eitaa logo
🎼صدای آرامش🎼
2هزار دنبال‌کننده
10.6هزار عکس
13هزار ویدیو
14 فایل
🎵ان شاءالله همیشه صدای آرامش تو زندگیتون جاری باشه🥰 صدای آرامش 👈با موضوعات متنوع و شاد🥰 💖منتظر‌ نظرات خوبتون‌ هستیم📱 👈جهت‌هماهنگی‌وتبادل‌وتبلیغ‌بامدیرِتبادلات👇 @Yousef_14
مشاهده در ایتا
دانلود
13.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
# کـلـبـه ی_ آرامـ☆ش🏠🦋 🌟 مـا _بـهـتـریـنـیـم😍 🏠@kolbeAramesh1🏠
23.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نان با سبزی خرفه یه نون پراز خاصیت ودرمانیه حتما ذخیرش کن و بفرست واسه عزیزی که دیابت داره یا چربی وفشارخونش بالاست تا بتونه این نون و با خاصیت فراوانش درست کنه مواد لازم: ارد نان فانتزی: ۲ پیمانه یا لیوان۲۵۰ گ تخم مرغ۱ عدد شکر ۱ ق غ روغن زیتون دوق غ خمیرمایه فوری ۱ ق مربا ۷ گ نمک ۱ ق چ ۴ گ اب همدمای محیط نصف پ بستگی به نوع ارد مصرفی شاید چند ق بیشتر سبزی خرفه نصف پ زردچوبه کمی بعد از ترکیب وورز بمدت ۱۰ دقیقه خمیر و بپوشونید وبزارید ۱ ساعت استراحت کنه و دوبرابر بشه بعد پفش و بگیرید و توی سینی روی کاغذ نسوز به ضخامت نیم سانت باز کنید دوباره روش و بپوشون و بزار نیم ساعت تا یکساعت بسته به دمای محیط اشپزخانه شما تا کاملا خمیر پف کنه بعدبا تخم مرغ کامل وزعفرون رومال بزن و طرح بنداز و بزار توی فر طبقه وسط فر برقی با ۱۹۰ درجه گازی با ۲۱۰ درجه توستر و مایکرو با ۱۸۰ درجه بمدت ۲۰ دقیقه تا کاملا طلایی وخوشرنگ بشه فر برقی من با المنت پایین وفن کانوکشن میپزم یعنی فن با المنت دور فن روشنه المنت پایین هم روشنه # کـلـبـه ی_ آرامـ☆ش🏠🦋 🌟 مـا _بـهـتـریـنـیـم😍 🏠@kolbeAramesh1🏠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این دعای زیبا تقدیم نگاه مهربونتون❤️ ‌ ‌ ‌ # کـلـبـه ی_ آرامـ☆ش🏠🦋 🌟 مـا _بـهـتـریـنـیـم😍 🏠@kolbeAramesh1🏠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پسرک مهربان_صدای اصلی_234818-mc.mp3
12.19M
🌸 پسرک مهربان # کـلـبـه ی_ آرامـ☆ش🏠🦋 🌟 مـا _بـهـتـریـنـیـم😍 🏠@kolbeAramesh1🏠
‌﴿پیاده روی اربعین﴾ یک که میگم آماده کن یه کوله پشتیِ سفر🎒 باید بریم از اینجا ما کجا بریم خبر خبر📣 دو که میگم زودی بگو میخوایم بریم به کربلا میگیم آقا داریم میایم دوباره باز سمتِ شما سه که می گم زنگ می زنیم ☎️ به دوستا و به آشناها میگیم میریم زیارت و هستیم اونجا یادِ شما چار که میگم با من بیا به مرزِ خوبِ با صفا مرزِ دوتا کشوری که انگاری نیست از هم جدا پنج که میگم سلام بده از دمِ مرز به اون آقا میخوایم بیایم زیارتت آقا توان بده به ما شش که میگم برو نجف شهر علیِ مرتضی قدم بذار توو راهِ عشق عشقِ حسین و کربلا هفت که میگم با هر قدم نیت ز راهِ دور بکن نیت برای فَرَج‌ و تعجیلِ در ظهور بکن هشت که میگم تو موکبها بشین درست سمتِ خدا بگو خدا با این پاها میخوام برم کرب‌وبلا نُه که میگم بگو خدا تاولِ پاهامو ببین اگر بودم توو کربلا بودم یار و یاورِ دین ده که میگم زودی بیا عمودِ چارده صفر و هفت با دیدنِ گنبدِ زرد خستگیا و غصه رفت سلام آقایِ مهربون سلامِ هر پیر و جوون ممنون که تویِ اربعین کردی بازم دعوتمون الهی که باشین شما تو این مسیر بازم همه زیارتِ شما باشه قبول به نزدِ فاطمه # کـلـبـه ی_ آرامـ☆ش🏠🦋 🌟 مـا _بـهـتـریـنـیـم😍 🏠@kolbeAramesh1🏠
