بسمه تعالی
قابل توجه اهالی محترم امامزاده علاءالدین
راه طی شده و باقیمانده؛
(قسمت ۱۱۵):
۱۲) همدلی واقعی آنجاست که ظاهر و باطن ما یکی باشد. نحوه گفتار و رفتار ما میتواند دو حالت داشته باشد:
۱۲/۱- لبخند بزنی و با پنبه سر ببرّی و در ظاهر، قربونصدقه بروی و از پشت خنجر بزنی! (چیزی که بعینه از بعضیا شاهدیم)!
۱۲/۲- برای نجات غریق، چنان عتاب و درشتی روانه او بکنی که شوکه شود تا خودش هم برای خلاصی خودش از امواج خطر، دست و پائی بزند! (چیزی که بنده مرتکب شدم)!
بعضی از صاحبنظران توصیه میکنند، اگر در مواجهه با اهالی خاص این روستا، ضرورت روش اول را درک نمیکنی لااقل روش دوم را ترک بکن!
زیرا نهیبهای شما بنفع رقیبهای شماست! تا تمام شرارتها و خیانتها و بدکاریها و کمکاریهای خود را در پشت جاروجنجالهای چندجانبه ولو تماماً دلسوزانه شما پنهان کنند! (و به قولی؛ جا زدن در پشت فضای مجازیِ حم!)
ولیکن مشکل همینجاست که بنده، اخم صادقانه را بر لبخند خائنانه و ترشروئی روشنگرانه را بر زبانبازی مزورانه، ترجیح میدهم. زیرا دنبال تحقیق اهالی هستم نه (العیاذ بالله) تحمیق آنها و العاقبة للمتقین.
و اما ادامه جوابیه به اعتراضیه اسبق اخوی:
۷) علاوه بر موانعی که در مسیر سرمایهگذاری در این روستا مورد اشاره قرار گرفت، مشکل آمادگی اهالی هم برای پذیرش و همکاریهای لازمه، معادله مهمی است که نباید نادیده گرفت.
من گمان میکردم اهالی مشتاق بازگشت به روستا باشند و تمایل بورزند که فرزندان و نوادگان خود را هم به محیط سالم روستا برگردانند بشرطی که امکان پیشرفت و تعالی در آن (کار و زندگی مطلوب و بلکه ایدهآل در روستا) فراهم باشد و مجبور نباشند به جاهای دیگر کوچ کنند و دربدری بکشند. لذا کافیست، سرمایهگذاری مناسبی در آن صورت بگیرد فلذا احتمال زیادی دادم که پیشنهادات صدها میلیاردی مرا روی سرشان گذاشته و حلوا حلوا کنند! ولیکن خود غلط بود آنچه میپنداشتیم!
آنها نه تنها هیچگونه استقبالی نکردند بلکه در برابر عدهای قودوغ به سرکردگی چند تا الاغ (بلانسبت شما و اهالی محترم) بمحض مطرح کردن قضیه در قالب «فراخوان ایده و طرح»، شروع کردند به تمسخر، توهین و تحقیر ووو... که البته چندان هم غیرقابل انتظار نبود ولیکن در عینحال، احتمال میدادم بالاخره عدهای هم در حرکتی بخردانه، در مقابل آن نابخردیها قد علم کنند که نکردند!!
سکوت و مماشات اهالی در مقابل آن فرقه بیعقل و بیانصاف و علیه ما علیه را بنده تلویحاً «حمایت از خیانت» تلقی کردم! البته جنابعالی هشدار داده بودید که «فعلا بهتره مسئله پولها را مطرح نکنم»! و «روی حمایت علنی اهالی در وضعیت فعلی هم حسابی باز نکنم»! اما من مایل بودم از همان ابتدای امر، تکلیفم روشن بشود که یا رومی روم یا زنگی زنگ!!
بعد از مراجعه اخیرم به روستا (بعد از دوری ۵۰ ساله زمستانی از آن؛ وقتی، تنها صدائی که میشنیدم فقط صدای فشرده شدن برفهای زیر پاهایم بود نه هیچ صدای مزاحم دیگری از محیط!) حس خاصی پیدا کردم؛
احساس «دنج بودن روستا» برایم خیلی برجسته شد و اینکه شاید همین مطلب، بر ذهن اهالی هم سایه افکنده باشد و شاید خیلی بیشتر از آن حس خاصی که من پیدا کردم. زیرا که بمراتب و مکررا بیش از من، مشغول مقایسه روستا و تهران هستند.
من تصور میکردم، اگر بتوانیم با جذب سرمایهگذاری، اینجا را تبدیل کنیم به «قطب زیارتی و سیاحتی استان» از طریق «توسعه گردشگری داخلی و جذب توریستهای خارجی»، آثار و برکات فراوان مادی و معنوی برای اهالی آن خواهد داشت از قبیل؛
۱) اشتغال پایدار با درآمدهای عالی
۲) ارتقاء سطح تعاملات فرهنگی و اجتماعی
۳) رونق تولید محصولات دامی و کشاورزی
۴) رونق تولید صنایع دستی و صنعتی
۵) و پیشرفتهای مشابه دیگر
ولیکن در کنار معضلات؛ «ادعاهای واهی اوقاف» و «تبلیغات منفی و تخریبی دسته قودوقها و جوجوقها»، معضل مهمتر و بدتر «عدم همکاری اهالی» را هم باید جدی گرفت که اگر دو معضل اول و دوم قابل حل باشند اما سومی حل نشود، باز هم (همچون آب در هاون کوفتن) بینتیجه و بیفایده است.
در اینجا بود که (بجای تداوم اصرار بر خودخواهی خود یا منفینگری به اهالی)، با توجه به «روحیه دِنجطلبی اهالی» به این نتیجه رسیدم که کلاً بیخیال قضیه جذب سرمایهگذاری بشوم!
این؛ حق اهالی است که حاکم بر سرنوشت خود باشند و آنچه را که بنده ارزشمند تلقی میکردم و گمان میکردم برای نسل جدید، مفید و مطلوب باشد، بیارزش تلقی کنند و به روستا صرفا به چشم، زاویهای دنج و آرام و خلوت، نگاه کنند که آمدن حتی یک زائر هم ناهنجار باشد و آنرا ملوث سازد! (= مفهوم اقدام اهالی برای تخریب زائرسرا؟!)
حال که چنین است، من چرا باید به جنگ آنهائی بروم که در این چند ماه رفتم؟!!
آری! عطایش به لقایش!
شتر دیدی ندیدی!
...ادامه دارد.
