eitaa logo
با شهدا گم نمی شویم
3.1هزار دنبال‌کننده
9.6هزار عکس
1.8هزار ویدیو
43 فایل
#شهدا امامزادگان عشقند كه مزارشان زيارتگاه اهل يقين است. آنها همچون ستارگانی هستند که می توان با آنها راه را پیدا کرد. ارتباط با مدیر کانال: @bonyan_marsoos ادمین تبادل: @basir114 ادمین تبلیغات: @K48MM80O59
مشاهده در ایتا
دانلود
امیرالمؤمنین علی علیه السلام 🌹اعْلَمُوا عِبَادَ اللَّهِ أَنَّ عَلَيْكُمْ رَصَداً مِنْ أَنْفُسِكُمْ وَ عُيُوناً مِنْ جَوَارِحِكُمْ وَ حُفَّاظَ صِدْقٍ يَحْفَظُونَ أَعْمَالَكُمْ وَ عَدَدَ أَنْفَاسِكُمْ ای بندگان خدا! بدانید كه از شما نگاهبانانی بر شما گماشته اند، و دیدبان هایی از پیكرتان برگزیده و حافظان راستگویی كه اعمال شما را حفظ می كنند و شماره نفسهای شما را می شمارند. 📚 خطبه ؛ ۱۵۷ @Sedaye_Enghelab
🌹مهریه ام یک جلد قرآن بود و سه تا صلوات، عقدمان خیلی ساده بود. 🌹 یک ماه بعد هم عروسی کردیم. دو سه روز رفتیم مشهد، پابوس امام رضا ، بار اولی که رفتیم حرم، حسین نگاهی به من کرد و گفت: - خانوم! می خوام یه دعایی بکنم شما آمین بگی. خندیدم. 🌹_تا دعات چی باشه؟ - حالا تو کارت نباشه. _ خب هرچی شما بگید. دستهایش را گرفت سمت آسمان رو به گنبد طلای امام رضا علیه السلام: -اللهم الرزقنا توفيق شهادة في سبيلك» "شهید حسین محمدعلیپور" 📚 کتاب: ازدواج به سبک شهدا @Sedaye_Enghelab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‏مرا اما شهادت آرزویی است که این زیباترین اقسام مرگ است... برای دفاع از جان و ناموس این مملکت سوریه رفت در مقابل داعش جنگید و شهید نشد ، به مناطق مرزی رفت و با گروهک های تکفیری جنگید و شهید نشد اما در کشور خودمون به دست داعشی های داخلی شهید شد. 🌹شهید محمد زارع مویدی طلبه جهادگر و مدافع حرم که دیروز مظلومانه در خیابان معالی آباد شیراز بدست دواعش وطنی در خون خود غلتید. @Sedaye_Enghelab
‏طلبه ‎ در عین سادگی امرار معاش زندگی خود را از راه کشاورزی تامین میکرد،به وقت دفاع از حرم حضرت زینب سلام الله علیها در سوریه حضور داشت،‌مدتی را در مرز به دفاع از ایران اسلامی پرداخت،پایان ماموریتش و در اوج مظلومیت در شهر خود شیراز توسط ‎ ها به ‎ رسید... @Sedaye_Enghelab
🌹ایشان ساده زندگی می‌کردند و از تجملات نفرت داشتند و اعتقاد داشت تمام وسایل دنیا باید برای نزدیک شدن به خدا مورداستفاده قرار بگیرد و می‌گفت هر‌‌چه به خدا نزدیک شوید از شیطان دور می‌شوید و به والدین و خانواده، فامیل و دوستان و نیروهای تحت امر با ایشان شخصی با منطق بودند که حتی با متهمان خود با ارشاد و امربه‌معروف و نهی از منکر برخورد می‌کرد و تجسس در امور خصوصی مردم را حرام می‌دانست و امنیت جامعه را سرلوحه کار خود قرار می‌داد و درراه نظام مقدس جمهوری اسلامی از دادن جان که بزرگ‌ترین هدیه الهی است کوتاهی نکرد. "شهید جواد حاج خداکرم" @Sedaye_Enghelab
🌹این اواخر که خانواده به او اصرار می‌کردند: بیا و رضایت بده تا برایت همسری انتخاب کنیم 🌹می‌گفت: میترسم با انتخاب همسر و ازدواج، دیگر نتوانم به محرومین کمک کنم. 🌹انجام سنّت حسنه‌ی نکاح را در مقابل انجام امر مهم دیگری به تأخیر می انداخت و آخرالامر نیز حورالعین اخروی را ترجیح داد 🌹ولی اظهار می‌داشت: اگر توانستید همسری برایم پیدا کنید که بعداز ازدواج، یک ساک به دست بگیرد و همراه من به هر کجا که خدمت میکنم بیاید حاضرم ازدواج کنم. 🌹اینانند: ثلة من الاولين و قليل من الآخرین. "شهید عبدالعلی اکبری" 📚 کتاب: سجاده شهادت @Sedaye_Enghelab
🌹دوم دی ۱۳۲۴، در اهواز چشم به جهان گشود. پدرش عظیم و مادرش،طلا نام داشت. تا پایان دوره کارشناسی در رشته علوم و فنون نظامی درس خواند. خلبان ارتش بود. سال۱۳۴۹ ازدواج کرد و صاحب یک پسر و سه دختر شد. به عنوان نیروی هوایی ارتش در جبهه حضور یافت. دهم مهر ۱۳۵۹، با سمت خلبان در بصره عراق بر اثر سانحه هوایی شهید شد. تاکنون اثری از پیکرش بدست نیامده است. "شهید همایون شوقی" @Sedaye_Enghelab
‏آرمان و روح‌الله رفتند... تا آرمانِ روح‌الله بماند... @Sedaye_Enghelab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹مَنْ عَظَّمَ صِغارَ الْمَصائِبِ ابْتَلاهُ اللّهُ بِكِبارِها آن كه مصائب كوچك را بزرگ شمارد خداوند او را به مصائب بزرگ مبتلا سازد. 📚 حکمت؛ ۴۴۸ @Sedaye_Enghelab
🌹پسرم - طاهر - خیلی ساده زندگی میکرد و توجهی به زرق و برق دنیا نداشت. همیشه لباس های نیمدار و کهنه اش را می پوشید و به مدرسه می رفت. 🌹بارها می شد که به او می گفتم: «پسرم! تو معلمی کلاس به بچه ها درس می دهی، یک دست لباس مرتب بخر و بپوش!» طاهر وقتی دلسوزی ام را می دید، 🌹 می گفت: «مادر جان! خدا راضی نیست که من لباس تازه و مرتب بپوشم، اما بچه های روستایی، با لباس های وصله پینه به کلاس بیایند و خجالت بکشند». 🌹یادم هست یک وقت لباس کردی تازه ای خریده بود که خیلی به او می آمد و برازنده اش بود، ولی همین که خبر اعزام مجيد ـ بـرادر کوچکش ـ را به او دادند که عازم جبهه است. 🌹فوری لباس تازه را به او داد و گفت: «مجید جان! تو به جبهه می روی و ایـن لبـاس برازنده ی توست». لباس را به برادر کوچکش داد و خودش بـاز همان لباس ساده ی همیشگی اش را پوشید. "شهید طاهر لطفی" 📚 فانوس عشق ؛ ۲۱۱ 🏴 🇮🇷 @Sedaye_Enghelab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا