eitaa logo
با شهدا گم نمی شویم
3هزار دنبال‌کننده
9.4هزار عکس
1.7هزار ویدیو
37 فایل
#شهدا امامزادگان عشقند كه مزارشان زيارتگاه اهل يقين است. آنها همچون ستارگانی هستند که می توان با آنها راه را پیدا کرد. ارتباط با مدیر کانال: @bonyan_marsoos ادمین تبادل: @basir114 ادمین تبلیغات: @K48MM80O59
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹با مردم خوش‌ برخورد و خوش رو باشید و همیشه به فقرا و مستمندان کمک کنید حتی به اندازه یک قرص نان و خدا را از یاد نبرید و همیشه پشتیبان ولایت فقیه باشید و از نظام جمهوری اسلامی ایران تا آخرین نفس که در بدن دارید دفاع کنید. "شهید حمیدرضا اقابراری" @Sedaye_Enghelab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امیرالمؤمنین علی علیه السلام 🌷وَ اللّهِ لاََنْ أَبِيتَ عَلَى حَسَکِ السَّعْدَانِ مُسَهَّداً أَوْ أُجَرَّ فِي الاَْغْلاَلِ مُصَفَّداً، أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ أَنْ أَلْقَى اللّهَ وَ رَسُولَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ ظَالِماً لِبَعْضِ الْعِبَادِ، وَ غَاصِباً لِشَىْء مِنَ الْحُطَامِ سوگند به خدا، اگر تمام شب را بر روى خارهاى سعدان به سر ببرم، و يا با غل و زنجير به اين سو يا آن سو كشيده شوم، خوش تر دارم تا خدا و پيامبرش را در روز قيامت، در حالى ملاقات كنم كه به بعضى از بندگان ستم، و چيزى از اموال عمومى را غصب كرده باشم. چگونه بر كسى ستم كنم براى نفس خويش، كه به سوى كهنگى و پوسيده شدن پيش مى رود، و در خاك، زمانى طولانى اقامت مى كند. 📖 خطبه: ۲۲۴ @Sedaye_Enghelab
🌹تابستان بود و فصل برداشت محصول هوای روستا مانند هوای شهر گرم نبود، اما توی صحرا زیر نور مستقیم خورشید تحمل کردنش خیلی مشکل بود. همان طور که با حسین جوهای زرد شده آماده برداشت را درو میکردم خیس عرق شده بودم با این که سنش کم بود با دیدن عرق پیشانی ام نتوانست طاقت بیاورد رو به من کرد و گفت: 🌹_بابا! شما بروید توی سایه استراحت کنید، من درو میکنم. -پسرم! تو که تنهایی نمیتوانی این همه محصول را درو کنی! سرسختانه کار میکرد تا من کمتر اذیت شوم. 🌹غروب که شد مثل هر ،روز مقداری علوفه بار حیوان کردیم و راه افتادیم به طرف روستا رودخانه ای که از کنار روستا میگذشت باعث شده بود که مردم در هر چند صد متر یک پل بر روی رودخانه نصب کنند به یکی از این پله رسیدیم 🌹از روی پل که گذشتیم حسین ایستاد من به راهم ادامه دادم حسین آمد گفت برگشت و بعد از مدتی دوان دوان به طرف من آمد. گفت: _بابا پل خراب شده باید برگردیم درستش کنیم -حالا دیر وقت است باشد فردا درستش میکنیم _نه بابا ممکن است ،حیوانی چیزی رد شود پایش گیر کند توی پل خطرناک است 🌹مجبور شدم با او برگردم نگاهی به پل کردم خرابی پل آن قدر نبود که اتفاق مهمی بیافتد. گفتم -بیا برویم چیز مهمی نیست _نه بابا! شب که بشود کسی جلوی پایش را نمیبیند ممکن است زخمی بشودا ما باید آن را درست کنیم. "شهید حسین یزدیان" @Sedaye_Enghelab