حم
بهمن۱۴۰۱
گروه:
https://eitaa.com/joinchat/3763470541Cd25cef0ad4
بسمه تعالی
قابل توجه اهالی محترم امامزاده علاءالدین
راه طی شده و...!!
(قسمت ۱۱۷):
۱۱۷ شماره پلاک فرعی از ۱۰ اصلی قزوین است که ششدانگ روستای امامزاده علاءالدین در آن واقع شده است.
۱۱۷ آخرین شماره از پیامهای مسلسل (و البته ناتمام) بنده است! اما چرا؟!!
اهالی طی اقدامی موفق شدند، زائرسرای قدیمی اجدادی خود را تخریب کنند بدون آنکه برای احداث زائرسرای جدیدی برای زوار محترم امامزاده علاءالدین واجب التعظیم، قدمی بردارند!
اخوی (آ.سیدمیرشجاع) در جایگاه دهیار، موفق شد جاده ورودی روستا تا آستانه امامزاده را، راهسازی و پلسازی نماید ولیکن چنان مغضوب اهالی گردید که خودش و پسرش را توسط قودوغهای روستا (و البته با تحریک الاغهای آن) به قصد کشتن، لت و پار کردند و جیکّ اهالی هم در نیامد! (= سکوت؛ علامت رضایت؟)!
در آن مقطع بنده بخاطر ارتباط نزدیکم با نائبرئیس مجلس و نماینده مردم قزوین (حجتالاسلام ابوترابیفرد؛ امام جمعه فعلی تهران و دبیرکل جامعه وعاظ)، نامهای از وی گرفتم که طبق آن، مبلغ ۱۰۰ میلیون تومان برای تأمین مصالح ساختمانی مورد نیاز یک زائرسرا در اختیار دهیار روستا قرار بگیرد که البته اخوی هم بعد از دوندگیهائی موفق به دریافت آن نگردیده بود! (و متاسفانه به بنده دیر اطلاع داد که چرا موفق نشد؟! وگرنه من یقه حاجی را میگرفتم تا پیگیری کند که کدام ادارهکل استانی تخطی و سرپیچی کرده است؟!)
و شاید خوب شد که موفق نشد! وگرنه من هم احتمالاً لت و پار میشدم!
آیا اهالی واقعا تمایلی به پذیرش زوار و توریست ندارند؟!!
و اما ختم کلام؛
حدود بیست سال پیش ما اعضای خانواده مرحوم آ.سیدمیربابا نشستیم و مایملک پدری را با قرعهکشی بین خودمان تقسیم کردیم.
اتفاق عجیبی که افتاد (که البته من اخیراً متوجه آن شدم!) آنست که از مایملک اجدادی در این ششدانگ روستای امامزاده (پلاک ۱۱۷)، چیزی به من نرسید!
مشابه همین اتفاق در تقسیمات مایملک پدری در پلاک ۱۱۸ (ملک روستای نقاش) هم واقع شد که بر شگفتی و حکیمانه بودن آن قرعهکشی، دلالت دارد!
در این ششدانگ امامزاده که اداره اوقاف، معارض گشته است، بنده چیزی ندارم که بخواهم قانوناً بخاطر آنها با اوقاف درگیر بشوم.
در ملک نقاش هم قطعاتی که به من رسیده در عرصههائی نیست که فئودال آن روستا به آنها تجاوز کرده است که فرضا من بهانهای برای مقابله با حاجصفوت داشته باشم!
گویا تقدیر نهفته در آن قرعهکشی این بوده که بنده از نقاط مورد درگیری، کاملا دور باشم! انگار مقدر شده من وارد تعارضات و تنشهای محلی نشوم. و اگر بخواهم درگیر بشوم نباید بخاطر منافع شخصیام باشد، بلکه باید علل یا دلایل دیگری داشته باشد. یعنی اگر اخلاصی در این درگیریها (صرفا حمایت از مظلومین) نداشته باشم، خسِرالدنیا و الآخرة شدهام!
بنابراین من اگر با اوقاف و نیز متجاوزین محلی وارد مبارزه نشوم و یا بشوم اما پیروز نشوم، چیزی از دست ندادهام و اگر پیروز هم بشوم، چیزی بدست نیاوردهام!
پس چرا باید وارد معرکه بشوم؟!
کاملا شفاف است که هیچگونه انگیزه مادی برای بنده قابل تصور نیست ولیکن انگیزه معنوی چطور؟
انگیزه معنوی بنده هم زمانی ارزشمند است که اهالی نیازمند مساعدت بنده باشند و اگر برایشان مهم نباشد، چه لزومی دارد که من کاسه داغتر از آش باشم؟!
پیام قرعهکشی عجیب!
قرعهکشی ۲۰ سال قبل (یک مقدره الهی؟!) برای بنده این پیام را دارد:
تو را از درگیریهای اهالی و سادات و خانوادهات (معطوف به ارثیه پدری در پلاکهای ۱۱۷ و ۱۱۸) معاف کردیم و اگر قرار باشد که در صف مبارزین قرار بگیری لازم نیست حتی آخرین نفر صف باشی تا چه رسد به نفر اول و پرچمدار ماجرا!
و در این مبارزه، اگر اوقاف پیروز گردد و بخواهد سادات را بجرم موقوفهخواری، تحت تعقیب و جریمه قرار بدهد و کل مایملک آنان را مصادره نماید، تو از همه اینها در امان هستی!
حال با همه این توصیفات، اگر اراده کنی که به اهالی و بویژه سادات، خدمتی بکنی، به خودت مربوطه! نوک سوزنی هم به این امر مجبور نیستی. مضافاً که بهتر از همه میدانی که بابت این خدمت، مورد هدف خیانتهای چندجانبه خواهی شد! خصوصاً که پدرت همیشه تکرار میکرد؛ «پسرم به هر کسی خوبی کردی، بلافاصله منتظر بدی او باش و اگر بدی دیدی هرگز از خوبی دست نکش»!
حال با همه این احوال اگر باز هم تنت میخواره، بسمالله!!
و اما بهانههایی که تو را به وسط معرکه انداخت؛
۱) تهمت موقوفهخواری (حرامخوارگی) مدیران اوقاف و شیاطین محلی به اجداد امجد تو و بقیه سادات را بسپار به قانون.
۲) جذب صدها میلیارد تومان سرمایهگذاری خیرین در مهلتی که داشتی از کف دادی را بسپار به قسمتی که مقدر نبود!
رسیدگی به ابعاد و اعماق ۱۱۷ پیامی که به اشتراک گذاشتی و ۱۱۷ پیامی که خودسانسوری کردی و نفرستادی، بسپار به عدل الهی در قیامت با شهادت سیدعلاءالدین!
