eitaa logo
کانال سید علاءالدین
67 دنبال‌کننده
78 عکس
11 ویدیو
15 فایل
اطلاع‌رسانی در امور روستای امام‌زاده علاءالدین و انجام هماهنگی‌های محلی برای پیشبرد اهداف متعالی اهالی محترم و معزز و...
مشاهده در ایتا
دانلود
کانال سید علاءالدین
گروه سید علاءالدین: https://eitaa.com/joinchat/3763470541Cd25cef0ad4
☝️پیام کوتاه (یک بسته‌ای) جهت پیامک به اهالی محترم روستای امامزاده علاءالدین برای دعوت به نصب ایتا و ورود به گروه 👆
بسمه تعالی قابل توجه اهالی محترم روستای امامزاده علاءالدین راه طی شده و باقیمانده (قسمت اول): ورود جمع‌گرایانه (یارگیری) بنده به مسائل این روستا از زمانی آغاز شد که احساس کردم فتنه‌ای علیه سادات حسینی و موسوی روستا در حال شکل‌گیری است و نخستین هشدارم به عموزاده‌هائی بود که هنگام گچ‌کاری خانه آ.سید سیف‌الله دور هم جمع شده بودند و باهم چایی می‌خوردیم. قبل از آن نگاهم به مسائل روستا فردی بود و چندان کاری به حرکت جمعی و نیز مسائل جمعیتی روستا و رویکردها و کارکردهای آنها و همچنین تهدیدهای اوقاف، زمین‌خوارها و لوطی‌خورها و حفارهای آن نداشتم. آن‌زمان هیچ اطلاعی از درگیری همزمان اخوی (آ.سیدمیرشجاع‌الدین) هم با اوقاف نداشتم. تا اینکه ایشان سالها بعد بمناسبت مراسمی که قرار بود برای گرامیداشت روز یا هفته وقف با حضور مقامات شهرستانی در محوطه امامزاده برگزار شود، مرا در جریان گذاشتند و درخواست کردند که بنده به جای ایشان صحبت کنم. آن مقطع، پسر ایشان (سیدمیرحامدحسینی) دهیاری روستا را بر عهده داشته و قرار بود که ۱۰ دقیقه در مراسم صحبت کنند و لذا متنی را آماده کرده بود که از بنده خواستند تا مفاد آن را حفظ کرده و ظرف ۱۰ دقیقه ابراز نمایم. ولیکن بنده نوشته ایشان را رها کرده و حدود نیم‌ساعت عمدتا برداشت و احساس خاص خود را بدون تعارف و خیلی صریح و بدون ملاحظه بیان کردم که باعث ناراحتی همگان از جمله اخوی و خواهرم و بویژه قهر جناب آقای احمد داودی از بنده شد! حدس بنده کاملا درست بود و بعد از آن، پشت‌پرده‌های ماجرا یکی یکی عیان و نیمه‌عیان گردید و گفته‌های بنده هم کم و بیش یکی یکی بر همگان ثابت گردید. جزئیات ماجرا را بعدا توضیح خواهم داد. در هر حال، لازم می‌دانم بدینوسیله یافته‌های خود از این قضایا را مفصلا به استحضار کل اهالی عزیز روستا برسانم و امیدوارم با دقت آن‌ها را در نزد خود تحلیل کنید و چنانچه در جایی دچار اشتباه هستم، تذکر دهید تا دیدگاه خود را اصلاح نمایم ان‌شاءالله و اما بعد؛ مرحوم ابراهیم انصاری، آخرین بازمانده از نسل متولیان دو دانگ امامزاده بود که در حاشیه همین روستا فوت کرد. لطفاً اگر کسی تاریخ دقیق و چگونگی فوت او را می‌داند اطلاع دهد. ورود اداره اوقاف قزوین (و بعدا بوئین‌زهرا؟) به تولیت دو دانگ موقوفه امامزاده علاءالدین، از زمان همان مرحوم آغاز شده بود و او در سالهای آخر عمر خود، تولیت خود را از دست داده بود. اولین پرداختی مستأجرین دو دانگ امامزاده به اوقاف چه سالی صورت گرفت؟ اگر کسی اطلاع یا مدرکی دارد، لطفا اطلاع بدهد. اداره اوقاف بر چه اساسی با مستأجران امامزاده، قرارداد استیجاری بست؟ با چه کسانی؟ به چه میزانی؟ و چرا اهالی ترجیح دادند یا پذیرفتند که بهره پرداختی خود را بجای آقای انصاری به اداره اوقاف بپردازند؟ مرحوم انصاری در آن تغییر و تحول چه نقشی داشت؟ بنده هنوز جواب دقیقی برای این سؤالات ندارم بجز اینکه کدخدای وقت روستا (آخرین کدخدای قبل از انقلاب) نقش مؤثری داشته است. مفهوم این حرف آنست که؛ باز شدن پای اداره اوقاف به این روستا در زمان مرحوم اوستا عباس حسن‌آبادی بوده است. اما بر بنده هنوز معلوم نشده که مباشر اصلی قضیه چه کسی/کسانی بوده‌اند؟ این را هم شنیده‌ام که سرآغاز ورود اوقاف به این روستا سال ۱۳۴۸ بوده است. ضمنا آن مرحوم علاوه بر کدخدا بودن، حدود یک‌سوم دو دانگ امامزاده را هم در اجاره خود داشته است (که ظاهراً فرزندان او هم همان میزان را در اختیار دارند) و همین دو نکته کافی بوده تا آنمرحوم با اوقاف طرف حساب شود. چنانچه کسی، اطلاعات دقیق‌تر و صحیح‌تری دارد لطفا ارائه دهد. ... ادامه دارد. سیدمحمدحسینی(منتظر) آبان ۱۴۰۱
بسمه تعالی قابل توجه اهالی محترم روستای امامزاده علاءالدین راه طی شده و باقیمانده (قسمت ۰۲): در همان مقطع، گزارشی هم در این روستا برای اداره اوقاف تنظیم می‌شود که طی آن ادعا شده؛ سادات روستا بعنوان مالکان چهاردانگ آن، از این روستا کوچ‌ کرده و رفته‌اند و صرفا تعداد قلیلی از مستأجرین دو دانگ و احیانا یکی دو نفر از سادات در آن حضور دارند! این گزارش نیمه‌دروغ بعدا باعث می‌گردد که اداره اوقاف بوئین‌زهرا، تصاحب حقوقی کل روستا را دنبال نماید که با اظهارات آ.سیدمیرشجاع، اقدام مذکور در نیمه دهه هفتاد متوقف می‌شود که کمّ و کیف آنرا در ادامه گزارش خود، توضیح خواهم داد. باز هم تأکید می‌کنم که مطمئن نیستم، کلیه اطلاعات بنده از این روستا و تاریخچه آن، دقیق و صحیح باشد فلذا یافته‌های خود را دائما به اشتراک گذاشته و خواهم گذاشت تا اصلاح و تکمیل گردند وگرنه قادر به حل صحیح مشکلات متعدد آن نخواهیم شد. با توجه به شناختی که از زیرکی و سیّاس بودن مرحوم اوستاعباس سراغ داشتم، بر این پندار هستم که آن‌مرحوم، در راستای احتمالاً چانه‌زنی برای پرداخت کمتر بهره متعلق به دو دانگ امامزاده از طرف اهالی به اوقاف (که البته خودش هم ذی‌نفع بوده است) اداره مذکور را دعوت به کارشناسی می‌کند در فصلی که اهالی روستا در آن حضور ندارند و کارشناس اعزامی هم تأیید می‌کند که روستا تقریبا خالی از سکنه است! بدینوسیله آن مرحوم، اداره اوقاف را متقاعد می‌کند که این روستا فاقد ارزش اقتصادی است و لذا لزومی ندارد که بهره سنگینی از مستأجرین دو دانگ اخذ شود. علت ناچیزی پرداختی مستأجرین به اوقاف هم ناشی از همان تدبیر هوشمندانه اوستا بوده است و در واقع همه مستأجران مدیون زیرکی او هستند که قصد خیر برای اهالی بویژه زارعین دو دانگ داشته است. ولیکن آن گزارش و صورتجلسه ذی‌ربط که به امضاء تعدادی از اهالی آن زمان، رسیده است، بعدا تبدیل به حربه‌ای برای اداره اوقاف علیه اهالی بویژه سادات محترم می‌گردد که متعاقبا توضیح خواهم داد. ... ادامه دارد. سیدمحمدحسینی(منتظر) آبان ۱۴۰۱
بسمه تعالی قابل توجه اهالی محترم روستای امامزاده علاءالدین راه طی شده و باقیمانده (قسمت ۰۳): در قسمت‌های پیشین، اشاره کردم که زمان و نحوه ورود اداره اوقاف بوئین‌زهرا به این روستای موقوفه، هنوز بر بنده مکشوف نیست ولیکن می‌توان چندین حدس و گمان را مورد توجه و بررسی قرار داد. این مسئله از آنجهت اهمیت دارد که بنظرم از موارد اختلاف‌انگیر و تفرقه‌آفرین این روستا گشته است و هر کسی دیگری را متهم می‌کند و طعنه می‌زند وگرنه قاعدتاً نباید دنبال نبش قبر باشیم. مواردی که در این خصوص به ذهن بنده می‌رسد: ۱) اداره اوقاف رأسا در صدد تحقیقات میدانی برآمده و با مشاهده گنبد و بارگاه مذهبی در این روستا سراغ این روستا آمده و کاشف بعمل آورده است که اینجا موقوفه است. ۲) آخرین متولی امامزاده (مرحوم ابراهیم انصاری) خودش یا بستگانش و یا مخالفانش به اداره اوقاف گزارش داده و زمینه ورود اوقاف را ایجاد کرده‌اند. ۳) کسی یا کسانی از مستأجران دو دانگ موقوفه امامزاده علاءالدین که نتوانستند با تولیت ابراهیم انصاری کنار بیایند و گمان کردند که اوقاف وارد شود بهتر است، نقش‌آفرین بوده‌اند. ۴) مستأجران همیشگی دو دانگ امامزاده، رقبائی داشته‌اند (اعم از اهالی این روستا یا روستاهای همجوار) که با مراجعه به اوقاف خواستار واگذاری آب یا زمین‌های دو دانگ امامزاده به آن‌ها بوده‌اند و لذا پای اوقاف را به این روستا باز کرده‌اند. ۵) از آن‌جا که حدود ۵٪ اراضی روستای همجوار (نیریج) موقوفه شده و پای اوقاف به آنجا باز شده است، بالتبع این روستا هم مورد توجه و بررسی وقفی قرار گرفته است. با توجه به این احتمالات پنج‌گانه‌ای که به ذهن بنده خطور کرده، لزومی ندیدم که از این جهت دنبال قاتل بروسلی بیافتم! ولیکن این مسئله اهمیت دارد که وقفنامه‌های محل بحث، چگونه به دست اوقاف افتاده است؟! فرض می‌کنیم که ورود اوقاف به این موقوفه، تصادفی بوده است ولیکن به دست آوردن وقفنامه‌ها نمی‌تواند تصادفی باشد. لذا در این خصوص هم چند احتمال می‌تواند قابل توجه و بررسی باشد: ۱) اداره اوقاف، آخرین متولی (انصاری) را احضار و خفت‌گیری کرده و وقفنامه‌ها را از او گرفته است. ۲) نسخی از وقفنامه‌ها در اختیار مستأجرین دو دانگ بوده و کپی آن‌ها را به اوقاف داده‌اند تا با ورود اوقاف، از شر مرحوم ابراهیم انصاری یا رقبای داخلی خود در دودانگ خلاص شوند. ۳) نسخی از وقفنامه‌ها در اختیار برخی از سادات روستا بوده است و با ملاحظه عدم رسیدگی متولی به امور امامزاده، کپی آنها را به اوقاف داده‌اند تا شاید اوقاف قزوین به داد این امامزاده برسد تا بهتر رسیدگی شود. بنده مجال پیگیری جواب این سؤال را هم ندارم و برایم چندان هم مهم نیست بجز تذکر این نکته که در بین مدارک پدری ما ظاهراً هیچکدام از وقفنامه‌ها وجود نداشته است و لذا دادن کپی آن‌ها به اوقاف حداقل توسط هیچکدام از اعضای خانواده بنده صورت نگرفته است و در این مسئله، اتهام بعضی‌ها به آ.میرشجاع‌الدین وارد نیست. ... ادامه دارد. سیدمحمدحسینی(منتظر) آبان ۱۴۰۱