🌹بعد از بار اولی که به سوریه رفت و برگشت دو روز بیشتر در قم نماند و به مادرش گفت باید به مشهد برویم. بعد از زیارت در صحن طلا خنده‌ای می‌کند و به مادرش گفته بود من امضای شهادتم را از امام رضا علیه السلام گرفتم. 🌹به من گفت بابا من دفعه اول برای دلم رفتم اما حالا فکر می‌کنم وظیفه باشد چون نیروهای فاطمیون از همه لحاظ در آنجا نقش دارند. "شهید مهدی صابری" @Sedaye_Enghelab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹شهادت را نه در جنگ، در مبارزه می دهند ما هنوز شهادتی بی درد می طلبیم غافل که شهادت را جز به اهل درد نمی دهند. 🌹ابوالفضل دوست بسیار مهربانی بود که خود را به همین سادگی لایق شهادت نکرد.چرا که ابوالفضل در کار و عبادتهایش و حرفها و کارهایش همیشه مراقبت می کرد.به واسطه ی تربیتی که داشت از همان ابتدا، در کسب وکارش دقت می کرد تا روزی حلال را سر سفره خانواده اش ببرد. هرگاه دوستی در تنگنا می افتاد بدون آنکه کسی بفهمد،کمکش می کرد. بعد از شهادتش،فهمیدیم، هزینه ی عمل فرزند یکی از دوستان را آماده کرده بود. او عاشق امامان و اهل بیت(ع)بود. @Sedaye_Enghelab
🌹از آن جوانها نبود که خوشگذرانی کند و به خودش خیلی برسد، یا در قید خوراکش باشد. 🌹 وقتی می‌آمد اینجا و من پای تنور بودم و یا نمیتوانستم برای ظهر ناهار درست کنم، 🌹میگفت: مادر یک پنج ریالی به من بده یک دانه هم از این نانها. میروم کبابی یک چیزی میگیرم و میخورم. 🌹شب که می‌آمد خانه پنج ریالی را از جیبش در می آورد و میگفت: «تا آنجا رفتم نان خوشمزه تر بود. نان را خوردم، این پنچ ریالی را بگیر و از این طریق صرفه جویی می‌کرد. "شهید ولی‌الله نیکبخت" ترمه ،نور :ص ۳۵۷ @Sedaye_Enghelab
🌹غروب های دل انگیز جمعه همیشه در گوشه ای به زمزمه می نشست و نماز صاحب امرش را می خواند و با او راز و نیاز می کرد . نیایش با مهدی صاحب الزمان و نام آقا همیشه بر زبانش بود حتی در لحظه شهادتش که می گفت من سرباز کوچک امام زمانم. 🌹شاید تنها عشق به خدا و امام بود که او را به جبهه کشانده بود و برای خاک میهنش جنگید . او شهید شدن را افتخاری برای ملت ایران می دانست و شهادت هم همین طور . ✍راوی خواهرشهید "شهیدمحمدرضا زربیانی" @Sedaye_Enghelab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷مَا كُلُّ مَفْتُونٍ يُعَاتَبُ. هر فريب خورده اى را نمى شود سرزنش كرد. 📖 حکمت ۱۵ @Sedaye_Enghelab
🌹دنبال سنگی. رفت سنگ بزرگی را پیدا کرد و با هر زحمتی بود به پل رساند کمکش کردم تا آن را روی محلی از پل که چاله ای درست شده بود بگذارد با همان دستهای کوچکش مقداری گل و لای برداشت و دور تا دور سنگ ریخت. 🌹مانند کسی که دیواری را درست ،بکند آن را محکم کرد. برای امتحانش اول خودش روی سنگ رفت و چند بار بالا و پایین پرید، بعد به من گفت: _شما هم بیا امتحانش کن! 🌹مرا مجبور کرد تا روی پل بروم و چند بار بالا و پایین بپرم تا آن را امتحان کند. وقتی مطمئن شد که پل درست شده حرکت کردیم. 🌹دو روز بعد داشتم در مزرعه کار میکردم با سرعت خودش را بـه مـن رساند خیلی خسته شده بود گفت: _بابا پلی که جاده از روی آن رد میشود خراب شده باید بیایی تا با هم درستش کنیم 🌹من که کار داشتم و احتمال میدادم مثل پل قبلی خرابیاش مهم نباشه گفتم: -شما که خودت بلدی، برو درستش کن من کار دارم _ نه بابا تنهایی خیلی سخت است وقتی دید اصرارش فایده ای ندارد معطل نشد با سرعت از من جدا شد و ... "شهید حسین یزدیان" @Sedaye_Enghelab