و السلام، ختم کلام و نامه تمام!
حسینی منتظر
دهه فجر ۱۴۰۱
هدایت شده از 🇮🇷 لطیفه حلال 🇮🇷
یارو رفیقش رو میزنه. کار به دادگاه میکشه.
قاضی میپرسه: چرا زدیش؟؟؟
میگه: ده سال پیش بهم گفت: اسب آبی.
قاضی: ده سال پیش بهت گفته، الان زدیش؟؟؟؟
میگه: تازه دیشب اسب آبی رو توی تلویزیون دیدم.😂😂🤣😁😂🤣🤣🤣
👇👇👇برای عضویت در «بزرگترین کانال جوک ایتا»، روی «پیوستن» بزنید👇👇👇
هدایت شده از 🇮🇷 لطیفه حلال 🇮🇷
یه بار استاد بهم گفت: قانون دوم نیوتون رو تعریف کن.
گفتم: استاد، من فقط آخرشو بلدم!😕
گفت: اشکال نداره، خط آخرشو بگو😑
گفتم: " که به آن قانون دوم نیوتون می گویند"
نمی دونم چرا پرتم کرد بیرون؟!😂😂😂
کانال 🇮🇷 لطیفه حلال 🇮🇷 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3540451341C466d1824a0
هدایت شده از 🇮🇷 لطیفه حلال 🇮🇷
دیروز داشتیم با بابام دور فلکه با موتور میچرخیدیم.
برگشتم گفتم: وااااای بابا، چه بوی کبابی میاد؟!
بابام غیرتش گل کرد و گفت: گور بابای بنزین، یه دور دیگه میچرخیم.
بابام منو خیلی دوست داره😐😂🤣
کانال 🇮🇷 لطیفه حلال 🇮🇷 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3540451341C466d1824a0
هدایت شده از 🇮🇷 لطیفه حلال 🇮🇷
می دونین آسونترین شغل دنیا مال کیه؟
.
.
.
.
.
.
.
دبیرکل سازمان ملل متحد
لامصب فقط ابراز نگرانی می کنه😞😂
کانال 🇮🇷 لطیفه حلال 🇮🇷 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3540451341C466d1824a0
هدایت شده از 🇮🇷 لطیفه حلال 🇮🇷
ﺗﻔﺎﻭﺕ شاعرا رو ﺍﺣﺴﺎﺱ ﮐﻨﯿﺪ🤔
ﺷﺎﻋﺮ زرنگ میگه :
ﺑﺪﻧﺒﺎﻟﺖ ﻣﯿﺎﻡ ﻫﺮ ﺟﺎ ﮐﻪ ﺑﺎﺷﯽ 😍
ﺷﺎﻋﺮ تنبل میگه :
ﺳﺮ ﺭﺍﻫﺖ ﻧﺸﯿﻨﻢ ﺗﺎ ﺑﯿﺎﯾﯽ😴🤭
کانال 🇮🇷 لطیفه حلال 🇮🇷 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3540451341C466d1824a0
هدایت شده از .
سلام دوستان عزیز بخصوص آقایان سید میرشجاع حسینی و برادر شون آقای منتظر
غرض از این پیام اینه که دادسرای آوج کاری داشتم سه روز پیش رفته بودم
و همیشه هم پیامای اقای سید محمد حسینی _منتظر را میخوانم و حساس هم به این موضوع اوقاف شدم
دوستی دارم دادسرای آوج
اهل شهید آباده از ایشون پرسه جو شدم که شکایت اوقاف چیه گفتن پرونده رو میبینم بهت میگم
فردای آن روز بهش زنگ زدم که جریان چیه
گفتن اوقاف دادخواست ابطال اظهارنامه چند نفر کرده که تقاضای سند کرده اند
و پرونده در جریانه رسیدگیه
و یک مطلب دیگه تا حالا اصلا اشاره نشده در گروه نگفتن که آقای سید میرشجاع حسینی از نانکلی شکایت کرده به اتهام تهمت زدن به سادات و دادگاه رای داده در صلاحیت من نیست رسیدگی به تخلف مدیر یک اداره و مختومه شده پرونده
و الان نانکلی دنبال پرونده رو گرفته و ادای حیثیت کرده که ایشان باید این اتهامات اثبات کنه و سخت هم دنبالشه
و اما آقای منتظر و آقاسید میرشجاع ای کاش واضح و صادقانه به همه میگفتید که این همه میفرمایید آی بیایید ملک سادات در خطره و این همه پیام و هرکسی هم پیام در این رابطه گذاشت رگباری اتهام زدید
برادر های من اخوی ها منتظر و برادر شون میرشحاع از این همه افراد که در پیاماتون نام بردی
شورا
دفینه
امین
ووووو
بجای اتهام کمک میخواستی که همشهریها بیایید شما هم شکایت کنید علیه نانکلی که شاکی زیاد شه و گردن نانکلی رو بشکنیم
ولی متاسفانه از راه دیگه وارد شدید ببخشید گول زدن اهالی
خب همگروهیها توجه کردید که جریان چیه نه اوقاف شکایت کرده علیه فوتی های سادات بلکه آقاسید میرشجاع شکایت کرده علیه نانکلی
و اوقاف دادخواست الطال اظهارنامه داده
الان که آقای منتظر و سید احمد به همه زنگ میزنه بیایید که سادات رو دارن بیرون میکنن این نیست دارن یار جمع میکنن که آقاسید میرشجاع رو نجات بدن از شکایتی که کرده و گیر افتاده
البته من خودم هم هر اقدامی برای همین پرونده لازم باشه انجام میدم و وظیفه هست که همشهریم دچار درد سر نشه
ای کاش با صداقت و درستی اعلام میشد
فدای همه دوستان خوش باشید
هدایت شده از Ms HSIN
این وکیل شیر دل آقای مهندس نانکلی که ادعاهای پر طمطراق از خودش در کرده، حتی جرعت معرفی خودش را هم ندارد. دلم بحال مهندس نانکلی میسوزه با این وکیل غدرش. جناب آقای نانکلی که مطمئنم کلیه پیامهای این گروه را برای شما ارسال میکنند و مطالعه میکنی. انتظار داشتم لا اقل فردی که حداقل رشته حقوق را بداند در اختیار میگرفتی. این فردی که از نوشته اش پیداست که تازه دوره سواد آموزی را گذرانده ، نمیتواند وکالت دفاع از مدیر محترمی همچون حضرتعالی را با آن اهمیت جایگاهی اداری داشته باشد. اختیار کرده ای.