بسمه تعالی قابل توجه اهالی محترم روستای امامزاده علاءالدین راه طی شده و باقیمانده (قسمت ۰۴): شاید مهمتر از «نحوه ورود اداره کل اوقاف قزوین» و «نحوه دست‌یابی اوقاف به وقفنامه‌ها»، مسئله «آغاز حساسیت اداره اوقاف» به موقوفات این روستاست که باید مورد توجه قرار بدهیم! فرض می‌کنیم که اداره اوقاف قزوین، در دهه چهل، تولیت موقوفه دو دانگ امامزاده را بر عهده گرفته و در دهه پنجاه، با تدبیری که کدخدای وقت بخرج داده، اداره اوقاف چندان اهمیتی برای این روستا قائل نشده است و پیگیری امور آن در اولویت‌های اول و حتی دوم آن اداره هم نبوده است. ولیکن در دهه هفتاد (در قضیه احداث سد خاکی جنوب‌شرقی روستا)، شاخهای اداره اوقاف نسبت به موقوفه این روستا تیز می‌شود! زیرا تلاش اهالی برای احداث سد خاکی، نشانه آنست که این روستا (بر خلاف گزارشات داخل پرونده) متروکه نیست و احتمالاً کدخدای روستا اداره قزوین را فریب داده است! از زمانی که اهالی روستا تصمیم می‌گیرند، سد دلیک‌لی‌قیه را با استفاده از وام دولتی، احداث نمایند و وقتی که آ.سیدمیرشجاع‌الدین (بعنوان رئیس شورا یا به عنوان دهیار؟) به بانک عامل وام (بانک کشاورزی؟) مراجعه می‌کند، رئیس شعبه مربوطه با دیدن کلمه امامزاده در مدارک ذی‌ربط، احتمال می‌دهد که اداره اوقاف هم باید در جریان باشد فلذا متقاضی را به اداره اوقاف ارجاع می‌دهد و آقای میرشجاع‌الدین به اوقاف (قزوین؟) مراجعه می‌کند. البته جزئیات و علل این مراجعه را ایشان باید خودشان توضیح بدهند ولیکن تا جائی که بنده مطلع شدم، قضیه از این قرار بوده که، اداره اوقاف متعجب می‌شود و می‌پرسد (قریب بدین مضمون)؛ مگر روستای شما متروکه نیست؟! و می‌افزاید که تعیین تکلیف این موقوفه را به دادگاه فرستاده‌ایم تا دستور قضائی صادر شود که ششدانگ روستا به علت ترک روستا توسط موقوف‌علیهم به تملک اداره اوقاف در آید. آقاسیدمیرشجاع متقابلا توضیح می‌دهد که؛ این روستا نه تنها متروکه نیست بلکه با مردمانی بیش از پیش در صدد توسعه آبادانی روستا هستند و لذا نیازمند احداث این سد خاکی شده‌اند تا آب شرب و کشاورزی خود را بهتر مدیریت نمایند. این توضیحات ظاهراً باعث توقف پیگیری قضائی اداره اوقاف در امر تملک کامل روستا می‌گردد و بالتبع اداره مذکور در صدد تکمیل تحقیقات محلی خود بر آمده و بعدها (بعد از فرایندی محرمانه)، طی نامه‌ای خواستار توضیحاتی می‌گردد که اولین مکاتبه رسمی اداره اوقاف با این روستا به شمار می‌رود که در سال ۱۳۹۵ صورت گرفته است. نخستین پاسخ آ.سیدمیرشجاع‌الدین به اولین نامه اوقاف، حائز توجه و اهمیت است که متن آنرا عیناً در این‌جا (قسمت‌های بعدی) به اشتراک می‌گذارم تا نوبت برسد به مکاتبات بعدی. در ماجرای برقراری اولین ارتباط آ.سیدمیرشجاع‌الدین با اداره اوقاف که از اخوی استعلام گرفته بودم، ایشان در دو مرحله جوابگوئی، دو مقطع را بخاطر آوردند که هر دو مورد را عیناً بشرح ذیل باشتراک می‌گذارم: جوابیه اول آ.سیدشجاع به استعلام بنده: «سلام. اولین ارتباط من با اوقاف برمیگرده به سال ۱۳۷۵ که در پی درخواست وامی از بانک کشاورزی بابت تکمیل و افزایش ٱب بند خاکی، که طی نامه ای از بانک در مورد متعهدین باز پرداخت وام مورد نظر، نامه‌ای را به من داده و من پس از مراجعه به اوقاف و پس از دیدن پوشه روستا مسئول مربوطه اعلام کرد؛ فقط میتواند فتوکپی از لیست زارعین روستا را بدهد، و من اعلام کردم [پس؛ لیست] سادات روستا [کو]؟ گفت : سادات مالکین هستند و من نمیتوانم به شما بدهم. که وقتی شناسنامه ام را نشانش دادم ، بعنوان فرزند یکی از مالکین، یک برگ کپی از بنچاقی (که دیده‌اید) گرفتم و پس از بیست سال راز اخذ این بنچاق را که کل سادات حتی برگی مبنی بر داشتن حتی فتوکپی‌ای از چنین بنچاقی را نداشته‌اند، و من تکثیر کرده و به تعدادشون داده‌ام.» جوابیه دوم آ.سیدشجاع به استعلام بنده: «باسلام. در مورد ارتباط با اوقاف، بار اول (فکر کنم) در تابستان سال ۱۳۷۶ باشد. احمد داودی [بعنوان امین اوقاف یا امامزاده] از من [بعنوان دهیار] به اوقاف شکایت کرده بود که در قسمت شمالی امامزاده (جلوی خونه سیداشرف و مرحوم حاج‌یوسف‌ٱقا) با ایجاد جوبی ساختمان امامزاده را به خطر انداخته‌ام! ظهر بود و زنگ خونه مارو زدند، وقتی درب را باز کردم با فردی چاق و پسری لاغر قدبلند و احمد داودی مواجهه شدم. وقتی جریان را پرسیدم، رحمانی خودشو معرفی نموده و جریان شکایت احمد را مطرح کرد. ... ادامه دارد. سیدمحمدحسینی(منتظر) آبان ۱۴۰۱
