eitaa logo
با شهدا گم نمی شویم
3.1هزار دنبال‌کننده
9.6هزار عکس
1.8هزار ویدیو
43 فایل
#شهدا امامزادگان عشقند كه مزارشان زيارتگاه اهل يقين است. آنها همچون ستارگانی هستند که می توان با آنها راه را پیدا کرد. ارتباط با مدیر کانال: @bonyan_marsoos ادمین تبادل: @basir114 ادمین تبلیغات: @K48MM80O59
مشاهده در ایتا
دانلود
🌼🌿🌼🌿🌼 کُلُّ حسناتِ بَنی آدَمَ تُحصِهَا الملائِکهُ اِلاّ حسناتِ المُجاهدینَ فاِنَّهُم یَعجِزونَ عن عِلمِ ثَوابِها فرشتگان تعداد کل ثواب ها وحسنات آدمیان را می دانند مگر ثواب مجاهدین که از شمار ومیزان آن ها ناتوان هستند. 📚 مستدرک ، ج ۱۱ ، ص ۱۳ @Sedaye_Enghelab
🌹🕊🌹🕊🌹 سلام بر آن‌هایی که رفتند تا بمانند و نماندند تا بمیرند و تا ابد به آنانکه پلاکشان را از گردن خویش درآوردند تا مانند مادرشان گمنام و بی مزار بمانند مدیونیم @Sedaye_Enghelab
"رمز برکت کارهایش" همسرم همیشه می‌گفت: «شما هر کاری را برای خدا انجام بدهی هم احساس بهتری داری هم موفق‌تری. برای خدا سلام کن برای خدا به گل‌ها آب بده.» در همه چیز خدا را در نظر داشت. به نظر من علت شهادتش هم همین خلوص نیتش بود. آدمی معمولی بود. مثل من و مثل شما، نمازش هم حتی گاهی دیر می‌شد. اگر گاهی با اقوام کدورتی پیدا می‌کردم، مهمانی نمی‌رفتم. همسرم می‌گفت: «شما به خاطر آن آدم نیا، به خاطر خدا بیا. این جوری احساس بهتری خواهی داشت.» "شهید مسعود علیمحمدی" @Sedaye_Enghelab
🌹🕊🌹🕊🌹 خستگی نداشت. می گفت من حاضرم تو کوه با همه تون مسابقه بذارم، هر کدوم خسته شدين، بعدی ادامه بده... اينقدر بدن آماده ای داشت که تو جبهه گذاشتنش بيسيم چی. بيسيم چی (شهيد) پور احمد... - اصلاً دنبال شناخته شدن و شهرت نبود. به اين اصل خيلی اعتقاد داشت که اگه واقعاً کاری رو برای خود خدا بکنی، خودش عزيزت می کنه. آخرش هم همين خصلتش باعث شد تا عکس شهادتش اينطور معروف بشه. "شهید امیر حاج امینی" @Sedaye_Enghelab
🌹🕊🌹🕊🌹 پروردگارا! از عُجب و ریا و خودپسندی به تو پناه می آورم و از تو عاجزانه می خواهم تنها عملی را به ما بیاموزی که با آن عمل به تو نزدیک تر شویم. از اعمالی که بین ما و تو فاصله می اندازد به تو پناه می آوریم. به ما توفیق عطا کن که حسین وار زندگی کنیم و حسین وار بمیریم.. و با حسین علیه السلام و حسینیان محشور شویم. معاون گردان امام مهدی(عج) لشکر ۱۹ فجر "شهید جعفر عباسی" @Sedaye_Enghelab
سخنش با تو: هر خانمی که چادر به سر کند و عفت ورزد. و هرجوانی که نماز اول وقت را در حدتوان شروع کند، اگر دستم برسد سفارشش را به مولایم حسین( علیه السلام) خواهم کرد واورا دعا می کنم. باشد تا مورد لطف و رحمت حق تعالی قرار گیرد. "شهیدحسین محرابی" @Sedaye_Enghelab