این عکس☝️ از پروفایل شماره 09122002197 گرفته شده که احتمالاً همان قودوغی بود که «s.h.hosseini» نام داشت و وقتی گفتم خودتو معرفی کن از ایتا گریخت!!
شماره 09907721482 در بعضی گوشیها و گروههای ایتا «محمد» یا «Mohammd» و در برخی از آنها «Maysen» و در گوشی من با عنوان
«امامزاده Maysen هجو و ضدیت» نامگذاری شده است.
وی قبلاً در پیامرسان واتساپ، خود را «سیدعلی حسینی» (و بنظرم موردی هم خود را اکرم عزیزی؟!) معرفی کرد!
در هر حال عنصر مشکوکی است و پیوسته (بعنوان وکیل مدافع ممدشورا و نانکلی و حسنشورا) تندترین حملات کذّابانه و بدترین لجنپراکنیها را علیه پیامهای مسلسل روشنگرانه بنده انجام داده است. بقول معروف «خرمگس اصلی معرکه» شده است و در عینحال هیچوقت جرأت معرفی خود را ندارد!
این «عِشَّک»(نه قودوغ!)، گاهی وارد گروه من هم شده و حرفهای تحریفآمیزی را القاء و بلافاصله فرار میکند!
ضمنا وی عضو دائم گروه شورای روستاست و کمتر پیامی از وی دیدم که به بهانه دفاع یا تمجید بیحد از شورا، هجویههای زهرآگین علیه من درج نکرده باشد!
و البته گستاخیهای وحشیانه چنین منافقینی هرگز موجب نمیشود که خرسخالههای هپروتی، آن گروه را ترک کنند که کمترین حرفی که برایشان مطبوع نباشد سریعاً حذف میکنند اما گروهی که حتی مخالفین هتاک و فحاش هم آزادانه حرف دلشان را میزنند و نه تنها ناسزاهای آنها حذف نمیشود بلکه بازنشر هم میشود، باید کانون اختلاف و نفاق قلمداد و ترک شود! سطح فکری و شعور فهمی و انصاف و وجدان خرسخالهها متاسفانه در همین حد است!
در هر حال، آیا دو شماره مذکور مال ۱ نفره یا ۲ نفر؟! این عکس☝ کیه؟!
یکی از ضعفهای ایتا اینه که کاربر وقتی از گروه یا کانال و یا ایتا خارج میشود، دیگر اسمش نشان داده نمیشود و بجای اسم مینویسد «از حساب کاربری حذف شده»!
بنابراین؛ پیامهای فورواردی بعنوان سند و مدرک، پایداری ندارد و برای استناد پیامی به کسی حتما باید اسکرینشات هم گرفت.
بعنوان نمونه؛ قودوغی بنام «s.h.hosseini» در گروه شورای روستا، لجنی علیه بنده پرانید و من هم ضمن فوروارد عین پیام وی به کانال و گروه سیدعلاءالدین، در پیام شماره ۹۳ خود بدان اشاره کردم. ولیکن این گستاخ اما بزدل (09122002197) اساساً از پیامرسان ایتا فرار کرد! تا مثلاً شناسائی نشود و گرفتار نگردد!!
و احتمالاً بعد از این پیام، سیمکارت دائمی خود را هم خواهد فروخت تا مثلاً شناسائی نشود!!!
طرفداران نانکلی و زنگولههای وی، چنین جرثومههائی هستند که عاری از کمترین فهم و درک و شعور و لااقل جرأت ابراز وجودی هستند و صد رحمت به قودوغ!
اما تصور میکنم Maysen (در گروه شورای روستا یا «محمد» در گروه همدلی با شماره 09907721482) غیر از آن قودوغ متواریست و کماکان در پناه ممدشورا و حسنشورا به گستاخیها و شرارتهای مکرر خود ادامه میدهد!
و با شیطنت تمام، در صدد پیشگیری از ورود اهالی به پرونده نانکلی است!
در پیامهای قبلی خود که به «وجود بیوجود ۱۳ نانکلی درونی» اشاره کرده بودم، یکی از آنها همین مزدور عوضی و شرور است!
از پیامهای دریافتی؛ 👇
(قابل تأمل):
با سلام
خدمت اهالی محترم امامزاده علاءالدین
شاید بهتر باشه از اینجا شروع کنیم و قدری منطق و آگاهی خودمون رو بالا ببریم
فرد ناشناسی که این اطلاعات غیرمعتبر و سازماندهی شده را(که شاید از...آب میخوره) ارائه کردند؛که شاید شما هم گفته باشید انشاالله از ناآگاهان است و جز اهالی نیست/(عبارت تیشه و ریشه)
حاوی نکات جالبی بود و امید دارم اهالی عزیز هم با تیزبینی که ازشان سراغ دارم متوجه آن شده باشند
در گفته ایشون نکات نسبتاً حائز اهمیتی بود که ذهنها رو باخود به یاد اولین جوابیه با تاخیر آقا سید محمد سیدعابدین شورا برد، که ایشون هم همین مطلب رو متاسفانه اطلاع رسانی میکردند که ظاهراً چیز خاصی نیست و فقط اوقاف دادخواست ابطال اظهارنامه داده... و جای بسی تأسفه که مثل الان صحبتی از ۱۸نفر(اجداد فوتشده سادات حسینی و موسوی) که بارها توسط حاجآقا منتظر بارها اسامی آنها اعلام و بارگذاری شده، نیست.
این درحالی است که این دوستمون عنوان میکنه مشتاقانه مطالب و پیام ها رو با تأمل پیگیری میکنند
و ای کاش علاوه بر ترتیب اثر دادن به نام سادات اجدادمون که همگی مورد خطاب قرار گرفته اند این مطلب رو هم همهمون پیگیری کنیم جهت دانش خودمون؛ که اصلا اظهار نامه ثبتی چیه؟ و این مدرک چه چیزی رو به عنوان مدرک و سند رسمی غیرقابل انکار مالکیت و سابقه مالکیت مالک اثبات میکنه؟ سندهای مالکیت رسمی منگوله دار سادات و مالکین از کجا نشأت میگیره؟ آیا موقوفه ای به نام محمدحسین خان و محمدکاظم خان اصلا در سازمان ثبت وجود دارد یا خیر؟اگر اوقاف مدرکی ندارد به دنبال چیست؟
پس از بررسی موارد فوق تازه خواهیم دانست که مطالب مورد شکایت چقدر از اهمیت بالایی برخوردار است چرا که با یه حساب کتاب ساده
با گذاشتن خود جای اوقافی که هیچ( مدرک قانونی رسمی و ثبتی) در دست ندارد حتی یک مجوز و وقفنامه، پس اولین گام منِاوقاف از بین بردن مدارک معتبر و قانونی طرف مقابل است تا دام، حیله و مکری که اهالی در خاموشی خود بدان گرفتار شدهاند وخواهند شد ، اثر کند
و اینگونه موفق شاید اوقاف باشد ،که تا به اینجا با افعال غیر قانونیای که تا به حال انجام و ادامه داده است با توسل به ((مدرک سازی و نامه نگاریهای غیرقانونی)) و همراهی معتمدین خود در فریب اهالی ، لنگ لنگان بدون پالن بتازند با این ذهنیت که مسیر مردابی خود را هموار کنند؛ در حالی که حق با کس دیگریست.
