eitaa logo
با شهدا گم نمی شویم
3.1هزار دنبال‌کننده
9.6هزار عکس
1.8هزار ویدیو
45 فایل
#شهدا امامزادگان عشقند كه مزارشان زيارتگاه اهل يقين است. آنها همچون ستارگانی هستند که می توان با آنها راه را پیدا کرد. ارتباط با مدیر کانال: @bonyan_marsoos ادمین تبادل: @basir114 ادمین تبلیغات: @K48MM80O59
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحیم سلام علیکم مخاطبین و دوستان همراه کانال باشهدا گم نمیشویم لطفا در نظر سنجی زیر جهت ارزیابی کیفیت محتوایی کانال مشارکت کنید. ❇️EitaaBot.ir/poll/z6m?eitaafly و نیز اگر نقد و پیشنهادی برای ارتقای عملکرد کانال دارید با آیدی زیر در میان بگذارید: @karbala_12
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امام علی علیه السلام میفرمایند: أقرَبُ الآراءِ مِنَ النُّهى ، أبعَدُها عَنِ الهَوى . نزديك ترين رأى ها به خردمندى ، دورترين آنها از هواپرستى است . غرر الحكم : ۳۰۲۲ @Sedaye_Enghelab
با اینکه کوچه‌ای که در آن سکونت داشتند کوچه‌ای طولانی بوده است.. ولی ایشان هیچ‌وقت موقع رفتن به محݪ کارشان در اولِ‌صبح موتور را درب منزل روشن نمی‌کردند.. برایِ اینکه صدایِ.موتور همسایه‌ها را اذیت نکند موتور را دست گرفته و تا سر خیابان می‌بردند و بعد آن را روشن کرده و سوار می‌شدند.. "شهید حمید سیاهکالی مرادی" @Sedaye_Enghelab
اندکی تأمل حاج‌آقاعلوی‌تهرانی‌میگفتند ۱۰دقیقه‌بری عطاری بویِ‌عطر‌می‌گیری ! ۱۰‌دقیقه‌هم‌بری‌قصابی‌بوی‌ِگوشت‌می گیری! ۱۰ساله‌اومدی هیئت بویِ‌خدا‌گرفتی..؟! بویِ‌حسین؏گرفتی..؟! اگر‌امام‌حسین‌؏شده‌سرگرمی مون باختیمااا اخلاقت‌دیدگاهت‌‌رفتارت‌رو‌حسینی‌کن! شهداباحُسِین‌‌"علیه اسلام‌"شهیدشدن @Sedaye_Enghelab
با شهدا گم نمی شویم
#بخش_شصت_نه یوزارسیف دراتاق راباز کردم ومنتظرشدم تا یوزارسیف وارد بشه اما ,یوزارسیف با لحن پراز م
یوزارسیف وقتی به خودم امدم که دستهای گرم یوزارسیف دستهای سرد مرا در برگرفته بود ,یوزارسیف خیره به نقطه ای روی شال صورتی من حرف میزد:زری بانو به زندگی غریبانه ی یوسف سبحانی خوش امدی...امیدوارم با امدنت تنهایی یوسف را وسکوت زندگی اش را بشکنی,بانوی زیبایم, من در بست غلامت هستم اما موضوع مهمی بود که البته برای من مهم است ,باید برات میگفتم,اخه من به خاطر عهدی که با خدایم بستم هراز گاهی باید کوله بار سفر ببندم وروزهایی را درمیدان جنگ سرکنم,این موضوع ،اصلی ترین دغدغه من است ،گفتم تا همین اول راهی نظرت را بدانم تا اگر مخالفتی نداشته باشی با دلی شاد همسفر زندگی ام شوی واگر هم خدای ناکرده موافق نباشی,یا طرحش را به نوعی تغییر دهیم که موافقت بانو در ان باشدو یا به گونه ای متقاعدتان کنیم... خندم گرفت اهسته گفتم:یعنی لپ کلامتان این هست که آش خالته بخوری پاته ونخوری هم پاته درسته؟؟یا قبول کنم یا به زور میقبولانیتمان؟؟