eitaa logo
با شهدا گم نمی شویم
3هزار دنبال‌کننده
9.3هزار عکس
1.7هزار ویدیو
36 فایل
#شهدا امامزادگان عشقند كه مزارشان زيارتگاه اهل يقين است. آنها همچون ستارگانی هستند که می توان با آنها راه را پیدا کرد. ارتباط با مدیر کانال: @bonyan_marsoos ادمین تبادل: @basir114 ادمین تبلیغات: @K48MM80O59
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷بمناسبت ۲۶ آبانماه سالروز آزادسازی سوسنگرد ما مصمم بودیم كه در بیمارستان از دكتر دیدن نماییم. وقتی به ستاد ‍‍[جنگ‌های نامنظم] مراجعه كردیم كه آدرس دكتر را در بیمارستان بگیریم، مشاهده كردیم دكتر به جای آنكه در بیمارستان بستری شود، بعد از عمل جراحی با همان وضعیت اورژانسی به ستاد جنگ آمده است و مراقبت­های لازم در همان جا انجام می‌گیرد. در شرایطی كه در دستش سرم وصل بود، از شكستن محاصره­ دشمن در سوسنگرد خیلی اظهار خوشوقتی می‌كرد و جویای وضعیت نیروها بود و توصیه‌های لازم را برای حفظ موقعیت سوسنگرد و دورتر راندن اشغالگران بعثی می‌نمود... "شهید مصطفی چمران" راوی : سیدالاسرا، حاج‌آقا ابوترابی 🏴 ╭🌹 ╰┈➤ @Sedaye_Enghelab
🌷یاد و خاطره‌ای از دلاوری و محبت🌷 از بچگی در هیأت امام حسین(ع) بزرگ شد، شوخ‌طبع بود و با همه شوخی می‌کرد، بگو و بخند زیادی داشت، دل هیچ کس را نشکست، هیچ کس از او بدی ندید و همه وقتی خبر شهادتش را می‌شنوند ناراحت می‌شوند. خدا را شکر که به بالاترین درجه‌ای که می‌توانست یعنی شهادت رسید. لیاقتش شهادت بود، اگر میمرد برای ما تأسف داشت، نوکر و مداح امام حسین(ع) بود، همیشه در هیأت برای امام حسین(ع) می‌خواند، نمی‌دانم امسال چه‌چیزی و چگونه خواند که عین علی اکبر امام حسین(ع) به شهادت رسید و او را اِربا اِربا کردند. 🎙 راوی مادر شهید "شهید امنیت مرتضی ابراهیمی" 🏴 ╭🌹 ╰┈➤ @Sedaye_Enghelab
دانیال حالا درسته اردوی جهادی خوبه، ولی تو تک بچه خانواده ای، مادرت تنهاست مادرم تنهاست، ولی سقف بالاسرش سالمه، سقف این خونه بریزه رو سر ی مادر به خودم چی بگم؟ چندی پیش او به دست پیاده نظام صهیونیست ها و در کف خیابان با ضربات چاقو به شهادت رسید "شهید دانیال رضا زاده" ✍فاراقلیط ╭🏴 ╰┈➤ @Sedaye_Enghelab
🌷مرد می‌خواهد که از خنده‌های کودک چند ماهه‌ات بگذری و بروی. صبر می‌خواهد که پدرت را در بستر مرگ ببینی و با گریه راهی شوی. غیرت می‌خواهد که از داشته‌های دنیا چیزی کم نداشته باشی اما همه را بگذاری و به سفری بروی که شاید برگشتی از آن نباشد. داستان زندگی شهید موحدنیا، قصه کشمکش تعلقات دنیایی با غیرت و شرافت مردانی است که که انگار هیچ واقعه‌ای نمی‌تواند خللی در اراده‌ آهنینشان ایجاد کند. "شهید مدافع حرم مهدی موحدنیا" 🏴 ╭🌹 ╰┈➤ @Sedaye_Enghelab
🌷ارادت به ارباب و دعای عاشورایی🌷 📜 زیارت عالی و پرفیض زیارت عاشورا را بخوانید از طرف من و به ارباب ابراز ارادت کنید. آه که تمام حسرتم این است که چقدر دیر فهمیدم زیارت عاشورا چیست و حیف که فقط روزی یک مرتبه نصیبم نشد و بدانید هرکسی که ۴۰ روز زیارت عاشورا بخواند و ثواب آن را هدیه بفرستد، حتما تمام تلاش خود را به اذن خدا خواهم کرد تا حاجت او را بگیرم و اگر نه در آخرت برای او جبران کنم. حتی یک عاشورا هم قیامت می‌کند با روضه ارباب از زبان مادر و خواهرش. ان‌شاءالله شرمنده شما نباشم.‏ "شهید نوید صفری" 🏴 ╭🌹 ╰┈➤ @Sedaye_Enghelab