اما شاید فکرش هم نکند که تا بدین جا ، که با نیرنگ و تخطی از قانون جلو رفته ، چه چیزی در پیش خود از اعمالی که از گذشته و اشتباهات خود به جا گذاشته منتظر اوست ؛ مراجع عالی و قانونیای که همه جانبه، لباسی از جنس خفت و خواری را مشتاقانه بدان خواهند پوشاند، به حول قوه الهی
پس متفکران و انسانهای نیکو کرداری که دفاع از حقوق قانونیِ ریشه و جدّ محترم خود را به عنوان یک ورثه نفی نمیکنند ( آن۱۸نفر)
با ساده ترین راه یعنی ارائه گواهی فوتشان، به نسب و اصلیت گذشتگان و حقوق قانونی خود کمک کنند(پس حجت بر شما تمام است)
لطفاً گزینه مورد نظر خود را انتخاب کنید که شاید فردا دیر است!
⭕️حق
⭕️باطل
از پیامهای دریافتی؛ 👇
(قابل تأمل):
لازم به ذکره که شکوائیه جناب حاج میرشجاع حسینی ونیز ورثه سیدمیربابا ، دارای عناوین کیفری است و از دادگاه بخش شهرستان به مرجع بالاتر یعنی دادسرای مرکزی استان قزوین از جهت صلاحیت رسیدگی ارسال شده
و افراد دیگر هم به لحاظ کیفری بودن آن توانایی ملحق شدن به سایر شکات رو دارا میباشند.
پس برای این دوستمون هنوز دیر نشده، که مستقیما به پای آقای نانکلی اشاره کرده بود....
البته مراجع رسیدگی و صالحه دیگر نیز در دستور کار و اقدامات متناسب قرار دارد
که به فراخور و صلاح دید مراحل آن و بسته به همراهی و خلوص نیت افراد اطلاع رسانی خواهد شد
و یک نکته دیگر اینکه اظهارنامه ثبتی سادات متعلق به اوایل سده ۱۳۰۰ است و قدمتی دیرینه دارد و ارتباطی با اصلاحات ارضی ندارد و قابل خدشه نیست(چیزی که اوقاف به دنبال مسمومیت اذهان است)
و جالب تر تخطی دیگر اوقاف در این پرونده اعلام جدید علنی به قاضی(البته آرزوی دروغین درونی)به مالکیت ششدانگ روستا
به عنوان موقوفه!عامه!۶دانگ است که بصورت متصرفی است بدین گونه که هیچ کسی جز اوقاف حقی ندارد و تولیت کل روستا را، در اختیار دارد!!!؟
و از اینها رد بشیم با زنده انگاری اجداد سادات و همچنین جدید نشان دادن ماجرای ثبت اظهارنامه، جهت صدور سند مالکیت که به تازگی کاشف شده (آرهتو راست میگی,جون عمهشـ)، همگی نشانگر هدف کودکانه گول زدن قاضی باچندین کلهملق در بیراهه بود ؛که با مجهول المکان قرار دادن همگی متوفیان و به تبع آن نشر آگهی الکترونیکی به جای ثنای وراث با هدف اینکه کسی از مطلعین و ورثه برای دفاع و ارائه اسناد مالکیت حضور پیدا نکنند اقدام کردند
ولی غافل از تقدیر و حکمت الهی
پس اهالی محترم شکری به درگه بیکران باری تعالی واجب شد
حال اگر شما عزیز دل با این تفاسیر به درستی مسیر اوقاف، فقط کمیٓ (اندکی) شک پیدا کرده اید!!!
در این دو راهی شما را به ایزد منان میسپارم
و البته دست دوستی و همراهی با حق طلبان و مجاهدان راستینی که یقین پیدا کردهاند.
اگر کسی از ایشان شناختی دارد لطفا اطلاع بدهد تا شناخت اهالی نسبت به منافقین روستا افزایش یابد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتى ميخواى كلاس نری، ولی استاد رو تو راهرو ميبينى 😂🤣🤣😁😁😁😃🏃🏻
کانال 🇮🇷 لطیفه حلال 🇮🇷 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3540451341C466d1824a0
از پیامهای دریافتی؛ 👇
(قابل تأمل):
بسم الله الرحمن الرحیم
«أُوصِیکُمَا بِتَقْوَى اللَّهِ وَ نَظْمِ أَمْرِکُمْ»
سلام علیکم دایی جان
اوقات به کام
اعیاد مبارک
بنده دانیال تک روستا هستم
نوه خواهر شما بزرگوار
من خیلی کوچکتر از آنم که بخوام خدایی ناکرده مطلبی رو خدمت شما عزیز دل بیان کنم .
ولی بر حسب درس پس دادن و اینکه بدانم درست درسهام رو از حضرتعالی فرا گرفته ام نکته ای را خدمتتان بیان میکنم.
دایی جان بهترین و موثر ترین پیش برنده هر رهبری و مولایی ای ، زبان و دل و قلب نرم او بوده و هست.
ماباید رهبری کنیم و همچون مولا در فتنه ها و حوادث و ناگواری ها برخورد کنیم.
ما به عنوان سادات و نوادگان حضرت رسول ص و حضرت زهرای مرضیه و مولا امیرالمومنین علی ع باید در صف اول به عنوان محترم یاد بشیم و خلق و خوی باصفا . تا جذب کنیم افراد رو به خوبی ها و حق.
شهید مطهری در کتاب جاذبه و دافعه امیر المومنین علی ع چه نکات نابی از جذب آنحضرت میفرمایند.
حضرت رسول ص رو شکمبه گوسفند میریختن ولی تند خویی نمیکردن و حتی عیادت آن نادان میرفتند.
