بسمه تعالی
قابل توجه اهالی محترم امامزاده علاءالدین
راه طی شده و باقیمانده؛
(قسمت ۹۲):
در این روزها نمیدانم چرا ذهنم پیاپی به سوره شریفه «تبت یدا ابیلهب»، معطوف میشود!؟
(شاید بخاطر اینست که مباحث تفسیری غروب جمعه استاد مرقد مطهر امام به این سوره رسیده است.)
لابد مخاطبین محترم، توجه دارند که؛ خدای متعال، در قرآن از بین تمام دشمنان اسمی حضرت رسول اعظم(ص)، «ابولهب» را برجسته کرده است! اما چرا؟!
و از میان انواع خصومتها و دشمنیهای ابولهب که علیه پیغمبر اکرم(ص) مرتکب شد و شخصا مباشرت داشت، دستهای او را مورد هدف قرار داد! چرا؟!
چنانکه میفرماید: «تبّت یدا ابی لهب و تب»!
زیرا او که عموی حضرت محمد بود، پیوسته به دنبال پیامبر اسلام(ص) راه میافتاد و با تحرکات خاصی توسط هر دو دست خود، آیات الهی و سخنان آنحضرت را تخطئه میکرد!
آری! «تخطئه حق و حقیقت» با «پانتومیم ابولهب» بسیاری از اهالی مکه را از پیغمبر مکرم اسلام، فراری داد! یعنی هر کسی که اندک توجهی و تأملی در باره سخنان و هشدارهای پیامبر بخرج میداد، پشت سر ایشان، ابولهب با حرکات دستهای خود، آنها را با جنگ روانی خود، مضمحل میساخت! لذا خدای قهار هم دستهای او را مورد آماج حمله قرار داده است؛ «تبت یدا ابی لهب و تب»!
علت «تباب ابیلهب» تأثیرگذاری دستهای وی در گریزاندن و رم دادن مردم از پیامبر بود!
بویژه در مقطعی که آنحضرت دو حامی سیاسی و اقتصادی خود (ابوطالب و خدیجه کبری) را در شِعب ابیطالب از دست دادهاند و نیازمند یاوری احدی از مردمان مکه هستند. هدف ابولهب، «تنها شدن پیامبر در انجام رسالت الهی» خود بود که صد البته در مکه مؤثر بود و لذا پیامبر نهایتاً از اهالی آن شهر ناامید گردید و روانه طائف شد ولیکن در آنجا هم بجز جفای اهالی آنها و مجروح شدن پاهای مبارکشان، چیزی بدست نیاورد!
او حتی برای یافتن یک نفر حامی جهت در امان ماندن از تعرضات کفار قریش در هنگام انجام مناسک حج، به زحمت افتادند! تا اینکه قصه هجرت به یثرب (مدینةالنبی) پیش آمد و با بازگشت مسلمانان از حبشه، قوت گرفتند.
شنیدم؛
یکی از ریشسفیدهای روستا اظهار کرده که امین اوقاف از امین موقوفه بودن در امامزاده، استعفاء داده است!
اثبات این ادعا رهین به اشتراک گذاشتن ۳ مدرک است؛ تصاویر:
۱) استعفاءنامه
۲) رسید ثبت نامه در دبیرخانه اوقاف
۳) موافقتنامه اوقاف با استعفاء
در غیراینصورت، ادعای دروغینی بیش نخواهد بود که معمولاً برای فریب اهالی میسازند!
و اما بعد؛
جناب آقای حسن حسنآبادی، رئیس شورای روستا و منتخب افتخارآمیز اهالی روستا! در افاضات جدید خود، دوباره گل کاشت!
وی طبق وظیفه شورائی خود، ظاهراً موفق شده شغل مرا کشف کند و اطلاعرسانی آنرا رسماً به اشتراک بگذارد و چنانکه ملاحظه کردید در گروه خود، خطاب به بنده، صریحاً نوشته است:
«شما کوچکتر از این حرفها هستید
تشویش راه نندازید بین اهالی
و به کار شخصی.. تلقین دادن به میت هادر آرامگاه بهشت زهرا.. خود بپردازید تا امورادتان بگذرد
و ...
شورای اسلامی روستای امامزاده علاالدین»!
آری! همینقدر سخیف و دریده و توهینآمیز و تحقیرکننده و...!
البته «تلقین دادن به میّتها در بهشت زهرا»، امر ثواب و صواب و حسنهای است که متأسفانه بنده (بجز دو مورد برای مادرم و خواهرم) هرگز چنین توفیقی نداشتم!
ولیکن باید دید منظور و انگیزه/هدف رئیس شورای منتخب اهالی از اشاره به چنین دروغ آشکار و یاوهگوئی گستاخانه چیست؟! آنهم با امضاء آن به اسم «شورای اسلامی روستای امامزاده علاءالدین»!!
قبل از آنکه به بررسی این هذیانگوئی وی بپردازم، جا داشت اشارهای به قصه ابولهب بکنم و اینکه اگر ابولهب به مقصدی رسید، شما هم به همان مقصد و مقصود خواهید رسید!
شما میخواهید با طرح اینگونه اراجیف، مرا در مبارزه با اربابتان نانکلی و اذناب وی، تنهاتر سازید و حال آنکه بنظرم اهالی محترم امامزاده علاءالدین را با کفار و مشرکین قریش اشتباه گرفتهاید و دیر یا زود پشیمان خواهید شد.
گیریم که اهالی محترم، یکبار خطا کردند و شماها را بدون دقت لازم برای عضویت شورا انتخاب کردند که البته جزئیات آن قابل بررسی است که مورد استقبال چند درصد از اهالی بودهاید و هستید؟!
در اینخصوص بنده اخوی خود را هم مقصر میدانم که وقتی اهالی از ایشان میپرسیدند «به کیا رأی بدیم؟!» ایشان از آنجا که صرفاً میخواست مشارکت حداکثری رخ بدهد، به همه میگفت: «فرقی نمیکنه! همان سه نفر اول لیست را بنویسید»! بدیهی است که این توصیه غیرمسئولانه بود که حکایت از خوشبینی ایشان به شما هم بود. زیرا بر اساس حروف الفباء شما در صدر لیست بودید. فلذا اخوی در قیامت گرفتار این قضیه خواهد شد مگر آنکه توبه و جبران کند. اگرچه هر سه نفر شما خیلی زود با ناسپاسی تمام حقش را کف دستش گذاشتید!!
...ادامه دارد.
حسینی منتظر
دی ۱۴۰۱
https://eitaa.com/joinchat/3702653133Ccc2fe714b9
هدایت شده از حسن حسن آبادی
نام خدا
جهت اطلاع
چون در جلسه ۲۲دی ماه اهالی و شرکت کنندگان از اعضا شورا در خواست جوابگویی شدند
به استحضار میرسانیم بارها ودر پیامهای متعدد اعلام کردن... منتظر... که شورای خائن. بی لیاقت وووو
این آقا در این مورد هم ناآگاه تشریف دارند
از شیوه گردش مالی و مقداردر آمد سرانه از ارزش افزوده
و سلسه مراتب و شیوه هزینه
تاییدیه کمیته تطبیق و نظر مهندس ناظر
ونظرمهندس ناظر پس از درخواست دهیار
و اعضا شورا نماینده ی قانونی اهالی میباشد این توهینها به شعور اهالی است در انتخابات که منتخبین خودرا تایین کرده اند
دوم اعلام شده با تجمع وشعار دادن در شهرستان آوج و درب فرمانداری پلاکارت و جمع آوری امضا شورا را منحل میکنن
واما جواب.. موقع نام نویسی عده ایی معلوم الحال اقدام به ثبت نام کردند چون مقبولیت نداشتند در آخرین روز انصراف دادن تا روستا به حد نصاب کاندید نرسد و انتخابات انجام نشود
خدا شکر هشت نفرنام نویسی کردند
و بخیر گذشت
حالا که سخن از انحلال شورا است
بفرمایید عمل کنید با کدام دلائل با کدام سند
با نوشتن پیام که اهانت کردید اول به شعور اهالی و دوم به منتخبین اهالی و باید جوابگو باشید
شما کوچکتر از این حرفها هستید
فقط تشویش راه نندازید بین اهالی
و به کار شخصی.. تلقین دادن به میت هادر آرامگاه بهشت زهرا.. خود بپردازید تا امورادتان بگذرد
وهر آنچه که در دروغ دغل خود بیان داشتی عمل کن
در ادامه راجع به حفاری جنب امامزاده مورد بحث خواهد بود
شورای اسلامی روستای امامزاده علاالدین
اگه یک ماه دیگه میگذشت منتظر میگفت از سازمان ملل پیام دریافت کردم برای سخنرانی در این سازمان و انتخاب بنده به عنوان ریس سازمان ملل
طرف تو آرامگاه ها میت تلقین میده
بسمه تعالی
قابل توجه اهالی محترم امامزاده علاءالدین
راه طی شده و باقیمانده؛
(قسمت ۹۳):
در قسمت قبلی، بحثمان در باره بیانیه شورای روستا بود که (بعلت بیدقتی با عبارت «نام خدا» شروع شده نه عبارت مرسوم «بنام خدا»!) در طی آن، آقای حسن حسنآبادی، بنده را بصورت اهانتآمیزی مورد افتراء قرار داده است که شغلم؛ «تلقین میتها در آرامگاهها» است!
قاعدتاً ایشان بزودی باید پاسخگوی این «هتک حرمت» کذابانه و گستاخانه خود در دادگاه باشد.
نامبرده طی بیانیه مذکور در دفاع و توجیه خیانتهای شورای روستا نوشته است:
«اعضا شورا نماینده ی قانونی اهالی میباشد این توهینها به شعور اهالی است در انتخابات که منتخبین خودرا تایین کرده اند
دوم اعلام شده با تجمع وشعار دادن در شهرستان آوج و درب فرمانداری پلاکارت و جمع آوری امضا شورا را منحل میکنن»
(منظورش از تایین، «تعیین» و از پلاکارت، «پلاکارد» است!! البته استفاده از Placard را بنده در پیام شماره ۷۱ خود برای تجمع در مقابل اداره کل اوقاف قزوین بمنظور تقاضای عزل نانکلی بابت توهین وی به اجداد اهالی پیشنهاد کرده بودم نه برای انحلال شورای روستا.
که طبق معمول مورد تحریف وی قرار گرفته است!)
و اما بهتان «تلقین اموات» را وی از کدام اسطرلاب خود بیرون کشیده است؟!