بسمه تعالی قابل توجه اهالی محترم روستای امامزاده علاءالدین راه طی شده و باقیمانده (قسمت ۰۵): ادامه جوابیه آ.سیدمیرشجاع‌الدین: ... به طرف امامزاده رفته و جوی ٱب را نشان داده و گفتم؛ این ٱقا حدود ۱۰ ساله به این ده اومده و خبر نداره، این جوب بیش از دویست ساله اینجا است ، و تمامی این درختها و باغها توسط ٱبی که از این جوب برده شده بوجود ٱمده، و به [آقامحمد] جعفر اشاره کرده گفتم این ٱقا که اینجا ایستاده پدر زن این فرده که صداش در نمیاد. و چرا سکوت کرده باعث تعجبه! و رحمانی در جواب گفت: این داودی پدر منو در ٱورده از بسکه مکررا مراجعه میکند.» (منظور اخوی از جوی‌آب «قسمت شمالی»، قسمت جنوبی عمارت امامزاده است. از اخوی خواسته بودم، جزئیات بیشتری را برایم توضیح بدهد که متون زیر را برایم نوشتند. آن‌ها را هم عیناً به اشتراک می‌گذارم): 👇👇👇 اولین توضیحات تکمیلی اخوی: 👇 «در برنامه بزرگداشت امامزاده‌ها (سال ۷۵)، وقتی اعلام شد که اتفاقاتی افتاده و مستاجر امامزاده زمینهای امامزاده را به افرادی واگذار، حفر در دو نقطه ساختمان و سپس پر کردنش، وجوه دریافتی نذورات مردم توسط احمد داودی، و اعلام حساب شخصی برای واریز وجوه جهت مرمت امامزاده و... اتفاق افتاده است، احمد داودی همانروز، شب در مسجد با من برخورد نموده و اعتراض کرد. و یکهفته پس از این جریان در دو برگ نامه سربرگ دار رسمی اوقاف در پاکت جداگانه خطاب به من ٱورد که در یکی از ٱن درخواست نموده بود نام فردیکه شماره بانک شخصی خودش را جهت دریافت وجوه اعلام کرده اعلام کنم، که من در نامه‌ خودشان، احمدداودی را با تاریخ و ساعت و دقیقه اعلام و طرف بانک مربوطه را اعلام کردم. در جواب نامه دوم که اعلام کرده بود: سادات از این روستا هجرت کرده و بر اساس اعلام وقفنامه (جعلی) دیگر سادات ساکن روستا در این روستا نمیتوانند بمانند. و از من خواسته بود که رفتگان از این سادات را معرفی کنم. و در جواب این نامه طی سه صفحه با خط خودم جوابیه‌ای نوشته و بهمراه سه نفر دیگر به سازمان رفته و به رحمانی رییس وقت ارائه نمودم، وقتی پوشه امامزاده رو ٱوردند و باز کردند در داخل پوشه «تایپ شده وقفنامه جعلی» بود و از بنچاق سادات و لیست زارعین اثری نبود. و وقتی من کپی بنچاق سادات را نشان دادم، تقریبا میشود گفت که (یکه خوردند)! سئوال این بود که این بنچاق و وقفنامه را از کجا ٱورده‌ای؟ وقتی گفتم: قبلاً از خودتان گرفته بودم، متعجب شده بودند. و بنظر می‌اومد از اینکه کسی یا کسانی این اوراق را از داخل پوشه امامزاده در ٱورده‌اند بی‌خبر بودند! وقتی من کپی بنچاق و لیست زارعین را نشان دادم، رحمانی رییس به طاهرخانی معاونش میگفت: بابا اینا که سند دارند!! پس اونا چی میگن؟! این جملات را در موقعی گفت که ما چهارنفر مشغول گفتگوی خودمان بودیم، ولی من حواسم به رحمانی بود و این کلمات را شنیدم. بهر حال جوابیه نامه‌های اوقاف را ارائه داده و جلسه را درحالی ترک کردیم که رحمانی در حالت گنک و گیج شده بود. پس از تبادل نامه اولی، فکر کنم یک هفته بعد (تاریخ نامه‌ها در نزد خودت هست)، حسن پسر اوستاعباس نامه‌ای در پاکت دربسته در جلوی خانه مرحوم حاج یوسف ٱقا به من داد که وقتی دیدم از اوقافه به حسن گفتم؛ حسن دارید شلوغ میکنید، این کارهای شما به جاهای باریک خواهد کشید! حاج یوسف‌ٱقا گفت: حسن! شما در رفتن به تهران یکساعت در اوقاف بویین زهرا میرید، در برگشت از تهران سر راه دوساعت در اوقاف مینشینید، شما در اوقاف بویین زهرا دارید چه غلطی میکنید؟! حسن گفت: من هیچ کاری ندارم، این احمد داودیه که به اونجا رفت و ٱمد میکنه. بهرحال وقتی نامه را خوندم (همان نامه ۶ بندی که نزد شماست), طی نامه‌ای ۵ صفحه‌ای تایپ نموده و با امضای چندین نفر و تائید ٱن با امضاء و ممهور به مهر رسمی دهیاری خودم شخصا به رحمانی در اوقاف ارائه داده