💐🍃💐🍃💐 خواب مهدی(عج) را ببینید شب بخیر بوسه از پایش بچینید شب بخیر خواب زهرا(سلام الله علیها) را ببینید شب بخیر هدیه از مادر بگیرید شب بخیر دعایمان کنید شهید‏سید روح اله باصره از نیروهای ناجا و سرباز وظیفه محمد مهدی دریکوند که در درگیری بااشرار مسلح در پل گاومیشان شهرستان دره شهر جان خود را در دفاع از امنیت کشور تقدیم کردند. روحشان شاد و یادشان گرامی عاقبت همتون ختم بخیر وشهادت ان شاءالله @Sedaye_Enghelab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هر کس که قـرض و بدهی دارد سوره مبارکه تحریم را زیاد بخواند قرضش ادا گردد 📚 ثواب الاعمال ۳۶۷/۵ @Sedaye_Enghelab
🌹🕊🌹🕊🌹 سلام بر آن‌هایی که رفتند تا بمانند و نماندند تا بمیرند و تا ابد به آنانکه پلاکشان را از گردن خویش درآوردند تا مانند مادرشان گمنام و بی مزار بمانند مدیونیم @Sedaye_Enghelab
هرچه گشتم کمتریافتم... عکس درحال استراحتت را... تــو کیستی؟! که من اینگونه بی تابم!؟ شب را هجومِ خیالت نمیبرد خوابم... @Sedaye_Enghelab
شهیدی که نماز نمیخواند! یکی از رزمندگان اسلام نقل کرده که در گردان ما رزمنده ای بود که شایعه شده بود نماز نمی خواند!به من گفتند: تو ڪه با او رفیق هستی به او تذکربده ! من باور نڪردم و گفتم : لابد میخواهد ریا نشود و پنهانی نماز می خواند! وقتی دو نفری در سنگر ڪمین جزیره‌ مجنون ۲۴ ساعت نگهبان شدیم با چشمان خودم دیدم نماز نمی خواند !! درطول ڪمین،دنبال فرصت بودم تا سر حرف را با او باز ڪنم .. وقتی فرصت مناسب پیش آمد به او گفتم : تو ڪه برای خدا می جنگی حیف نیست نماز نمی خوانی ؟! لبخندی زد و گفت : نماز خواندن را یادم می دهی ؟ گفتم : مگربلد نیستی ؟ گفت: نه تا حالا تماز نخوانده ام . نماز خوندن را زیر آتش توپ و خمپاره دشمن یادش دادم ... اولین نماز صبحش را با من اول وقت خواند . تا اینکه دونفر نگهبان بعدی آمدند و جای مارا گرفتند ماهم سوار قایق شدیم تا برگردیم .. هنوز مسافتی دور نشده بودیم که خمپاره‌ای توی آب خورد و پارو از دستش افتاد. ترکش به قفسه سینه و زیر گردنش خورده بود، سرش را توی بغلم گرفتم.‌ با هر نفسی که می‌کشید خون گرم از کنار زخم سینه‌اش بیرون می‌زد. گردنش را روی دستم نگه داشته بودم، ولی دیدم فایده‌ای نداشت. با هر نفس ناقصی که می‌کشید، هق‌هقی می‌کرد و خون از زخم گردنش بیرون می‌جهید. تنش مثل یک ماهی تکان می‌خورد. کاری از دستم ساخته نبود و فقط داشتم اسم خانم حضرت زهرا(سلام الله علیها) را صدا می‌زدم. چشم‌های زاغش را نگاه می‌کردم که حالا حلقه‌ای خون تویشان جا گرفته بود. خِرخِر می‌کرد و راه نفسش بسته شده بود. قلبم پاره‌پاره شده بود. لبخند کم‌رنگی روی لبانش مانده بود. در مقابل نگاه مطمئن، مصمم و زیبایش، هیچ دفاعی نداشتم. کم آورده بودم، تحمل نداشتم. آرام کف قایق خواباندمش و پارو را به دست گرفتم که دیدم به سختی انگشتش را حرکت داد و روی سینه‌اش صلیبی کشید و چشمش به آسمان خیره ماند. @Sedaye_Enghelab