاص هستند، و ناظر طبق قانون، اوقاف میباشد. و دو دانگ امامزاده صاحب ملک خود امام زاده است کل کسانی که در زمین های امامزاده از قدیم اولاد به اولاد زحمت کشیده، آباد کردن، درخت کاشتند ، زراعت کردند نه به عنوان مستاجر بلکه به عنوان سرقفلی دار هستند و سالیانه بابت مقدار چیزی که در دست آنها است باید به صاحب ملک اجاره بپردازند طبق روز وسال، نه اجحافی، نه حقی ،را ناحق کردن که ناظر اوقاف است البته به نظر بنده باید یک هیت امنای ٕقوی، باسواد ،با تقوا، آشنا به امور به همراه اعضای شورا و یکی دو نفر بزرگتر با تجربه و نماینده اوقاف مسائل را بررسی و عمل نمایند و مسائل اداری درصدی از درآمد (تقریباً فکر کنم ۸٪ است ) برداشت کنند و مابقی جهت حفظ و نگهداری و آبادانی روستا و دو دانگ هزینه شود در خاتمه از همه عزیزان و هم شهریان تقاضا دارم چون گذشتگان خود بدون تهمت افترا با همدلی در کنار یکدیگر جهت آبادانی و سرافرازی روستایمان کوشا باشیم و چون همیشه اصرار دارم نفاق و دودستگی نباشد اینجانب جهت یکپارچگی روستا وعدم اختلاف اهالی از گروه موسوم به کانال سید علاءالدین ،،و گروه سید علاءالدین بیرون میروم و آرزوی سلامتی و تندرستی برای تکتک اهالی از خداوند متعال خواستارم.
خادم شما اهالی :سید کاظم موسوی
در ضمن از کلیه اهالی صمیمانه خواستارم پس از مطالعه دو متن بالا نظرات و پیشنهادات خود را مطرح کنند و خطاهای اینجانب را گوشزد کنید
*یاعلی*
بسمه تعالی
قابل توجه اهالی امامزاده علاءالدین
راه طی شده و باقیمانده؛
(قسمت ۱۱۰):
ادامه تذکرات و اصلاحات:
۹) در پیام ۱۰۴ خود دو بار از کلمه «مَلَاء» استفاده کردهام که ظاهراً برای بعضی از اهالی، نامأنوس است! لذا برخی از اعضاء میپرسند؛ منظورتان کدام «مُلاّ» است؟! چون از نسل جدید سادات روستا (دو نفر از حسینیها و دو نفر از موسویها) هم دنبال مُلاّ شدن رفتهاند و شما هم قبلاً از دو ملاّ (ملاعبدالجواد و ملاکاظم) اسم بردهاید. منظور شما کدامیک از آنهاست؟
باز هم باید گفت؛ امان از بیدقتیها!
«مَلَاء» با «مُلاّٰ» فرق دارد. البته بعضی از مُلاّها میتوانند مَلاء هم باشند ولیکن الزاماً هر مَلَاءی، مُلاّ نیست.
مَلاء به کسانی گفته میشود که در جامعه، چشمپر کن جماعت هستند.
اما مُلاّ به کسی گفته میشود که متنی را به کاتبین املاء میکند.
معادل انگلیسی املاء، دیکته است و دیکته کننده را دیکتاتور مینامند.
املاء یک کلمه عربی است و املاء کننده را مُلاّ مینامند. بنابراین در لغت، مُلاّ و دیکتاتور مفهوم یکسانی دارند ولیکن در ادبیات سیاسی، تفاوت مفهومی کاملا متمایزی دارند. دیکتاتور در زبان سیاسیون به کسی اطلاق میشود که به همه مردم (اعم از عوام و خواص) زورگوئی کرده و بدون منطق قابل فهم عامه و خاصه، قلدری میکند. اما ملاّ به عالم دینی اطلاق میشود که مکلف به بیان و تبیین بایدها و نبایدهای شرعی مردمان است.
بنابراین در ادبیات سیاسی ما ایرانیان مفهوم ملاّ و دیکتاتور، همسان نیست و صرفا برخی غربزدهها از این ترادف، سوءاستفاده کرده و ذهن دانشجوهای کمپژوهش را مشوش میسازند.