و در خواست جواب نامه کردم. که هنوز پس از ۶ سال جوابی نتوانستند بدهند. و این نشاندهنده عدم تعادل در مدیریت (حداقل) این شعبه اوقاف میباشد. البته به پسر عابدین گفته بودند برای سادات این روستا بهتر است که این نامه را پس بگیرید که من گفتم به هیچ بهانه‌ای نامه را پس نگیرند، در عوض اصرار در اخذ جوابیه داشته باشند، که تا بحال اتفاق نیافتاده است! این مراحل ارتباط با اوقاف بوده است. البته در تمام این مراحل تنهای تنها بودم و کمک فکری یا عملیی نداشتم. حالا باتوجه به این مراحل اگر سئوال خاصی داشتی تا جائیکه یادم باشه توضیح خواهم داد. والسلام.» دومین توضیحات تکمیلی اخوی:👇 «پس از روز بزرگداشت امامزاده و جریان صحبتهای شما ، احمد داودی همان شب در مسجد با من حسابی دعوا کرد ... که چرا خودت حرف نزدی و داداشت صحبت کرد؟! ... ادامه دارد. سیدمحمدحسینی(منتظر) آبان ۱۴۰۱
بسمه تعالی قابل توجه اهالی محترم روستای امامزاده علاءالدین راه طی شده و باقیمانده (قسمت ۰۶): ادامه جوابیه آ.سیدمیرشجاع‌الدین:👇 ... یک هفته بعد [احمد] دوتا پاکت دربسته از اوقاف برای من ٱورد که در یکیش خواسته شده بود؛ فردی که شماره بانکی خودشو برای واریز اهدایی برای مرمت و بازسازی امامزاده اعلام نموده کیست؟! در نامه دوم اعلام شده: طبق وقفنامه؛ سادات از اینجا هجرت نموده و دیگر نباید مالکیت داشته باشند. که جوابیه‌ای سه صفحه‌ای با خط خودم تنظیم نموده و اثبات کرده بودم که؛ هیچوقت سادات از این روستا هجرت نکرده‌اند. به همراه سه نفر دیگر به اوقاف مراجعه و در ٱنجا پس از مشاهده پوشه خالی از اسناد (بغیر از متن تایپ شده وقفنامه جعلی!)، سئوال کردم پس چرا پوشه ما خالیه؟! گفتند؛ چیزی غیر از این ندیده‌ایم. پس از صحبتهای زیاد که چطور شده به بایگانی شما دستبرد زده شده و چه کسی زده؟! جوابی نداشتند، و وقتی من کپی بنچاقها رو نشان دادم، با تعجب سئوال کردند: شما چگونه این کپی‌ها رو بدست ٱورده‌اید؟! گفتم از داخل پوشه شما و از کارمند شما اخذ کرده‌ام. یک هفته بعد از جریان قبلی، حسن شورا نامه‌ای در پاکت دربسته از طرف اوقاف ٱورد که در ۶ بند مزخرفات قبلی (که سادات از این روستا هجرت نموده و نتیجتا املاکی بهشان تعلق نمیگیرد و...) که در جواب ٱن نامه ۵ صفحه‌ای تایپ شده را خودم شخصا به رحمانی تحویل داده و جوابیه خواستم که تاکنون نداده‌اند. و به پسرسیدعابدین گفته بودند: این نامه به ضرر سادات است، این را پس بگیرید. که گفتم اکیدا حق ندارید پس بگیرید. بلکه اصرار کنید جوابیه را بگیرید. متاسفانه در این مراحل درگیری با اوقاف همیاری نداشته‌ام و بیشتر مشغول ٱبادانی روستا، اعم از خیابان‌کشی، پل‌سازی، جدول‌بندی و... بودم. اگه سوالی دیگر باشه توضیح خواهم داد. والسلام.» (پایان) چند نکته مهم (قابل اصلاح): وقتی به مستأجرین امامزاده اشاره می‌کنیم، آنها عبارتند از: ۱) پسران مرحوم آقامحمودعلی داودی ۲) پسران مرحوم آقاحسین‌علی داودی ۳) پسران مرحوم آقایداله حسن‌آبادی داودی‌ها تقریبا همزمان با سادات (از حدود ۱۲۰۰ قمری)، ساکن این روستا شده‌اند(؟) ولیکن حسن‌آبادی‌ها از حدود ۷۰ سال قبل(؟) وارد این روستا شده‌اند) ولیکن هر دو گروه مذکور ظاهراً از سال ۱۳۶۳ با اوقاف قرارداد بسته‌ و طرف حساب اداره اوقاف شده‌اند و اراضی دو دانگ امامزاده را بصورت مساوی در اختیار خود دارند! سایر اهالی (غیرساداتی از داودی‌ها، حسن‌آبادی‌ها، میرزائی‌ها و...) زمینی ندارند و اگر املاک یا زمینی هم در اختیار داشته و دارند، عمدتاً خریداری کرده‌اند و همچنان هم در حال خرید هستند! و بخشی هم ارثیه مادریشان است. ظاهراً اراضی «مشهدی ابراهیم» (یکی از مستأجرین که این روستا را ترک کرده)، به حال خود رها شده بود، با وساطت مرحوم شیخ زین‌الدین شریعتی به تازه‌واردی بنام «مشهدی یداله حسن‌آبادی» (حدوداً در دهه ۱۳۲۰؟) واگذار می‌گردد که مرحوم اوستاعباس آهنگر یکی از پسران او بود. فلذا ارتباط اینها با متولیان دو دانگ موقوفه از قدیم امری کاملا عادی بوده است. نخستین مکاتبه موجود بین اوقاف و اهالی این روستا، به سال ۱۳۶۲ برمی‌گردد که قزوین هنوز استان نشده بود و با توابع خود از جمله آوج، زیرمجموعه استان زنجان به شمار می‌رفته است. در نامه مذکور از داودی‌ها (فرزندان مرحوم آقا محمودعلی و...) خواسته شده است که بهره مالکانه دو دانگ موقوفه امامزاده را به ابراهیم انصاری تحویل دهند! لذا می‌توان نتیجه گرفت، انصاری؛ آخرین متولی و اولین امین اوقاف بوده است. ... ادامه دارد. سیدمحمدحسینی(منتظر) آبان ۱۴۰۱