🌷در منطقه به بچه‌ها گفته بود: «می‌شود شبیه حضرت زهرا (س) و مثل خوابی که دیده‌ام، به سبب جراحت در ناحیه پهلو به شهادت برسم؟» 🌷محمد، رجزخوانی را خیلی دوست داشت تا اینکه ۲۸ آبان سال ۱۳۹۴ فرارسید. قبل از ورود به منطقه سعی می‌کند رجزخوانی کند.داخل مزرعه ذرت که بود، شروع می‌کند به یا زهرا گفتن. شهید سنجرانی به او تذکر می‌دهد که ساکت باش، دشمن نزدیک است. اما محمد ساکت نمی‌شود و به رجزخوانی ادامه می‌دهد. 🌷داعشی ها شروع می کنند به تیراندازی. شهیدان «رضا سنجرانی» و «مرتضی عطایی» به حالت سینه‌خیز و به سختی خود را به محمد می‌رسانند. متوجه می‌شوند که مچ‌های دست محمد تیر خورده و خونریزی می‌کند. بنابر فیلمی که شهید عطایی گرفته، کوله‌پشتی و جلیقه محمد را در می‌آورد. زخم دست‌هایش را می‌بندند. 🌷قبل از اینکه دشمن آن‌ها را احاطه کند، او را به عقب برمی‌گردانند و متوجه می‌شوند که محمد از ناحیه پهلو تیر خورده و دلیل یا زهرا گفتن‌های او، همین تیری است که به پهلویش اصابت کرده است. "َشهید مدافع حرم محمد سخندان" 🏴 ╭🌹 ╰┈➤ @Sedaye_Enghelab
🌷شوق شهادت🌷 عموی شهیدش را خیلی دوست داشت. کتاب‌های زیادی از دفاع مقدس و تاریخ ایران و جهان را مطالعه کرده بود. چند سال پیش وقتی از سربازی برگشت فهمیده بود شهادت بهترین سرنوشت برای آدم‌هاست. فهمیده بود عاقبت به‌خیری آدم‌ها در این راه است اما می‌گفت؛ هر کسی که شهید نمی‌شود و همین جوری انتخاب نمی‌شود و «باید که جمله جان شوی تا لایق جانان شوی». در حقیقت باید چیزی که خدا می‌خواهد، باشی و مردمی و اهل بیت باشی تا پذیرفته بشوی. اواخر عمرش شوق زیادی برای شهادت داشت. خیلی جالب است که بدانید بهترین برنامه‌ریزی‌ها را برای زندگی از آقاعارف می‌دیدم و با وجود این شوق شهادت طوری زندگی می‌کرد که انگار 150 سال عمر خواهد کرد. 🎙 راوی مادرشهید "شهیدمدافع حرم عارف کایدخورده" 🏴 ╭🌹 ╰┈➤ @Sedaye_Enghelab
‏عادل رضایی مداح بود در حادثه سالگرد حاج قاسم شهید شد بعد شهادت خوابش رو دیدند: او لباس رزم به تن داشت و در مقابل اسرائیل ایستاده بود آنها بعد از شهادت هنوز هم در میدان های نبرد ایستاده اند و شهدا شکست نخواهند خورد "شهید عادل رضایی" ╭🏴 ╰┈➤ @Sedaye_Enghelab
🌷اگر در دنیا مقام و منزلتی داریم از ایثارگری بسیجیان است 🌷جبهه‌ها، مساجد و پایگاه‌های بسیج را گرم نگه دارید. قدر این بسیجی‌ها و عزیزان حزب الله را بدانید، اگر امروز ما صاحب مقام و منزلت شده‌ایم و در دنیا با قامتی استوار ابراز وجود می‌کنیم از ایثارگری این عزیزان و برکت خون شهیدان است. "شهید رمضانعلی نوری" 🏴 ╭🌹 ╰┈➤ @Sedaye_Enghelab
🌷دوستی پرشور با قلبی پر از محبت🌷   اگر روزی برای کسی مشکلی پیش می‌آمد و از بابک درخواست کمک می‌کرد و در عین حال توان انجام دادنش را می‌داشت دریغ نمی‌کرد و کارش را راه می‌انداخت. خیلی هم اهل شوخی بود، یک زمان‌هایی آن قدر شوخی می‌کرد که آدم خسته می‌شد، از عقب خودرو می‌پرید جلو و از جلو می‌پرید عقب. پسر پرتحرک و پر جنب‌وجوشی بود. در اعتکاف‌ها و شب جمعه‌ها که با هم برای دعای کمیل به مهدیه شهر می‌رفتیم، از ته دل گریه می‌کرد و اشک می‌ریخت، تعجب می‌کردم که این همه گریه را از کجا می‌آورد. 🎙 راوی دوست شهید "شهید مدافع حرم بابک نوری" 🏴 ╭🌹 ╰┈➤ @Sedaye_Enghelab