احتمالاً از آنجائی که بنده در برخی پیامهای خود اشاره کرده بودم که عصر جمعهها در جلسه درسی تفسیر قرآن «منعقده در مرقد امام خمینی» شرکت میکنم، فلذا از شرکت در جلسات موازی آن ساعات معذورم (چنانکه به جلسه دیروز خودم هم به همین علت با تأخیر رسیدم!)، وی این خبر را تعمیم داده است به امواتی که معمولاً قبل از عصرها در بهشتزهرا دفن میشوند (و معمولاً هم زحمت تلقین آنها را قبرکنها میکشند!) تا القاء نماید که شغل بنده «تلقین میتها» در آرامگاه است!!!
زهی به اینهمه شعور و فهم و درایت (= بیشعوری و نفهمی و دنائت)!!!
چرا رئیس تحمیلی شورا در صدد تحقیر توهینآمیز بنده است؟! برای آنکه اهالی را مورد تحمیق و استحمار (خر کردن) قرار داده و از من دور سازد! چرا؟!
البته صرفنظر از اینکه وی نتیجه این استخفاف خود را بزودی در دادگاه دریافت خواهد کرد. زیرا باید این ادعای رسمی خود را به دادگاه اثبات نماید و از آنجا که این تهمت و توهین با امضای شورای روستا به اشتراک گذاشته شده، قاعدتاً دو عضو دیگر شورا هم باید در محضر قاضی، پاسخگوی این تخریب و تشویش اذهان عمومی خود باشند.
ولیکن این مسئله هم قابل تحلیل است که آیا اهالی هم از این شانتاژهای احمقانه شورای شرور و خائن، متأثر هستند یا نه؟!
با توجه به خمودی اهالی در امور برخورد جدی با تخلفات و خیانتهای رئیس اوقاف و اعضای شورا و سایر شیاطین محلی، لاجرم باید پذیرفت که بله!
شاید این نکته هم قابل توجه باشد که قصد وی با این تهمت و بهتان (اشتغال بنده به تلقین اموات جهت گذران امورادم! که البته منظورش امورات است!) شاید آنست که تحریر پیامهای مسلسل بنده بمنظور بیدارسازی اهالی روستا شبیه تلقین اموات است! و اینکه با این پیامها این مردم بیدار نخواهند شد!
از لحاظی شاید بتوان پذیرفت که چندان هم بیربط نمیگوید! تشبیه «سیّدها» به «میّتها» ایبسا خلاف واقع نباشد! نشان به آن نشان که بدنبال ارسال این «بیانیه شورا» (که البته تحت تعقیب قرار خواهم داد)، یکی از حامیان وی با عنوان «s٫h٫hosseini» هجویه وی را تأیید کرده و نوشته: «اگه یک ماه دیگه میگذشت منتظر میگفت از سازمان ملل پیام دریافت کردم برای سخنرانی در این سازمان و انتخاب بنده به عنوان ریس سازمان ملل
طرف تو آرامگاه ها میت تلقین میده»!!
بنده این «s٫h٫hosseini» را نمیشناسم. زیرا همانند هتاک دیگری که خود را «maysen» مینامد، جرأت نکرده خود را معرفی کند ولیکن میتوان حدس زد که این سید «h» شاید «حمید»، «حسن»، «حسین»، «هادی»، «حیدر»، «هاشم» و امثالهم باشد!
در هر حال بعید نیست که طبق شناسنامهاش «سید» باشد ولیکن در واقع «میت»ی بیش نیست. زیرا که علیرغم اینهمه پیامهای آگاهیبخش بنده، بازهم بر جهالت خود لجاجت دارد، بالتبع اطلاعرسانیهای مسلسل و مستند بنده در حکم تلقین میت و باصطلاح؛ خواندن «سوره یاسین بر گوش حمار» است که بیفایده است! خصوصاً که وی عضو کانال بنده هم است و جزو اولین نفراتی که پیامهای مرا میخواند تا لابد برای همپالگیهای خود بازنشر دهد!
اما این تمسخر وی ناشی از تأثیرپذیری از آن گزافهگویی حسنشورا هم است. مضافاً که او نوشته «در آرامگاه بهشت زهرا» ولی این میّت نوشته «آرامگاه ها»!!!
آری! از این «سیدها» (که باید آنها را «میتها» نامید!) در بین اهالی متأسفانه کم نیستد!
بلی! اگر منظور حسنشورا از «میتها» اینگونه افراد معلومالحال باشد، من شکایتم را پس خواهم گرفت!
«تبت یدا ابیلهب و تب»
.. ادامه دارد.
حسینی منتظر
دی ۱۴۰۱
کانال سید علاءالدین:
https://eitaa.com/joinchat/3702653133Ccc2fe714b9
بسمه تعالی
قابل توجه اهالی محترم امامزاده علاءالدین
راه طی شده و باقیمانده؛
(قسمت ۹۴):
«تلاش مذبوحانه» به تحرکات شدید و غیرارادی حیوانی گفته میشود که عضوی از بدنش بریده شده و از شدت درد، دست و پا میزند تا از درد نجات پیدا کند! غافل از اینکه هرچه بیشتر و تندتر تقلاّ کند، خون بیشتری از او خارج شده فلذا زودتر به مرگ خود نزدیک میشود.
حکایت اعضای شورای روستای ماست که بجای انجام وظایف قانونی خود، پیوسته بدنبال شرارت و خیانت بوده و هستند!
آنهم بسیار سخیفانه و سفیهانه!
دستکاری در نشانی لینک کانال بنده بمنظور فریبکار جلوه دادن من واقعا چه توجیهی دارد؟! چیزی که هرگز پشت ابر نمیماند و بلکه بسیار زود رسوائی را برای آنها رقم میزند.
آیا بجز «حماقت محض» میتوان آنرا چیز دیگری عنوان داد؟! و هکذا سایر اقدامات فوقبلاهت که بنظرم نتیجه حرامی بودن است و بس!
و ایضاً بعنوان نمونههائی دیگر:
در پیام ۹۱ خود با اشاره به بیانیه شورای روستا که ۸ مسئله را در دستورکار بررسی خود قرار داده است، طی گمانهزنی خود حدس زدم؛ آقایان سیدمیرشجاعالدین، سیدسعید و سیدمحمود متهمین ردیفهای ۳ و ۵ و ۶ آن هستند!
لذا از ایشان خواستم که این اتهامات را شفافسازی نمایند.
ولیکن نامبردگان اظهار کردند که آن اتهامات هیچ ربطی به آنها ندارد! خصوصاً که در بیانیه شورای روستا هیچ اسمی هم از آنها برده نشده است!
بنظرم ایشان در عرصه مقابله با شرارت نانکلی در میدان هستند ولیکن همکاری در مبارزه با سایر اشرار و شیاطین محلی، در اولویتشان نیست!
باشد! قبول! (البته بنده هم با درج کلمه «بگمانم» در انتساب تهمتهای مذکور به نامبردگان که از خادمین صدوق روستا بوده و هستند، قدری تردید داشتم و کلمه «بگمانم» گویای این نکته بود که حدس بنده یک گمانهزنی است!
در هر حال بنده بدینوسیله از هر سه بزرگوار مذکور، بابت اسم بردن از آنها و احتمال و گمانهزنی مذکور عذرخواهی میکنم)!
بنابراین تهمتهای «فروش ۴۰ کنتور به ۸۰ نفر»، «اختلاس در مدیریت بحران زلزله» و «خبرچینی برای بازرسی استانداری علیه شورای روستا» به همراه پنج اتهام دیگر شورا متوجه بنده است! زیرا ظاهراً فقط بنده هستم که در پیشانی مقابله با مردمفریبی اعضای شورا پیشتازی دارم و قاعدتاً اتهامات ۸گانه شورا هم متوجه بنده است!!!
در حالی که بنده در زمان ساخت و ساز پس از زلزله، اساسا در روستا نبودم و کارهای نبودم که بخواهم (العیاذ بالله) اختلاسی بخرج بدهم! و حتی وام زلزله هم نگرفتم تا مثل بقیه آلونکی برای خودم بسازم. زیرا اصلا مجال به روستا آمدن نداشتم. آخر این تهمت را چگونه میتوانید به من نسبت بدهید؟!!!
در باره فروش یا واگذاری کنتور آب هم بنده هیچگونه نقشی نداشتم و ایضا با یکی دو روز در سال به روستا سر زدن چگونه میتوانستم وارد چنین قضایائی بشوم؟!!! تنها اتفاقی که بنده معطوف به آب روستا انجام دادم یک تماس تلفنی با رئیس اداره آب آوج بود تا برای طرح لولهکشی بخش سطیلآباد روستا تسریع نماید که آنهم با کارشکنی شورای روستا مضمحل شد!
بنابراین تهمت کنتور آب و اینگونه مزخرفات به بنده هم بر جرائم اعضای شورا افزوده شد و باید در دادگاه، پاسخگوی تهمت خود باشند.
و اما «خبرچینی برای بازرسی استانداری و خسارت زدن به اهالی»! که اینهم تهمت چهارم شورای روستا علیه بنده است. بنده هنوز علیه اعضای شورای روستا هیچگونه اقدامی بعمل نیاوردهام؛ نه در فرمانداری و نه در استانداری و نه در هیچ جای دیگر. البته در فضای مجازی، اقدام به طرح ابهامات و سؤالاتی نمودهام که قریب باتفاق آنها بیجواب مانده است یا بخاطر آنها مورد تحقیر و تهمت و تمسخر قرار گرفتهام!!!
زیرا اولویت اول بنده، مقابله با تجاوز ناحق اداره اوقاف بوئینزهرا علیه یک امر اجدادی و حیثیتی ماست که نمیتوانستم نسبت بدان بیتفاوت بمانم. البته اخیرا به این نتیجه رسیدهام که مقابله با اذناب نانکلی را باید موازی با خود وی دنبال کنم ولیکن علیه شورا هنوز به هیچ ادارهای از جمله بازرسی استانداری نه مراجعهای داشتهام و نه مکاتبهای. فلذا این تهمت را هم که بدون هیچگونه مدرکی ایراد شده، تحت تعقیب قضائی قرار خواهم داد.