بسمه تعالی قابل توجه اهالی محترم روستای امامزاده علاءالدین راه طی شده و باقیمانده (قسمت ۰۷): اصلاحیه: ۱) در قسمت‌های پیشین این سلسله گفتار، اشاره کردم که اولین مکاتبه اوقاف با این روستا در سال ۱۳۹۵ بوده است اما این مطلب بنده، اشتباه بود و لازمست تصحیح شود. ضمن تشکر از عزیزانی که در تکمیل این مباحث، همکاری می‌کنند، لازمست اعلام کنم که اولین نامه رسمی اداره اوقاف با اهالی این روستا، در سال ۱۳۶۲ صورت گرفته است که اداره کل حج و اوقاف زنجان از مرحوم آقا محمودعلی داودی درخواست کرده تا بهره مربوط به دو دانگ را جمع‌آوری و تحویل آقای ابراهیم انصاری بنماید. و در سال ۱۳۶۳ هم اولین قراردادهای مستأجرین دو دانگ با اداره حج و اوقاف منعقد شده است. آن مقطع شهرستان قزوین از توابع استان زنجان بوده است و سازمان اوقاف هنوز مستقل نشده است. ۲) مرحوم اوستاعباس حسن‌آبادی قبل از آمدن به این روستا ظاهراً در تهران، آهنگری داشته است. فلذا بر خلاف سایر مستأجرین به گویش فارسی، احاطه داشته و بهتر از بقیه می‌توانسته با دست‌اندرکاران اوقاف قزوین صحبت و ارتباط قوی‌تری برقرار نماید. ۳) پدر بنده هم بلحاظ روحانی و اهل مطالعه بودن، به زبان فارسی مسلط بوده است. فلذا بسیاری از مقاوله‌نامه‌ها و مبایعه‌نامه‌ها و حتی عقدنامه‌ها و سایر مکاتبات اهالی این روستا و بعضا روستاهای همجوار را هم انجام می‌داده و بعضا امانت‌دار آنها هم بوده‌اند. و عجیب است که در میان مدارک فراوان باقیمانده از پدر از جمله وصیت‌نامه مرحوم سیدحسن‌بابا (پدر بزرگ پدر ما) و شجره‌نامه سادات حسینی، هیچ نسخه‌ای از وقفنامه‌های اصلی و جعلی را در اختیار نداشته است! شاید کسی گمان کند که وقفنامه‌ها از صندوقچه پدری ما (زمانی که خانه او در غیاب او در اختیار اولین معلم روستا قرار می‌گیرد)، به سرقت رفته باشد ولیکن بنده این احتمال را ضعیف می‌دانم. زیرا سارق می‌توانست همه مدارک از جمله وصیت‌نامه بسیار قدیمی معمار بقعه مبارکه را هم به سرقت ببرد که مدرک مهمی است. ضمناً در وصیت‌نامه مرحوم سیدحسن‌بابا (اولین ولد موقوف علیه اول؛ مرحوم سیدمحمدرضا حسینی و اولین وصیت‌نامه در موضوع املاک و اراضی این روستا) در عبارت «... دو دانگ ملک و باغات که در ... تصرف این‌جانب (که جناب آقاسیدحسن است) بعد از فوت من چهار نفر برادر که آقاسید اشرف، آقاسید محمدعلی، و سید حبیب‌اله و سید یداله هستند، قسمت نمایند با همدیگر» هیچ اشاره‌ای به موقوفه بودن دو دانگ سادات حسینی نکرده است و تصریح کرده که «در تصرف این‌جانب است». این وصیت‌نامه در سال ۱۳۰۱ قمری تحریر شده است. یعنی دو سال بعد از تنظیم صورتجلسات سه‌گانه ملاعبدالجواد موسوم به وقفنامه‌های ادعائی. عبارت توضیحی (که جناب آقاسید حسن است) هم نشانگر آنست که این وصیت‌نامه به دست خود او نوشته نشده بلکه دیکته او توسط کسی نگارش شده که حرفهای آن مرحوم را محترمانه به رشته تحریر در آورده است. نکته دیگر آنکه؛ سال ۱۳۰۱ قمری (۱۲۶۲ شمسی و ۳۸ سال قبل از ولادت مرحوم حاج‌سیدمیربابا) مقارن پیری سیدحسن‌بابا بوده است. فلذا باحتمال زیاد، ابوی مرحوم، جد خودش را ندیده است و این وصیتنامه از طریق مرحوم حاج‌سیدمحمدعلی به دست بابای ما رسیده است. الغرض؛ اگر چهار دانگ سادات، وقفنامه‌ معتبری داشته است، قاعدتاً نسخه‌ای هم به آقاسیدحسن‌بابا تحویل می‌شد و به همراه وصیتنامه آن‌مرحوم به دست بابای ما می‌رسید و حداقل آنکه در وصیت‌نامه، کلمه‌ای از وقفیت را می‌آورد که هیچ اشاره‌ای نکرده است. بنابراین تحلیل و تعلیل آ.سیدسعید موسوی (که چهار دانگ سادات امامزاده اساسا وقف نبوده است و بلکه هبه معوضه بوده) صحیح به نظر می‌رسد. مضافاً که از شروط من‌درآوردی ملاعبدالجواد (حضور و حیات سادات) هم در این وصیتنامه، خبری نیست. ۴) «سازمان اوقاف و امور خیریه» قبل از سال ۱۳۷۰ در دل «سازمان حج و اوقاف» بوده که آنهم در سال ۱۳۴۳ تشکیل شده بود. البته قدمت اوقاف بعنوان یک ساختار حکومتی به زمان سامانیان بر می‌گردد ولیکن در زمان پهلوی‌ها، بسیاری از موقوفات ایران، لوطی‌خور شد. و اما بعد؛ تایپ متن دو وقفنامه جعلی موجود در اداره اوقاف، توسط اداره اوقاف قزوین صورت گرفته است که زیرمجموعه اوقاف زنجان بوده است و متعاقباً به اشتراک خواهم گذاشت. فلذا در زمانی که پای اوقاف به این روستا باز شده است، هنوز اداره اوقاف بوئین‌زهرا وجود فعالی نداشته است و عامل قرارداد استیجاری دو دانگ امامزاده با اوقاف هم باحتمال زیاد اداره اوقاف قزوین بوده است که در مسیر تهران-روستا می‌توانسته مورد مراجعه زارعین محترم قرار داشته باشد. بنابراین؛ ادعای کسانی که القاء می‌کنند که آ.سیدمیرشجاع‌الدین پای اوقاف را به این روستا باز کرده است، باطل است و احتمالا برای پوشانیدن خیانت خودشان، چنین شایعه‌ای را ساخته و بر آتش اختلافات می‌افزایند. ... ادامه دارد. سیدمحمدحسینی(منتظر) آبان ۱۴۰۱