🌷روزهای آخر اسفند بود به سمت مناطق عملیاتی حرکت کردیم. آن موقع هنوز برنامه ی راهیان نور به شکل امروزی نبود. ما به همراه خانواده و نزدیکان با یک اتوبوس رفته بودیم. به فکّه که رسیدیم، کمی جلوتر از آن ، مقرّ تخریب ما بود که اسم آنجا را الوارثین گذاشته بودیم. رسول کم سن و سال بود. به رسول می گفتم : نگاه کن پسرم، ببین بچه ها این قبرها را زمان جنگ کنده بودند ؛ می آمدند داخل این قبرها، نماز می خواندند ، نماز شب می خواندند، مناجات می کردند، ولی حالا این قبرها غریب مانده اند! دیگر از آن حال و هوا خبری نیست! 🌷بعد نماز ظهر یک دفعه متوجّه شدم رسول نیست. با مادرش دنبالش گشتیم که دیدیم رفته داخل یکی از این قبرها به سجده افتاده و چفیه روی سرش کشیده، گریه می کند. بنده حقیقتاً همان جا گریه ام گرفت. "شهید مدافع حرم رسول خلیلی " ╭🏴 ╰┈➤ @Sedaye_Enghelab
🌷 مدتی فرمانده تیپ پیاده و پس از آن مسئول اطلاعات تیپ و اواخر هم مسئول ادوات تیپ زینبیون  بود. حمیدرضا فرمانده‌ای مدبر، مجرب و کار آزموده، و نیرویی کار بلد و بسیجی مخلص بود و انس زیادی با قرآن داشت. او در فراغ همرزمانش می سوخت و بی قرار بود. 🌷وی در آخرین سال عمرش، زیارت حج تمتع را رفت و بعد از آن به زیارت عتبات عالیات رفت و برات شهادتش را از امام حسین(ع) گرفت و در آخرین مرحله پاکسازی داعش در البوکمال سوریه بر اثر شلیک تک تیرانداز داعشی ۳۰ سال پس از جانبازی اش به آرزوی خود که شهادت بود رسید. او جزو آخرین شهدای آزادسازی سوریه از سیطره داعش است. "شهیدمدافع حرم حمیدرضا ضیایی" 🏴 ╭🌹 ╰┈➤ @Sedaye_Enghelab
سلام بر شهید محمد بروجردی که میگفت: هر کجا که باشی اگر برای رضای خدا کار کنی، همان جا الگو خواهی بود. "اعظم سادات سیدمومنی" 🏴 ╭🌹 ╰┈➤ @Sedaye_Enghelab
🌷صداقت و تواضع🌷 شهید بزرگوار انسانی بود با صداقت، اهل حجب و حیا. اگرچه کم حرف می‌زد، اما همیشه لبخند بر لب داشت. او انسانی متواضع و کم‌توقع بود و در مسائل کاری بسیار جدی و نمونه‌ای از یک پاسدار وظیفه‌شناس به شمار می‌رفت. چندین بار در رزمایش‌ها به خاطر جدیت، نظم و ذکاوتش مورد تشویق قرار گرفت. همین رفتار و کردارش سبب شد تا یکی از برادران سنی‌مذهب در سوریه، بعد از دوستی با شهید حزباوی و تحت تأثیر رفتار او، به مذهب تشیع مشرف شود. "شهید مدافع حرم حسن حزباوی" 🏴 ╭🌹 ╰┈➤ @Sedaye_Enghelab
‏مَرد بودن رو وقتی ۳ روز تمام گشنه و تشنه مقاومت کردی به جهان ثابت کردی آقای سنوار...🌱 ✍محمد جوادم ╭🏴 ╰┈➤ @Sedaye_Enghelab
🌷معمولاً بعد از نماز صبح بیدار می‌ماند و کتاب می‌خواند. هیچ‌وقت او را بیکار ندیدم. می‌گفت: «این عمر سرمایه‌ای است که خداوند در اختیارمان گذاشته. به‌عنوان یک بنده وظیفه ماست که بهترین شکل از آن استفاده کنیم.» در دفترچه یادداشتش، از کارهایی که مقید به انجامشان بود لیستی تهیه کرده بود به این شرح: «خوش‌رفتاری با مردم، ذکر روزهای هفته، غذا خوردن با خانواده، اطلاع از اخبار، مسواک و بهداشت فردی، ورزش و پیاده‌روی، دروغ نگفتن، ادب در کلام، محاسبه اعمال روزانه.» گاهی به سراغ دفترچه می‌رفت و این موارد را مرور می‌کرد تا خیالش از بابت عمل به‌تمامی آن‌ها آسوده باشد. "شهیدمدافع حرم  یدالله قاسم زاده" 🏴 ╭🌹 ╰┈➤ @Sedaye_Enghelab