بنابراین همگان در جریان باشند که خود اینها باعث شدند تا سه تهمت مذکور به علاوه تهمت «تلقین میتها» را موضوع شکایت خود قرار بدهم و تا هر سه عضو شورا را از بابت این اراجیف خود پشیمان نسازم رهایشان نخواهم کرد. اعضای این شورای شرور که بمنظور عدم همراهی اهالی با بنده در مبارزه با قلدری اوقاف، اقدام به تشویش اذهان عمومی کردهاند، به محاکمه خواهم کشید تا ثابت کنند که؛
۱) بنده به تلقین اموات مشغولم!؟
۲) در زلزله مدیر اختلاسگری بودم!؟
۳) کنتورهای ۴۰ نفر را به ۸۰ نفر فروختهام!؟
۴) علیه شورا برای استانداری خبرچینی کردهام!؟
بچرخید تا بچرخیم!
تا سیه روی شود هر که در او غش باشد.
..ادامه دارد.
حسینی منتظر
دی۱۴۰۱
بسمه تعالی
قابل توجه اهالی محترم امامزاده علاءالدین
راه طی شده و باقیمانده؛
(قسمت ۹۵):
از دروغهای شاخدار ممدشورا!
عضو شورا و امین اوقاف در مطلع اطلاعیهای نوشته بود:
«اهالی محترم دقت فرمایند در آی دی کانال جعلی اطلاع رسانی ویژه روستای امامزاده علاالدین به دروغ و کذب جهت القاع دروغ خود و گول زدن اهالی
محمد (منتظر) نوشته
(واقع در فرمانداری قزوین و آوج)
👇👇
کانال اطلاعرسانی ویژه روستای امامزاده علاءالدین واقع در فرمانداری آوج قزوین:
https://eitaa.com/joinch/3702653133Ccc2fe714b9
آیا این دروغ و گول زدن اهالی نیست
شماره تلفن فرمانداری آوج را در همین کانال در دست رس اهالی قرار میدهیم تا جویا باشند
واگر در این کانال جعلی بنام روستا پیامی
ارسال شود قابل پیگیری قضایی میباشد
این☝️ نمونه بارز مثال رنگ کردن گنجشک فروختن به جای قناریه»
البته این دروغ شاخدار ممدشورا را در پیام شماره ۸۷ خودم توضیح دادم ولیکن از زاویه دیگری هم بد نیست مجدداً نگاهی بدان بیاندازیم تا ببینیم «امین» بودن وی برای اهالی یا اوقاف چه معنا و مفهوم و چه نمرهای دارد؟!
اگر خاطرتان باشد در پیام شماره ۵۰ با اشاره به خاطرهای قدیمی نوشته بودم «... و معلوم شد که آن بچه بازیگوش، گنجشک را جای قناری رنگ کرده بود! و هنوز هم متاسفانه بر همان مدار فریب و نیرنگ است!
پسرعابدین بگونهای ذهن مرا خراب کرده بود که هیچگاه از خاطرم نمیرود و اینک بعد از ۵۲ سال مجدداً همان قضایا بنحوی عجیباً غریباً در حال تکرار شدن است!»
وی در پاسخ آن مطلب، حال، متقابلا مرا متهم کرده به «رنگ کردن گنجشک بجای قناری»! (تکرار همان رویه ۵۲ سال قبل!)!!
اما چگونه؟!
وی با ارتکاب چند مسئله بسیار کودکانه، مثلاً خواسته واکنش متقابل نشان بدهد! که عیناً خودش جلوه دیگری از رنگ کردن گنجشک جای قناری است که عادت اوست و گویا هرگز قادر به ترک این مرض روانی خود نیست:
۱) دو حرف از لینک کانال مرا حذف کرده تا تبدیل شود به لینکی دیگر و بر اساس این تقلب خود ادعا کرده که من در صدد فریب اهالی بودهام!!!
۲) عبارت «روستای امامزاده علاءالدین آوج قزوین» را با تحریفی آشکار تبدیل کرده به عبارت جعلی «کانال ... قزوین و آوج»!! (فرق عبارت «آوجِ قزوین» با «قزوین و آوج» چیست؟!)
۳) مفهوم «کانال ویژه روستای امامزاده علاءالدین واقع در فرمانداری آوج» (بمنظور بازشناسی این کانال از سایر کانالهای بنده در فضای مجازی) را به مفهوم «کانال ویژه فرمانداری قزوین و آوج» القاء کرده و برای اثبات راست بودن آن ادعای پوچ خود تلفن فرمانداری را هم درج کرده تا خود اهالی هم استعلام گرفته و مطمئن شوند که فرمانداری چنین کانالی ندارد!
آری! همینقدر نیرنگباز و اثبات اینکه در رنگ کردن گنجشک جای قناری، تبحر و تداوم دارد!!!
البته این رفتار وی گویای آنست که مخاطبین خود را یک مشت گوسفند بیفکر فرض کرده است!
آیا واقعا چنین است؟!
عجیبه که حتی یکنفر هم از اعضای گروه وی، هیچ اعتراضی نکرده که لطفا ما را رنگ نکن!!!
ضمناً اعتراف میکنم که علیرغم نبوغ ذاتی و سیادتی خود هنوز نتوانستهام اتهام «جعلی» بودن کانال سیدعلاءالدین را تجزیه و تحلیل کنم و جعل از چه چیزی انجام گرفته است؟! از این جهت واقعا محتاج کمک تیزهوشهای روستا هستم که این جعلی بودن را از لحاظ حقوقی به بنده تفهیم اتهام نمایند!
البته جای نگرانی نیست زیرا وی تهدید کرده که «اگر در این کانال جعلی بنام روستا پیامی ارسال شود قابل پیگیری قضایی میباشد»!!
و من بیصبرانه منتظر پیگیری قضایی وی هستم تا در دادگاه مد نظر وی روشن بشوم که جعلی بودن کانال بنده چیست و کدامست؟!
و خوشبختانه بنده بیش از ۱۰۰ پیام در کانال مذکور ارسال کردهام و لازمست که با اقدام ۱۰۰ برابری وی به دادگاه کشیده شوم!
«الوعده و الوفا» امیدوارم هرچه زودتر پیگیری قضایی بکند تا سیه روی شود هر که در او غش باشد!
البته جای طفره رفتن و رد گم کردن هم برای خود گذاشته است! زیرا با حذف دو حرف از آدرس کانال بنده، لینک کانالی بنام «سرگرمیهای کودکانه» را در پیام خود به من نسبت داده است که ربطی به من ندارد و قاعدتاً پیامی هم نمیتوانم در آن بگذارم نه بنام روستا و نه بنام موستا!
ولیکن لازمست بداند که بنده کانالی دارم که حداقل ۱۰۰ تا پیام در آن ارسال کردهام و همه آنها بنام روستا هم بودهاند. بسمالله همین فردا برو پیگیری قضایی خودتو انجام بده تا فقط حرف نزده باشی و «در عمل نشون بده» وگرنه بقول خودت دختربچه کلاس پنجم ابتدایی هم میتواند بنویسد! اگرچه بعید است هیچ دختربچه و بلکه هیچ جنی عقلش به اینجا برسد که با حذف دو حرف از لینک، میتوان یک کانال را رنگ کرد و بجای یک کانال دیگر فروخت (همان گنجشک بجای قناری!)!
ضمناً منظور این فراری از فهم بیسواد از «القاع دروغ»، «القاء دروغ» است!
..ادامه دارد.
حسینی منتظر
دی۱۴۰۱
https://eitaa.com/joinchat/3702653133Ccc2fe714b9
بسمه تعالی
قابل توجه اهالی محترم امامزاده علاءالدین
راه طی شده و باقیمانده؛
(قسمت ۹۶):
گتجشک دیگری که با رنگ کردن اهالی، تبدیل به قناری کرده، نسبت دادن عبارت مندرج در .I.d «گروه سیدعلاءالدین» در واتساپ (بعد از فیلتر شدن بحال خود رها شد) به .i.d «کانال سیدعلاءالدین» در ایتا است!
البته این کارش بیشتر به خیاطی میخوره تا رنگرزی!
از آنجا بریده و به اینجا دوخته!!
از بس که حقهبازه!!
و اما بعد؛
چنانکه مستحضرید؛ در مقابل دهها سؤال بنده و طرح ابهامات مختلف در کانال مجازی سیدعلاءالدین که جوابگوئی به عمده آنها از اعضای شورای روستا مطالبه شد (زیرا که اینها مکمل توطئه نانکلی علیه اهالی امامزاده در روستا بودند!) بجای جوابیه معقول و محترمانه، دست به اقداماتی زدند که هیچگونه نشانهای از عقل و تدبیر در آنها نبود!
بنده بر خلاف آنها که سعی وافر در حذف و سانسور و تحریف صحبتهای اینجانب بخرج دادند، هر پیامی که از جانب ایشان به من رسید در فضاهای مجازی خود عیناً بازتاب دادم!
در تعلیل رفتار متمایز بنده نسبت به رفتار آنها مقاله مستقلی خواهم نوشت. ولیکن فرق من با ایشان در این نکته هم آشکار است که آنها مطالب مرا پنهان میکنند و از رسیدن حرفهای بنده به اهالی وحشت دارند فلذا هم نوشتههای مرا بایکوت میکنند و هم جلسات مرا تحریم میکنند ولیکن بنده بالعکس حرفهای حتی هتاکانه و فحاشانه آنها را به مخاطبین خود بازتاب میدهم. زیرا معتقدم «آنکس را که حساب پاک است، از محاسبه چه باک است»؟!
یکی از اقدامات مفتضحانه اینها انحلال گروهی در ایتا بود که با بهانه مسخرهای (با رویکرد تحمیق اهالی!) به تلگرام غیرقانونی کوچ کردند و پس از چندی مجددا به ایتا برگشتند! تا مثلا اهالی را از دریافت پیامهای روشنگرانه بنده دور سازند و البته عدهای هم گوسفندصفت در قفای آنها تاختند!!!
یکی از ایشان بجای جواب دادن به سؤالات بنده (که در واقع تجمیع و چکیده سؤالات اهالی بود) در ایتا بعد از فرار به تلگرام، در آنجا برای استحمار گوسفندان خود پیامی درج کرد که بالاخره دست به دست به دست من هم رسید!
بلافاصله آنرا عیناً در پیام شماره ۵۰ خود درج کردم!
و خلاصه آنرا هم (که ۱۳ جمله بود) مجددا در پیام شماره ۸۶ خود بازنشر دادم و دنبال مجالی بودم تا تفصیلا هم بدان بپردازم. البته مجموعا حدود ۱۵ عبارت بود که ۲ مورد آنرا در پیام شماره ۵۰ نقادی کردم و اما الباقی آنها:
نقد شاهکار ادبی گماشته نانکلی:
(بخش ۱):
عدهای از مخاطبین بنده ایراد گرفتند که من چرا بجای نقادی محتوای پیام وی، اغلاط املایی آن را برجسته کردم؟!
