eitaa logo
با شهدا گم نمی شویم
3.1هزار دنبال‌کننده
9.6هزار عکس
1.8هزار ویدیو
45 فایل
#شهدا امامزادگان عشقند كه مزارشان زيارتگاه اهل يقين است. آنها همچون ستارگانی هستند که می توان با آنها راه را پیدا کرد. ارتباط با مدیر کانال: @bonyan_marsoos ادمین تبادل: @basir114 ادمین تبلیغات: @K48MM80O59
مشاهده در ایتا
دانلود
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم امام على عليه السلام: حَسبُكَ مِن تَوكُّلِكَ أن لا تَرى لِرِزقِكَ مُجرِيا إلاّ اللّهَ سُبحانَهُ از توكّلت تو را همين بس كه براى خود روزى رسانى جز خداوند سبحان نبينى. غررالحكم حدیث ۴۸۹۵ @Sedaye_Enghelab
🌹دختر خردسالمان در رفتگی مفصل لگن داشت و باید جراحی می شد. شوهرم داشت میرفت منطقه. گفتم: «بمون تا بچه رو عمل کنیم» - باید برم. اگه برگشتم، وقت عمل دخترمون در کنارتم. اگه برنگشتی باش خدا کمکت می کنه. 🌹او رفت و دیگر برنگشت. باید خودم آستین بالا میزدم و مقدمات عمل دختر کوچولویم را فراهم می کردم. بالاخره عمل انجام شد و نتیجه‌ی آن نامشخص خیلی ناراحت بودم. رفتم حرم تا در کنار امام رئوف تسکین یابم. وقتی برگشتم بیمارستان دختر خردسالم هنوز در گیجی بعد از بی‌هوش به سر می برد. سرم را گذاشتم لبه ی تختش و از شدت خستگی خوابم برد. 🌹حسن آمد. دسته‌ای گل در بغل داشت. - اینارو واسه ی تو آوردم. گفتم که خدا کمکت میکنه. منتظر باش. دکترا بہت میگن که دخترمون خوب خوب شده. بیدار شدم در حالی که غرق در آرامش و نشاط بودم. "شهید حسن نیک روش" ✍راوی : همسر شهید @Sedaye_Enghelab
🌹کلاس دوم دبستان بودم پدر داشت آماده‌ی نماز مغرب میشد. گرمای روز به تدریج جای خود را با خنکای دلنشین شب عوض می کرد. - بابا! به منم نماز یاد میدین؟ دستی پر مهر به سرم کشید و با تبسمی شیرین نجوا کرد. ۔ کنار من باش! هر کار کردم و هر چه گفتم، تکرار کن. چشمی گفتم و با دقت زیاد حرکاتش را دنبال کردم. 🌹 تا اینکه بابا به سجده رفت. من هم زیر چشمی نگاهش کردم. چشمهایش را بسته بود. من هم بستم. نمی دانستم بعد از آن چه می شود و یا او چه می کند. او ذکر سجده را هم مثل بقیه ی نماز با طمأنینه قرائت کرد. سجده تمام شد. هنوز میپاییدمش... تا آخر نماز 🌹سؤالي همه ی ذهنم را مشغول کرده بود. - بابا! وقتی به سجده میریم، حتما باید چشمامون بسته باشه یا با چشم باز هم میشه این کارو انجام داد؟ از ته دل خندید. طولانی و بس شیرین. - بهتره با چشم باز این کارو بکنی بابا! .. یا نه! اگه دوست داشتی میتونی چشماتو ببندی...... فعلا هر جور راحتی این کارو بکن. "شهید محمدابراهیم شکاری بقمچ" راوی :دختر شهید @Sedaye_Enghelab
🌹درود بی‌پایان بر شهیدان به خون غلطان از صدر اسلام تا انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی. آنان که به عهد خویش وفا کردند و تا آخرین لحظه استوار ماندند و سرخی خونشان گواه صدق پیمانشان شد آنانکه دل خویش را به عشق زنده کردند و جان دادند و جاودانه شدند آنانکه برای همیشه زنده‌اند و نزد خدای خویش روزی می‌خورند 🌹 و آن پاکدلانی که به جستجوی پروردگار خویش برخاستند و او را یافتند و وقتی یافتنش به او محبت ورزیدند و، چون لبریز از محبت گشتند عاشق او شدند و هنگامی که عاشق شدند خدا هم عاشق‌شان شد که حجاب چهره جان بود. از میان برداشت و خود خون بهای خون مقدس‌شان گشت. "شهید سید یونس فاطمی" @Sedaye_Enghelab
🌹سال ها از شهادت پدرم می گذشت. مشکل بزرگی برایم پیش آمد که لاینحل به نظر می رسید. دوستی داشتم که ظاهرا اعتقادی به مقام شهید و شهادت نداشت. وقتی مرا در حل مشکلم ناتوان دید، گفت: «تو که پیش خدا پارتی داری! چرا از پدرت نمی خوای کمکت کنه؟» تلنگری بود که سخت تکانم داد. 🌹 بی اختیار راه افتادم طرف گلزار شهدا. سر مزار پدرم نشستم و گریه ی مفصلی کردم و بی آنکه به او حرفی بزنم، برگشتم خانه. چیزی نگذشت که مشکلم به طور معجزه آسایی خود به خود حل شد. "شهید عباس قدیمی چهچهه" ✍راوی: فرزند شهید @Sedaye_Enghelab
«اینجا است» درکی از این بهشت ندارند ناکسان چون تار عنکبوت گرفته‌است قلبشان @Sedaye_Enghelab
🌹ما بايد اين دردها را بكشيم و آن گاه درك كنيم كه امام حسين(ع)، آن شهيد مظلوم با دادن اكبر(ع) و قاسم(ع) و ابولفضل(ع) و اصغر(ع) چه كشيده است. ما بايد از حسين(ع)درس بگيريم و مكتب او را بر خود مقدم بداريم. 🌹پدرجان! به فكر پير جماران باش كه فرزندش را در راه اين مكتب قربانی کرده و حتی یک بار نگفته است که از نبود او دل گير و ناراحت هستم؛ بايد صبر داشته باشي. از تو مي خواهم كه بعد از من اجازه بدهی برادرم اسلحه ام را بردارد و با دشمن حق تا آخرين قطره ی خون خود بجنگد. "شهید علی جوان" @Sedaye_Enghelab
🌹خوش به حال شهدا نورِ صفا را دیدند در شبِ واقعه مصباح هدی را دیدند خوش به حال شهدا چشم ز دنیا بستند در عوض بارگه هفت سماء را دیدند ⭐️🌙 شادی روح شهید والا مقام "شهید علی اکبر صادقی" فاتحه و صلواتی هدیه کنیم. عاقبت همتون ختم بخیر وشهادت ان شاءالله. @Sedaye_Enghelab
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم امیرالمؤمنین عليه السلام: 🌹كُن بِالوَحدَةِ آنَسَ مِنكَ بِقُرَناءِ السَّوءِ 🌸با تنهايى دمخورتر باش تا با همنشينان بد 📚غررالحكم حدیث ۷۱۵۲ @Sedaye_Enghelab
🌹همکارم بود و نزدیک ترین دوستم. من جانباز بودم و او فرزند شهید در کودکی پدربزرگش را از دست داده بود و او بنا به وصیت خودش در روستای زادگاهش «حصار سرخ» به خاک سپرده شده بود. یکی از علایق مشترک ما علاقه به سادات بود و بزرگ ترین حسرت زندگی مان این بود که «کاش ما هم سید بودیم و ذریه ی پیامبر» ولی افسوس دوستم خیلی وقت بود 🌹هوای زیارت مزار پدر را در سر داشت. آخرین زیارتش مربوط به دوران کودکیش بود. بالاخره پا به راه گذاشت و عازم روستا شد. آنجا از پیرزنی گوژپشت آدرس قبرستان ده را گرفت و محل مزار پدربزرگش «عباس رحیمی حصار سرخ» را پرسید. پیرزن جواب داد: «من قبر سيدعباس رحیمی حصار سرخو میدونم کجاس». جوان اصرار کرد. 