و اما ملاء که معمولاً با مترف/مترفین به کار میرود، اصطلاحی قرآنی است و اشاره به طبقه حاکمه میکند. «مَلاء اعلی» در قرآن اشاره به ملائکهای دارد که بر عالم شهود، حاکمیت دارند.
با فوت بزرگی، میگویند به ملاء اعلی پیوست.
ملاء؛ معنی پُر و مالامال بودن هم میدهد. خدا در قرآن فرمود؛ جهنم را از گنهکاران، پر خواهم ساخت (لاملأنّ جهنم کثیراً من الجنة و الناس اجمعین)
ولیکن در ادبیات سیاسی، مَلَاء و مُترف به طبقه اجتماعی خاصی گفته میشود که قبل از دیگران، چشم مردم را پر میکنند. زودتر از بقیه به چشم میآیند.
«مَلاء عام»؛ جلوی چشم مردم
در تعریف کلمات مذکور، مطلب جالبی دیدم در سایت حضرت آقا:
«آیه شریفه ۴۵ از سوره کریمه واقعه، به مفهوم «ثروتمند و قدرتمند سرکش» که «به خود واگذاشته شده و آنچه بخواهد میکند و از وى جلوگیرى نمیشود» اشاره میکند. این مفهوم «مترف» تالی مفهومی بود که امام خمینی رحمةاللهعلیه بهعنوان «مرفهین بیدرد» مورد استعمال گسترده قرار میدادند و از آن برای شکل دادن به نحوی نقد اجتماعی، استفاده حکیمانه کرده بودند.»
البته شاید این کلمه برای عوامالناس، نامأنوس باشد ولیکن از کلیدواژههای مکرر دکتر شریعتی (جامعهشناس اسلامی) بوده و لذا برای خوانندگان آثار آنشهید، کاملا آشناست و از آنجا که در هنگام تحریر آن مقاله، تمرکز بنده به جوابگوئی آ.سیدمیرشجاع بود و با توجه به اینکه ایشان، از سمپاتهای دکتر بوده و هستند، بنده هم ناخواسته متناسب با «گنجینه لغات» و مهندسی ذهن ایشان، از این کلمه استفاده کردم.
در هر حال اگر، موجبات تشویشات ذهنی کسی یا کسانی گردیده، عذرخواهی میکنم.
منظور بنده از «ملاء» همان ۱۳ نفر نانکلی درونی روستا هستند که ذهن اهالی را تسخیر کردهاند و در مقابل حقیر و سادات و بلکه کل اهالی، گارد مقابله در حد مقاتله بستهاند!!
۱۰) یادمه در مراسمی، عدهای اطراف حاجمحمدتقی را گرفته بودند و او سؤال میکرد که «جوان» را در یک کلمه تعریف کنند و لذا بازار کلمهپرانی داغ بود و او هیچکدام از جوابها را تعریف مناسبی برای جوان، قبول نمیکرد!
تا اینکه حضار از تکاپو فرومانده و نهایتا خود او گفت: بهترین تعریف از جوان، إشَّک است! جوان یعنی إشَّک (خر، گوشمخملی، اُلاغ/اُلاق)!
و من مدتها ذهنم مشغول بود که چرا حاجی، جوان را درازگوش فرض میکند؟!!
در همانروزها برای یک کاری از میدان هفتم تیر وارد خ. قائم مقام شده و بسمت بالا میرفتم که ناگهان با دیدن تابلوئی در آنسوی خیابان، سخت شگفتزده شدم!
زیرا خیلی درشت نوشته بود؛ اشک.
چون عجله داشتم، درنگ نکرده و رفتم و هنگام بازگشت، متوجه شدم نوشته؛ گالری أشک
(قدرت پیشفرضهای ذهنی در درک مفاهیم پیرامونی!)
همین خوانش خطاکارانه متأثر از ذهنیت مشغول بما هو مشغول، باعث گردید بعد از آن به مسئله خر بودن جوان در نزد حاجی فکر کنم و اینکه چرا ایشان بعنوان یک تاجر بینالمللی به چنین نتیجهای رسیده است که جوان را یک فروند الاغ میبیند؟!
در تحلیل آن به این نتیجه میرسیدم که لابد نوجوان هم یعنی قودوق (قودوخ)!