به آنها قول داده بودم که اگر مجالی پیدا بکنم (فقط بخاطر اینکه نحوه نقادی را آموزش بدهم) بدان خواهم پرداخت ولیکن متأسفانه ممکنست چند شماره از پیامهای مرا به خود اختصاص بدهد! اما سعی میکنم خیلی خلاصه از آنها عبور کنم. ناچارم مطالب را در قالب گفتگو پیش ببرم. لذا «م.ش.» (مخفف عنوان «ممدشورا» مشهور در لسان اهالی) و «ح.م.» (مخفف عنوان «حسینی منتظر» یعنی بنده) است. م.ش. در صدد توجیه سؤالات و ابهامات بنده است و من در صدد نقادی پاسخهای بجا یا بیجای وی:
۱) م.ش: مسئله حقوقی باید اهل فن نظر بدن نه امثال من و ایشون
ح.م: این عبارت وی را در پیام شماره ۷۷ خود نقد کردم. علیکم بالرجوع.
https://eitaa.com/SayyedAlaaddin/262
در اینجا فقط بر چند نکته اصلی تأکید میکنم:
۱/۱- اداره اوقاف برای موقوفه بودن حتی یک وجب روستای امامزاده علاءالدین، مدرک محکمهپسندی نداشت ولیکن با کمک تو سعی در تحمیق اهالی داشت که خوشبختانه دماغ هر دوی شما به خاک مالیده شد ولیکن هنوز هم عبرت نگرفتهای و کماکان دنبال استحمار گوسفندان خود هستی!
۱/۲- نداشتن مدرکی دال بر موقوفه بودن امامزاده و قلدری و مکر و نیرنگ و حیله و دور زدن فریبکارانه اهالی و حتی قاضی دادگاه، چیزهایی نیستند که لازم باشد برای فهم آنها حتماً باید اهل فن بود!
۱/۳- در جلسهای به میزبانی امام جمعه آوج که قرار بود صرفاً بین نماینده سادات و رئیس اوقاف برگزار شود، تو (و کسی که نمیدانم چرا اهالی او را «حسن تیسنا» مینامند!؟ هم) بعنوان زنگولههای نانکلی، شرکت کردید! (با اینکه بنده باعث تشکیل آن شده بودم ولیکن امام جمعه گفته بود که فقط نمایندگان سادات حسینی و موسوی شرکت کنند و من نمایندگی نداشتم پرهیز کردم) و حسنشورا گفته بود: اهالی باید به خواسته اوقاف تمکین کنند! (زیرا که اوقاف، مظهر «اهل فن» در این مسائل است!)
حال پس از شکست اوقاف در دادگاه، معلوم میشود که ضرورت «تمکین اهالی به اوقاف» به بهانه «تسلیم اهل فن» شدن، خیانتی احمقانه بیش نبوده است که شما دو نفر خائن و مزودر، پیوسته در صدد خام کردن اهالی بودید و متاسفانه با کمال وقاحت هنوز هم هستید!
...ادامه دارد.
حسینی منتظر
دی۱۴۰۱
💠 کانالهای اطلاعرسانی #حم:
🆔 @SayyedAlaaddin
💠
🆔 @chelcheraaqHM
بسمه تعالی
قابل توجه اهالی محترم امامزاده علاءالدین
راه طی شده و باقیمانده؛
(قسمت ۹۷):
ضمن تشکر از ساداتی که دیروز مرا در مراجعه به دادگاههای قزوین و آوج و نیز اداره ثبت آوج و همچنین فرمانداری آوج، ایثارگرانه همراهی کردند، به استحضار میرساند؛
نشستی هم با آقای «محمدتقی آب سالان؛ مدیر واحد ثبتی حوزه ثبت ملک آوج» داشتیم و نکات مهم و قابل ملاحظهای فیمابین مطرح شد که اهم آنها بعضاً عبارتند از:
۱) وی ارائه هرگونه تصویری از مدارک ثبتی درخواستی ما را منوط به دستور قضایی کرد.
(در عینحال هنوز معلوم نیست، اداره اوقاف بوئینزهرا، مدارک معطوف به اظهارنامههای ثبتی ۱۸ تن از اموات (اجداد اهالی روستا) را چگونه به دست آورده است که به دادگاه بدوی آوج، ارائه داده است! اگر کسی اطلاعی دارد، لطفا به اشتراک بگذارد.)
۲) وکیل اداره اوقاف (آرش آریافرد) در دادخواست تقدیمی خود به دادگاه، «سهم موقوفه» از ششدانگ روستا را «یکپنجم از یکدانگ از ششدانگ» نوشته است که این ادعای خود را به اظهارنامهای مستند ساخته که فردی بنام ابراهیم انصاری در سال ۱۳۲۰ به اداره ثبت آوج تحویل داده است. اظهارنامهای که طبق إشعاریه رسمی اداره ثبت به استعلام دادگاه بدوی آوج، نه امضای انصاری را داشته و نه امضای مدیر ثبت را و نه در طی ۸۱ سال گذشته، اجابتی به نشر آگهی اداره ثبت آوج!
با اینحال، آقای آبسالان در مذاکرات دیروز خود (که چند نفر از سادات حسینی و موسوی هم حضور داشتند) بدون آنکه مدرکی ارائه بدهد، بصورت شفاهی اعلام کرد که انصاری در اظهارنامه خود، نوشته: «دو دانگ» و امضاء هم کرده و متصدی اداره ثبت هم امضاء کرده است!!
بنده با توجه به اینهمه تناقض، استدعای مدارک کردم، ارجاع به دستور قضایی داد!
مضافاً که در حالت روانی نامتعادلی به سر میبرد و بدون هیچگونه علت معقولی، یکی از سادات پرسشگر را پرخاشگرانه از جلسه اخراج کرد! (البته بعداً توجیه کرد که در حالت خستگی و کمخوابی و استرسهای شخصی است!)
او ضمن اشاره به اینکه از پیامهای مسلسل من مطلع است، در توصیف نانکلی، به دفاع از وی پرداخت و او را انسان خوب و محترم و شریفی جلوه داد!!
و اینکه چرا بنده حاضر نیستم مستقیماً با او به گفتگو بپردازم؟!!
۳) آقای آبسالان همچنین غیرمنتظره، پرسید: شما با نوشتهها و توهینهای نامتعارف خود به نانکلی و..، بدنبال چه چیزی هستید؟!
گفتم: اتکاء و استناد اداره اوقاف به وقفنامه جعلی، مشکلات سهگانهای را علیه سادات امامزاده علاءالدین بدنبال داشته است:
۳/۱) اجداد ما را متهم به موقوفهخواری و حرامخوارگی کردهاند و لذا این مسئله برای بنده و تک تک سادات، جنبه حیثیتی دارد. حتی اخیراً امین اوقاف در یکی از نوشتههای خود در گروه اطلاعرسانی شورای روستا به نکته بسیار تلخی اعتراف کرده است:
«در اوایل دوریه پنجم شورا با در خواست سید میرشجاع برای اولین بار با حضور آقاسید کاظم سید احمد و من بعنوان اعضا شورا و سید محمود فرزند مرحوم سید موسی همراه سید میرشجاع راهی اداره اوقاف شدیم در بویین زهرا وقتی به درب ورودی اداره رسیدیم سید میرشجاع گفتند که یک مقدار در درب اوقاف فاصله بگیر و ماشین را پارک کن بعد پیاده شدن از ماشین ایشون پیاده نشدن و گفتند من نمی آیم شما بروید 😇🤔
اقا سید کاظم و سید احمد و سید محمود همراه من داخل دفتر رئیس وقت اداره رحمانی شدیم بعد سلام ووو تا متوجه شد از روستای امامزاده آمده ایم با الفاظ زننده مثل این کلمه(برید پی کارتان موقوفه خوران)
حتی نزدیک بود بین ما و ایشون درگیری فزیکی بعمل بیاد
بدون هیچ نتیجه ایی اوقاف را ترک کردیم
و نیامدن سید میرشجاع داخل اداره هم برایمان نامفهوم مانده...»
بنابراین اولین مسئله بنده با اوقاف، مسئله حیثیتی است که رؤسای این اداره با اشاره به یک ورقپاره جعلی، اجداد ما و خود ما را تهمت موقوفهخواری میزنند و این افتراء دستاویزی برای غیرسادات روستا گشته است تا با سادات، بصورت آشکار و نهان، سرستیزی کنند!
۳/۲) درج شروط «حیات» و «حضور» برای بهرهمندی سادات از املاک و اراضی چهاردانگ مالکانه خود (در وقفنامه جعلی)، موجب گردیده است که صاحبان دو دانگ و... را تحریک به اقداماتی بنمایند که منتهی به «قتل» و «فرار» سادات گردد فلذا این قضیه، علاوه بر جنبه حیثیتی، جنبه حیاتی و ناموسی هم پیدا کرده است! زیرا تا وقتی که اداره اوقاف بر این وقفنامه جعلی، اصرار بورزد، جان و مال و ناموس و حیثیت کلیه سادات حسینی و موسوی (صاحبان بلامنازع چهاردانگ امامزاده علاءالدین) در معرض خطر شدید است. چنانکه عملاً هم مواردی از تعرضات جنایتکارانه علیه سادات از طرف غیرسادات روستا، بوقوع پیوسته است!
بنابراین بنده تا از بابت امنیت و حیثیت سادات، خیالم راحت نشود و از ایشان رفع خطر نگردد، دست از مبارزه خود نخواهم کشید و..
آبسالان: هیچگاه از سادات رفع خطر نخواهد شد!!
...ادامه دارد.
حسینی منتظر
دی۱۴۰۱
بسمه تعالی
قابل توجه اهالی محترم امامزاده علاءالدین
راه طی شده و باقیمانده؛
(قسمت ۹۸):
آبسالان، در آخرین جمله خود هنگام وداع مجددا گفت: سادات همیشه در معرض خطر بودهاند و از سادات هیچگاه رفع خطر نخواهد شد!
۴) نکته دیگری هم که در جلسه با آقای آبسالان اتفاق افتاد، بیاعتنائی وی به تصویر شفافی از وقفنامهای بود که در بین ما به «وقفنامه اصلی» مشهور گشته است و من به ایشان نشان دادم و انتظار داشتم، واکنش مناسبتری از وی ببینم! (بعنوان کسی که سروکارش با اسناد و مدارک قدیمی هم است ولیکن گویا آنرا قبلاً دیده بود و بنظرم ارزشی برای آن قائل نشد! و شاید هم نخواست حساسیتی نشان بدهد!)