🌹- نه! عباس رحیمی حصار سرخ! | پیرزن جواب داد: «پسرم! اینجا به عباس رحیمی حصار سرخ دفنه اونم سیده!» زن کهنسال وقتی جوان را گیج و مات دید، با حوصله برایش تعریف کرد - من از پدر پدربزرگت یادمه که همیشه شال سبز به گردن داشت. بعد از مرگ او رسم شال انداختن ورافتاد و کم کم سیادت خاندان شما هم فراموش شده 🌹جوان منقلب شد. گویا یکی از بزرگترین آرزوهایش داشت محقق می شد. در برگشت به مشهد، رفت اداره ی ثبت احوال و بالاخره دوندگیهایش به ثمر رسید. مشخصات پدر پدرش در دفترهای کهنه و خاک گرفته ی ثبت احوال پیدا شد. 🌹 او سید رضوی بود و نسبش به حضرت علی بن موسی الرضا (ع) می رسید. با مراجعه به آستان قدس رضوی (ع) توانست شجره نامه ی اجدادش را پیدا کند و با پیگیری های فراوان بالاخره موفق شد کلمه ی سید را به شناسنامه اش اضافه کند. "شهید سیدحسین رحیمی حصار سرخ" ✍راوی: دوست فرزند شهید @Sedaye_Enghelab
🌹پدر میگفت از خانواده ی ما همیشه یک نفر در جبهه باشد. تازه داماد بودم. سخنرانی امام خمینی(ره) از تلویزیون پخش می شد. می گفتند جوانها جبهه ها را خالی نگذارند. نگاهی به همسرم انداختم. ۔ خدا کند با رفتنم مخالفت نکند. 🌹ولی او راضی بود. فرم اعزام را تکمیل کردم و روز موعود رفتم پادگان نخریسی برای اعزام. پدر هم آنجا بود. - سرباز خمینی! کجا؟ تو تازه دامادی! بهتر بود می ماندی. قاطع گفتم: «نه» اعلام کردند اعزام نیرو به تأخیر افتاده. لباس و تجهیزات گرفته بودیم. با همان حال راه افتادیم طرف خانه. 🌹آن شب پدر در نماز خیلی گریه کرد. نمیدانم چرا؟ صبح که بیدار شدم. همسرم گفت: «پدرت لباس و تجهیزات تو رو برگردوند پادگان و پیغام داد تو صبر کنی تا اون برگرده». به انتظار نشستم ولی بعد از مدتی خبرش را آوردند. "شهید ماشاء الله حسن زاده" ✍راوی: فرزند شهید @Sedaye_Enghelab
🌹سلام بر ارواح پاک شهدا و امام راحل، سلام بر رهبر عزیزم سید علی، جانم فدایش، زیاد اهل قلم نیستم؛ انشاءالله این جهاد فی‌سبیل‌الله مقبول حق تعالی و اهل‌بیت علیهم‌السلام قرار بگیرد. 🌹از ملت و امت حزب اللّهی و هموطنان عزیزم تنها خواهشی که دارم این است که پشتیبان رهبر و ولی‌فقیه خود باشید تا هیچ بیگانه‌ای به کشور شما آسیب نرساند. تمام دوستان و برادران دینی عزیزم که به گردن این جانب حقیر حقی دارند، انشاءالله که حلالم کنند. 🌹برای فرج و ظهور امام عصرمان، امام زمان(عج) دعا کنید! مراقب حیله و نیرنگ دشمن باشید! شهدای عزیزمان به راحتی خون ندادند! امر به معروف و نهی از منکر فراموش نشود. "شهیدسعید خواجه صالحانی" @Sedaye_Enghelab