حال با دیدن پیامهایی که از گروه شورا میرسد، تدریجاً متوجه میشوم که کشف حاجی چندان هم خلاف واقع نبوده است!
..ادامه دارد.
حم
بهمن۱۴۰۱
شورای ما خیلی باحاله واقعاً!!!
استاندار قزوین روز سهشنبه (۱۴۰۱/۱۰/۲۷) حکم فرماندار جدید آوج را صادر کرده است ولیکن روز قبلش (دوشنبه ۱۴۰۱/۱۰/۲۶) از فرمانداری آوج با شورای روستای ما تماس میگیرند و اطلاع میدهند که کذا و کذا و حتی شغل قبلی فرماندار جدید را لازم بوده به شورای امامزاده اطلاع داده شود تا در اطلاعرسانی ایشان به مخاطبینشان، چیزی از قلم نیفتد!
ولیکن اعضای شورا، اطلاعرسانی این مطلب (فوری و فوتی از نظر فرمانداری آوج و نه چندان مهم برای شورا!) را موکول میکنند به چهارشنبه ۱۴۰۱/۱۰/۲۸ تا مراعات احترامات را کرده باشند که قبل از اطلاعرسانی ما (کانال سیدعلاءالدین) پیشقدم نشوند!!
بنظرم باز هم بوی رنگ میآید و گنجشک و قناری و معرکه قودوقها و جوجوقها و...!!
فقط نمیدانم چرا این رنگ، بوی عوامل طراحی بنر مراسم شنبه ۱۴۰۱/۱۱/۱ فرمانداری آوج را میدهد!؟
خدا سایه چنین شورائی را بر سر هوادارانش مستدام بدارد!
بسمه تعالی
قابل توجه اهالی محترم امامزاده علاءالدین
راه طی شده و باقیمانده؛
(قسمت ۱۱۱):
... گروهی که باید آن را ملغمهای از «جوجوقها و قودوقها» فرض کرد وگرنه وِرّاجیهایشان، قابل درک نخواهند بود! و وای به روزی که قودوقها بزرگ شوند. روحت شاد حاجمَدتقی! عجب برداشت دقیقی داشتی!!
چه کسی پاره کرد؟!
(بخش اول):
برخی از اهالی محترم، نامه سرگشاده آ.سیدکاظم را برای بنده ارسال کرده و خواستار نظر حقیر شدهاند. عین متن (هر دو سرفصل) ایشان را دیروز در کانال خود به اشتراک گذاشتم همچنانکه نقادیهای آ.سیدمحمد و آ.سیدمیرشجاع را قبلا به اشتراک گذاشته بودم تا اولا طبق مرسوم همیشگی خودم هیچگاه در «ریل یکطرفه» نتاخته و مخاطبین خود را در آمپاس و اجبار قرار ندهم و بلکه مختار باشند که آزاداندیشانه، گرایش خود را رقم بزنند و هم پاسخگوئی به آنها برای اعضای کانال، مسئله مبهمی نباشد و بدانند که دارم چه متونی را نقادی میکنم.
کسانی که پیامهای مسلسل مرا قسمت به قسمت، دنبال میکنند، توجه دارند که پاسخ انتقادات قبلیها هنوز ناتمام مانده است و لذا حلاجی نظرات آ.سیدکاظم هم در نوبت پاسخ قرار میگیرد.
ما ایرانیها عادت داریم، در هنگامه شنیدن بدگوئیهای غیرمنتظره کسی علیه ما، در قالب ضربالمثلی میپرسیم؛ «من چه هیزم تری به او فروختهام؟!» (مفهومی از همان فرهنگ شرقی که لابد من مقصر بودهام که اینک او به من تاخته است!) و لذا قبل از بررسی محتوای حمله، شروع میکنیم به مرور روابط فیمابین تا شاید محتوای هجمه را واقعبینانهتر تحلیل کنیم!
چیزی که عجالتاً میتوانم بگویم:
بنده شناخت کامل و بلکه چندانی از ایشان ندارم. از آنجا که تا حدودی حساسیتهای نوستالوژیک و دلمشغولی به خاطرات گذشته دارم، اولین مقطعی که در باره ایشان در پس ذهن من هست، مربوط به همان زمانی است که «کسی دفتر مشق مرا پاره کرد»!