و اما بعد؛
۱) برای دریافت گواهی انحصار ورثه
میتوانید به «دفاتر خدمات الکترونیک قضایی» محل کار و زندگی خودتان مراجعه کنید.
و هنگام مراجعه، باید گواهی فوت (یا استشهادیه محلی مبنی بر فوت پدر یا پدربزرگ خود) را و شناسنامههای وراث آن مرحوم را همراه داشته باشید.
۲) هنگام مراجعه به دادگاههای قزوین و آوج متوجه شدم که شکایت جمعی از سادات حسینی (از جمله بنده) علیه شیطنت نانکلی علیه سادات، معلق شده است! احتمالا بخاطر آنکه پرونده اعتراضیه نانکلی به قزوین رفته و لذا در دادگاه آوج مفتوح نبوده است که وارد پرونده بشود! و ظاهراً وظیفه خود هم ندیدند که شکوائیه ما را طی الحاقیهای به دادگاه تجدیدنظر قزوین بفرستند!
خوشبختانه بنده محض احتیاط مستقلاً از تهران هم اقدام کرده بودم و مستقیما به عنوان شخص ثالث تقاضای ورود به پرونده تجدیدنظرخواهی نانکلی در قزوین داشتم تا چنانچه احیاناً شکوائیه ما در آوج به هر علتی پیش نرفت، فرصت قزوین را از دست نداده باشم!
خوشبختانه ارسال شکوائیه بنده از تهران مقارن با رسیدگی قاضی پرونده تجدیدنظر خواهی قزوین بوده و لذا قاضی مربوطه متوجه میشود که یکی از ۱۸ متهم نانکلی (مرحوم سیدمیربابا) فوت کرده است و نانکلی بجای او باید از ورثه آنمرحوم شکایت میکرده است.
فلذا دستور به عودت پرونده به مبدأ (آوج) میدهد تا تحقیقات پرونده، تکمیل گردد.
پرونده در حال حاضر معطل تحویل به دادگاه آوج است و سوم بهمن اتفاق خواهد افتاد تا چهارم بهمن در اختیار قاضی آوج قرار بگیرد.
بنابراین اهالی روستا (بازماندگان ۱۸ مرحوم و مرحومه مورد شکایت نانکلی) تا ۱۴۰۱/۱۱/۰۴ (وشاید تا زمان دادگاه بعدی) مهلت دارند که بعنوان «شخص ثالث و ذینفع» به پرونده ورود نمایند.
آنصورتجلسهای هم که در مسجد سامان، امضاء کرده بودید، به قاضی محترم آوج نشان دادم ولیکن بدون ضمائم (گواهینامههای حصر ورثه) چندان ارزش حقوقی و استنادی ندارد! و عجالتا فقط سیدمیربابا، متوفی محسوب میشود! و حکم الباقی لیست متهمین نانکلی، غیاباً صادر میشود که ممکنست خطرناک باشد و هست و نیست شما در روستا را بر باد دهد و اگر مشمول «پرداخت جریمه خسارات وارده به موقوفه» بشوید، ضمن اینکه اجداد شما «موقوفهخوار» تلقی خواهند شد (و حیثیت اجدادتان و خودتان زیر سؤال خواهد رفت، چنانکه رفته است!) ممکنست برای پرداخت جریمه (با توجه به اینکه نانکلی در شکایت خود، علاوه بر مطالبه هزینههای دادرسی و دستمزد وکیل، «پرداخت خسارت» را هم مطالبه کرده است!)، نه تنها خانه و کاشانه شما در روستا بلکه در غیرروستا هم توقیف و مصادره گردد.
فلذا لازمست طبق بند ۱ این پیام، اقدام نمایید وگرنه که اگر اظهارنامههای اجداد شما باطل گردد، شما از غاصبین موقوفه محسوب خواهید شد. حداقل استشهادیهای مبنی بر اینکه ۱۸ متهم نانکلی به رحمت خدا رفتهاند، تهیه کنید و تا پنجم بهمن (هفته آینده) در دادگاه آوج رسما داخل پرونده بکنید که احتمالا رسید ارائه مدارک ذیربط شما به شورای حل اختلاف مبنی بر تقاضای صدور گواهینامه حصر وراثت، هم باید ضمیمه آن باشد.
۳) به پرتوپلا گفتنهای اعضای خائن شورا (که گوشوارههای نانکلی بیش نیستند) اعتناء نکنید که به وقت خودش، حساب آنها را هم خواهیم رسید. عجالتا بر ورود به پرونده متمرکز شوید.
شنیدم رئیس شورا مرا «ممدچِرت» نامیده است!!!
دیر یا زود وی و سایر زنگولههای نانکلی در محضر دادگاه، پاسخگوی اراجیف و خیانتهای خود خواهند شد. شما نگران تهدیدات آنها نباشید که از باب «الغریق یتشبث بکل حشیش»، چارهای بجز تلاشهای مذبوحانه ندارند.
۴) از آنجا که اوقاف (به گواهی مدارک متعدد موجود) خود را «مدعی ششدانگ روستا» میداند (و اعتراف امین اوقاف که؛ مسئول برآورد صحت و غلط بودن مدارک موقوفات نیست!)، ترجیح میدهد که این روستا هرچه زودتر از سکنه، خالی گردد. قاعدتاً مزدوران نانکلی در شورا هم متأثر از همین سیاست، در تلاش آن هستند که سادات در این روستا کمتر حضور یابند یا هزینه زندگی در آن، چنان افزایش یابد که سادات و بلکه کل اهالی را فراری بدهد، بنابراین امیدی به خدمت واقعی این شورای خائن داشتن عبث است و...
..ادامه دارد.
حسینی منتظر
دی۱۴۰۱
حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام:
«... هان! سوگند به آنکه دانه را شکافت و خلایق را آفرید؛ اگر حضور مردم نبود و اینکه با وجود یار و یاور، حجّت تمام است و اگر خدا از عالمان، پیمان نگرفته بود که در برابر شکمبارگی ستمگر و گرسنگی ستمدیده، آرام نگیرند، بیگمان؛ افسار آن [شتر خلافت] را بر گردنش میانداختم (و رهایش میساختم) و در پایان، آنرا با همان جامی آب میدادم که در آغاز دادم و هر آینه میدیدید که ایندنیای شما در نظر من از باد معده (یا آب بینی) بز هم پستتر است!»
(از فراز پایانی خطبه شِقشِقیه در نهجالبلاغه)
بسمه تعالی
قابل توجه اهالی محترم امامزاده علاءالدین
راه طی شده و باقیمانده؛
(قسمت ۹۹):
بعضی از دوستان سؤال میکنند: بجای مراجعه زمانبر بازماندگان اجداد اهالی، به مراجع قضایی جهت اخذ گواهینامه حصر ورثه با تقدیم گواهی فوت و غیره، آیا بهتر نیست خود شما که هماکنون به پرونده ورود پیدا کردهاید از قاضی بخواهید تا از اداره ثبت احوال هم استعلام بگیرد تا متوجه شود که همه آنها فوت کردهاند؟!
امان از بیدقتیهای شما!
و اما جواب تکراری و تفصیلی:
۱) شکایتی را که رئیس فعلی، امسال به دادگاه آوج داده، کاریست که رئیس قبلی اوقاف هم در سال ۱۳۷۵ قصد انجام آن را داشت. مبنی بر اینکه سادات این روستا بعلت کوچ یا مرگ در اینجا نیستند ولیکن پیامد مراجعه آ.سیدمیرشجاع به اوقاف بابت وام جهت احداث سد خاکی دلیکلیقیه، او با توضیحات و نیز مکتوبات آ.میرشجاع متوجه میشود که گزارش مرگ و کوچ همه سادات حسینی و موسوی، کذب و توطئه بوده است فلذا از پیگیری شکایت خود (دادخواستی جهت تنظیم سند ششدانگ روستا بنام اوقاف) منصرف میشود ولیکن به گواهی گزارش امین اوقاف (که دیروز بدستم رسید و به اشتراک گذاشتم) وی معتقد بوده است که اهالی فعلی روستا «موقوفهخوار» هستند و لذا با سادات جلسه هم برخورد زنندهای میکند تا جایی که نزدیک بوده به درگیری فیزیکی هم بکشد! البته اگر بنده آنجا بودم، دندانهای رحمانی را در دهانش خرد میکردم تا هرگز به خودش اجازه ندهد که اجداد ما را حرامخوار بنامد! و حاشا به غیرت آ.سیداحمد، آ.سیدمحمود، آ.سیدکاظم و آ.سیدمحمد (و آ.سیدمیرشجاع که قاعدتاً ماجرا را شنیده بود) که همان زمان اقدام به شکایت علیه رئیس اوقاف نکردند!
و البته هنوز هم حق شکایت ما به قوت خود باقیست و من سراغ او هم خواهم رفت!
رئیس جدید اوقاف محل هم با استناد به همان وقفنامه جعلی، علیرغم آنکه میداند همه بازماندگان سادات فوت نکردهاند و غیبت زمستانی ولو اکثریت اهالی، بمفهوم کوچیدن از این روستا نیست و همه اهالی (باستثناء حسینی منتظر) در اینجا خانه و کاشانه دارند و بالتبع او هرگز نمیتواند در خصوص چهاردانگ سادات، به چیزی دست یابد، فلذا طی اقدام مکارانهای (طرح ۹ دروغ بزرگ) در صدد فریب دادگاه برآمد که باز هم طرفی نبستند.
۲) اوقاف بوئینزهرا بصورت عجیبی اصرار دارد وقفنامه جعلی (صورتجلسه ۱۲۹۷قمری منسوخ) را بر وقفنامه اصلی (صورتجلسه ۱۲۹۹قمری ناسخ) ترجیح دهد وگرنه هرگز نمیتواند مدعی چهاردانگ سادات هم بشود. فلذا ایبسا وقفنامه اصلی را خودش امحاء کرده است ولیکن آ.میرشجاع کپی آنرا در سال ۱۳۹۶ طی نامه دو صفحهای در اختیار رحمانی میگذارد و او هم در هامش آن نوشته که صحت و سقم آن از آرشیو سازمان، استعلام گردد!
بنابراین اوقاف محل، از سال ۹۶ نسخهای از وقفنامه اصلی را در اختیار داشته است و نیازی هم نبوده است که در جلسه ۱۴۰۱/۱۰/۲۳ مجددا به اوقاف ارائه شود.
(فلذا ادعای ممدشورا مبنی بر اینکه اوقاف، وقفنامهای نداشت و میرشجاع آنرا پارسال به اوقاف داد، اگر از روی بیدقتی مرسوم وی نباشد، مفهومی از غرضورزی شخصی او نسبت به اخوی مرا تعقیب میکند!)
۳) با این توصیفات، گیریم که دادگاه تجدیدنظر با استعلام از ثبت احوال، بپذیرد که هر ۱۸ متهم نانکلی، در قید حیات نیستند، چه مانعی دارد که تسلیم وقفنامه جعلی شود و بر طبق مفاد آن، حکم کند که بعلت فوت آن سادات و کوچ بازماندگانشان، اسناد مالکیتی آنها ابطال و لذا ششدانگ روستا به اوقاف میرسد؟!
بنابراین، ورود شما اهالی (کلیه بازماندگان نسبی و سببی ۱۸ متوفی؛ مالکان چهاردانگ سادات) علاوه بر این که دفاع از هجمه نانکلی به حیثیت اجدادی ماست، بلکه اثبات این مطلب است که شماها هنوز هم در این روستا حضور و حیات دارید و لذا وقفنامه جعلی نمیتواند شما را ریشهکن کند. چنین مطلبی با صرف استعلام از ثبت احوال و اثبات اینکه همه ۱۸ متهم نانکلی به رحمت خدا رفتهاند، تحصیل نمیشود.
بنابراین نفس مراجعه حضوری شما به دادگاه آوج و تقاضای ورود به پرونده تجدیدنظرخواهی بعنوان شخص ثالث، ضرورت جدی دارد و مبطل شرط و شروط وقفنامه جعلی است.
شاید قاضی با ملاحظه خیل جمعیت شما اساساً از شما گواهی حصر وراثت هم نخواهد و صرفا از نانکلی بخواهد که حتی بر فرض تکیه بر وقفنامه جعلی، فوت یا کوچ باقیماندگان سادات را اثبات کند که هرگز نخواهد توانست الا به گزارش دروغ شورای خائن که آنهم باعث رسوائی بیشتر خودشان خواهد گشت.
بنابراین پیشنهاد بنده، حضور دستهجمعی در تاریخ ۱۴۰۱/۱۱/۰۸ (شنبه هفته آینده) در محل دادگاه آوج است ولو اینکه گواهی انحصار ورثه یا گواهی فوت اجداد خود را همراه نداشته باشید و صرفا شناسنامه و کارت ملی را نشان بدهید تا به قاضی ثابت شود که شما روستا را ترک نکردهاید و آن ۱۸ نفر هم ابتر نبودهاند.
بنده هم سعی خواهم کرد که در جمع شما حضور پیدا کنم. انشاءالله
... ادامه دارد.
حسینی منتظر
دی۱۴۰۱
آنزمان که این گزارش را مینوشتم (۱۳۵۹/۴/۹)، هرگز گمان نمیکردم، ۴۲ سال بعد مجبور شوم دهها گزارش در باره این روستا بنویسم زیرا تصور میکردم اگر مشکل راه روستا به شهر حل شود دیگر هیچ مشکلی وجود نخواهد داشت که حل نشود! و حال آنکه برخی از مشکلات آن به همت اهالی و نیز دولتمردان حل شده است ولیکن مشکلات دیگری عیان گشته است که حل آنها همت مضاعفی میطلبد.
نکته جالبتر این گزارش (خلاصهای از یک گزارش بلند و مستند)، جمله پایانی آنست که از اهالی، عذرخواهی کردهام! و نشان از آن دارد که من از بچگی اهل «نهضت عذرخواهی» بودهام!!! 😁😄😂😂
در هر حال بابت اغراقآمیز و ضعیف بودن گزارش ۴۲ سال قبل خود هم، از همه روستائیان عذرخواهی میکنم! 🙏❤️🌹
از بین انواع عکسهای تحویلی به مجله سروش، صرفا سه عکس (نمای شمالی بقعه مبارکه، نمای شرقی مسجد و درب تونک حمام) چاپ شد.
اگر کسی بتواند پسربچه جلوی مسجد را شناسایی کند، جایزه خواهد گرفت!
از پیروزی انقلاب کمتر از یکونیم سال گذشته بود و آن زمان (۱۳۵۹) تعداد نشریات معتبر به تعداد انگشتان دست هم نمیرسید و بعد از دو کانال تلویزیونی و دو روزنامه کیهان و اطلاعات، هفتهنامه سروش (بعنوان ارگان رسمی سازمان صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران) پرتیراژترین مجله و لذا تأثیرگذارترین مجله خبری بود.
البته این گزارش (که نخستین تجربه خبرنگاری من بود) ضعیف بود. در آن مقطع من نه دبیرستان رفته بودم و نه سربازی و نه حوزه علمیه و نه از تجربه ذیربطی برخوردار بودم اما فارسی را (بعد از ۸ سال تهراننشینی) خوب یاد گرفته بودم!! 😉
این گزارش در سال دوم انتشار مجله سروش (شماره ۵۹ منتشره در تاریخ ۲۸ تیر ۱۳۵۹) چاپ شد.
بسمه تعالی
قابل توجه اهالی محترم امامزاده علاءالدین
راه طی شده و باقیمانده؛
(قسمت ۱۰۰):
امروز فرصتی یافتم تا یکی از کمدهای بایگانی خود را پاکسازی کنم تا چیزهای قدیمی و بدردنخور آنرا دور بریزم که ناگهان مجله سروش ۵۹×۵۹ را در میان آنها دیدم (منظورم چاپ شماره ۵۹ آن در سال ۵۹ است!) و صفحه ۳۵ آن، خاطراتی را برایم زنده کرد و از دور انداختن آن منصرف شدم و مناسب دیدم که آنرا به اشتراک بگذارم:
روستای ما
گزارشی از روستای امامزاده سلطان علاءالدین
ساعت ۶ صبح تهران را به قصد روستای امامزاده علاءالدین ترک کردیم. حدود ساعت ۱۰ صبح به تونل یمینآباد رسیدیم.
بعد از عبور از تونل به راه خاکی پیچیدیم. تقریباً کمتر از یک کیلومتر جاده خاکی تا روستا در پیش داریم. وضع این جاده خاکی بحدی خراب و آشفته و سیلاب برده و خطرناک بود که ما این جاده نیمکیلومتری را در مدت یکساعت طی کردیم و پس از پیمودن مسیر به روستا رسیدیم، روستائی با مردمانی مهربان، میهماننواز و چهرهسوخته که شب و روز کار میکنند.
روستای ما زمانی جزء استان تهران بود و مدتی تحت پوشش استان همدان و حال زیر پوشش استان زنجان قرار گرفته با این نشانی حتماً حدس زدهاید که کجا را میگویم؟
خرقان.
آنطور که نقشه نشان میدهد قسمت اعظم خرقان جزو استانهای همدان و تهران قرار گرفته ولی روستای ما و چندین روستای همجوار آن جزو استان زنجان است.
حدود ده سال قبل که من به یاد دارم در روستای ما پنجاه خانوار در کنار هم زندگی میکردند ولی حالا؟! (همان بلا و ستمی که از رژیم شاهنشاهی بر دیگر روستاها رفته روستای ما نیز بینصیب نمانده) حتی به ۱۰ خانوار نیز نمیرسد.
***
روستاهای همجوار روستای امامزاده علاءالدین عبارتند از:
۱- نیریج ۲- نقاش ۳- قوزلو ۴- شوراب (نزدیک معدن نمک) ۵- منصور ۶- بیآب ۷- آبدره ۸- مشنه ۹- ...
تاریخچه این روستاها بسیار عجیب است و حیرتآور (مخصوصاً در زمان شاهان قاجار و جنگهای بینالملل اول و دوم) که پرداختن به آنها فرصتی بس طولانی میخواهد و به همین بسنده میکنم که نکاتی و مطالبی در باره روستای علاءالدین یادآور شوم.
مهمترین محصول این روستا و روستاهای همجوار انگور است که بخاطر فقدان راه خاکی مناسب و امکانات رفاهی جاده هر ساله مقدار زیادی از محصول از بین میرود. انگوری که در شهر کیلوئی دویست ریال بفروش میرسد در این روستاها حتی خریدار کیلوئی ۵ ریال هم ندارد.
زمینهای این ناحیه بسیار حاصلخیز میباشد. ولی پس از برداشت مجبوری که همه میوه و حبوبات را در گودالی بریزی و دفن کنی، چون نمیتوانی آنها را به شهر بیاوری. وضع راه روستا بسیار خراب است. از راه که بگذریم اوضاع آب و حمام و مسجد و مدرسه هم دست کمی از راه ندارند.
از نظر بهداشتی که اصلاً نباید حرفش را زد!!!؟ تا بحال بخاطر نبودن و نداشتن بهداشت صحیح چندین نفر در زمستان و تابستان جان خود را از دست دادهاند.
بیماران این روستاها در زمستان (بخاطر برف و بوران و بسته بودن راه و نبودن دکتر و...) سرنوشتی جز مرگ ندارند.
هر سال در تابستان بخاطر مارگزیدگی چندین نفر از بین میروند.
نمیتوانم چهره روستا را به تصویر بکشم و تصور بکنم. ظلم و ستمی را که بر روستائیان رفته چگونه میتوان تصویر کرد و تصور کرد؟ ظلمی که هزاران سال و قرنها بر دوش آنها سنگینی کرده و بر گرده آنان سوار است.
از اینکه نمیتوانم درد و بیچارگی و بیپناهی و فقر روستائیان را تفهیم کنم و بیان کنم احساس عجز میکنم و از روستائیان عذر میخواهم که نمیتوانم ... ؟!!!
سید محمد حسینی ۱۳۵۹/۴/۹
⬆️⬆️⬆️⬆️⬆️
☝️ این گزارش ☝️ را بنده در سن نوجوانی (۱۸ سالگی) تهیه و در هفتهنامه سروش به چاپ رسانیدم که بیش از ۴۲ سال قبل بود.
و قبول دارم که قدری اغراقآمیز بود ولیکن در آن زمان، تا جایی که بخاطرم میآید؛ فکر و ذکر من، مجاب کردن مسئولینی به احداث جادهای مناسب برای روستا بود و بر این گمان بودم که احداث جاده مناسب، کلید حل تمام مشکلات اهالی است!