من واقعا نمیتونم راحت مطالبم رو خدمتتون عرض کنم چون شما رو با اون همه عقبه فرهنگی و هنری و دینی میشناسم و عاجزم از بیان مطالبم به استادی همچون شما
ولیکن به عنوان شاگردی که در مکتب اهل بیت ع و پای منبر خوبانی همچون شما بزرگ شدم و تربیت یافتم بر خود واجب دونستم تا به عنوان دعوت به خوبی و صفات خوب و مهربانی و خدایی ناکرده جلوگیری از افکار و الفاظ و رفتار ناشایست خدمتتون مطالبی رو به عنوان امتحان پس بدهم
مولا علی (ع) در وصیتی به فرزندش امام حسن (ع) فرمود : پسرم ، بهره ات را از ادب غنیمت بدار ، و قلب خود را برای آن آزاد گردان ، زیرا قلب بالاتر از این است که به آلودگی بیامیزی ، و بدان که اگر کمبودی داشته باشی به وسیله ادب بی نیاز میشوی ، و اگر غریب و تنها باشی ادب دوست و همراه تو خواهد بود که با وجود آن وحشتی نخواهد بود.
حتی خود خدا در قرآن میفرمایند که در برابر نادان و جاهل و ... چیزی جز قالو سلاما نگویید و رد شوید.
ما قرار نیست که به خاطر احقاق حقی ، خدایی ناکرده احقاق النفوسی رو ذایل کنیم و به خاطر دنیای دیگران آخرت خودمون رو به تباهی بکشیم و بایک کوله باری از حق الناس به دیدار معبودمون بریم.
نفس هر کس چه جاهل و چه عاقل حرمت دارد.
منافق را زمانی ما استفاده میکنیم که در برابر شرک و اسلام باشیم.
امیرالمومنین علی ع به فرزندشان میفرمایند اگر قاتل من را خواستی قصاص کنی همان یک ضربه رو بزن و نه کم و ن زیاد حتی ایشان یک کلام ناپسند از زبانشان جاری نمیشود.
و اینکه انسان و انسانیان همواره در امتحان الهی به سر میبرند و به قول قرآن کریم شاید هر انسانی سالی ۲ بار هم آزمایش و امتحان بشود.
در امتحانات رو سفید باشیم پیش خالق،مخلوق چه ارزشی دارد.
دلتنگتون هستم و مشتاق دیدارتون
راهتون سبز و دعای خیر حقیر بدرقه راهتون.
الهم صلی علی محمد وآل محمد و عجل فرجهم
جوابیه بنده به جناب آقادانیال عزیز:
و علیکم السلام
عالی بود عزیز دلم
من هم دلتنگ همهتون هستم و
ممنونم از تواصی بحق و تواصی بصبر شما
و اما در دعوای مانحن فیه؛
نمیدانم چقدر وقت و حوصله مطالعه پیامهای ۱۱۸ گانه مرا داشتی؟! ولیکن بنده بر این گمانم که «رحمآء بینهم» قواعد متفاوتی با «أشدآء علی الکفار» دارد.
(منظورم اصلا این نیست که برخی از اهالی روستا خدایناکرده از زمره کفار و منافقین هستند. بلکه) قصدم تفاوت رفتاری با کسانی است که پیوسته در صدد خیانت و شرارت علیه اهالی بویژه سادات بوده و هستند و کسانی که اگر خدمتی نمیکنند لااقل خیانتی هم نمیورزند.
و مطمئنم که اگر صرفاً «رحمآء» جواب میداد، نیازی نبود خالق متعال و مهربان از «أشدّآء» هم سخنی به میان آورد.
و اما منظور من از اطلاق «منافق» به بعضی از اهالی، اشاره به دو رویی آنهاست که خود را دوست و حامی و خادم اهالی جلوه میدهند ولیکن خواسته یا ناخواسته با دشمنان اهالی همپیاله و در صدد تکمیل نقشههای شوم آنها هستند!
کلمه منافق، مأنوس ذهنی همگان است و اگر معادل بهتری سراغ دارید برای معرفی آنها که ظاهر و باطنشان یکی نیست، ارائه بفرمایید تا زینپس از آن واژه استفاده کنیم.
🙏🌹❤️😍✌️👌✅
نکته مهمتر اینکه عجالتاً هست و نیست و حیثیت سادات را بعینه در لبه پرتگاه و در معرض سقوط میبینم!
با وجود چنین خطری (ولو اینکه شخص مرا تهدید و تحدید نمیکند) آیا نباید سراسیمه باشم؟!!
در چنین وضعیتی، کسانی را که سمفونی «همه چیز آرومه من چقدر خوشحالم»! سر بدهند، قاعدتاً جزو آنهائی تلقی میکنم که بجای «رحمت» باید «شدت» ببینند!
من با ارسال پیام شماره ۱۱۷ و ناتمام رها کردن راه طی شده، خواستم کرکره کانال خود را پائین بکشم اما دیدی که یکی از شیاطین دیروز وارد گروه شده و پس از بافتن چند تا دروغ و تحریف، چند تا تهمت زد و در رفت!
چرا؟! محض شرارت! فقط برای آنکه اهالی از پیگیری قانونی حق و حقوق اجدادی خود، منصرف شوند یا کماکان غیرحساس باقی بمانند!
چنین افرادی (هر که باشند) باید در نزد اهالی رسوا شوند تا شیطنتهایشان غیرمؤثر گردد.
اشاره به حضرت زهرا سلامالله علیها کردی! و لابد توجه داری که آنمظلومه در ۷۵ الی ۹۵ روز آخر عمر مبارکشان، ضمن املاء «صحیفه» خود (سه برابر حجم قرآن برای کتابت آن توسط حضرت امیر علیه السلام) لحظهای از «رسواسازی منافقین» نیاسودند؟! منافقینی که بر گرده مسلمین نشستند و شاهراهی از خون و فساد در امت اسلام را رقم زدند.
قصههای تاریخ پیوسته در تکرار هستند!
من ششدانگ روستا را «فدک سادات» تلقی میکنم و برای حفظ آن، حداقل کاری که میتوانم بکنم همین نوشتنهای تند و تیز و نهیبهای دنبالهدار است که عمدتاً هم واکنشی بودهاند.
«رسواسازی منافقین» با آنچه که به نام «اسلام رحمانی» شیوع داده میشود، همخوانی ندارد و بقول معروف؛ شترسواری دولا دولا نمیشود!
با همه این احوال باز هم مشتاق نصایح (امربمعروف و نهی از منکرهای خوب و) بجای شما هستم.
موفق باشید.
🙏
بسمه تعالی
قابل توجه اهالی امامزاده علاءالدین
راه طی شده ناتمام!