پس سنگین ترم که مخالفتی ننمایم.. بااین حرفم ,صدای خنده ی زیبای یوزارسیف برهوا رفت وگفت:عجب زبلی هستی هااا تا عمق مطلب را دریک ثانیه گرفتی...ما چاکریم بانو...دربست نوکرتیم.. واینچنین بود که من حکم چشم انتظاری ودلهره ی یک عمر را با همسفری یوزازسیف مدافع حرمم, پذیرفتم... یوزارسیف که حالا از تصمیم وبله من مطمین شده بود گفت:حال که مهم ترین دغدغه ذهنی مرا با کلام ارامش بخشت, ارام کردی ,هرشرط وشروطی که داری بگذار که بر روی تخم دوچشمانم بنهم... من که قبلا خیلی به این مسایل فکر کرده بودم گفتم:شرط وشروطی ندارم اما دوست دارم بعداز ازدواجمان اگر شرایطش را داشتیم سری به کشورتان بزنیم شاید ردی از خانواده تان بدست اوریم ودومین ارزویم این است از حالا تا هروقت زنده ایم ,من وتو باهم ,خواه فرزند داشته باشیم وخواه نداشته باشیم,هر اربعین باهم سفری عشقی پیاده از نجف تا کربلا داشته باشیم....بااین حرف انگار انرژیم تمام شده بود سرم را دوباره پایین انداختم.. یوزارسیف دستان سردم که حالا با حرارت دستان او گرم شده بود به لبهایش نزدیک کرد وهمانطور که محجوبانه بوسه ای برمیچید گفت:سمعا وطاعتا....پس سفر ماه عسلمان مشخص شد ,من به رسم ایرانیان تورا به ماه عسل خواهم برد ,دوتا کشور خارجی...اول سرزمین خودم,افغانستان ودوم سرزمینی که عشق شیعه...عمه ی سادات درانجا ساکن است,سوریه ...خواهم برد وبرای مهریه ات,هرچه پدر تعیین کردند روی چشمم وعلاوه بر ان سفر پیادره روی هرساله ی اربعین از نجف تا کربلا را از جانب خودم وبه خواسته ی بانویم ,اضافه خواهم کرد.... اشک در چشمانم حلقه زده بود,باورم نمیشد اینگونه خوشبخت باشم,باورم نمیشد که دربیداری اینچنین گل و گوهری نصیبم شده باشد..... اما غافل از روزگار بی رحم بودم که شاعر چه زیبا درباره اش گفته:گلچین روزگار عجب خوش سلیقه است.... ادامه دارد... @Sedaye_Enghelab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گلزارشهدای کرمان مادر است دیگر! دوشنبه هر هفته، درد و دل هایش را سر مزار پسرش تقسیم می‌کند... و از دلتنگی هایش می‌گوید. به چه کسی؟! نمیدانم؛ اما او یقین دارد که پسرک دلیرش می‌شنود.‌‌. یقین دارد که: { ..بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ } •حضور مادر شهیدمنوچهر رستمی راوری بر مزار فرزند شهیدش @Sedaye_Enghelab
با شهدا گم نمی شویم
#بخش_هفتاد یوزارسیف وقتی به خودم امدم که دستهای گرم یوزارسیف دستهای سرد مرا در برگرفته بود ,یوزار
یوزارسیف تا چشم بهم زدم خودم را سرسفره عقد دیدم,یعنی روزگارم اینقدر خوش میگذشت که انگار روی دور تند بود وبه چشم بهم زدنی دقایق میشد روز وروز میشد هفته.. مجلس عروسی ام برخلاف انتظارم که فکر میکردم یوزارسیف کسی را ندارد,شلوغ ترین مجلس عروسی بود که تابه حال شرکت کرده بودم وصدالبته باشکوهترین پیوندی بود که به خود میدیدم,خیلی از هموطنان یوزارسیف دعوت داشتند,دوستان دانشگاهی وهمکاران شرکتشان وکل محله ی قدیمی ما گرد هم امده بودند تا یکی