(قاعدتاً قدیمیهای روستا بخاطر دارند که جاده فعلی، احداث نشده بود و اهالی مجبور بودند از طریق جاده بیآب و شوراب به شهرها برسند و تنها وسیله مردم برای رفت و آمد به شهر، مینیبوسهای شوفر ولی و شوفر احمد - خدا رحمتشان کند - بود آنهم از نیریج!)
فلذا مسائل را بگونهای تنظیم کرده بودم که هر خوانندهای هم به این نتیجه برسد که تا جاده روستا درست نشود مشکلات بهداشتی و سلامت و اقتصاد و... اهالی آن درست نخواهد شد!
البته گزارش من طولانی بود همراه با انواع عکسهای مختلف از روستا و اهالی آن ولیکن سردبیر اجازه نداد که بیش از یک صفحه از مجله به این روستا تخصیص داده شود! فلذا فقط سه عکسی را که ملاحظه میکنید، چاپ کردند!
... ادامه دارد.
حسینی منتظر
بهمن ۱۴۰۱
«کانال» سید علاءالدین (اطلاعرسانی حم در مسائل راهبردی فقط روستا) در ایتا:
https://eitaa.com/joinchat/3702653133Ccc2fe714b9
بسمه تعالی
قابل توجه اهالی محترم امامزاده علاءالدین
راه طی شده و باقیمانده؛
(قسمت ۱۰۱):
تذکرات وارده:
۱) شنبه آینده ۸ بهمن است نه ۷ که از بابت این بیدقتی عذرخواهی میکنم.
۲) «تیسنا» به کسی اطلاق میشود که زحمتکش و پرکار باشد. یکی هم گفت به کسی گفته میشود که صورتش «سیهچرده» باشد و دیگری هم گفت: معنی سوسک هم میدهد!
در هر حال بنده قصد تحقیر نداشتم و اگر از سؤالم برداشت بدی شده عذرخواهی میکنم.
۳) اطلاق عنوان «سطیلآباد» به بخش جنوبغربی روستا بخاطر آن بوده که اهالی آن برای تأمین آب شرب و مصرفی خود با سطل آبکشی میکردند (و میکنند!) و در حال حاضر آنبخش بنام محله «شهید سیدحمیدحسینی» نامگذاری شده است و تعبیر به سطیلآباد ممکنست توهین به مقام شهید تلقی شود!
قصد جسارت نداشتم و از این بابت هم عذرخواهی میکنم.
۴) کارشکنی شورا در اجرای طرح آبرسانی به محله تنها شهید روستا، با توجیه اینکه مسیر لولهگذاری و حریم آن، معارض زمینی دارد، بلاوجه است و قابل قبول نیست.
اگر قرار باشد که خدمات عامالمنفعه با چنین استدلالهای نامتعارف، ممنوع و محدود شود، آقایان لطف کنند مخزن آب اصلی روستا و نیز جاده ورودی روستا و همچنین لولهکشیهای مسیرهای ساقالاخ و دلیکلیقیه و حتی غسالخانه و مسجد را از اراضی مرحوم سیدمحمدعلی (پدربزرگ سادات حسینی) جمعآوری کرده و به جای دیگری منتقل نمایند!!!
مضافاً که مسیر لولهگذاری مذکور هم تماماً در زمینهای مرحوم سیدمحمدعلی بوده است و شاید قسمتی هم از زمینهای کاملا سنگلاخ موسویها بگذرد که بسیار بعید است مخالفتی ورزیده باشند. بنابراین رئیس شورا بهتر است «معارضین موهوم» را به اهالی معرفی کند تا مدعی، مالکیت خود را به اثبات برساند وگرنه که بهانهجوئی برای ایذاء سادات حسینی، بیش نیست.
۵) اخوی (آ.سیدمیرشجاع) کماکان با نحوه ورود بنده به مسائل روستا مشکل جدی دارد و روش مرا «تندروی بدفرجام» تلقی میکند و پیوسته هشدار میدهد که به هیچ عنوان سر به سر اهالی روستا نگذارم و تمام تمرکزم به مبارزه با اوقاف و اداراتی باشد که با آن اداره هماهنگی غیرقانونی دارند! انحلال شورا را هم به خود اهالی واگذارم و دخالتی نکنم!
دیروز هم پیامی را برای بنده فرستادند که بدون تعارف (و بدون اجازه ایشان)، عین متن آن را به اشتراک عمومی میگذارم ولیکن من هم جوابیهای نوشتم که در شماره بعدی خواهم آورد: 👇
«شما ممکنه در جاهایی دیگر با افراد عوضی سرو کار داشته باشی، ولی یقینا با کسانیکه نیاکان شما و والدین شمارا بشناسند ارتباطی نداشته ای. اصرار من برای تشکیل پرونده برعلیه اوقاف که، (متاسفانه شما با دلایلی که عنوان میکردی مثل: اعجاز کلامتان، یا از طریق گفتگو، یا افشاگری، و...) قبول نکردی. دلیلش این بود که فکر میکردی موفقیت تان در جاهایی وادار به عقب نشینی با توسل به منطق و ادله و توان سخنوری اتفاق خواهد افتاد. وحال آنکه در اینجا با کسانی طرف هستی که
اولا: درسته که افراد بی سوادی هستند، ولی در مناطق مختلف تهران سکونت دارند، و نسبت به زندگی شهری مثل شما هستند.
ثانیا: افرادی به شدت هوچیگر و بد دهن هستند، (البته، میبینم که تا بحال نسبت به شما هتاکی نکرده اند. که اگر این جروبحث ادامه پیدا بکند، مطمئنا اهانت و هتاکی هم خواهند کرد.)
سوما: افرادی از عموزاده های ما حسینی ها و موسوی ها نیز در کنار اونها هستند. ولی در کنار ما از قشر اونها حتی یک نفر نیز نیست.
رابعا: اگر کار بجایی برسد که احساس جدی بودن مانعی در سر راهشان فردی همچون شما ایستاده و کوتاه نیز نمی آید، با اجماع و جوسازی توسط اوباش بدتر از خودشان از توهین های بیشرمانه، نسبت به پدر و مادر موحوم مان نیز ابایی نخواهند داشت، که مطمنا خروجی مورد پسندی بوجود نمی آید.
پیشنهاد من بعنوان کسیکه بهرحال در میان این جماعت زندگی کرده و شخصیت تک تکشان را بهتر از خودشان میشناسم، این است که: عزیز دل، مشاجره و بقول معروف؛ دهن به دهن گذاشتن با چنین اوباشی برای شما کسر شأن و شخصیت شماست. ولی برای اونها یک نوع تفریحه. اگر تا بحال جبهه گیری تندی برعلیه شما نگرفته اند. با این گفتگوهای جدیدشان، راهی را باز کرده اند که به توهین های بد، و اهانت نسبت به خانواده مرحوم سیدمیربابا را در دستور کارشان خواهند گذاشت. و آنوقت دیگه یا باید درگیری تند و با شدت که عاقبت خوشی نخواهد داشت در پیش بگیریم یا سکوت نموده و تن به شکست بدهیم. که در هر دو حالت به ضرر خانواده مرحوم سیدمیربابا خواهد انجامید. لذا کلا جواب دادن به این ها را کنار بگذار، و شأن خودتو بخاطر این اراذل پایین نیاور. و همانطوری که خدمت شما عرض کردم، تمامی توانتونو به شکست نانکلی اختصاص بده و حتما و یقینا شکست نانکلی از طریق دادگاه، شکست کلیه اذناب فریبکار اون در روستا هم خواهد بود. و اگر باور نداری، حاضرم نتیجه را با شما شرط ببندم. والسلام»
..ادامه دارد.
حسینی منتظر
بهمن۱۴۰۱
بسمه تعالی
قابل توجه اهالی محترم امامزاده علاءالدین
راه طی شده و باقیمانده؛
(قسمت ۱۰۲):
جوابیه بنده به پیام اخوی (در گفتگوی خودمانی)؛
(بخش اول):
«سلام
همه این فرمایشات شما را قبول دارم.
ولیکن بنظرم خطر و ضرر امثال ... برای سادات بیشتر از اوقاف است که علیرغم مستأجر جدید بودن، خود را شخصا «مالک یک سوم دو دانگ امامزاده» میداند!!
به همین علت من درگیری با هر دو (نانکلی و گوشوارههایش) را توأمان دنبال کردم که از مقتضیات آن، همراه کردن امتی از اهالی است که بنظرم تدریجاً دارد اتفاق میافتد که اگر چنین نبود، اینهمه وقت صرف آن نمیکردم.
البته اهالی بنظرم بیش از حد محتاط هستند اما اگر بیدار بشوند، شاید قدری به خود بجنبند.
اگر قرار باشد که اهالی (اعم از سادات و غیرهم) مرا به هر علتی، همراهی نکنند و زیر پرچم «خرسخالهها»ی تهیمغز سینه بزنند، بنده ترجیح میدهم، خود اوقاف پیروز میدان باشد!
ولیکن روشنگریهای بنده تاکنون بینتیجه یا بدنتیجه نبوده و حداقل آگاهی خود مرا بیشتر و دقیقتر کرده است که اگر آن پیامها را نمینوشتم هرگز به این یافتهها نمیرسیدم و انگیزهام برای روشنگری تشدید نمیشد.
باورم اینست که خدا میخواهد سادات بر اوقاف پیروز بشوند ولیکن بشرطی که سادات هم دست از جهالت و لجاجت خود بکشند.
پیامهای بنده نوعی «اتمام حجت» است که هدف اصلی من هم همین است. پیروزی بر نانکلی، در اولویت بعدی من است و بدون تعارف بگم، شکست یا پیروزی نانکلی برای من پنجاه پنجاه است. شد شد، نشد هم نشد! مهمتر بیداری و همراهی اهالی است که اگر رخ ندهد، پیشرفت و تعالی آینده روستا برایم محو میشود. چنانکه عجالتا از پیگیری تخصیص مبالغ میلیاردی، انصراف دادم. اهالی اگر همراهی نکنند، تمام آن وجوهات هدر و ضایع میگردد و من هم شاید شرمنده بشوم. نمیدانم چرا هر چه به موعد یکم بهمن نزدیکتر شدم عصبیتر شدم! چون واقعا حیف شد! در عینحال اگر اهالی نتوانند دوست و دشمن خود را تشخیص بدهند و جای جلاد و شهید را عوض کنند، آیا لیاقت و قابلیت دریافت خدمت دارند؟! فردای قیامت در برابر نسل خودشان هم سرافکنده خواهند بود.