(البته دفتر مشق نبود و کتاب بود و ربطی هم به من نداشت و کتاب آ.سیدمرتضی بود. من در ۷ سالگی مدتی در تهران بودم و وقتی به روستا برگشتم، پسربچههای ۷ ساله کلاس اول ابتدایی را گذرانده و وارد ۸ سالگی شده بودند. به همین علت هم من از ۸ سالگی وارد مقطع ابتدائی شدم. در آن ساعتی که از طریق راه نیریج وارد روستا شدم، آقامرتضی را در آستانه امامزاده دیدم که مشغول پاره کردن کتاب فارسی خود و به باد دادن اوراق آن بود! پرسیدم؛ چرا؟! گفت: درسش را خواندهایم و امتحانش را هم دادهایم و قبول هم شدهایم و دیگه نیازی به این کتاب ندارم.
گفتم؛ ایکاش نگه میداشتی تا من هم آنرا بخوانم و از شماها عقب نمانم! گفت: برو روستای نیریج و ثبتنام کن تا خود مدرسه همه کتابهای درسی را بهت بده!
بنابراین من یکسال از همسن و سالهای خودم دیرتر وارد مدرسه شدم ولیکن بخاطر آنکه، روانخوانی قرآن را در پنجسالگی از پدر آموخته بودم و یکی دو ماهی هم که در تهران بودم و لذا با کلمات و جملات زبان فارسی هم مأنوس شده بودم، عقبماندگیهای خود را سریع جبران کردم!
و اما آ.سیدکاظم!
(و ما ادریک ما هو!)
حدود پنجاه و اندی سال پیش؛ آ.سیدکاظم و برادرش، خیلی با بچههای روستا نمیجوشیدند! من که معمولاً با مومورتا رفیقتر بودم (در بچگی، لکنت زبان داشتم و کلمات را بدرستی نمیتوانستم بیان کنم! لذا به مرتضی میگفتم مومورتا (نومورتا) که خواهرش هم به این علت با من دعوا میکرد!) و آقامرتضی و کاظمآقا باهم همسایه بودند. روزی من رفتم درب خانه مرحوم آ.سیدصفدر و سِدکاظم را دعوت کردم بیاید با ما بازی کند اما مادر مرحومشان اجازه ندادند و به ترکی گفتند: کاظم هنوز جوجوق است!
کلمه «جوجوق» را برای اولین بار (و بلکه آخرینبار و فقط هم) از ایشان شنیدم و در گنجینه لغات بنده نبود و معنی آنرا نمیدانستم اما پیش خودم فکر کردم لابد منظورش از جوجوق، جوجه کوچک است! لذا گفتم: من قول میدم نذارم بچهها اذیتش بکنن! اما او مجددا جوجوق را چند بار تکرار کرد و من ناچار شدم آنجا را ترک کنم. با اینکه خود کاظم، مشتاق بود با ماها بازی کند.
طولی هم نکشید که راهی تهران شدند و دیگر ارتباطی نداشتیم تا اینکه شنیدم در روستا بعضویت شورای روستا انتخاب شده است!
خوشحال شدم که بالاخره به اصل خود بازگشته است!
ولیکن معمولاً مجالی رخ نداد تا بیشتر با هم آشنا شویم. گاهیگداری هم شایعاتی بگوشم میرسید که در باره وی بدگویی میشود ولیکن من کماکان در ذهنم حک شده بود که این جوجه کوچک باید تحت حمایت من باشد! و لذا به آن شایعات چندان اهمیتی نمیدادم! (قدرت نوستالوژی در تسخیر ذهن انسان چقدر عجیب است!!)
تا اینکه جلسه شورا در شهر ری پیش آمد و ایشان تماسی گرفتند و صحبت ناتمامی داشتیم که ماجرای آنرا قبلاً به اشتراک گذاشتم.
اخیراً هم که اطلاعیه مراسم گرامیداشت خواهر مرحوم ایشان را دیدم، در گروه خودم آنرا به اشتراک گذاشتم. آ.سیدسعید هم همانرا بهانه کرد که ..
..ادامه دارد.
حسینی منتظر
بهمن۱۴۰۱