شدن مارا به تماشا بنشینند. انقدر مجلس شلوغ بود که انگار دو کشور افغانستان وایران گرد هم امده بودند,گرچه خیلی از اقوام ما با دیده ی تحقیر نگاهم میکردند وپچ وپچهای گوش ازارشان گاهی به گوشم میرسید اما تمام دلشکستنهایشان را با یک نیم نگاه به صورت ملکوتی همسرم,یوزارسیف از یاد میبردم,هرچه میخواستند بگویند,بگویند,هر نیش وزخم زبانی که میخواهند بزنند ,بزنند, وقتی غرق دنیای پاک وصادقانه ی یوزارسیفم هستم ,مرا با دنیای انان چکار..... مراسم به خوبی انجام شد واخرشب بود و وقت رفتن به خانه ی خودم بود ,یوزارسیف برای راحتی من,واحد خالی بالای خانه ی بابا وکنار واحد بهرام را ظاهرا از صاحبش که نمیدانستیم کیست ,اجاره کرده بود تا من درکنار خانواده ام باشم وپدرومادرم از این عملکرد یوزارسیف خیلی خوشحال شدند ومدام قربان صدقه اش میرفتند... اما وقت ورود به خانه ام با نیش وکنایه های بهرام مواجه شدم,مثلا با همسرش صحبت میکرد اما طوری میگفت که من بشنوم با کمال پررویی انگار که صاحبخانه ,بهرام است گفت:بله کسی که راضی بشه دختر یکی یکدانه اش را یه جوان اسمان جل افغانی بگیرد باید عادت کند که داماد سرخانه اورده وحتی کرایه خانه اش را هم پدر زن محترم بدهد.... دلم بدجور شکست,درست است درطول مراسم از دوست واشنا بابت این ازدواج,طعنه ومتلکهای فراوان شنیدم,اما شنیدن ان حرفها از زبان برادرم,انهم برادری که خودش طعم بیچارگی ونداری وشکست را چشیده وسربار خانواده است دردناک بود.... یوزارسیف در واحدمان راباز کرد وزمانی که میخواست تعارفم کند داخل با دیدن اشک چشمانم ,انگار کل روح وروانش بهم ریخت که.... ادامه دارد... @Sedaye_Enghelab
‏امروز، یک تو را کم داریم، نه که روی اسکناس با ارزش مان باشی ! بلکه کمی غیرت در برابر اجنبی های داخلی و خارجی را نشان مان دهی ..! "محمد طاها قائم پناه" @Sedaye_Enghelab
خوابت هم عبادتــــ مےشود … اگر دغدغہ‌ات ڪار براے خدا باشد ، و سربازے براے مهدی فاطمه هدفِ زندگیت! 🌙⭐️ شادی روح شهید هسته ای والا مقام که امشب شب اولی است که در خاک آرمیده اند 🖤 "محسن فخری زاده" و تمامی شهدایی که امروز سالروز شهادتشان است فاتحه و صلواتی هدیه کنیم. ان شاءالله دعاگو و شفیع ما در اخرت باشند. عاقبت همتون ختم بخیر وشهادت ان شاءالله @Sedaye_Enghelab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امام علی علیه السلام میفرمایند: فاتَّقُوا اللّهَ الَّذي نَفَعَكُم بمَوعِظَتِهِ، وَ وَعَظَكُم بِرسالَتِهِ، و امتَنَّ عَلَيكُم بنِعمَتِهِ، فَعَبِّدوا أنفُسَكُم لِعِبادَتِهِ، و اخْرُجوا إلَيهِ مِن حَقِّ طاعَتِه . پس پروا كنيد از خدايى كه با پند خويش به شما سود رسانده و با رسالت [رسولان] خود شما را اندرز داده و با نعمتهايش بر شما منّت نهاده است. بنا بر اين، نفْسهاى [سركش ]خود را براى عبادت او رام سازيد و حقّ طاعتش را به جاى آوريد. نهج البلاغة : الخطبة ۱۹۸ @Sedaye_Enghelab