بسمه تعالی قابل توجه اهالی محترم روستای امامزاده علاءالدین راه طی شده و باقیمانده (قسمت ۰۸): در مسئله وقفنامه‌ها هم احتمال قوی‌تر بنده آنست که هر سه نسخه از طریق آخرین متولی دو دانگ امامزاده (ابراهیم انصاری)، تحویل اوقاف شده است که البته احتمال دارد، وی هم غافلگیر شده باشد! زیرا برخی شنیده‌ها گویای آنست که وی راضی نبوده تولیت دو دانگ از دست او خارج شود. بنابراین رقبای دیگری مسبب جایگزینی اداره اوقاف بجای انصاری و بالتبع ورود اوقاف به این روستا شده‌اند. و اما ارتباط آ.سیدمیرشجاع با اوقاف؛ همانطور که در قسمت‌های قبلی این سلسله مباحث، توضیح دادم، از زمان احداث سد خاکی روستا بوده است که مراجعه مذکور را باید از «الطاف خفیه الهی به سادات» تلقی کرد. زیرا اداره اوقاف بوئین‌زهرا با اتکاء به گزارش دروغینی مبنی بر اینکه موقوف‌علیهم (سادات حسینی و موسوی) این روستا را ترک کرده‌اند، در صدد تصاحب شش‌دانگ روستا بوده است و لذا آماده ارسال نامه و مدارک جعلی خود به دادگاه بوده‌اند که می‌توان آنرا «توطئه علیه سادات» هم تلقی کرد. ولیکن مراجعه تصادفی آ.میرشجاع (بابت اخذ نامه و مدرکی از اوقاف برای وام بانک کشاورزی)، باعث لو رفتن توطئه مذکور می‌گردد و لذا اقدام مثلا قانونی اوقاف بوئین‌زهرا در این قضیه، متوقف می‌شود و حتی تا بیست سال بعد (از ۱۳۷۵ لغایت ۱۳۹۴) دست از سر این روستا بر می‌دارد. و چنانچه اهالی به فکر سد آبی نمی‌افتادند یا برای وام به بانک مراجعه نمی‌کردند و یا بانک عامل آنها را به اداره اوقاف، ارجاع نمی‌داد، ای‌بسا توطئه مذکور به اکمال خود می‌رسید و در آوردن این سنگ از چاه، چه بسا عقل چهل عاقل هم جوابگو نمی‌شد! همچنانکه اگر آقاسید میرشجاع‌ هم عقلانیت بخرج نداده و از مدارک مأخوذه از اداره اوقاف، نسخه‌ای هم برای روز مبادا کپی نمی‌گرفت، چهار دانگ سادات، تا حالا به فنا (لوطی‌خورها) رفته بود. بنابراین سد دلیک‌لی‌قیه و مراجعه اضطراری به اوقاف و هوشمندی آ.میرشجاع‌الدین باعث توقف اقدام نامعقول اوقاف و بعدا لو رفتن توطئه کثیف علیه فدک سادات، از الطاف الهی به سادات و بلکه اهالی بوده است وگرنه خنثی‌سازی توطئه‌ای که توضیح خواهم داد، برای ما اینک بسی سخت‌تر می‌گشت. بنابراین کل اهالی بویژه سادات هم باید برای دلیک‌لی‌قیه و هم برای آقاشجاع برای همیشه دعاگو باشند! حال می‌رسیم به سال ۱۳۹۵ که فیل اداره اوقاف بوئین‌زهرا چرا و چگونه مجددا یاد هندوستان می‌کند؟! معمای نسبتاً پیچیده‌ای است! اوقافی که بعد از توضیحات آ.سیدمیرشجاع‌الدین، به مدت ۲۰ سال این روستا را به حال خود رها کرده بود، چرا مجددا حساس و فعال شد و به جان اهالی آن افتاد؟! بنابراین تا اینجای قضیه، چنین استنباط می‌کنیم که؛ ۱) ورود اوقاف به این روستا از دهه پنجاه و شاید دهه چهل و قطعا دهه شصت، بعنوان متولی دو دانگ امامزاده آغاز شده است. ۲) خلع ید حقوقی از آخرین متولی حقیقی، توسط اداره اوقاف در دهه شصت انجام گرفته است که داوطلبانه از طرف ابراهیم انصاری نبوده است. ۳) در جایگزینی اوقاف (بجای انصاری)، علاوه بر مستأجرین امامزاده، داوطلبینی از روستاهای همجوار هم می‌توانند از مظنونین قضیه باشند. ۴) دست‌یابی اوقاف به وقفنامه‌ها و سایر مدارک مربوط به روستا باحتمال زیاد از طریق فشار بر آخرین متولی حقیقی (ابراهیم انصاری) صورت گرفته است. ۵) بر اساس وقفنامه جعلی، اداره اوقاف در صدد تصاحب مطلق شش‌دانگ امامزاده (به عنوان روستای موقوفه اما متروکه!) بوده است. ۶) ماجرای سد دلیک‌لی‌قیه، اوقاف را به این روستا حساس می‌سازد ولیکن این حساسیت با توضیحات آ.سیدشجاع به مدت بیست سال فروکش می‌کند که حکم آتش زیر خاکستر را داشته است. ۷) در سال ۱۳۹۵ (بدنبال ماجرای مشهور به «چکمه سفید» ۱۳۹۴) آتش مذکور مجددا شعله‌ور می‌شود و اداره اوقاف، در صرافت تصرف شش‌دانگ امامزاده، دست به اقدامات قاطعانه‌ای می‌زند که متاسفانه متوهمانه هم است و ما ناچاریم در قالب این سلسله مباحث، هم سازمان اوقاف و هم اهالی محترم را با شفاف‌سازی همه‌جانبه همه قضایا از توهمات ذی‌ربط، خارج سازیم تا به اشتراک نظر مطلوب برسیم. ان‌شاءالله ... ادامه دارد. سیدمحمدحسینی(منتظر) آبان ۱۴۰۱