🌷شادی روح شهید والا مقام "سیدمحسن آل‌احمد" فاتحه و صلواتی هدیه کنیم. عاقبت‌همتون‌ختم‌بخیروشهادت‌ان‌شاء‌الله شبتون شهدایی 🏴 ╭🌹 ╰┈➤ @Sedaye_Enghelab
🌷عشق بی پایان🌷 خدایا... عشق به انقلاب اسلامی و رهبر کبیر انقلاب چنان در وجودم شعله‌ور است که اگر تکه‌تکه‌ام کنند و یا زیر سخت‌ترین شکنجه‌ها قرار گیرم، او را تنها نخواهم گذاشت. "شهید جاویدالأثر ابراهیم هادی" 🏴 ╭🌹 ╰┈➤ @Sedaye_Enghelab
animation.gif
320.3K
🌷خیلی زیاد اهل هدیه دادن بود. البته دوست داشت هدیه هایش هم رنگ و بوی معنوی داشته باشد. اولین هدیه ای که به من داد پارچه سبزی بود که در مجالس امام حسین (ع) با آن اشک هایش را پاک کرده بود. همیشه می گفت: خوب است آدم عزیزترین داشته اش را به عزیزترین فرد زندگی اش بدهد. عبدالرضا از تفحص، سربند شهیدی را با خودش به یادگار آورده بود که قطره ای از خون شهید روی آن نمایان بود. با اینکه خیلی آن را دوست داشت، اما به من هدیه داد و این برای من خیلی با ارزش بود. ✍راوی همسرشهید "شهیدمدافع حرم عبدالرضا مجیری" 🏴 ╭🌹 ╰┈➤ @Sedaye_Enghelab
🌷روزهای آخر سربازی اش بود . مانده بود که کارت پایان خدمتش را هم بگیرد و بعد برود خانه . نیروهای ناجا موقع گشت زنی به یک خودرو که روبروی بانک ایستاده بود مشکوک شدند . حسین پیاده شد و برای بررسی موضوع به سراغ ماشین رفت . سارق های مسلح که انتظار حضور پلیس را نداشتند از بانک خارج شدند و سراسیمه به سمت آنها شلیک کردند . تیر به حسین که نزدیک ترین فرد به محل درگیری بود اصابت کرد و در خون خودش غلتید. "شهید حسین رفسنجانی" ╭🌹 ╰┈➤ @Sedaye_Enghelab
🌷وصیت شهید به همسرش🌷 همسرم، در شهادت من چون کوه استقامت کن و لحظه‌ای از یاد و نام خدا غافل مباش. هم برای بچه‌ها پدر باش و هم مادر، و جای خالی بودن من را برای بچه‌ها پر کن! نگذارید بچه‌ها احساس دلتنگی من را بکنند. بچه‌ها را طوری تربیت کن که زینب‌گونه باشند؛ قرآن بخوانند و حجاب خود را حفظ کنند. «حجاب کوبنده‌تر از خون من و چادر مشکی زیباتر از خون سرخ من است.» بچه‌ها را طوری تربیت کن که به مال دنیا و مادیات آن دل نبندند، زیرا دلبستگی به دنیا ریشه تمام گناهان است. صبر و توکل و امیدت به خدا باشد. "شهید مدافع حرم اصغر بامری" 🏴 ╭🌹 ╰┈➤ @Sedaye_Enghelab
🌷گوش سلمان بدهکار نبود. هر چقدر پدرش که از جانبازان دفاع مقدس است، از او خواست بماند تا سایه سر مادر،‌ چهار خواهر و برادر کوچکش باشد، قبول نکرد، بلکه با جدیت تمام گفت: پیرمرد ریش سفید! تو در خانه بمان. من جوانم و زرنگ، من می‌روم. اما از پدرش هم انکار که: من جنگ را دیده‌ام، جنگ شوخی نیست، خمپاره، ترکش و هزار تا سختی و مجروحیت دارد. ممکن است یک عمر ویلچرنشین شوی! این کل‌کل‌های پدر و پسری تمامی نداشت. حتی در لحظات آخر اعزام هم ادامه داشت. 🌷 مسؤول اعزام به سوریه که میان این پدر و پسر مردد مانده بود، خطاب به پدر سلمان گفت: تنها یک نفر از شما می‌تواند اعزام شود، همین حرف کافی بود که دل سلمان بشکند و بزند زیر گریه‌؛ گریه‌ای که بند نمی‌آمد، اما توانست دل مسؤول اعزام را نرم کند و پدر و پسر را باهم به سوریه بفرستد. "شهید مدافع حرم سلمان برجسته" 🏴 ╭🌹 ╰┈➤ @Sedaye_Enghelab