🌹مرد غیرتمندی بود و این غیرت در تمام زندگی‌اش جریان داشت. حتی اگر از کسی بدی می‌دید غیبتش را نمی‌کرد. همة فامیل می شناختندش به اینکه با وجود آراستگی و زیبایی همیشگی‌اش، چشمان پاک و وجود باحیایی دارد. 🌹کلام همیشگی‌اش از شهادت بود. من اوایل از این آرزوی حسن می‌ترسیدم. وقتی می‌گفت: «من سربلندتون می‌کنم. شهید می‌شم!» نگرانش می‌شدم. این حرف‌ها را که می‌زد، گله می‌کردم: «دلت برای من نمی‌سوزه؟ آخه من چه گناهی دارم که اینقدر زود بی‌پناه بشم؟» به سه تا بچة قدونیم‌قدمون نگاه می‌کردم که تصور بی‌پدرشدنشان برایم سخت بود. حسن به رویم لبخند می‌زد. آرامم می‌کرد و می‌گفت: «شهادت افتخاره!» "شهید حسن زاهد" @Sedaye_Enghelab
🌹وقتی در اقامه نماز بنده ی عاشق در مقابل معشوق که همان پروردگار است می ایستدچقدر لذت بخش و زیبا می باشد که عاشق صحبت و معشوق گوش می نماید و به درخواست هایش پاسخ می دهد. 🌹 از خواهرانم می خواهم حجاب خود را حفظ کنند، مثل مادرم حضرت زهرا(س) که حجاب برتر همان چادر است. "شهید مدافع حرم محمد شالیکار" @Sedaye_Enghelab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‏خیلی ظاهر مذهبی نداشت، گفتم: اینا که آویزون کردی از آینه چیه؟! گفت: سمت چپی "قلبمه" و سمت راستی "مغزم" خنده ام گرفت؛ گفتم‌: یعنی چی؟ گفت: مثل "همت" فکر میکنم و مثل "هادی" حس....! ✍فرزند خمینی @Sedaye_Enghelab
🌹پدرش محمدتقی، کشاورز بود و مادرش فاطمه نام داشت. تا پایان دوره متوسطه درس خواند و دیپلم گرفت. معلم و کشاورز بود. سال 1334 ازدواج کرد. از سوی جهاد سازندگی در جبهه حضور یافت. ششم آبان 1364، در محور مهاباد - میاندوآب هنگام درگیری با گروه های ضدانقلاب بر اثر اصابت گلوله به سر، شهید شد. " شهیدمحمدحسین جنیدی" @Sedaye_Enghelab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امیرالمؤمنین علی علیه السلام 🌷وَالْحِلْمُ فِدَامُ السَّفِیهِ حلم دهان بند سفیه است 📖 حکمت ۲۱۱ @Sedaye_Enghelab
1184_12_1_Mahdi_Samavati(Haftegi_11.29)_(www.rasekhoon.net).mp3
1.89M
💠 زیارت امام زمان (عج) در روز جمعه 🎙بانوای مهدی سماواتی ⚘️ @Sedaye_Enghelab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹 و فردای آن روز در خانه نشسته بودم که مشهدی علی به سراغم آمد خیلی از _حسین تعریف کرد گفت: 🌹-خدا خیرش بدهدا خیلی کار بزرگی انجام داده است راستی اگر درستش نمی‌کرد معلوم نبود کدام بنده ی خدا گرفتار میشد نمی دانستم در مورد چه مسئله ای صحبت میکند؟ گفتم _مگر حسین چه کار کرده؟! 🌹-دیروز رفته بود پل بالای ده را که یکی از چوب‌هایش شکسته شده بود درست کرده معلوم نبود اگر درستش نمیکرد کار دست کدام بنده ی خدا می داد. 🌹بعدا فهمیدم که روز ،قبل از کنار من یک راست به منزل ،رفته مقداری میخ به همراه، چکش اره و چوب برداشته و پل را که خیلی خراب بوده درست کرده است. 🌹چند روز بعد از آن ماجرا نیز من برای کاری به شهر رفته بودم وقتی برگشتم متوجه شدم او به کمک برادرش یکی دیگر از پلهای روستا را درست کرده است به خاطر همین کارهایش در روستا به حسین پل ساز معروف شده بود. "شهید حسین یزدیان" @Sedaye_Enghelab