(قسمت ۱۱۸):
۱۱۸ پلاکی است که گرانترین قطعه زمین من در آنست که به همراه باغی در پلاک نیریج از تعلقات مادی بنده به روستای امامزاده است که شاید از نظر بعضیها ناقابل باشند ولیکن علقه بنده علاوه بر یادگاری پدری بودن آنها، از لحاظ معنوی به این محیط، بسیار قویتر از هر کسی دیگر است وگرنه پرچمدار این مبارزات نمیشدم.
و اما آخرین سؤالات بنده در فصل راه طی شده ناتمام:
۱) آیا صدور «اطلاعیهای مبنی بر فراخوان طرح و ایده» بمنظور جذب سرمایهگذاری سازنده، جرم و گناهی بود که مستحق آنهمه تمسخر و ناسزا باشد؟!
(البته من قبل از اطلاعیه مذکور، شروع کرده بودم به بررسی هماندیشانه نحوه حل مشکلی که اداره اوقاف علیه اهالی بوجود آورده بود.)
۲) آیا استدعای هماندیشی پیرامون نحوه حل مشکل مذکور ولو به این که از نحوه پیشنهادی شورای روستا (عقد قرارداد استیجاری!) عبور کنیم، جرم و گناهی بود که مرا به باد توهین و تحقیر بکشاند؟!
(در بررسی ابعاد قضیه «اوقاف - اهالی» وقتی مشخص شد که بین رئیس اداره اوقاف و اعضای شورای روستا، روابط مشکوکی از قبیل؛ قضیه چکمه سفید و عضویت مخفیانه نانکلی در گروه مجازی شورا و امثالهم، وجود دارد!)
۳) آیا هشدار بنده در این امر، مبنی بر اینکه؛ نباید به توصیه شورا مبنی بر انعقاد قرارداد استیجاری با اوقاف اعتماد کرد، جرم و گناهی بود که شدیداً باید مورد اهانت و هتکحرمت قرار بگیرم؟!
۴) بررسی نفوذیهای اداره اوقاف در بین اهالی، کاملاً طبیعی بود که به افشای آنها و بالتبع سایر تخلفات آنها بیانجامد. در اینجا بود که معلوم شد ریاست غیرقانونی کسی که به حسنشورا مشهور است، زیر سؤال برود و نیز فرار کسی که به ممدشورا مشهور است از ریاست شورای روستا و دلخوشی او به مقام امینی اوقاف یا موقوفه که قاعدتاً تعارض منافعی هم دارد، مورد تخطئه قرار بگیرد و همچنین مماشات عضو سوم مشهور به علیشورا نسبت به مسائل مذکور که بالتبع وی را در معرض اتهام همکاری با اعضای متخلف شورا قرار میدهد.
آیا روشنگری اهالی به این مسائل مشکوک و طرح سؤالات و ابهاماتی که ایشان باید جوابگویی میکردند، خلاف و خطائی بود که مرا آماج هتاکی و تحریف و اخراج از گروه و انحلال گروه و سایر حملات خود قرار بدهند؟!
بنابراین چنانچه دُم خروس اینها در نوکری نانکلی بیرون نمیزد، آیا بنده اساسا کاری به شورای منتخب اهالی داشتم؟!
در چنین معرکهای، برادر علیشورا در کنار سایر غودوغها هم با ایراد عبارات رکیکی وارد تقابل و ضدیت با بنده شد! در حالی که نه جزو مالکین چهاردانگ سادات بود و نه جزو مستأجرین دو دانگ امامزاده!
وی چهکاره بود که وارد اختلافات شد و موجب تشدید آنها گردید؟! و چرا؟! سر پیاز بود یا ته پیاز؟! وی حتی فشار آورد تا گروه مجازی از ایتا به تلگرام غیرقانونی منتقل شود! چرا؟! برای بایکوت بنده و فرار از پاسخگوئی به استیضاحات افشاگرانه بنده! لذا معلوم شد که در کفش وی هم ریگ درشتیست که خیلی دردش میآورد!
فلذا علت باج دادن علیشورا به حسنشورا ابعاد جدیتری پیدا کرد!
در اینجا بود که بنده ناچار شدم شایعات مربوط به نقش داشتن بچههای مرحوم اکبردایی (که ناگهان از کارگری ساده کف بازار به ثروت کلانی رسیده بودند که بخشی از آنرا در روستا به کار انداخته بودند!) در حفاریها را پیش بکشم! معرف نگهبان روستا در سال حفاری، علیشورا بوده که قاعدتاً نمیتواند تصادفی باشد. لذا وی هم باید پاسخگو باشد که آیا بعلت نقطهضعفی که در قضایای نگهبانی و حفاریها دارد، تسلیم ریاست غیرقانونی حسنشورا شده است یا علت دیگری دارد؟! و اساساً چرا باید به وی باج بدهد؟! آیا مسئله قابل اغماضی است؟!
بنابراین روند اجتنابناپذیری که طی شد بترتیب عبارت بودند از:
۱- تلاش برای جذب سرمایهگذاری
۲- تلاش برای رفع مانع بزرگ اوقاف
۳- تلاش برای غیرمؤثر شدن نفوذیهای اوقاف
۴- تلاش برای منکوب ساختن حامیان نفوذیها
۵- تداوم تلاش علیه شیاطینی که سادات را افاغنه موقوفهخوار (حرامخور) جلوه میدادند، در حالیکه خودشان بعنوان مستأجرین موقوفه در معرض اتهام بر باد دادن یک دانگ امامزاده بودند و موذیانه داشتند فرافکنی میکردند!
در چنین معرکهای که بنده مشغول تلاشهای پنجگانه مذکور بودم و انتظار همیاری اهالی بویژه سادات را داشتم، تعدادی از سادات هم به بهانه پیشگیری از اختلافات، در نقش خرسخالهها ظاهر شده و جلاد و شهید را جابجا کردند و آنها هم کاملاً احمقانه بر بنده تاختند و مرا متهم به نفاقافکنی کرده و خود به منافقین واقعی پیوستند!
در غفلت ناشی از شدت و مدت تنازعات مذکور، مهلت اعلام آمادگی برای تقاضای رسمی جذب سه رقم سرمایهگذاری مجموعا معادل ۲۶۶ میلیارد تومان، بر باد رفت!
فلذا بنده ناچار شدم بگویم؛ خر ما از کرهگی دم نداشت! اما استحمار نانکلی چطور؟!
و السلام
حم
۱۴بهمن۱۴۰۱
بسمه تعالی
قابل توجه اهالی امامزاده علاءالدین
راه ناتمام!!!