📚✏️مداد نق نقو✏️📚 یک مداد بود نق نقو، هر وقت مشق می نوشت می گفت: « وای چه قدر بنویسم. خسته شدم. از بس نوشتم، کمرم درد گرفت. » یک وقت هم می گفت: « چرا بنویسم نوکم کوچولو می شود. » مداد هر روز برای نوشتن یک نقی می زد و از نوشتن فرار می کرد. یک روز از توی دهان خانم جامدادی پرید بیرون. قل خورد و رفت گوشه ی میز گفت: « آخیش راحت شدم من که دیگر نمی نویسم. حالا هر کاری که دلم بخواهد می کنم. » بعد هم رفت و قل خورد از این سر میز و تا آن سر میز و غش غش خندید. فکر کرد که با کی بازی کند، که یک دفعه صدای مداد رنگی را شنید. قل خورد و رفت جلو و گفت: « منم بازی، منم بازی. » مداد رنگی ها با تعجب به مداد نق نقو نگاه کردند و گفتند: « ما که بازی نمی کنیم، ما فقط داریم توی دفتر نقاشی می کشیم. » مداد نق نقو گفت: « خب منم نقاشی کنم. » مداد رنگی ها گفتند: « تو که مداد رنگی نیستی زود برو ما کار داریم. » بعد هم خندیدند و نقاشی کردند. مداد نق نقو توی دلش ناراحت شد. اما به روی خودش نیاورد و قل خورد و از پیش آن ها رفت آن سر میز. آن سر میز، پاک کن داشت با مداد تراش حرف می زد. پاک کن را که دید خوش حال شد و گفت: « آهای پاک کن می آیی با هم بازی کنیم؟ » پاک کن گفت: « چی بازی؟ » مداد نق نقو گفت: « من خط می کشم، تو روی خط ها راه برو. » پاک کن گفت: « باشه اما اگر من روی خط راه بروم که همه را پاک می کنم. » مداد باز هم نارحت شد. هیچی نگفت. مدادتراش که ایستاده بود و به حرف آن ها گوش می کرد، بلند گفت: « مداد جان، وایستا خودم با تو بازی می کنم. » مداد قل خورد پیش مداد تراش. گفت: « راست می گویی با من بازی می کنی؟ » مداد تراش کفت: « معلومه که بازی می کنم. اما اول بگذار یک کم تو را بتراشم تا نوکت تیز شود بعد هم می آیم و با تو بازی می کنم. » مداد نق نقو تا این را شنید جیغی کشید و قل خورد، فرار کرد و رفت پیش جا مدادی قایم شد. مداد نق نقو قلبش تند تند می زد خیلی ترسیده بود همان جا نشست و زار زار گریه کرد. خانم جامدادی که همه چیز را دیده بود گفت: « عزیزم گریه نکن. » مداد گفت: « منو ببخش، من بی اجازه رفتم بیرون. » خانم جامدادی لبحندی زد و گفت: « بدو که دفتر کوچولو منتظر تو است. » مداد نق نقو از آن به بعد هیچ وقت نق نزد. # کـلـبـه ی_ آرامـ☆ش🏠🦋 🌟 مـا _بـهـتـریـنـیـم😍 🏠@kolbeAramesh1🏠
35.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🤗😍 کارتون ☝️😍 # کـلـبـه ی_ آرامـ☆ش🏠🦋 🌟 مـا _بـهـتـریـنـیـم😍 🏠@kolbeAramesh1🏠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آرزو میکنم🌙🌟 زیبایی و وسعت آسمان✨ وقتی🌟 ماه و ستاره ها درآن✨ میدرخشند🌟 از آن شما باشد✨ شبتون در پناه خدا و🌟 فرداتون پر از خیر و برکت⭐️ 🌘✨شب بخیر همراهان همیشگی ✨ ‎‎‎‎‌‌‎‎‌‎‌‌‎‌‌‎‎‎‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍ 🏠@kolbeAramesh1🏠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
با توکل به نام اعظمـــــــــــت❤️ صبح شد خیر است🤲....🦋