احساسم بر این است که اهالی در معرض آزمایش الهی خود هستند و (متاسفانه من هم صرفا وسیله شفاف و جدی شدن این آزمایش هستم! ایکاش کسی دیگر پرچمداری میکرد!) موقوفه و نانکلی و امثالهم هم بهانه و زمینه این آزمایش هستند تا ببینیم نهایتا اهالی برای خود چه سرنوشتی رقم میزنند؟!
و ایبسا تقدیر چنان باشد که نانکلی پیروز گردد، مهمتر آن است که اهالی بویژه سادات، تقدیر را علیه خود رقم نزنند که اگر به تسلیم شدن در برابر کسانی که غرق در جهالت و لجاجت و حسادت و عناد و حداقل بیفکری و بدبینی هستند، ادامه دهند، بنده از شکست خود در برابر اوقاف، نادم و متأسف نخواهم بود.
به همین دلیل هم سعی دارم، حساب شما را از خودم جدا کنم که بخاطر من به شما آسیبی نرسد. لذا از عدم همکاری شما هم ناراحت نیستم. بیاعتنائی من به نصایح شما هم به قصد بیاحترامی به شما نیست و بخاطر آنست که میخواهم مسیر و روش خودم را بیازمایم. زیرا به هر حال شما در این روستا هستید و من نیستم. لذا لزومی ندارد که شما بیهوده بپای من بسوزید. هنوز هیچی نشده ادعا میکنند که شما مرا کوک میکنید!!! و یا آقاسعید که مکررا تذکر میدهد که روش مرا قبول ندارد و در حالت نیمهقهر به سر میبرد! 😂🤣😂
شما اگر رسماً هم از اقدامات بنده برائت بجوئید، بنده بدون ملاحظهتر خواهم گشت. اما همین که اقدامات من به حساب شما هم گذاشته میشود، قدری دست و پای مرا بسته و همچنین آ.سعید که میخواد از دست روشهای من سرش را به دیوار بکوبد 😔😏😄😁😃 هر چی میگم مجبور نیستی دور و بر من باشی، میگه آخه میدونم حق با شماست اما بازی علنی و تند شما را نمیپسندم!
معتقد است روش من نهایتاً منجر به شکست ماست!
ولیکن من معتقدم شکست واقعی ما آنجاست که اهالی پای کار نیایند ولو اینکه بر نانکلی و اذناب وی پیروز بشویم.
اگر پیامهای من نتواند اهالی و حداقل سادات و لااقل حسینیها را به خود بیاورد، شک دارم که لیاقت همین روستای فکسّنی را هم داشته باشند تا چه برسد به چیزهای بالاتر.
دنبال تأسیس «بنیاد علاء» بودم ولیکن تدریجا دارم به این نتیجه میرسم که بسیاری از اهالی اینجا شورهزاری بیش نیستند و کاشتن هر بذری در آن هدر است! اگرچه تا ناامیدی ۱۰۰٪ی هنوز خیلی فاصله داریم.
اصلا نگران هتاکی و فحاشی اراذل و اوباش و «لومة لائم» علیه پدر مرحوممان و خودم هم نیستم، وگرنه باید از سبک زندگی آرمانی خود دست بکشم!
راهبرد بنده همان کلام حضرت امیر(ع)؛ «لولا حضور الحاضر و قیام الحجة بوجود الناصر» است. بحث اصلی؛ «حاضر ناصر» است نه خلافت و پیروزی بر این و آن و یا نانکلی و زنگولههایش. فلذا فرمود: «لَألقیتُ حبلها علی غاربها و... دنیاکم هذه أزهد عندی من عفطة عنزٍ»!
... ادامه دارد.
حسینی منتظر
بهمن۱۴۰۱
بسمه تعالی
قابل توجه اهالی محترم امامزاده علاءالدین
راه طی شده و باقیمانده؛
(قسمت ۱۰۳):
تذکر دادند (معطوف به نامه پنج صفحهای دهیار وقت روستا به اداره اوقاف رحمانی که بنده نوشته بودم؛ چهار نفر از بزرگان سادات حسینی و موسوی هم آنرا امضاء کردهاند)، اطلاق عنوان «بزرگان سادات» به آن چهار نفر خلاف واقع است! زیرا از آنها بزرگتر هم هستند. فلذا بهتره عنوان مذکور تبدیل بشود به «سادات در دسترس آمیرشجاع»!
بنده هم این ایراد را میپذیرم اما منظورم از اطلاق «بزرگان» به ایشان از آنجهت بود که نامبردگان (آ.سیدیوسف، آ.سیدمجتبی، آ.سیدرضا) «پسران بزرگ پدرانشان» هستند بغیر از آ.سیدهاشم که البته از ایشان بزرگتر هم هستند. حال چرا آ.سیدمیرشجاع بجای آ.سیداحمد و آ.سیدعبداله رفته سراغ آ.سیدهاشم؟! احتمالاً علتش لابد همان در دسترس بودن وی بوده است! در هر حال اصلاح میکنم که آ.سیدهاشم از بزرگان سادات موسوی نیست. البته همه سادات برای بنده بزرگ هستند ولیکن از لحاظ سلسله مراتب امر و نیز در صحنه بودن، متفاوت تشریف دارند.
عجالتاً از موسویها، آقاسیدسعید، پسر برومند آ.سیدقاسم و نیز فرزندان مرحوم حاجسیداسداله و مرحوم حاجسیدمحمدعلی، هوشمندانهتر از بقیه در صحنه هستند، حتی آمادهتر از حسینیها و از نظر بنده؛ از بزرگان موسوی هستند وگرنه خرسخالههائی از حسینیها و موسویها و غیرهما رسواتر از آن هستند که مخالفتشان در دنیا و آخرت بجائی برسد و صرفا عرض خود میبرند و زحمت ما میدارند!
و حیف شد که حاجیوسفآقا را از دست دادیم که بنظرم نسبت به ملاحظه معرکه و تشخیص منافع سادات از همه بصیرتر بودهاند و افسوس که این مطلب را بنده خیلی دیر متوجه شدم!
و اما ادامه جوابیه بنده به اخوی در یک گفتگوی سرگشاده؛
(بخش دوم):
الامام علی علیهالسلام:
«اَما وَ الَّذی فَلَقَ الْحَبَّةَ، وَ بَرَاَ النَّسَمَةَ، لَوْلا حُضُورُ الْحاضِرِ، وَ قیامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النّاصِرِ، وَ ما اَخَذَ اللهُ عَلَی الْعُلَماءِ اَنْ لایقارُّوا عَلی كِظَّةِ ظالِم وَ لاسَغَبِ مَظْلُوم، لاََلْقَیتُ حَبْلَها عَلی غارِبِها، وَ لَسَقَیتُ آخِرَها بِكَاْسِ اَوَّلِها وَ لَاَلْفَیتُمْ دُنْیاكُمْ هذِهِ اَزْهَدَ عِنْدی مِنْ عَفْطَةِ عَنْز»!
امیرالمؤمنین علی(ع):
«... هان! سوگند به آنکه دانه را شکافت و خلایق را آفرید؛ اگر حضور مردم نبود و اینکه با وجود یار و یاور، حجّت تمام است و اگر خدا از عالمان، پیمان نگرفته بود که در برابر شکمبارگی ستمگر و گرسنگی ستمدیده، آرام نگیرند، بیگمان؛ افسار آن [شتر خلافت] را بر گردنش میانداختم (و رهایش میساختم) و در پایان، آنرا با همان جامی آب میدادم که در آغاز دادم و هر آینه میدیدید که ایندنیای شما در نظر من از باد معده (یا آب بینی) بز هم پستتر است!» (از خطبه شِقشِقیه)
و اما بعد؛
تلخترین اتفاقی که برای من افتاد، انصراف از پیگیری کمکهای خیریهای بود که دنبال میکردم. اعتبارم در نزد این بنیادها کاهش یافت! البته از همان آغاز گفته بودم که شانسم برای بسیج اهالی و درهم شکستن موانع، ۵۰٪ است ولیکن ادعای امکان توفیق ۱٪ی هم خطا بوده تا چه رسد به ۱۰٪ و بالتبع ادعای احتمال موفقیت ۵۰٪ی خبط بارزی بود که بعنوان یک مشاور مثلاً نخبه نباید خیلی راحت و سادهانگارانه مرتکب آن میشدم!
یکی از هجوکنندگان من در گروه شورا نوشته بود: «این آقا متوهمه و در توهم به سر میبره»! بنظرم راستترین جمله آن گروه همین عبارت وی بود! زیرا من واقعا نسبت به اهالی در توهمات به سر میبردم! دیدگاه من به اهالی متوهمانه بود و اشتباه از خودم بود که نگاهم را به روز نکرده بودم! فکرش را هم نمیکردم کسی علنا مخالفت بورزد و اکثریت او را به جای خود ننشانند! ولیکن من خیلی خوشبین بودم!
شاید هم اهالی همین بودهاند که هستند و من از اول، بیش از حد خوشبین بودم که چوبش را خوردم! یعنی آن همتی که من در کودکی از اهالی دیده بودم (در عروسی خودت و اینکه راه ماشینرو از نیریج به امامزاده را هموار کردند و هیزمهائی که از کوهها فراهم ساختند برای جشن هفتشبانهروزی و...) زمین تا آسمان با اهالی فعلی تفاوت دارند!
جنابعالی از آنجا که اوقاف را قبلا آزمودهاید و نتیجه مطلوبی هم نگرفتهاید، اصرار دارید که من هم همان مسیر را دنبال کنم! ولیکن من تدریجا با اطلاعات و مدارکی که خود اهالی در اختیارم گذاشتند، به این نتیجه رسیدم که واقعا با یک اختاپوس هفتسری مواجهم که یا اساسا نباید با هیچکدام بجنگم و یا با همه آنها باید همزمان در بیافتم!
تفاوت دیگر معادلات بنده (که جنابعالی اصلا آنرا در نظر نگرفتید!) دلواپسی من برای از دست دادن مساعدتهای خیرین بود که اگر استرس آن نبود شاید بگونه دیگری قضایا را دنبال میکردم. افسوس که مهلتم تمام شد و نتوانستم اهالی را بسیج کنم و صد البته درس عبرتی که بیگدار به آب نزنم!
... ادامه دارد.
حسینی منتظر
بهمن۱۴۰۱