(قسمت ۱۱۹):
ضمن عرض تبریک به مناسبتهای فرخنده؛ میلاد پدر امت اسلام؛ امیرالمؤمنین علی علیهالسلام و دهه مبارکه فجر انقلاب اسلامی ایران،
با اینکه مایل نبودم بعد از پیام ۱۱۷ پیام دیگری را حوالت بدهم ولیکن بمنظور پیشگیری از تحریفات مستمری که توسط علیهم ما علیهم، واقع شده و در جریان است (و ادامه هم خواهد یافت!)، خواستم بعنوان جمعبندی راه طی شده در ۱۱۷ گام، فقط یک پیام دیگر بر آنها بیافزایم که ۱۱۸ هم تا حدودی معنیدار بود و لذا افزودم.
علیرغم اصرار بعضی از دوستان که باید ادامه بدهم و تا آخرش بروم و الآن جای ایستادن و عقبنشینی نیست و کذا و کذا! اصلا مایل به تداوم این مباحث در این کانال نیستم. زیرا که نتیجه مطلوب خود را نگرفتم!
با اینکه میخواستم در پله ۱۰۰ بایستم اما ضرورت بیان برخی ناگفتهها ایجاب کرد تا از ۱۱۰ هم عبور کردم ولیکن مصمم بودم در ایستگاه ۱۱۴ متوقف بشوم که باز هم نشد و لذا منفعل شدم به بهانه پلاکهای ۱۱۷ و ۱۱۸ دو سه گام هم بردارم و حال اصرار میشود که فقط یک گام دیگر بردارم!
اما نمیدانم ۱۱۹ را به فال چه چیزی بگیرم؟!
و اما بعد؛
بعضیها مرتباً مرا به زبان نرم، مدارا، سکوت، مماشات، لبخند، ملایمت، بردباری، خوشاخلاقی و... توصیه میکنند!
بویژه آنکه بعنوان روحانی باید «جاذبه در حد اعلاء و دافعه در حد ضرورت» بورزم ووو...!!
ظاهراً قضایا بر دوستان، مشتبه شده!
بنده که نیامدم کسی را بسوی خودم یا اعتقادات دینی و سیاسی و... خودم جذب کنم که حالا مستأصل چگونگی گفتار و رفتارم باشم که مبادا کسی رم بکند!
بله «جذب» واقعیت داشته و دارد، اما جذب چه چیزی به چه چیزی؟! بنده به گواه حداقل همان مدارکی که دارم؛ از نوجوانی بدنبال جذب امکانات مورد نیاز اهالی و زوار محترم امامزاده علاءالدین از قبیل؛ راهسازی و احداث زائرسرا بودهام ولو اینکه چندان هم موفق نبودهام و نه تنها هیچ منتی هم بر هیچ کسی ندارم که وظیفهام بوده است بلکه خود را بدهکار هم میدانم. علت عدم توفیقم گرفتاریم به خدماتی بوده است که باید در سطح ملی و فراملی دنبال میکردم.
ولیکن در دو دهه گذشته بویژه سالهای اخیر، احساس کردم که علاوه بر تلاش برای «جذب خیر» با توجه به فتنهها و توطئههای خزنده متعددی که علیه اهالی بویژه سادات محترم در جریان است، برای «دفع شرّ» هم باید کاری بکنم و چه کاری از بنده بر میآمد بجز هشدار به خودیها و اخطار به ناخودیها؟!
بلی! نسل عوض شده و اکثریت اهالی تغییر کردهاند و من هنوز اسیر حال و هوای نوستالوژیهای خود هستم!
عدم شناخت دوطرفهای وجود دارد! مقصر هم من هستم که معمولاً در جمع روستائیان، حضور چندانی نداشتهام. اما نمیدانم چرا اسمم حضور داشته است؟!! فرضاً با اینکه روحم هم از برخی ماجراها خبر نداشت، اما عدهای مرا از «قهرمانان قیرنلری» (بعنوان تمسخر و تحقیر بنده!) بر میشمردهاند که ماجرای آنرا امسال شنیدم که قاعدتاً نمیتواند بدون علت و پشتپرده باشد!
علت اینکه بمحض برقراری ارتباط با اهالی از طریق فضای مجازی، مورد هجمه شدید و بدون سابقه عدهای (که تدریجا متوجه شدم دسته قودوغها و جوجوغهای روستا هستند!) قرار گرفتم که بدون هیچ منطق و گوش شنوایی برای استفهامات و توضیحات بنده صرفا به دنبال استهزاء من بودند، مشخص شد که آنها بر اساس پیشفرضهای ذهنی خود هتاکی و فحاشی میکنند!
این پیشفرضهای عجیب و غریب آنها که کاملاً «شرارتآمیز» بود (و هست) از کجا ناشی میشد؟!
مثل آنکه شما وارد محیطی میشوید و بمحض اینکه سلام میدهید، عدهای با آمادگی قبلی شروع میکنند به کلوخاندازی!
هرچه میگوئید؛ بیایید برای مذاکره و ببینیم اصلا قصه و قضیه چیه؟! (حتی مجبور شدم عکس خودم را به اشتراک بگذارم تا آنها متوجه شوند که شاید مرا با کسی دیگر اشتباه گرفتهاند و به خود آیند! فرقی نکرد و) معلوم شد که کاملاً دانسته و تعمداً دارند اهانت و تنقیص میکنند!
در اینجاست که دیگر جای «رحمآء بینهم» نیست و «کلوخانداز را پاداش سنگ است»!
یعنی کار به جایی میرسد که مطمئن میشوی؛ «سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ أَأَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ * خَتَمَ اللَّهُ عَلَىٰ قُلُوبِهِمْ وَعَلَىٰ سَمْعِهِمْ ۖ وَعَلَىٰ أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ ۖ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ»!
دیگه جای نقل و نبات و پخش حلوا نیست! معرکه زدن و در رفتن است. بنوعی تکرار همان قضیه که سید پیری را سنگ میزدند و چون شکوه میکرد به اجنّه نسبت میدادند. همچون معاویه که مخالفین خود را با عسل آمیخته به زهر میکشت و میگفت خداوند لشکری از عسل دارد!
عدهای مریض یا مغرض، بدون آنکه خودشان را معرفی کنند و اسمی از پدرشان ببرند که معلوم شود فرزند کیستند؟! (و شاید هم بچه پدرشان نیستند که خود را معرفی نمیکنند!) بصورت بزن در رو
..ادامه دارد
حسینی منتظر
فجر۱۴۰۱