بسمه تعالی قابل توجه اهالی محترم روستای امامزاده علاءالدین راه طی شده و باقیمانده؛ (قسمت ۰۹): بعد از مراجعه جناب آقای حاج سیدمیرشجاع‌الدین حسینی به اوقاف در سال ۱۳۷۵ چندین اتفاق واقع شده است که مهمترین و کلیدی‌ترین آنها عبارتند از: ۱) دست‌یابی به مدارک اسنادی روستا: وقتی مدارکی از اداره اوقاف جهت ارائه به بانک کشاورزی دریافت می‌کند از روی آنها یک نسخه هم برای خود کپی می‌گیرد که بعدا آنها را تکثیر کرده و در اختیار سایر سادات هم قرار می دهد. ولیکن این مدارک بعدها به علل معلوم یا نامعلومی از پرونده مفقود می‌گردد! یعنی به غیر از مدارکی که به زیان سادات بوده، الباقی مدارک از پرونده این روستا در اداره اوقاف یا رسما توسط مدیران اوقاف حذف شده‌اند و یا توسط عوامل نفوذی به سرقت رفته و امحاء شده‌اند که قاعدتا نیازمند بررسی جدی است و نمی‌تواند سهوی و قابل اغماض باشد. جا داشته که آقای حسینی (میرشجاع الدین) این مسئله (توطئه علیه سادات) را همان زمان بصورت مکتوب و رسمی به بازرسی اداره کل اوقاف قزوین یا سازمان اوقاف مرکز اعلام می‌نموده که ظاهرا غفلت کرده است و البته هنوز هم قابل اقدام است. ۲) تعامل اوقاف با دادگاه محل: بعد از توضیحات شفاهی آقاسیدمیرشجاع در اداره اوقاف، رئیس وقت اداره مذکور، ارجاع پرونده این روستا به دادگاه را متوقف می‌کند و ظاهرا تا بیست سال بعد (حدفاصل ۱۳۷۵ لغایت ۱۳۹۵) دست از سر این روستا بر می‌دارد. و البته که ای‌بسا پرونده به دادگاه رفته است ولیکن رأی دادگاه به نفع اوقاف نبوده است. زیرا مدارک اوقاف برای دادگاه محکمه‌پسند نبوده است. به عبارتی مدارک مورد ادعائی و اتکائی اداره اوقاف تعدادی ورق‌پاره‌های جعلی بوده است که قاعدتا نمی‌توانند وجاهت حقوقی و شرعی داشته باشند. در نتیجه اداره اوقاف در صدد تکمیل مدارک خود بر آمده و بدین منظور نقشه جدیدی را پیشه خود می‌کند که ما اطلاعات چندانی از آن نداریم بجز همان مقداری که بقول معروف دم خروس‌شان بیرون زده است! بنابراین زمانی که سادات در خواب غفلت به سر می‌بردند، اداره اوقاف و عوامل آن در حال حرکت و اقدام بودند که بنده سعی می‌کنم یافته‌های خود در این خصوص را هم به اشتراک بگذارم. بعضی از دوستان مکررا به بنده هشدار می‌دهند که مبادا با اطلاعات ناصحیح خود یکطرفه به قاضی بروم! اما اصلا متوجه منظورشان نمی‌شوم! مگر من در کجای مطلبم یکطرفه به قاضی رفته‌ام؟! واقعا بنظر شما آیا کسی که یافته‌های خودش را مرتبا و مکررا به اشتراک عمومی گذاشته و ضمن آنکه پیشاپیش صریحا می‌گوید که یافته‌هایش ممکنست اشتباه باشد و در عین‌حال از مخاطبین خود می‌خواهد که اگر نکته غلط و اشتباهی در کلام او می‌بینند تذکر بدهند تا اصلاح و تکمیل گردد، چنین کسی آیا یکطرفه به قاضی رفته است؟! من گمان می‌کنم در موضع‌گیری خودشان گرفتار پیش‌داوری و سوگیری شده‌اند و حال آنکه قبلا گمان می‌کردم آدم منصفی هستند و عدالت را قربانی چیز دیگری نمی‌کنند! ضمنا همین الآن (۱۴۰۱/۸/۲۲) که مشغول نوشتن این پیام هستم، شنیدم که اداره اوقاف طی دادخواستی از دادگاه آوج خواستار «ابطال کلیه اسناد صادره در خصوص املاک و اراضی روستای امامزاده» شده است و دادگاه مذکور چنین پرونده مفتوحی را در دستور کار خود قرار داده است! قاعدتا اگر دادگاه به نفع اوقاف رأی صادر کند، کلیه اهالی روستای امامزاده علاءالدین (اعم از سادات و عوام)، «غاصب موقوفات» محسوب خواهند شد و بالتبع اگر با اوقاف «قرارداد اجاره» نبندند، از روستا اخراج خواهند گردید. فلذا لازمست، کلیه اهالی هم «هرچه زودتر» دست به اقدام مقابله قانونی نمایند و دادگاه را قبل از صدور حکم متوقف سازند. پیشنهاد می‌کنم هرچه زودتر سه نفر (به نمایندگی از سادات حسینی، سادات موسوی و سایر اهالی) انتخاب و به دادسرای آوج معرفی شوند. همین امروز که فردا دیر است! ... ادامه دارد. سیدمحمدحسینی(منتظر) آبان ۱۴۰۱
نامه اوقاف زنجان به آقایان داودی ۱۳۶۲/۶/۱۲ ضمیمه پیام شماره 07 به نشانی: https://eitaa.com/SayyedAlaaddin/31